مترجم: سید حسین حسینی
اگر به طرفداران عقیدهی دوم بگوییم، در بین اعضای بدن انسان چیزی بی معنا و بی هدف و بی فایده وجود دارد، آن را انکار میکنند و هر چیز را در انسان در جای خود و معما قرار میدهند که بدون آن زندگی دچار پریشانی میگردد و توازن خود را از دست میدهد. اگر به آنها بگوییم در ابزار و تجهیزات پزشک که آنها را به کار میبندد، چیزی بیهوده و بی خاصیت وجود دارد، و در کارخانهای ابزاری بی خاصیت وجود دارد، به رد سخن ما میپردازند و به ارائهی دلیل پرداخته، ثابت میکنند که هر چه نزد پزشک است و هر چه در آن کارخانه وجود دارد، معنایی دارند که به نقش خود میپردازند. اگر تجهیزات پزشکی بیهوده و بی خاصیت باشد، هرگز پزشک در کمک به درمان موفق نخواهد بود، و اگر ابزار کارخانهها و وسایل آن برای بازی و سرگرمی باشد، شهرها از دستاوردهای آن که آدمی از آن بهره مند میگردد، سودی نمیبردند. این چنین است وضع اشیاء در طبیعت، و این گونه است وضع خودِ طبیعت. و هر محسوس و معقولی که خداوند آفریده است برای حکمتی بوده و برای هدفی آفریده شده است. آدمی از حکمت وجودی برخی از اشیاء آگاه میگردد و در برخی از موارد هم توان شناخت آن را ندارد؛ چگونه به خود اجازه میدهد که وجود آن را به عبث و بیهودگی متهم کند، وقتی که هدف و غایت وجود آن را نمیداند؟ او کسی است که به ما اجازه نداده است تا وجود وسیلهای از وسایل پزشک را به عبث و بیهودگی متهم سازیم. وقتی نقش آن ابزار را در نزد پزشک نمیدانیم! پس در وجود چیزی نیست، مگر این که در قانون الهی دارای معناست. رَبَّنَا ما خَلَقتَ هذا باطِلاً (1). حتی عبث هم نزد معتقدانش، حکمت و معنا دارد؛ و آن حجاب چشم و گوش و قلب است که بین خود و فهم و معرفت قرار میدهند که آنها را به مرحلهای میرساند که در آن مرحله از چهارپایان پایینتر و پستترند.
تعریف عبث نزد شریف جرجانی چنین است: انجام دادن کاری که بی فایده است. و گفته شد در آن هدف درستی برای فاعلش وجود ندارد.» و به اعتقاد راغب «هرآنچه که هدفی درست نداشته باشد، عبث گویند.» ما تأیید میکنیم و در این مطلب اختلافی نداریم که بسیاری از اشیاء، حکمت وجودیشان پیدا نیست، اما عقل إبا دارد از این که قانون دقیقی را که تمام حیات را نظم میبخشد، به داشتن اموری بی فایده متهم سازد. حتی یک بار هم این قانون را تأیید نمیکنیم که اشیایی بی معنا و بی نقش وجود دارند؛ که شایسته است در برخی از جنبهها دچار اختلال گردند و از نظام دقیقی که دارد خارج گردند و سپس متلاشی گردند. همچنین تأیید میکنیم، کسی که به کاری میپردازد که فایدهی آن را نمیداند، فاقد عقل و تشخیص و شناخت است؛ مثلاً کودک وقتی به تحرک میپردازد و بازی میکند، بین نفع و ضرر در حرکت، و بازیاش را تشخیص نمیدهد؛ و میگوییم او بازی میکند و به عبث مشغول است. دیوانه نیز کاری که در آن عقل و حکمت یا فایده باشد انجام نمیدهد؛ مثل این دو، حیوان است که به واسطهی غریزهی عمل حرکت میکند؛ اما اگر در پی فایده و خیر باشیم، به سوی کسی میرویم که از عقل و حکمت برخوردار باشد که در کودک و دیوانه و حیوان وجود ندارد. پس وجود عقل بیهوده نیست و ایجاد حکمت در اشیاء، بازیچه و لهو نیست. أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ (2).
شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید - صدوق هم در علل الشرائع آورده است-: چرا خداوند دست به آفرینش زده است؟ فرمود: «خداوند مخلوقاتش را بیهوده نیافریده و آنها را بیهوده رها نکرده است، بلکه برای اظهار قدرتش آنها را آفریده است و آنها را به طاعتش تکلیف نموده تا به سبب آن به خشنودی او دست یابند. و آنها را نیافرید تا از آنان سودی برد و یا به واسطهی آنها دفع ضرری نماید، بلکه آفریده است تا به آنان نفعی برسد و به بهشت جاوید برساند.» سپس مرد دیگری آمد و پرسید: ما برای شگفتی آفریده شدیم؟ فرمود: «نه.» گفت: برای فنا آفریده شدیم ؟ فرمود: «نه»، برای بقا؛ چگونه بهشتی که از بین نمیرود و آتشی که خاموش نمیشود. فنا مییابد. اما بگو: ما از خانهای به خانه دیگری میرویم.» و بار سوم فرمود: «خداوند هر چیزی را برای چیزی آفریده است.» در این احادیث به تفسیر آیهی: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ، دست مییابیم؛ یعنی آفرینش مخلوقات و ایجاد هستی بیهوده و بی فایده نبوده است، بلکه برای حکمتی روشن، یعنی بازگشت به خالق بعد از کسب صورتها و اشکالی جدید در مراحل انتقال و تکامل، است. از همین کتاب، بخشی از سخن امام صادق (علیه السلام) را برمیگیریم که در آن روایت میکند، خداوند هنگام آفرینش آدم به او خطاب کرد: «... تو و آنها را آفریدم تا بیازمایم که کدام یک از شما در دنیا و عمرتان و قبل از مرگ بهترینید، همچنین دنیا و آخرت، مرگ و حیات، طاعت و نافرمانی، بهشت و جهنم را آفریدم. همچنین در تقدیر و تدبیرم، و به علم نافذم بر آنها، میان صورت و جسمشان، رنگ و عمرشان، روزی، طاعت، و نافرمانیشان تفاوت گذاشتم و برخی از آنها را بدبخت و خوشبخت، بینا و نابینا، کوتاه و بلند، زیبا و زشت، عالم و جاهل، دارا و ندار، مطیع و نافرمان، سالم و بیچاره، یکی معیوب و یکی بدون عیب. سالم به کسی که بیمار است مینگرد و به خاطر سلامتیاش مرا میستاید؛ و معیوب به سالم مینگرد و مرا میخواند تا او را سالم سازم؛ و بر بلایم صبر میکند و به او پاداش میدهم. دارا به نادار مینگرد و مرا شکر و سپاس میگوید؛ فقیر به ثروتمند مینگرد و مرا میخواند؛ مؤمن به کافر، و به خاطر هدایتش مرا حمد میکند. لذا آنها را آفریدم تا آنها را در خوشی و ناخوشی، سلامت و بیماری، بخشش و منع بیازمایم...»
ابوبصیر- یکی از شاگردان امام صادق (علیه السلام) - نزد او میآید و دربارهی آیهی: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ (3) میپرسد، و حضرت پاسخ میدهد: «آنها را آفرید تا به عبادت فرمانشان دهد.» و دربارهی آیهی: وَلَا یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ؛ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ (4)؛ پاسخ دادند. آنها را آفرید تا کاری کند که رحمتش را جلب کنند و به آنها رحم کند.» شیخ صدوق روایت میکند: «حسین بن علی (علیه السلام) بر یارانش وارد شد و فرمود: ای مردم! خداوند بلندمرتبه بندگان را آفرید تا او را بشناسند، و آنگاه که وی را شناختند به پرستش بپردازند، و با پرستش او از پرستش غیر او بی نیاز گردند.» از سخن این دو امام (علیهما السلام) و همهی مفسران، برخی از حکمتها- نه همهی آنها- در آفرینش و هستی آشکار میگردد. از بارزترین جنبههای این حکمت، هدایت اشیاء به شناخت خالق و سپس پرستش و عبادت اوست: وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (5). عبادت، مؤثر و باارزش نخواهد بود، مگر بعد از شناخت خالق که در مظاهر قدرتش که حد و حصر ندارد، آشکار است. به حکمت خود حکم کرده است که مخلوقات او از عالم غیب به این شکلی که هستند، ظاهر گردند؛ چون این کار به شناخت آنها از هدایت و حرکت در مسیر کمال و بازگشت آنها به سوی او برای حسابرسی بهتر است. پس این باور جایی ندارد که میگوید، اشیاء ممکن است بر گونههای دیگری، متفاوت از این وضعی که دارند، باشند. این امری است موهوم، و درست نیست که از عبادت، نماز و روزه و دیگر عبادتها را فهمید؛ بلکه هر عملی که انسان انجام میدهد، اگر خالی از زشتی و بدبینی باشد، پرستش خداوند است.علامه طباطبایی در شرح آیهی: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لَاعِبِینَ (6)؛ لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فَاعِلِینَ (7) در سورهی انبیاء میگوید: «اگر آفرینش جهان محسوس هدفی نداشته باشد که به آن سمت حرکت کند، و به خاطر آن هدفمند، باشد؛ و خداوند سبحان پیوسته میآفریند و نابود میسازد، زنده میکند و میمیراند، آباد میکند و ویران میسازد، نه برای هدفی است که مترتب بر این افعال باشد، و نه برای غرضی که به خاطر آن انجام میدهد، بلکه آنها را برای خودشان انجام میدهد؛ و قصد دارد که آنها را یکی پس از دیگری ببیند، و برای رفع دلتنگی یا کسالت به آنها مشغول شود و یا از تنهایی بگریزد؛ مثل ما انسانها که برای رفع نقص و عارضهی ناخوشایندی که برای خودمان ملال، کسالت و سستی را خوشی نداریم.» خداوند بلندمرتبه منزه است از این که چیزی به او نسبت داده شود، پس تنها باید گفت که انسانها به نزد خداوند باز میگردند و به حساب اعمالشان رسیدگی میشود تا بر پاداش و عقاب جزا داده شوند؛ پس باید پیامبر و پیامی باشد تا به آنهایی که به عمل و اعتقاد جزا خواهند دید، برسانند. پس معاد که هدف خلقت است موجب نبوت میگردد، و اگر معاد نبود برای خلقت هم غرض و غایتی نبود و آفرینش لهو و لعب بود و این جایز نیست. پس بازگشت همان غایت نهایی آفرینش است؛ و به خاطر آن، خداوند پیوسته حق را بر باطل میکوبد و حق را از باطل که با آن آمیخته شده و یا پنهانش نموده، رها میسازد؛ تا حق، خالص بماند. فرموده است: وَیعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (8). پس در آن روز اسبابی که به استقلال تأثیر آنها گمان میرفت و برای غیر خداوند قدرت و مُلک و فرمان فرض میشد، باطل میگردد، چنان که فرمود: لَقَدْ تَقَطَّعَ بَینَكُمْ وَضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (9).
در بخشی از سورهی جن میفرماید: «اگر زندگی به همین زندگی دنیایی محدود باشد که نسبت آن به خویی و فساد یکسان است، و زندگیی خاص هر یک و متناسب با حال آن نباشد، با عنایت الهی در رساندن هر صاحب حق به حق خود و عطای مقتضیاتی که اقتضا میکند، منافات دارد. لازم است که از ذهن محققان، ارزیابی این مسأله و توجه شایستهی به آن دور نگردد. مجتبی موسوی لاری در کتاب اصول العقائد فی الاسلام میگوید: «برخی از گناهان به حدی بزرگند که عذاب آنها در این جهان محدود ممکن نیست؛ پس عذاب باید با گناه متناسب باشد و اگر گناه بزرگ یا زیاد باشد. عذاب در این دنیا با آن برابری نمیکند... . بنابراین با توجه به این جریان کلی به نام اصل عدالت عامه که در تمام جنبههای وجود مشاهده میشود، و با چشم عبرت نگریستن به این که دنیا زمینهی مناسبی برای بسیاری از پاداشها و عذابها نیست؛ با این وجود، طبیعی است که وجود عالم دیگر حتمی باشد، که انسان به خاطر آنچه که در این دنیا پیش فرستاده است، مورد بازخواست قرار گیرد.»
پینوشتها:
1- آل عمران (3)، آیهی 191: پروردگارا تو این دستگاه باعظمت را بیهوده نیافریدی.
2- مؤمنون (23)، آیهی 115: آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و این که شما به سوی ما بازگردانیده نمیشوید؟
3- ذاریات (51)، آیهی 56: و جن و انس را نیافریدیم، جز برای آن که مرا بپرستند.
4- هود (11)، آیات 118 و 119: در حالی که پیوسته در اختلافند، مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است.
5- اسراء (17)، آیهی 44: و هیچ چیز نیست مگر این که در حال ستایش، تسبیح او میگوید.
6- انبیاء (21)، آیهی 16: و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم.
7- همان، آیهی 17: اگر میخواستیم بازیچهای بگیریم، قطعاً آن را از پیش خود اختیار میکردیم.
8- نور (24)، آیهی 25: و خواهند دانست که خدا همان حقیقت آشکار است.
9- انعام (6)، آیهی 94: به یقین، پیوند میان شما بریده شده، و آنچه را که میپنداشتید از دست شما رفته است.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم