مترجم: سید حسین حسینی
از معانی غل و اغلال، سختیهاست، چنان که در قرآن آمده است: وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیهِمْ (3)؛ یعنی سختیهایی که بر بنی اسرائیل بود: یعنی شریعت و قوانینی که برای خود وضع کردند و آنچه را که میخواستند. حلال کردند و آنچه را که نمیخواستند حرام. و آنچه را که هوای نفسشان دوست داشت، نزدیک و آنچه را که دوست نداشت، دور کردند. اینها همان بندهایی است که خودشان وضع کردند و جانشان را به آن دربند کردند. اگر آنها از سخنان بدعت آمیزشان و گمراهیشان رها میگشتند و شریعت حقی را که بر موسی (علیه السلام) نازل شد، پیروی میکردند، و یا شریعتی را که بعد از او بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، پیروی میکردند و عمل مینمودند، بر گردنشان بند و غُل هوای نفسشان نبود و بند شهوتهای آنها و شر نفسشان، قلب و عقلشان را احاطه نمیکرد. او در دنیا و آخرت به خاطر بندی که در پا دارند، آهسته گام برمیدارند. نزدیک به این معنا شرح راغب است بر آیهی: إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِی إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (4). یعنى فعل خیر از آنهاست و آن مثل توصیفشان به مهر خوردن بر قلب و گوش و چشمشان است. و گفته شد: هر چند لفظ ماضی است، ولی اشاره به آن چیزی است که در آخرت به آنها عمل میشود.
از معانی آن امساک و بخل است مثل: وَلَا تَجْعَلْ یدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ (5)؛ یعنی از خرج کردن آن را بازمدار، و آنچه را که میتوانی تقدیم کنی و ببخشی، بخل مورز؛ چه برای خودت و آنچه که به آن نیاز داری و چه برای دیگران از نیازمندان و فقیران. گویی کسی که از بخشش و انفاق امتناع میورزد، خود را به مال و متاع دنیا به بند کشیده است؛ او در گرو کالای ناچیز از بین رفتنی و محبوس مُلک فانی است؛ خود را همچون چهارپایان در اسطبلی زندانی کرده و از آزادیای برخوردار است که حدود را در دنیا و آخرت نمیشناسد.
اما آیهی: وَقَالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا (6)؛ شیخ طوسى در أمالی از قول هشام بن سالم و ایشان از امام صادق (علیه السلام) آوردهاند که فرمود: «می گفتند: از کار فارغ شد.» معنای آن چنان که قمی در تفسیرش آورده، چنین است: «چیزی جز آنچه که در تقدیر نخستین تقدیر کرده، انجام نمیدهد، ولی خداوند در پاسخ آنها میفرماید: َبلْ یدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ینْفِقُ كَیفَ یَشاءُ (7)؛ یعنی مقدم و مؤخر میکند، کم و زیاد، و دارای بداء و مشیت است.» گویی راغب به سخن امام صادق (علیه السلام) و تفسیر قمی نظری داشته است که میگفت: «آنها وقتی شنیدند که خداوند بر هر چیزی حکم نموده است، گفتند دست خدا بسته است؛ یعنی در حکم مقید، چون فارغ شده است.»
لازم است اشاره کنیم که ید (دست) معانی متفاوت، غیر از عضو بدن انسان دارد. مثل قدرت، نیرو، نعمت، مُلک و... امّا این لفظ در اصل برای عضو بدن وضع شده است و به نحو استعاری در دیگر معانی به کار میرود، چون از اموری هستند که به نوعی به این اعضا نسبت داده میشود. مثل نسبت انفاق و بخشش به دست به خاطر گشاده دستی و نسبت قدرت و حکومت به آن از حیث تصرف و مقام بخشیدن و عزل نمودن وقتی میگویند یدالله مغلولة، گویی خداوند را به ضعف و ناتوانی توصیف میکنند؛ و او بر هر چیز تواناست. و یا او را به بخل توصیف میکنند؛ و حال آن که همه چیز از بخشش و کرم و عطای اوست.
علامه طباطبایی معتقد است: «آنها با این کلمه زشت در امر روزی یا در خصوص مؤمنان سخن گفتهاند که عموم آنها در فقر و تنگدستی به سر میبرند؛ و این را از باب استهزا به خداوند گفتهاند تا اشارهای باشد بر این که در ثروتمند کردن بندگان مؤمن و نجاتشان از فقر، توانایی ندارد... و یا آن را برای خشکسالی و... که به آن دچار شدهاند، و زندگیشان دشوار گشته و حالشان خراب و نظام زندگیشان به هم خورده، گفتهاند... و یا وقتی آیهی: مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا (8)؛ و آیهی: وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا (9) را شنیدند، گفتند: این را برای تمسخر و استهزا گفتهاند؛ چنان که از بخش دیگر پیداست و در اسباب نزول آمده است؛ و این وجه به دقت نزدیکتر است.»
وی معتقد است: «اینها عادت کردهاند که آنچه را که شایستهی کمال خداوند نیست، به او نسبت دهند، این نسبت؛ یعنی نسبت غل به دست؛ و مغلوبیت هنگام برخی از حوادث از چیزهایی است که تعلیم دینی و آرای موجود در تورات آنها را باز نمیدارد. تورات جایز میشمرد که برخی از امور مایهی عجز خداوندِ سبحان و مانع اجرای برخی از مقاصدش میشود؛ مثل انسانهای قدرتمند. شاهد این امر داستانهای پیامبران مثل آدم و دیگران است. از جمله، اعتقادشان این است که برای آنها مباح است که به خداوند چیزی را نسبت دهند که با ساحت مقدس و ذات کبریایی او مناسبت ندارد، هر چند که این سخن از سر استهزا از آنها صادر شده باشد اما هر فعلی دارای مبادی و اصولی در اعتقاد است که انسان به سوی آن برانگیخته میشود و بر آن جرأت مییابد.»غل همچنین به معنای خیانت هم آمده است؛ از جمله آیهی: وَمَا كَانَ لِنَبِی أَنْ یَغُلَّ وَمَنْ یغْلُلْ یأْتِ بِمَا غَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ (10)؛ یعنی در تقدیر الهی درست نیست که خداوند پیامبری را مبعوث نماید تا به عبادت غیر خداوند دعوت کند و یا رسالت خود را به جهتی که خداوند نمیخواهد، تغییر دهد. همچنین در حکم نبوت جایز نیست که پیامبری بیاید و اوامر خداوند را تغییر دهد، گو این که به وحدانیت و پرستش خداوند و رفتار شایسته و روش نیکو و راه درست، دعوت نکند؛ بلکه حکم نبوت آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از گفتار زشت و فعل ناقص و قبول آن از بندگان خداوند منزه باشد. در قرآن آیات روشنی است بر این که پیامبران از عیبهایی که در بشر هست و صفات ناپسندی که بر طبایع آدمیان عارض میشود، مبرایند. این یکی از آن آیات است: مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یؤْتِیهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِیینَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (11)؛ وَلَا یأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِیینَ أَرْبَابًا أَیأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (12).
اما غل به کسر غین، به معنای کینه، دشمنی، بغض و حسد آمده است: کینه، ثمرهی خبیث خشم و غضب است. شخص خشمگین وقتی از تشفی ناتوان باشد، خشم وی بنا به قول غزالی در احیاء «به باطن باز میگردد و در او انباشته میشود و به کینه بدل میگردد.» همچنین میگوید: «معنای کینه آن است که سنگینی و بغض آن بر قلب لازم آید و ماندگار گردد.» حضرت فرمود: «مؤمن، کینه توز نیست.» و از او روایت شده است که: «سه چیز است که قلب مؤمن به آنها کینه نمیورزد.» غزالی معتقد است که کینه اموری را بر جای میگذارد که از آن تاریکتر و پستترند؛ از جملهی این امور حسد و شماتت به خاطر بلا و مصیبت و آزار کسی که تجاوز میکند؛ آن گاه جدایی و هجران و حقارت و سخن گفتن آنچه که حلال نیست؛ مثل دروغ، غیبت و افشای راز و پرده دری و مسخره کردن و آزار رساندن با زدن و آزار رساندن به بدن و آن گاه ظلم و ندادن حق به صاحب حق.
عداوت و دشمنی که همان زشت شمردن دیگران و میل به آزار و اذیت و کینه به آنان است، ابزاری است که قلب را پراکنده و اسباب سعادت را از آن زایل میسازد. کلینی روایت کرده است که علی (علیه السلام) فرمودند: «شما را از مراء و دشمنی برحذر میدارم؛ چون قلب را بر برادران بیمار و تخم نفاق بر آن دو میروید.» و از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود: «شما را از ستیزه برحذر میدارم که دشنام را به ارث میگذارد و زشتی را ظاهر میسازد.» همچنین امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است که فرمودند: «هر وقت جبرئیل نزد من میآمد، میگفت: ای محمد! از کینه و دشمنی با مردم بپرهیز» همچنین ایشان روایت کرده است که فرمودند: «جبرئیل در هیچ چیز به اندازهی دشمنی ورزیدن با مردم مرا سفارش نکرد.»
اما کینه: همان بد آمدن از مردم بدون علت است که از پستترین و خبیثترین نوع اخلاق میباشد. انسانی که اجازه میدهد این خصلت به قلبش راه یابد، هرگز احساس راحتی و سعادت نمیکند و زندگی برای او خوش نخواهد بود؛ چون کینه، آتش پارهای است سوزان که پیوسته اعصاب آدمی را میسوزاند. و چنان که گفتهاند درجهی راحتی از جهنم است که انسانی که به خویشتن ستم کرده، وارد آن میشود؛ چون میتواند از آن خارج گردد. و محبت به مردم و کسب محبت آنها یکی از درجات بهشت است که در زندگی دنیا و آخرت از آن بهره مند میشود. در این جا نمیتوان از کینه و دوستی در راه خدا سخن گفت؛ چون در حوزهی بحث ما نیست. همچنین جای طرح بحث حسد هم نیست؛ چون دربارهی آن زیاد سخن گفتیم و آن روشنتر از آن است که بخواهیم دوباره به آن برگردیم.
پینوشتها:
1- غافر (40)، آیهی 71: هنگامی که غلها در گردنهایشان افتاده و با زنجیرها کشانیده میشوند.
2- سبأ (34)، آیهی 33: و در گردنهای کسانی که کافر شدهاند غلها مینهیم. آیا جز به سزای آنچه انجام میدادند، میرسند.
3- اعراف (7)، آیهی 157: و از دوش آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است برمی دارد.
4- یس (36)، آیهی 8: ما در گردنهای آنان، تا چانههایشان، غلهایی نهادهایم، به طوری که سرهایشان را بالا نگاه داشته و دیده فروهشتهاند.
5- إسراء (17)، آیهی 29: و دستت را به گردنت زنجیر مکن.
6- مائده (5)، آیهی 64: و یهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهای خودشان بسته باد! و به سزای آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند.
7- مائده (5)، آیهی 64: بلکه هر دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد میبخشد.
8- حدید (57)، آیهی 11: کیست آن کس که به بندگان خدا وام نیکویی دهد.
9- همان، آیهی 18: و آنان که به خدا وامی نیکو دادهاند.
10- آل عمران (3)، آیهی 161: و هیچ پیامبری را نسزد که خیانت ورزد، و هر کس خیانت ورزد، روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده، بیاید.
11- همان، آیهی 79: هیچ بشری را نَسِزَد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد، پس او به مردم بگوید: «به جای خدا، بندگان من باشید.» بلکه باید بگوید به سبب آن که کتاب آسمانی تعلیم میدادید و از آن رو که درس میخواندید، علمای دین باشید.
12- آل عمران (3)، آیهی 80: و نیز شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرید. آیا پس از آن که سر به فرمان خدا نهادهاید، باز شما را به کفر وامیدارد؟
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم