مترجم: سید حسین حسینی
چیزی برای انسان دشوارتر از محرومیت نفس از خواستههایش نیست، و این چیزی است که کسی نمیتواند از آن غافل باشد و یا منکرش گردد: آنچه که نفس به سوی آن تلاش میکند و میطلبد، تنها در خوشیها و لذات حسّی محدود نمیشود، بلکه استمرار دارد و شامل لذات و خوشیهای عقلانی، مثل علاقه به مدح و تکریم و مبالغه در تعظیم، هم میگردد: و گاهی جز بر شخص آگاه و بصیر، بر همه پوشیده و پنهان است؛ و انسانها طعمهی نفسشان میگردند و این را نمیدانند. چه بسیار، تاریخ از جباران و رهبرانی که کشورگشایی کردهاند و قدرت خود را در هر مکانی گسترش دادند، روایت میکند؛ اما همه در برابر فریب زیبایی یا گسترش مال و جاه و قدرت و شهوت پنهان یا آشکار سقوط کردند و در مهلکه افتادند و در دنیا و آخرت دچار خسران گشتند. چه درست گفت قرآن كه: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا؛ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا (1). تلاش به گمراهی منجر نمیشود، مگر این که انسان رهبری را به دست نفس بسپارد و بندهی ذلیل هوای نفس گردد. چه خوب فرمود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که: «دشمنترین دشمنان تو، نفس توست که میان دو پهلویت قرار گرفته است.» و راهی به پیروزی در نبرد با نفس جز به مجاهده نیست؛ و مجاهده زمانی است که شعلهی ایمان زبانه کشد و آتش صبر، فروزان گردد.
مکزون سنجاری، با بصیرتی نافذ و حکمتی بلیغ، توانسته است با عباراتی موجز تعریف و خلاصهای از مجاهدت ارائه نماید. دربارهی تزکیه نفس میگوید: «جهاد آدمی با نفس خویش، در مخالفت با هوای نفس و محافظت بر فرمان و واجبات خداوندی و سنت درست پیامبرش در طاعات، و دوری از گناه و حرام میباشد.» این سخن، تنها دربردارندهی جزئی از اجزای مجاهدت ظاهری و آشکار است که بر کسی پوشیده نیست، اما اجزای دیگر پنهانند، که تنها خاصان و آنهایی که بهرهی وافری از معرفت و حکمت دارند و از عنایت الهی به وفور برخوردارند، بر آن قادرند. مکزون بخشی از این اجزا را چنین ذکر میکنند. «عبارت است از: مجاهدتِ طالب علمِ حق در ترک امور مألوف و شهوات، و تصفیهی نفس از عقاید فاسد و خیالهای دروغین، و تلاش او در خدمت به مؤمنان و صبر بر ناملایمات و مورد امتحان واقع شدن نسبت به آنها، و انکار آنهایی که به وی درشتخویی و سرزنش میکنند. تا آنجا که میتواند به دست و زبان و قلبش- و تلاش در انجام کارهایی که وی را از عالم حس به عالم قدس میبرد.» در عبارت اخیر، تمام اجزای مجاهدت که او و دیگر عارفان ذکر کردهاند، وجود دارد.
قشیری از استادش ابوعلی دقاق چنین نقل میکند: «کسی که ظاهرش را به مجاهدت زینت بخشد، خداوند باطنش را به مشاهد زیبا میگرداند. فرمود: وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا (2).» منظور وی از این سخن آن است: کسی که نفس خود را به صبر در مجاهدت و تحمل مکروه و مشکلات در دفع شهوات عادت کند، ناچار آثار آن را بر جسمش میبیند؛ یعنی از نزاری به لاغری و از سلامتی و نجات از بیماریها و از بین بردن کثافتها؛ این آثار در نصفیه و پاکسازی نفس شتاب ایجاد میکنند و آماده و قابل فیض و مواهب و نعمتهای خداوندی در علم و حکمت و معرفت میگردد. دقاق این را به عبارتی دیگر و نزدیک به عبارت قبلی چنین تکرار میکند: «حرکتهای ظاهر موجب برکتهای باطن میشود.»
خودِ قشیری در رساله چه خوب و دقیق و جالب میگوید: «اصل مجاهدت و قِوام آن، دور کردن نفس از امور مألوف، و واداشتن آن به خلاف خواستهاش در تمام اوقات است. نفس دو صفت دارد که مانع آن در کار نیک میشود: غرق شدن در شهوات؛ و امتناع از طاعات؛ وقتی که نفس اسیر خواستههایش گردد، باید به افسار تقوا مهار شود، و هرگاه هنگام انجام امور موافق سرکشی کند، باید آن را برخلاف خواستهاش سوق داد؛ و خشمش برافروزد، باید مراعات حالش نمود؛ چون هیچ نبردی خوش عاقبتتر از خشمی نیست که با اخلاق نیکو و خاموش کردن آتش که به نرمی، قدرتش درهم شکسته شود؛ و آنگاه که شراب بی خردی برایش شیرین گشت، تنها از اظهار مناقب آن و آراستن برای کسی که نظارهگر آن است، به تنگ میآید. پس باید آن را شکست، و به عذاب ذلت و ذکر حقارت منزلت آن و پستی و زشتی عمل، دچارش کرد. تلاش عوام در به جا آوردن کامل اعمال است، و قصد خواص به تصفیهی احوال؛ تحمل گرسنگی و بیداری آسان است و پرداختن به اخلاق و پاک سازی از امور پست، سخت و دشوار.»
از ذوالنون مصری نقل کردهاند، که میگفت: «خداوند بندهای را به عزتی عزیزتر برای او از این که او را به ذلت نفسش هدایت کند، نرسانده؛ و بندهای را خوارتر از این که از ذلت نفسش محروم سازد، خوار و ذلیل نساخته است.» منظور وی از ذلت نفس در این جا، مبارزه با هوای نفس، مهار سرکشی آن، چیره شدن بر قدرت و فریب آن است؛ و با ذلتی که به معنای از بین بردن کرامت و پذیرش اهانت بناحق و بدون علت میباشد، نزدیکی ندارد. انسان به ترک این نوع از ذلت و مبارزه با آن به هر طریق ممکن فراخوانده شد. از وی روایت کردهاند که میگفت: فساد در مردم از شش جهت وارد میشود: 1- ضعف نیت در عمل اخروی، 2- جسمشان در گرو شهوتشان است. 3- با نزدیکی اجل، آرزوی طولانی بر آنها غلبه دارد. 4- رضای مخلوق را بر رضای خالق ترجیح میدهند. 5- از هوای نفسشان پیروی و سنت پیامبرشان را ترک مینمایند. 6- لغزشهای پیشینیان را حجتی برای خود میدانند و خوبیهای زیادشان را فراموش میکنند.
برخی از عارفان بزرگ، نفس را زندان مینامند؛ و برای عاقل شایسته نیست که به غل و زنجیر عذاب زندان، زندانی شود. از جمله نصرآبادی است که میگوید: «زندان تو نفس توست، و هرگاه از آن رها گشتی برای همیشه در آسایشی.» بعضی دیگر آن را ظلمت میدانند که اگر با عنایت ربانی همراه نباشد، تنها به نور عقل از بین نمیرود، در این زمینه به سخن ابوحفص اشاره شده است که میگفت: «تمامی نفس ظلمت است، و چراغ آن باطن آن؛ و نور آن چراغ، توفیق است. هر کس در باطن با توفیق پروردگارش همراه نباشد، سراسر ظلمت است.» محمد بن فضل میگفت: «آسایش و راحتی، یعنی رهایی از آرزوهای نفس،» همهی آرزوهای نفس، ظلمت و همهی آنها بند است.جهاد، از نظر راغب سه گونه است: «جهاد با دشمن ظاهری، جهاد با شیطان، جهاد با نفس. هر سه نوع آن، در آیات: وَ جاهِدُوا فی اللهِ حَقَّ جِهادِهِ (3)؛ و جاهِدُوا بأموالِكُم وَ اَنفُسِکُم فی سبیلِ اللهِ (4)؛ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ (5) آمده است.» حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «با هوای نفستان بجنگید، همان گونه که با دشمنتان میجنگید.» هیچ کس نمیتواند منکر این مطلب شود، کسانی که از هوای نفسشان پیروی میکنند و گرایش زیادی به پیروی از خواستههای نفس خود دارند، ثمرهی اعمالشان را در دنیا میچینند.
از جملهی این ثمرات، خشم مردم بر آنها، زشت شدن در ظاهر، دچار بیماریها و داروهای ناگوار و تلخ شدن، اخلال در اوضاع نفسانی و اخلاقی آنها، و عذاب سخت در آخرت است. چه نیکوست که بیدار گردیم و پند گیریم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «زیرک کسی است که نفسش را خوار کند، و برای پس از مرگش کار کند. و احمق کسی است که از نفسش پیروی کند، و آرزهای غیر ممکن از خدا بخواهد.»
در سخنان امام علی (علیه السلام) و در خطبهی ایشان، فراوان به وصف زیرکان پرهیزگار و مؤمنان و اولیایی بر میخوریم که بهاندکی از زندگی قانع شدند و به متاع ناچیز دنیا راضی گشتند، تا مصیبتهای نفسشان را در دنیا بکاهند و به رستگاری و تقرب پروردگار در آخرت نایل شوند. چه زیبا گفت وقتی که به توصیف «سالک الی الله» پرداخته، و چگونه هواهای نفس خود را از بین برده و از لجوجترین دشمنان خود رهایی یافته و راه پر از امنیت و سلامت و روشن به نور خداوند برای او، آشکار میگردد و در هر مکانی با رضا و خشنودی مواجه شده، بهترین آرزوهایی که خداوند وعده کرده با او همراه میشوند. فرمود: «عقلش را زنده، و نفسش را میرانده است؛ و جلالتش لطیف و درشتیاش نرم گردید، و برقی فروزان برای او تابیدن گرفت و راهش را روشن نمود و در راه افتاد، و درها او را به در سلامت و جایگاه ماندن کشاند؛ و پاهایش به آرامش بدنش در امنیت و آسایش ثابت قدم ماند، به واسطهی آنچه که قلبش به کار بست و پروردگارش را خشنود ساخت.» ابن ابی الحدید، در شرح این سخن والا و بلیغ سخن زیادی گفته است، که تنها به برخی از نقلهایی که به آن استشهاد نموده بسنده میکنیم: وی اشاره دارد که برخی از آن، شعاعی از انوار امام و قطرهای از دریای اوست. میگوید: «سرچشمههای حکمت، ناشی از گرسنگی و شکستن عادت نفس به مجاهده است.» و یحیی بن معاذ گفت: «اگر گرسنگی در بازار بود، شایسته نبود که طالبان آخرت وقتی وارد بازار میشدند، غیر از آن چیزی بخرند.» در قرآن آمده است: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى؛ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَى (6). آیهی نخست همان تقواست، و دومی همان مجاهدت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «خوفناکترین چیزی که بر امتم میترسم، پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی است؛ امّا پیروی از هوای نفس، که مانع حق میشود، و آرزوی طولانی موجب فراموشی آخرت میگردد.» از بعضی صوفیان دربارهی مجاهدت سؤال شد گفتند: «همان قربانی کردن نفس به شمشیر مخالفت است.» یوسف بن اسباط میگفت: «شهوات را از قلب، تنها ترسی آزار دهنده و یا شوقی پریشان، محو میکند.»
پینوشتها:
1- کهف (18)، آیات 103 و 104: بگو: آیا از زیانکارترین انسانها آگاهتان کنم. کسانی [اند] که کوشش آنها در راه زندگانی دنیا نقش بر آب شده است، و ایشان چنین میانگارند که نیکوکردارند.
2- عنکبوت (29)، آیهی 69: و کسانی را که در حق ما کوشیدهاند، به راههای خاص خویش راهنمون میشویم.
3- حج (22)، آیهی 78: در راه خدا چنان که سزاوار جهاد اوست، جهاد کنید.
4- توبه (9)، آیهی 41: به مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید.
5- انفال (8)، آیهی 72: کسانی که ایمان آوردهاند و هجرت کردهاند؛ و در راه خدا به مال و جان جهاد کردهاند.
6- نازعات (79)، آیات 40 و 41: و اما هر کسی که از ایستادن [در موضع حساب و حشر] در پیشگاه پروردگارش ترسید، و نقش خود را از هوی و هوس بازداشت؛ بی گمان بهشت جایگاه اوست.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم