برگردان: حمیدرضا میرحاجی
«فلق» یعنی سپیده دم، گاهی به معنای صبح و نیز به معنای آفرینش و جهان هستی نیز به کار میرود. حقیقت «فلق» همان شکافتن است. اصل و اساس معنای این واژه همین است و معانی دیگر همگی به این معنی برمی گردد.
در لسان العرب آمده است: «فلق» یعنی شکافتن، همچنین به معنای آفریدن نیز به کار رفته است. در قرآن آمده إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى (1) بعضی گفتهاند: «فالق» به معنای «خالق» است. «فلق الأرض بالنبات» یعنی زمین را به وسیله گیاه شکافت. و یا «فلق السحاب بالمطر» یعنی ابر را به وسیله باران شکافت. اگر به عالم هستی توجه کنیم روشن میشود که اغلب پدیدههای هستی از طریق شکافتن بوجود آمدهاند و از این رو «فلق» در مورد تمامی آفریدهها به کار میرود، تعبیر «فلق الصبح» نیز از همین قبیل است. هنگامی که گفته میشود: «انفلق المکان به» یعنی «مکان به واسطه او آشکار شد، شکافته شد، انشقاق پیدا کرد.» «فلق الله الفجر» یعنی خداوند سپیده دم را آشکار نمود. «فالق الاصباح» به گفته زجاج (2) میتواند به معنای «خالق الاصباح» (پدید آوردنده صبح) و یا شاق الاصباح» (شکافنده صبح) باشد که به همان معنای «خالق» برمی گردد. «فلق» (با فتحه لام) یعنی آنچه از روشنی و نور صبح شکافته میشود و یا گفته شده به معنای خود صبح و یا سپیده دم است؛ به هر حال همه این معانی به اصل معنای خود یعنی «شکافتن» بر میگردند. هم چنین گفته شده «فلق» به معنای تمامی آفریدهها و همچنین جهان هستی و نیز به معنای آشکار شدن و روشن شدن حق پس از بروز یک مانع است... و در حدیث آمده است که شخصی در خواب رؤیایی دید و این رؤیا همچون «فلق» صبح یعنی روشنایی و نور صبح برایش ظاهر میشد. (3)
در تفسیر کشاف میخوانیم: فَلق و فرق به معنای صبح است؛ زیرا شب از او جدا و کنده میشود. این کلمه به معنای اسم مفعول یعنی مخلوق (دو نیم شده، شکافته شده) به کار برده میشود. در مثل میگویند: «هو أبین من خلق الصبح». (او از سپیدی صبح روشن تر است)... میگویند این کلمه به معنی هر آن چیزی است که خداوند آن را شکافته؛ مانند زمینی که به وسیله گیاه شکافته میشود و یا کوههایی که به وسیله چشمهها باز میشود و یا ابری که به وسیله باران شکافته میشود و از داخل آن آب فرو میریزد و یا فرزندانی که از داخل رحمها بیرون میآیند و یا دانهها و هسته میوهها و چیزهایی از این قبیل. (4)
در تفسیر القیم آمده: بدان که همه هستی، فلق است ... و خداوند بلندمرتبه شکافنده و پدید آورنده مردم و دانه و هسته و شکافنده زمین از طریق گیاه است... صبحی که از تاریکی و ظلمت، سر میزند «فلق» و «فرق» نامیده میشود... و از همین معنای جداسازی و شکافتن است که «دریا» فلق نامیده شده چرا که برای موسی شکافته شد. (5)
از همه آنچه تاکنون گفتیم روشن میشود که مشهورترین معانی «فلق» عبارتند از:
1. «صبح»، مشهورترین معنای این واژه است به طوری که وقتی این واژه به کار میرود، از لحاظ عرفی این معنی مدنظر قرار میگیرد.
2. همه مخلوقات، تعبیر «فلق الصبح» (صبح سر زد) از همین معنی گرفته شده است.
3. روشن شدن حق پس از بروز یک مانع،
4. «فلق» هر آن چیزی است که شکافته و جدا شده باشد. این کلمه همانند «قصص» (نقل کردن، جستجو کردن) و یا همل (رها کردن) بر وزن مصدر اما به معنای اسم مفعول (شکافته شده) به کار میرود. آیه إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى و نیز «فالق الأصبَاح» به همین معنی به کار برده شده است. اصل معنای این واژه همین است و معانی دیگر از این معنی منشعب میشوند. علت این که چرا از میان واژههای مترادف برای این مضمون در آیه مورد بحث واژه «فلق» انتخاب شده، میتواند یکی از موارد ذیل باشد:
«فلق» که به معنای صبح است دلالت بر پراکنده نمودن و دور نمودن تاریکی شب و از میان برداشتن غم و غصهها و ترس و واهمههایی که در اثر آمدن شب حاصل میشود، میکند. این واژه احساس گشایش را به مخاطب خود انتقال میدهد. از این رو شکایت و گله مندی از شب را در عبارات مختلف میشنویم و ملاحظه میکنیم که چگونه انسان غمگین و اندوهگین در انتظار صبح و پایان شب لحظه شماری میکند. همگی از بیمار و انسان غمگین گرفته تا کسی که از چیزی ترسیده همگی احساس طولانی بودن شب را میکنند و آرزو میکنند که هر چه زودتر شب برود و جای خود را به صبح بدهد.
در همین زمینه شاعری چنین گفته:
******
- و صدر أراح اللیل عازب همه *** تضاعف فیه الحزن من كل جانب (6)
******
و دیگری گفته که:
******
- و لیل کموج البحر أرخی سدوله *** علی بانواع الهموم لیبتلی (7)
- فقلت له لما تمطی بصلبه *** واردف أعجازاً وناء بکلکل (8)
- ألا ایها اللیل الطویل الا انجلی *** بصبح و ما الاصباح مناک بأمثل (9)
******
و دیگری چنین سروده
******
- أزید فی الیل لیلٌ *** أم سال بالصبح سیلٌ (10)
******
از این رو ذکر «فلق» مناسب ترین واژه ای است که در این جا به کار رفته بویژه آن که این واژه پس از غاسق إذا وَقبَ آمده است.
بعضی گفتهاند علت آن که از میان واژههای مختلف، کلمه «فلق» که به معنی سپیده دم و صبح است برگزیده شده و نامش در این جا آمده آن است که این واژه نمونه ای از روز قیامت است، زیرا آفریدهها بسان مردهها و خانهها چون قبرها و خواب نیز برادر مرگ است و صبح هم نشانه رستاخیز و قیامت. و بعضیها دلایل دیگری را هم در این باره مطرح کردهاند.
در تفسیر بیضاوی، میخوانیم انتخاب واژه «فلق» به علت آن است که این کلمه دربردارنده یک تغییر حالت است؛ تغییر و تبدیل ترس و وحشت و تنهایی شب به سرور و شادی آمدن نور. به کارگیری این واژه بیانگر آن است که خواسته شده آغاز روز قیامت در اذهان تداعی شود و این مطلب گوشزد شود که آن که توانست ظلمت و تاریکی شب را از این عالم به کناری بزند، میتواند خوف و ترس انسان پناهنده را نیز از میان بردارد و به کناری نهد. (11)
در تفسیر القیم چنین آمده: «فلق» صبحی است که آغاز ظهور و پیدایش نور است؛ صبحی که سپاه تاریکی و ارتش تباهکاران را در شب دور میکند، تا که بدطینتان و تباهکاران و دزدان و راهزنان به دار و دسته و لانه و غار خود پناه برند و خزندگان موذی به سوراخهای خود بخزند و شیاطینی که در شب فرصت یافتهاند و در هر سو پراکنده شدهاند به محلهها و مکانهای خود پناه برند! (12)
در تفسیر کبیر فخر رازی میخوانیم که: انتخاب واژه «فلق» به منظور پناه بردن به آن به چند دلیل است، اول این که کسی که قادر باشد این تاریکی شدید و گسترده را از تمامی این هستی به کناری بنهد، او خود قادر خواهد بود که از انسانی که پناهنده شده دفاع کند و او را از هر چه که ترسیده حفاظت کند و شر را از او دور نماید. دوم این که طلوع صبح مثالی است برای آمدن گشایش و موفقیت. پس همان طور که انسان در شب، منتظر طلوع صبح است، انسانی هم که از چیزی ترسیده، منتظر طلوع صبح نجات است. سوم این که صبح یک مژده است. انسان در تاریکی و ظلمت مانند گوشت زیر ساطور قصابان است پس چون صبح فرا رسد مانند آن است که اعلام أمان و بشارت به آزادی و گشایش برای همه شده است! و از این روست که هر بیمار و غمگینی در هنگام سحر احساس سبکی میکند ... و نکته آخر این که احتمالاً آوردن این کلمه برای آن است که نمونه ای باشد برای روز قیامت؛ زیرا آفریدهها همچون اموات و خانهها مانند قبرها است! (13)
گزینش و انتخاب «فلق» به جای واژه «صبح» هم به چند دلیل است؛ یکی این که «فلق» در خود معنای تغییر و حرکت را دارد؛ زیرا «فلق» به معنی جدا شدن و شکافته شدن نور صبح و کنده شدن از تاریکی شب است و این شکافته شدن و شکافتن، دلالت بر تغییر و حرکت میکند و از همین معنی ترکیب «فالق الاصباح» (پدیدآورنده صبح) گرفته شده است. اما واژه «صبح» دربردارنده این دلالتها نیست، بلکه فقط بیان کننده وقت و تعیین زمان است. کلمه «فلق» بر دگرگونی حالتها و تبدیل ظلمت شب به نور و زوال غمها و گشادگی پس از تنگدستی دلالت میکند. اما واژه صبح بیانگر هیچ کدام از این تغییر و دگرگونیها نیست!
از طرف دیگر لفظ «فلق» عام تر از واژه «صبح» است و بیش از یک معنی دارد و چه بسا همه آن معانی هم موردنظر متکلّم باشد، به عبارت دیگر واژه «فلق» از یک توسعه معنایی برخوردار است و از این رو بر لفظ «صبح» ارجحیت دارد.انتخاب واژه «رب» و اضافه کردن آن به کلمه «فلق» (رب الفلق) در این جا مناسب ترین انتخاب است. معنای رب عبارت است از: مالک، مربی، سرور، قیم، معلم، راهنمای پناه خواستن از پرورش دهنده مخلوقات و مالک و مسؤول کارهای آنها در رابطه با شرور و بدیهایی که از این مخلوقات سر میزند، مناسب ترین موضوع در رابطه با پناه بردن شخص پناه جو به شمار میرود. اوست که تنها میتواند جلوی این مخلوقات را بگیرد و شرور و بدیهای آنها را مانع شود، زیرا اوست که به آنها فرمان میدهد و از این رو آنها نیز او را میپذیرند!
از طرف دیگر این مربی است که نگاهبان آن کسی است که در کنف حمایت اوست و اوست که بدی را از او دور میکند و از آنها محافظت مینماید. مربی از واژههایی است که از «رب» گرفته شده و از لحاظ معنایی با هم مرتبطند. از این رو انتخاب این لفظ از دو جهت مناسب است: 1. از طرف شخصی که پناه میطلبد؛ زیرا او به کسی رو آورده و از کسی طلب پناه و ملجأ میکند که پرورش دهنده و مسؤول حفظ و نظارت بر اوست. و به همین علت لفظ «رب» با واژه «استعاذه» زیاد به کار برده شده و این هم به خاطر معنایی است که لفظ «رب» دارای آن است؛ یعنی «تربیت» و «نگاهبانی» و «مسؤولیت» داشتن در مورد انجام کارها در سوره مؤمنون مى خوانیم: وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیاطِینِ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ یحْضُرُونِ (14) و نیز وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (15) و یا وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسَابِ (16). در تفسیر بیضاوی آماده است که: لفظ «رب» در اینجا از بقیه اسمهای خدا مناسب تر و جا افتاده تر است؛ زیرا پناه گرفتن از بدی خود یک موضوع تربیتی است (17) و این با لفظ «رب» تناسب بیشتری دارد.
حال اگر در جایی «استعاذه» با کلمه ای غیر از «رب» به کار رفته، این مسأله دلایل و انگیزههای خاص خودش را دارد. در این گونه موارد با توجه به موقعیتی که کلام در آن ایراد شده و با در نظر گرفتن بافت و سیاق عبارت، مناسب همان است که موضوع پناه گرفتن و استعاذه با واژه ای غیر از «رب» به کار برده شود. همان طور که در داستان حضرت مریم علیها السلام گفتیم.
پینوشتها:
1. همانا خداوند شکافنده دانه و هسته است. (انعام، 6: 95)
2. از علمای نحو قرن پنجم.
3. لسان العرب، ماده «فلق».
4. الکشافی، ج 3 ص 368.
5. التفسیر القیم ص 562.
6. چه بسا سینه ای که شب، غم و غصههایی که از او دور و پراکنده بودند به سنوی او بازگرداند و حزن و اندوه از هر سو در آن شب جمع شده و چند برابر شدهاند.
7. چه بسا شبی که همچون موج دریا بود، دامن سیاه و تیره خود را پر از انواع غم و غصه بر روی من کشید تا مرا بیازماید.
8. پس به شب گفتم، آن زمانی که (همچون حیوانی که میخواهد استراحت کند) پشت خود را دراز کرد و سرین و کفل خود را به دنبال خود آورد و سینهاش دور شد. (یعنی شب طولانی شد و آغاز و پایانش از هم فاصله گرفتند.)
9.هان ای شب طولانی! (برخیز و) تاریکیت را با نور صبح به کناری بزن، هر چند صبح هم پیش من بهتر از تو نیست! (زیرا غم و غصههای شب برای من سنگین است.)
10. آیا شبی (دیگر) بر این شب اضافه شده یا آن که صبح را سیل برده است ؟!
11. تفسیر بیضاوی ص 814.
12. التفسیر القیم ص 561.
13. التفسیر الکبیر ج 32 ص 191 و 192 و نیز: روح المعانی ج 30 ص 279- 280
14. و بگو: پروردگارا، از وسوسههای شیاطین به تو پناه میآورم. و به تو پناه میآورم ای پروردگار من از این که پیرامون من بگردند. (مؤمنون، 23: 97-98)
15. و محققاً من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم از این که سنگسارم کنید. (دخان، 44: 20)
16. و موسی گفت: من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم از هر گونه گردنکشی که به روز حساب ایمان ندارد. (غافر، 40: 27)
17. انوار التنزیل، ص 814.
سامرایی، فاضل صالح؛ (1392)، درآمدی بر تفسیر بیانی قرآن کریم، مترجم: حمیدرضا میرحاجی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول