واژه‌ی تسبیح در قرآن

تسبیح یعنی منزه ساختن خداوند از هر آنچه که شایسته‌ی کمال ذات او نیست. وقتی می‌گوییم: «سُبحانَ الله»؛ یعنی ساحت عظمت او را از نقص، زشتی و بدی و اوهامِ وهم کنندگان و گمان گمان کنندگان منزه می‌کنیم؛ پس هر...
يکشنبه، 8 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی تسبیح در قرآن
 واژه‌ی تسبیح در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
تسبیح یعنی منزه ساختن خداوند از هر آنچه که شایسته‌ی کمال ذات او نیست. وقتی می‌گوییم: «سُبحانَ الله»؛ یعنی ساحت عظمت او را از نقص، زشتی و بدی و اوهامِ وهم کنندگان و گمان گمان کنندگان منزه می‌کنیم؛ پس هر آنچه را که عقل، فکر یا خیال او را تصور می‌کند، خداوند سبحان از آن برتر و بالاتر است. او منزه است از این که از او بدی صادر شود؛ و منزه است از این که بدی و نقص برای مخلوقاتش اراده کند؛ و او فیض رسان جود و وجود، و منشأ خیر و کمال است.
تسبیح در لغت- بنا به نظر راغب- از سبح و سباحت است و برای حرکت ستارگان در آسمان استعاره شده است: وَ کُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ (1)؛ و یا برای حرکت است: فَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا (2)؛ و برای سرعت در عمل: إِنَّ لَكَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا (3)، اصل آن حرکت سریع عبادت خداوند است؛ و آن را در کار خیر قرار داد. چنان که ابعاد را در کار بدید. گفته می‌شود: «أبعده الله». تسبیح را در عموم عبادات به کار برد، چه گفتار، چه کردار، و چه نیت باشد. فرمود: فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ (4)؛ یعنی از نمازگزاران، بهتر آن است که بر گفتار، کردار و نیت حمل شود. همچنین آیه‌ی: وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ (5)؛ وَسَبِّحْ بِالْعَشِی (6)؛ َسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ (7) لَوْلَا تُسَبِّحُونَ (8).
تنها عاقل مکلف نیست که به تسبیح و پرستش خداوند مشغول است، بلکه آسمان و زمین و هر آفریده‌ای به تسبیح و پرستش و سجده‌ی او مشغول و در برابر ذات او خاضع است. و به الوهیت او اعتراف می‌کند؛ و به پروردگاری‌اش اقرار دارد؛ و هر یک روش خود را در گفتار، رفتار و عمل دارند. برای عقل آسان است که دریابد و بفهمد که چگونه هر موجود، زبانی دارد مانند انسان. پرنده و حیوان از کلمات یا اصوات به تسبیح خالق خود مشغولند، اما برای عقل آسان نیست که چگونگی تسبیح جماد، زمین و آسمان و آنچه میان و در دل آنهاست را درک کند؛ ناچار تسبیح باید معنای دیگری غیر از معنای گفتار به کلمات و ادای صوت اشاره داشته باشد. چون ما شیوه‌ی هر شی‌ء در عبدت و روش آن را در تسبیح نمی‌فهمیم، نباید گفت که آنها خداوند را تسبیح نمی‌کنند و سرگرم عبادت و ستایش وی نیستند. اما برای فراگیری روشهای أشیاء در پرستش خالقشان توانایی نداریم؛ چون قابل اندازه‌گیری نیست؛ و بعید نیست که برخی از بندگان برگزیده مثل: پیامبران، فرشتگان، اولیا، بهره‌ای از تسبیح اشیاء را بدانند و هر یک، مقدار توانایی و استعداد خود را دارند.
عبدالقادر جزائری در کتاب المواقف در برابر آیه‌ی: وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (9)، چه بلیغ و عمیق گفته است که اعتقاد دارد هر تسبیح کننده‌ای، عالم و ناطق است، و به نطق خود درک می‌کند و هر چیزی که بر او اسم موجود در هر مرتبه‌ای از مراتب وجود باشد- چه وجود عینی خارجی داشته باشد و چه ذهنی و خیالی یا وجود لفظی و یا وجود خطی- و همه‌ی محسوسات و معانی، به تمام اوصاف حیات، علم، قدرت، اراده، شنیدن، دیدن و کلام و... توصیف می‌شود؛ چون این اوصاف و احوال تابع وجودند. هر جا که وجود باشد این اوصاف لازمه‌ی اویند؛ چون توصیف وجود برای چیزی درست نیست، مگر بعد از اقتران وجود عام افاضه شده بر ممکنات به احوال آن شیء و صبغه‌ی وجودی گرفتن... امّا ظهور آثار صفات وجود، که موجودات به آن متصف و منسوبند، متباین و متفاوت است، که این بر حسب استعدادهای موجودات و پذیرش آنها برای ظهور آثار صفات آنهاست؛ چون پذیرش و استعداد جماد مثل پذیرش انسان نیست. از این رو، محی الدین می‌گوید: «حروف، امتی از امتهایند که مخاطب و مکلفند و تنها آنهایی که درک دارند مکلفند و تنها کسی که می‌اندیشد، می‌شنود و می‌داند و سخن می‌گوید و درک می‌کند. حکایتهایی در این باب با جامدات برای ما نقل شده است.»
در جای دیگری از کتاب مذکور، عبدالقادر بر تأکید بر این اعتقادش اصرار می‌ورزد که تنها موجود زنده‌ی عالم که می‌داند چه کسی و چه چیزی را تسبیح می‌کند، به تسبیح خداوند می‌پردازد، پس، حیات لازمه‌ی وجود لازم و آشکار است؛ و هر موجودی به حسب استعداد صورت و مرتبه‌اش زنده است؛ اعراض زنده‌اند و مستقل، امّا غیر از حیات موضوعهای آنها؛ همچنین شکلها، هیأتها، اقوال و اعمال. در اخبار درست آمده است که، اعمال صورتهایی دارند که صاحبش او را خطاب می‌کند؛ و اگر کارها نیک باشد با صاحبش در قبر همدم است؛ و اگر بد باشد، مایه وحشت خواهد بود. حیات عَرَض غیر از حیات جوهر است؛ و غیر از حیات جماد، نبات، حیوان و انسان. در عالم تنها حی و زنده وجود دارد، امّا در جهان چیزهایی است که حیاتش پنهان است و چیزهایی ظاهر.
راغب اشاره گذرایی دارد که بیان می‌کند، معنایی که وی قصد کرده همان معنایی است که عبدالقادر جزائری، به تفصیل آن را بیان کرده است. او می‌گوید: «همه‌ی اشیا به تسبیح و سجده‌ی او مشغولند؛ برخی به اجبار و برخی به اختیار اختلافی نیست که آسمانها و زمین و چهارپایان از سر اجبار تسبیح می‌گویند، از آن حیث که احوال آنها بر حکمت الهی دلالت دارد ولى اختلاف درباره‌ی آسمانها و زمین است که آیا از سر اختیار است؟ آیا اقتضای آن را دارد.» فرض اختیار برای یک موجود زمانی درست است که صفاتی که عبدالقادر گفته است در آن باشد: یعنی حیات، علم، اراده، قدرت و.... امّا اجبار یک شی ء آن است که به خود به طبع خود به اظهار حکمتی که خالق در پی اظهار آن است- بی آن که صفت اختیار به خاطر حکمت دیگری بخشیده شود- مطیع باشد. پس تسبیح آسمانها و زمین به اختیار است و تسبیح آنچه در میان آنهاست برخی به اجبار و برخی به اختیار: وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ (10).

علامه طباطبایی موافق رأی عبدالقادر و راغب است. در مواضع بسیاری- از جمله در تفسیر سوره‌ی حدید- می‌گوید: «مراد از تسبیح اشیا، همان معنای تسبیح حقیقی است نه مجازی، که دلالت بر وجود هر موجودی در آسمانها و زمین است، به این که به وجود آورنده‌ی منزهی از هر نقص و متصف به تمامی کمال وجود دارد؛ بدون عام بودن مجاز، دلالت هر موجود بر تنزیه خداوند است یا به زبان قال، مانند عاقلان؛ و یا به زبان حال، مانند موجودات غیر عاقل، بنا به آیه‌ی: وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ (11)؛ همان گونه که خداوند بیان نمود، مردم تسبیح آنها را در نمی‌یابند؛ و اگر مراد از تسبیح آنها دلالت وجودشان بر وجود او (خداوند) می‌بود، که اقامه‌ی دلیل بر مردم به وجود آن اشیاست؛ و یا اگر مراد از تسبیح و ستایش آنها به زبان حال می‌بود- چیزی که مردم می‌فهمند- تبیین مطلب در پایان معنایی نداشته است. پس، تسبیح آنچه در آسمانها و زمین است، تسبیح و نطق به تنزیه به معنای حقیقی کلمه است، هرچند که ما آن را نفهمیم. خداوند هم فرموده است: قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ كُلَّ شَیءٍ (12).

در تفسیر سوره‌ی اسراء با تفصیلی زیبا به معنی تسبیح می‌پردازد. از جمله این که: این موجودات مشهود در آسمانها و زمین که صریحاً از یگانگی پروردگارشان در ربوبیت وی پرده برمی دارند و او را از هر نقص و عیب منزه می‌دارند، به تسبیح خداوند می‌پردازند که در نفسشان چیزی جز نیاز محض در ذات، صفات و احوال ندارند و نیاز، قوی‌ترین عامل کشف آن اموری است که نیازمند از آن جدا نمی‌گردد. پس، همه‌ی موجودات نیازشان در وجود و نقص خود را در ذات از به وجود آورنده‌ی بی نیاز در وجود کامل در ذات، و ارتباط با دیگر موجوداتی که در تکمیل وجود خود و رفع نقایص ذاتی‌شان را چنین پرده برمی دارند که به وجود آورنده‌ی او، همان پروردگار اوست که در هر چیزی تصرف می‌کند و تدبیرکننده‌ی امر اوست، آن گاه، نظام کلی و جاری در اشیاء، که نظام بخش تفرق آنهاست؛ و رابط میان آنها، از وحدت به وجود آورنده پرده برمی دارد و اوست که به یگانگی او اشیاء به سوی او باز می‌گردند، و با یگانگی او نیازها و نقصها برطرف می‌گردد؛ و موجودات در برابر او نیازمندند و جز او از نقص و عیب مبرا نیستند. او پروردگار است نه غیر او؛ و غنی و بی نیازی است که هیچ فقر ندارد؛ و عین کمال است که نقص در او راه ندارد.
از دیگر آیات چنین برمی‌آید که علم در موجودات با جریان یافتن خلقت، جریان دارد؛ و برای هر یک بهره‌ای از علم به مقدار بهره‌ی وجودی‌شان وجود دارد و همه در یک درجه از حیث علم نبوده، از نظر جنس و نوع هم یکی نیستند. و آنچه که در آدمی است در آنها نیست و یا آدمی از علم آنها هم سر درنمی‌آورد. خداوند درباره‌ی بیان اعضای انسان می‌فرماید: قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ كُلَّ شَیءٍ (13)؛ َقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ (14). این قبیل آیات در این باب فراوان است. حقیقت آن است که تسبیح در همه، حقیقی و قولی است؛ و از این که قولی است، لازمه‌اش این نیست که با الفاظ وضع شده و اصوات شنیداری باشد، بلکه تسبیح آنها تکلم به وجودشان و ارتباط با دیگر موجودات زنده است. وقتی اشیاء از حیث اظهار آنچه که نزد پروردگارشان هست با ابراز نیاز و نقص همراه با شعور به آن نگریسته شوند، همان تسبیح آنهاست. و اگر از حیث اظهار آنچه برای پروردگارشان است همراه با اظهار نعمت وجود و دیگر جهات کمال، آن حمد پروردگارشان است؛ و اگر اظهار آنها به صفت جمال و جلال پروردگارشان باشد، با قطع نظر از علم و شعور آنها به آنچه که اظهار می‌کنند، این کار نشانه‌ای است از جانب آنها برای اثبات او که اینها نشانه‌های اویند. روایات در تسبیح اشیاء علی رغم اختلاف، انواع آن فراوان است؛ از جمله: شنیدن تسبیح کوهها و پرندگان آن گاه که داود (علیه السلام) تسبیح می‌کرد؛ و شنیدن تسبح سنگ ریزه در دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، و ناله‌ی درخت خرما و... ادراک آنها همان تسبیح واقعی به حقیقت معنای آن از طریق باطن و آن گاه تقلید حس به واسطه‌ی الفاظ و کلمات قراردادی که مناسب با آن است و افاده‌ی معنا از دریافتشان می‌باشد.
اگر به درک دیدگاه حاج ملا ‌هادی سبزواری در توضیح معنای تسبیح اشیاء بپردازیم، خمیرمایه‌های اولیه‌ی اندیشه‌های علامه طباطبایی را در آن می‌یابیم. وی می‌گوید: تفاوت ظهور اشیاء در ظهور تابع تفاوت وجود در آن ظهور است؛ هر چه از وجود بیشتر بهره مند باشد، کمال آن بیشتر است؛ و هر چه از وجود بهره‌اش کمتر، کمال آن ناقص‌تر است. ثابت شد که هر نوع از انواع طبیعی دارای عقلی است که در عالم ابداع به تدابیر امر او می‌پردازد و به او توجه می‌نماید و معیت او از معیت نفس به بدن بیشتر است: وَهُوَ مَعَكُمْ أَینَ مَا كُنْتُمْ (15). «با هر چیز هست نه به پیوستگی و جدای از هر چیز است نه به گسستگی.» ثابت شد که شعور هر چیزی به وجود خود و وجود دیگری، چه در حالت ترکیب و چه بسیط، همان شعور به آفریننده‌ی قائم به ذات است؛ چون وجودها، هویتهای تعلقی، معانی حرفی و روابط محض هستند؛ و هیچ استقلالی از حیث اصالت و علم و عین بدون آفریننده‌ی آن ندارند، هر چند غافل باشند. خداوند در جای جای قرآن اشاره دارد به این که، اشیاء نسبت به پروردگارشان شعور دارند، مانند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ (16)؛ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ (17)؛ یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ (18).

پی‌نوشت‌ها:

1- انبیاء (21)، آیه‌ی 33. هر کدام از این دو در مداری [معین] شناورند.
2- نازعات (79)، آیه‌ی 3: و به فرشتگانی که در [دریایی بی مانند] شناکنان شناورند.
3- مزمل (73)، آیه 7: و تو را در روز آمد و شدی دراز است.
4- صافات (37)، آیه 143: و اگر او از زمره‌ی تسبیح کنندگان نبود.
5- بقره (2)، آیه‌ی 30: و حال آن که ما با ستایش تو [تو را ] تنزیه می‌کنیم.
6- آل عمران (3)، آیه‌ی 41: شبانگاه او را تسبیح گوی.
7- ق (50)، آیه‌ی 40: و به دنبال سجود [در صورت تعقیب و نافله] او را تسبیح گوی.
8- قلم (68)، آیه‌ی 28: چرا خدا را به پاکی نمی‌ستایید!
9- اسراء (17)، آیه‌ی 44: و هیچ چیز نیست، مگر این که در حال ستایش، تسبیح او می‌گویند.
10- اسراء (17)، آیه‌ی 44: ولی شما تسبیح آنها را درنمی‌یابید.
11- همان: و هیچ چیز نیست مگر این که در حال ستایش، تسبیح او می‌گوید؛ ولی شما تسبیح آنها را درنمی‌ یابید.
12- فصلت (41)، آیه‌ی 21: می‌گویند: همان خدایی که هر چیزی را به زبان در آورده، ما را گویا گردانیده است.
13- فصلت (41)، آیه‌ی 21: می‌گویند: همان خدایی که هر چیزی را به زبان درآورده، ما را گویا گردانیده است.
14- همان، آیه‌ی 11؛ پس به آن و به زمین فرمود: «خواه یا ناخواه بیایید.» آن دو گفتند: فرمان پذیر آمدیم.
15- حدید (57)، آیه‌ی 4: هر کجا باشید او با شماست.
16- یس (36)، آیه‌ی 82: چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که می‌گوید: «باش»، پس [بی درنگ ] موجود می‌شود.
17- فصلت (41)، آیه‌ی 11: پس به آن و به زمین فرمود: «خواه یا ناخواه بیایید». آن دو گفتند: فرمان پذیر آمدیم.
18- جمعه (62)، آیه‌ی 1: آنچه در آسمانها و زمین است به تسبیح خداوند مشغولند.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط