واژه‌ی روح در قرآن

صدوق در معانی الأخبار روایت می‌کند که محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی آیه‌ی: وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی پرسید و فرمودند: «روح همچون باد متحرک است و به این خاطر روح نامیده شده است که...
شنبه، 14 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی روح در قرآن
 واژه‌ی روح در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
صدوق در معانی الأخبار روایت می‌کند که محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی آیه‌ی: وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی (1) پرسید و فرمودند: «روح همچون باد متحرک است و به این خاطر روح نامیده شده است که نامش از ریح (باد) مشتق شده است. به لفظ روح آورده است؛ چون روح با ریح تجانس دارد. به نام خود اضافه کرده است؛ چون آن را از بین دیگر ارواح برگزیده است، چنان که خانه‌ای از خانه‌ها را برگزیده است و فرمود: بیتی (خانه‌ی من). و به یکی از پیامبران هم فرموده است: خلیلی (دوست من). همه‌ی اینها مخلوق و مصنوع و پرورش یافته و تدبیر شده‌اند.» در الاسماء و الصفات بیهقی آمده است که قتیبی گفته است: «روح، یعنی باد و روح نامیده شده است؛ چون بادی است که از روح خارج می‌شود.»
روح در قرآن به یک معنا نیامده است، بلکه معانیی مختلف و متضاد دارد. در آیه‌ی: وَكَذَلِكَ أَوْحَینَا إِلَیكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا (2). منظور قرآن است: «چون قرآن- بنا به اعتقاد راغب- علت حیات اخروی است.» و از طرفی، علامه طباطبایی معتقد است: «مراد از وحیِ روح در این آیه، همان فروفرستادن روح القدس به سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و فروفرستادنش به سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همان وحی قرآن به سوی اوست؛ چون حامل آن است.» ایشان هم در این سخن چندان از سخن راغب دور نیست؛ چون قرآن کلام خداست و وحی او نیز می‌باشد. امّا نمی‌توان از اختلاف بین آنها غافل بود؛ راغب معتقد است: «روح در این آیه همان قرآن است، به همان حالتی که نازل شده و در این عالمِ محسوس ظاهر گشته است؛ در حالی که علامه به وحی معتقد است، از زمانی که جبرئیل امین به حمل آن پرداخته و نازل کرده تا در قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) القا کند؛ و در آیه‌ی: وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ (3)، با هم موافقند. و راغب می‌گوید: «آن عیسی (علیه السلام) است؛ چون مردگان را زنده می‌کند.» علامه طباطبایی هم چنین قولی را بیان می‌کند و در تأکید بر رأی پیشین خود در آیه‌ی قبلی می‌گوید: «این موجودات، پاکند؛ چنان که موجودات مقدسی از آفریده‌هایش هستند. همچنین است کلمه‌هایی که از جانب خداوند است و روح را کلمه‌ای که بر مراد دلالت داد ، برشمرد. پس جایز است که روح را وحی به حساب آورد، چنان که آن را کلمه به حساب آورد و آن را کلمه‌ای از جانب خود نامید؛ چون از کلمه‌ی ایجاد (پیدایش) می‌باشد بدون این که علت عادی در آن در هستی انسان واسطه شود.»
و در آیه‌ی: وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی (4)، به آن معنایی است که بیهقی در کتاب الاسماء و الاصفات، به نقل از استادش، می‌گوید: «روحی که از او در آدم (علیه السلام) دمیده شد، یکی از مخلوقات خداوند است و خداوند حیات اجسام را به واسطه‌ی آن قرار داد و از طریق آفرینش و مُلک به خود نسبت داد که جزئی از اوست و فرمود: وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ (5)، یعنی از او آفرید.» به نظر راغب، نسبت روح به خود اضافه‌ی ملکی است، و تخصیص آن به وسیله‌ی اضافه برای شرافت و تعظیم است، مثل آیه‌ی: وَ طَهِّر بَیتی (6) . هر دو به سخن امام صادق (علیه السلام) نظر دارند.
بیهقی همچنین از برخی از مفسران نقل می‌کند که «روح به معنای رحمت است؛ مثل آیه‌ی: وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (7)؛ یعنی آنها را به رحمت خود قدرت بخشید؛ و یا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا (8)، یعنی رحمت ما، و گاهی به معنای وحی: یلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ (9)؛ ینَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ (10)، یعنی وحی، وحی از آن جهت روح نامیده شده است که حیاتی است بعد از جهل، در دیگر آیات قرآن، جبرئیل امین هم خازن وحی الهی و هم مبلغ روح اوست: مثال: قَل نَزَّلَهُ رُوحُ القُدُسُ (11) و نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمینُ (12)، و وَأیَّدناهُ بِرُوحُ القُدُسِ (13) و فَأرسَلنا إلَیها رُوحَنا (14).
بدون شک، حکیم حسن بن حمزه‌ی شیرازی از بهترین کسانی است که در این موضوع سخن گفته و به تفصیل به آن پرداخته است؛ و کتاب او- که به ویرایش و نشر آن پرداختیم- یعنی رسالتان فی الحکمة المتعالیة و الفکر الروحی، شاهد راستین و حجت گویای او بر این ادعاست. او به بیان روح در مشهورترین معانی آن و دقیق‌ترین مقاصدش پرداخته و می‌گوید: «مراد از آن، فرشتگان و کروبیان و عاشقان طاعت خداوند است و آنها گروهی‌اند که نزد آنها علم و شهودی جز جلال خداوند نیست و نمی‌دانند که خداوند موجودی غیر از آنها آفریده است؛ چون تنها به او مشغولند و به غیر او توجهی ندارند. آنها در شهود جلال او شیدا و سرگردانند. و بعید نیست که آنها مراد آیه‌ی: تَعرُجُ المَلآئّکَهُ و الرُّوحُ إلَیهِ (15) باشند. و مراد از روح نیز ملائکه مسخری هستند که ستون آسمانها و زمینند: لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ (16).»

مراد از آن (روح) بخار متولد شده از لطایف اخلاط چهارگانه است که حفره‌های قلب صنوبری بر آن محیطند. و روح همان است که این روح آن را دمیده و در آلت تنفسی به انقباض وارد می‌شود و به انبساط خارج. این روح در هوا و جاهای خالی این عالم بزرگ، مثل پراکندگی روح در جاهای خالی قلب و رگهای لابه لای جسم که در آن شاخه شاخه شده‌اند، پراکنده است و اشاره‌ای است به سخن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: باد را ناسزا نگویید که از نفس رحمان است. یعنی از چیزهایی است که خداوند به واسطه‌ی آن بندگانش را راحتی می‌بخشد. لذا گفته شد: روح، باطن است و تصویرگر صورتها چون نفس است و صورت جزئی است برای کسی که آن را به تصویر کشیده، وقتی که در آن روح دمید، پس جزئی از آن و در آن است.

منظور از روح، نوری است که اهل الله هنگام انقطاع به سوی او به واسطه‌ی همت و عبادت آن را می‌یابند و آن، نور و موهبتی است از درگاه ربوبی نه از جای دیگر و اصل آن از روحِ امری است که از مخلوقی به وجود نیامده است و نفسِ رحمانی اشاره شده در حدیث است. «من نفس رحمانی را از جانب یمن می‌یابم.» یمن در عالم بزرگ عبارت است از: عرش، که خداوند بر آن تکیه کرده است؛ و در عالم کوچک عبارت است از: عرش، که خداوند بر آن است؛ یعنی قلب بنده‌ی مؤمن که مستغرق در شهودی است که به چیزی توجه ندارد؛ چون در وجود خداوند محو است و غیر او را نمی‌بیند و جز او کسی را مشاهده نمی‌کند.
مراد از آن (روح)، روحی است که در هنگام پایان یافتن آفرینش در او دمیده می‌شود؛ همان روحی است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال شد و ایشان پاسخ ندادند تا این که این آیه نازل شد: وَیسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی (17). «مِن» در این جا برای بیان جنس است نه برای تبعیض (بیان بعض) و به واسطه‌ی آن آنچه برای مکلف شایسته است. بیان می‌شود، تا از حقیقت این روح آگاه شود و آن این که، بداند چیزی از عالم امر هست نه از عالم خلق و عالم امر آن است که هر چه از جانب خداوند بدون واسطه، جز به بیان امر ربانیِ وحدانی، صادر می‌شود، همان علت دوم به اضافه‌ی وجود مطلق است و علت اول به اصافه‌ی وجود مقید، او در مُبدعات نخستین است. و عالم خلق همان چیزی است که از خداوند هنگام سبب پیشین بدون بیان امر عزیز صادر می‌شود. فرموده است: أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ (18).
راغب معتقد است، این روح نامی است برای نفس و حجت آن، چنان که می‌گوید: «چون نفس، بخشی از روح است؛ مثل نام گذاری نوع به اسم جنس؛ مثل نام‌گذاری انسان به حیوان. و نامی است برای جزئی که به واسطه‌ی آن حیات، تحرک و جلب منافع و دفع ضرر حاصل می‌شود.» و نسبت این روح به بدن، بنا به بیان شیرازی، مثل نسبت پادشاه به مملکت خود است، او حاکم و آمر و ناهی است و قلب به منزله‌ی جایگاه خاص او، و اعضای حواس ظاهری و باطنی به مثابه‌ی خادمان او. به ‌اشاره‌ی او برمی‌خیزند و با سکون آن ساکن می‌شوند. و عقل به منزله‌ی وزیر اوست و شهوت مثل خادمِ مسؤول نیازهای منزل او- از قبیل خوردنیها و آشامیدنیهاست، و مرمت و اصلاحِ آنچه که خواب و ویران گشت- و خشم هم به منزله‌ی نگهبانی است که سیاست و اصلاح مملکت بر اوست، تا دشمنان او را خوار و دوستانش را عزت بخشد.»
سپس می‌گوید: از پیر ما، شیخ طریقت و امام حقیقت، جنید بغدادی، از حقیقت این روح سؤال شد و گفت: «موجودی است که خداوند به علم خود برگزیده و احدی از مخلوقاتش از وی آگاهی ندارد.» جایز نیست بیان آن بیش از این گفته شود که موجودی است امری، چون در شرع اجازه‌ی آن داده نشده است؛ جز این که گفته شود: «امر پروردگارم است.» از صدرالدین محمد بن اسحاق ملطی درباره‌ی روح سؤال شد، گفت: «روح عبارت است از: بهره‌ای از مطلق وجود که صبغه‌ی احکام حیات و علم و اراده و قدرت بر وجه حاکمیت بر حیات در آن، دارد.»
شریف جرجانی معتقد است: «روحِ انسانی، لطیفه‌ی عالم و مدرک از آدمی است که بر روح حیوانی سوار است و از عالم امر نازل شده و عقول از درک ذاتش عاجزند و این روح گاهی مجرد است و گاهی در بدن قرار دارد.» ابن عربی قبل از جرجانی درباره‌ی روح بیشتر سخن گفته است؛ و هیچ نوشته‌ی او خالی از ذکر و اشاره به آن نیست. درج گفته‌های ابن عربی راجع به شرح، تعریف و تحلیل روح آسان نیست و تنها به آنچه در رساله‌ی اصطلاح الصوفیة او آمده، بسنده می‌کنیم. وی تعریفی جامع و بلیغ از روح ارائه می‌دهد؛ می‌گوید: «روح در برابر آن کس که علم غیب را به وجهی خاص به قلب القا می‌کند، اطلاق می‌شود.» خانم دکتر سعادالحکیم در استخراج متون پراکنده‌ی ابن عربی، به تعریفی از روح دست یافت که از جهتی به بیان بیشتر آن می‌افزاید و از سویی از رأی و اعتقادش فراتر نمی‌رود. او در المعجم الصوفی چنین می‌گوید: «روح همان حصول استعداد از صورت متعادل برای قبول تجلی دائم الهی است که ازلی و ابدی است و منشأ اختلاف و کثرت صورتها در تجلی واحد است. و «روح»، از حیث حکم با «حیات» تفاوت دارد: «حیات» در همه‌ی موجودات که حکم دائمی دارند، جاری است، ولی «روح» حکم غیر دائمی دارد. روح تعریفی ممتنع- که کنه و حقیقت آن مشخص نیست- پیدا می‌کند؛ چون بنا به قول جنید، خداوند آن را به علم خویش برگزیده است.»
آنچه مایه‌ی جلب توجه و دقت و تأمل است، حدیثی است که بیهقی از امام علی (علیه السلام) در بیان وَ یَسألُونَکَ عَنِ الرُّوح (19) روایت کرده است: حضرت می‌فرماید: «آن فرشته‌ای از فرشتگان است، و هفتاد هزار چهره دارد، و هر چهره هم هفتاد هزار لسان، و هر لسان هم هفتاد هزار زبان، و به آن زبانها خداوند را تسبیح می‌کند و از هر تسبیح او فرشته‌ای خلق می‌شود و با فرشتگان به سوی قیامت پرواز می‌کنند.» و یا آنچه را که با استناد به ابن عباس روایت کرده است، که می‌گفت: «روح امری از جانب پروردگار است و خلقی از مخلوقات او و آنها را بر صورت آدمی آفریده است. و فرشته‌ای از آسمان نازل نمی‌شود، مگر این که او یکی از این روحهاست.»
خوب است در این گفته‌ی ایشان هم دقت داشته باشیم که گفت: «بیشتر اهل تأویل بر این اعتقادند که از روحی که حیات جسم به آن است، پرسیدند و برخی از آنها گفته‌اند: آنها از کیفیت روح و رفتار او در بدن و کیفیت آمیزش آن با جسم و ارتباط حیات با آن پرسیده‌اند و این چیزی است که تنها خداوند از آن آگاه است.»

پی‌نوشت‌ها:

1- حجر (15)، آیه‌ی 29: و از روح خود در آن دمیدم.
2- شوری (42)، آیه‌ی 52: و همین‌گونه، روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم.
3- نساء (4)، آیه‌ی 171: عیسی کلمه‌ی اوست که آن را به سوی مریم افکنده و روحی از جانب اوست.
4- ص (38)، آیه‌ی 72 و حجر (15)، آیه‌ی 29: و از روح خویش در آن دمیدم.
5- جاثیه (45)، آیه‌ی 13: و آنچه را که در آسمانها و آنچه را در زمین است به سود شما رام کرد؛ همه از اوست.
6- حج (22)، آیه‌ی 26: و خانه‌ام را پاکیزه دار.
7- مجادله (58)، آیه‌ی 22: و آنها را با روحی از جانب خود تأیید کرده است.
8- تحریم (66)، آیه‌ی 12: و در او از روح خود دمیدیم.
9- غافر (40)، آیه‌ی 15: به هر کس از بندگانش که خواهد آن روح [= فرشته] را به فرمان خویش می‌فرستد.
10- نحل (16)، آیه‌ی 2: فرشتگان را با «روح»، بر فرمان خود، نازل می‌کند.
11- همان، آیه‌ی 102: بگو: «آن را روح القدس فرود آورده».
12- شعراء (26)، آیه‌ی 193: «روح الامین» آن را بر دلت نازل کرد.
13-بقره (2)، آیات 87 و 253: و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم.
14- مریم (19)، آیه‌ی 17: پس روح خود را به سوی او فرستادیم.
15- معارج (70)، آیه‌ی4: فرشتگان و روح، به سوی «او» بالا می‌روند.
16- تحریم (66)، آیه‌ی 6: از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچی نمی‌کنند، و آنچه را که مأمورند انجام می‌دهند.
17- اسراء (17)، آیه‌ی 85: و درباره‌ی روح از تو می‌پرسند، بگو: «روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است.»
18- اعراف (7)، آیه‌ی 54: آگاه باشی که [عالم] خلق و امر از آن اوست.
19- اسرا (17)، آیه‌ی 85: و درباره‌ی روح از شما می‌پرسند.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط