دین و سلامت روان
هر مکتبی دو دسته از شناختها را در اختیار معتقدان خود قرار می دهد. یک دسته از این شناختها مربوط به شناختهای اساسی دربارهى جهان هستی، انسان و دیگر پدیده های عالم است و دستهى دیگر مربوط به شناختهای جزئی تری که از شناسایی کلی دستهى اول منشعب شده اند تا از این طریق، نوع بینش و ارزیابی و تفسیر و تحلیل یکسانی از این موضوعات را در آنان به وجود بیاورد و وحدت رویه ای در حوزهى اندیشه و عمل و احساس در بیان آنان ایجاد نماید.
شناختهای کلی و اساسی در قالب «جهان بینی» ارائه می شوند و شناختهای جزئی تر در قالب توصیه های اخلاقی و مفاهیم ارزشی و معارف دینی عرضه می گردند. جهان بینی، نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی دربارهى هستی و یک نوع تفسیر و تحلیل از آن است و هر مسلک و فلسفهى زندگی به چنین چیزی مبتنی است.
نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب، دربارهى جهان هستی عرضه می دارد، زیرساز و تکیه گاه فکری آن مکتب به شمار می رود که این زیرساز و تکیه گاه، اصطلاحا «جهان بینی» نامیده می شود.
یک جهان بینی آن گاه تکیه گاه یک مکتب و پایهى ایمان قرار می گیرد که رنگ و صبغهى مذهبی داشته باشد. شناختهای اساسی ما دربارهى جهان، انسان و همهى پدیده های عالم بر نحوهى تفکر، جهتگیری، انتخابها و رفتارهای ما تأثیر دارند. جهان بینی در واقع، کنش واکنشها یا بازخوردهای اساسی ما را نسبت به خود، دیگران و هستی شکل می دهد.
جهان بینی اسلامی، جهان بینی توحیدی است. توحید که اولین اصل از اصول عقاید اسلامی است بر این آگاهیها تأکید می کند که جهان و همهى پدیده های عالم، آفریده هستند و همه به او نیازمندند و او از همه بی نیاز است. (1) خدا به همه چیز، آگاه و بر همه چیز تواناست (2) او در همه جا هست و هیچ جا از او خالی نیست. به هر طرف که بایستیم رو به او ایستاده ایم. (3) او از مکنونات قلب و از خاطرات ذهن و نیتها و قصدهای همه آگاه است. از رگ قلب انسان به انسان نزدیک تر است.(4)
از نظر جهان بینی اسلامی، جهان با عنایت و مشیت الهی نگهداری می شود. اگر لحظه ای عنایت الهی از جهان گرفته شود، نیست و نابود می گردد. جهان به باطل و بازی و بیهوده آفریده نشده است. هدفهای حکیمانه در خلقت جهان و انسان در کار است. هیچ چیزی نا به جا و خالی از حکمت و فایده آفریده نشده است. نظام موجود، نظام احسن و اکمل است. جهان به عدل و حق برپاست. نظام عالم بر اساس اسباب و مسببات برقرار شده است و هر نتیجه ای را از مقدمه و سبب مخصوص خودش باید جستجو کرد و از هر نتیجه و سبب، تنها نتیجه و مسبب مخصوص خود آن را باید انتظار داشت.
قضا و قدر الهی وجود هر موجودی را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود می آورد. اراده و مشیت الهی به صورت «سنت» یعنی به صورت قانون و اصلی کلی در جهان جریان دارد. سنتهای الهی تغییر نمی کنند و آنچه تغییر می کند بر اساس سنتهای الهی است. نیکی و بدی کارها در همین جهان نیز خالی از عکس العمل نیست و در جهان دیگر هم به صورت پاداش یا کیفر به انسان باز می گردد. قضا و قدر الهی بر همهى جهان، حاکم است و انسان به حکم قضا قدر، آزاد، مختار و مسئول و حاکم بر سرنوشت خویش است. انسان دارای شرافت و کرامت ذاتی و شایستهى خلافت الهی است.
دنیا و آخرت به یکدیگر پیوسته است و رابطهى این دو نظیر رابطهى مرحلهى «کشت» و «برداشت» محصول است که هر کس عاقبت آن می دِرَوَد که کِشته است، نظیر رابطهى دورهى «کودکی» و «پیری» که دومی ساختهى اولی است.
توحید اسلامی، بینش و بازخوردی فعال و سازنده است که دارای آثار مثبت روانی فردی و اجتماعی است. آفریدگاری و سیطرهى تکوینی خداوند (به عنوان آفریننده)، مستلزم سیطرهى تشریعی او (به عنوان قانونگذار) نیز هست و هم مستلزم این معناست که همهى آفریده های دارای شعور، باید ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند.
علم مطلق خداوند، مستلزم آن است که صلاحیت تنظیم مقررات بشری در انحصار او باشد و حکمت مطلق او مسلتزم آن است که مقررات، تابع نیازها و مصالح باشد.
عبودیت یکسان همهى موجودات در برابر خدا مستلزم آن است که هیچ یک از بندگان خدا به طور خودسر و مستقل، حق تحکّم فرمانروایی بر بندگان دیگر را نداشته باشد.
توحید، دارای آثار روانی فردی نیز هست. یکی از آثار روانی توحید این است که باورمندان به آن از قدرت تحمل زیادی در مصائب و مشکلات برخوردار می شوند. مصیبت و بلا نه تنها آنان را درهم نمی شکند و از پای نمی اندازد بلکه بر عمق و وسعت ایمان و باورشان می افزاید. آنان در سختیها، به خدا توکل می کنند و او را کافی می دانند. (5)
اینان در پناه توحید، هدف و سر منزل سعادت را می شناسند و راه آن را یاد می گیرند (هدایت). (6)
از دیگر آثار روانی و فردی توحید ثمربخشی است. مؤمن می داند که هر گامش او را یک قدم به هدف نزدیک می سازد، (7) تلاشش اثری مثبت و نیکو بر جای می گذارد (8) و کمترین کوشش او ضایع نمی شود. (9)
انسان به هدایتی برتر از هدایت عقل، حس و تجربه نیازمند است و آن، هدایت «وحی» است که از سوی خداوندی که آفرینندهى آدمی، بینا و دانای نقیصه ها، نیازها، دردها و درمانهای اوست، باید نازل شود. پیامبر (ص) به موجب این نیاز، مبعوث می گردد و برنامه ای را که برآورندهى این نیاز است از جانب خداوند می آورد و انسانها را به اجرای آن فرا می خواند.
اصل اعتقاد به این امر که « خداوند برای ابلاغ پیام خویش و هدایت بشر و ارائهى دستور و برنامهى زندگی مطلوب به او، کسانی را به عنوان پیامبر می فرستد» دارای این اثر روانی است که انسان، خود را رها شده و به خود وا نهاده شده و در نتیجه حیران و سرگردان نمی یابد؛ بلکه اطمینان دارد که به آسان ترین وجه می تواند به بهترین برنامهى زندگی که متضمن سعادت دنیا و آخرت و تأمین کنندهى مصالح جسم و روح او باشد، دست یابد. ضمنا لازم نیست برای یافتن حقایق، این در و آن در بزند و شخصا به تجربه بپردازد و با آزمایش و خطا (در مواردی که ممکن باشد) راه درست زندگی را بشناسد و در نهایت هم مطمئن نباشد که آیا به نتایج درستی دست یافته است یا خیر و آیا توانسته است حقیقت را همان طور که هست دریابد یا احیانا سراب را آب پنداشته و از حقایق به مجازها و از اصل هر چیز به سایه و نمونه ای بدلی از آن رسیده است.
احساس رهانندگی و به خود وانهادگی، احساسی مخرب و ویرانگر است و تهدیدی جدی برای سلامت روانی فرد به حساب می آید و در مقابل احساس تعلق و اینکه کسی به فکر اوست و نسبت به سرنوشتش علاقه مند است و می خواهد و می تواند او را کمک کند و در شناختن و پیمودن راه سعادت یاریگر او باشد، احساسی مطلوب، خوشایند، مثبت و سازنده است و در سلامت روانی فرد نقش اساسی ایفا می کند.
علاوه بر این اثر مهم که مربوط به اصل نبوت است، به لحاظ محتوای دعوت انبیا نیز آثار هست که به برخی از آنها اشاره می کنیم. یکی از این آثار، بندگی خدا و اجتناب از طاغوت (10) است که اینها در جای خود آثار فردی و اجتماعی دیگری هستند.
بندگی خدا و بندهى غیر خدا نبودن مستلزم آزادگی و آزادی از هر بند درونی و بیرونی است. آزادی، کمالی است که اگر نگوییم همه، بسیاری از کمالات و فضایل دیگر در پرتو آن قابل حصول و دستیابی هستند.
آزادگی، مستلزم نفی هرگونه «زبونی و پستی»، «دنائت و رذالت» و «ناپاکی و قذارت » از ساحت فرد و اجتماع است. در مقابل، بودن در سایهى طاغوت، مسلتزم نابودی همهى کمالات و فضایل انسانی و تن دادن به هر زبونی و بدی و ناپاکی است.
قرآن کریم، یکی از آثار بعثت انبیا را این معرفی می کند که افراد به سوی سرچشمهى همهى فضایل، کمالات، نیکیها و زیباییها یعنی خدا و بندگی خدا روی آورند و از مایهى همهى رذایل، زشتیها، آلودگیها و بدیها دور بمانند و اجتناب کنند.
یکی دیگر از آثار باور به محتوای دعوت انبیا، آگاهی و شناخت نسبت به مجهولات و نادانسته هاست. عدم تربیت و تزکیه و تهذیب نفوس از اموری است که مانع کمال خواهی یا کمال یابی انسان هستند.
بدین منظور، پیامبران در نقش مربیان بزرگ بشر، طاهر می شوند و خود با برخوردی از شناختی عمیق از پدیده ها و سیر کائنات و باوری استوار به مبدأ عالم و بهره مندی از ارزش کمالات یا فضایل عایل انسانی به زدودن پرده های جهل و تربیت و ساختن انسانها می پردازند و آنها را به نیکیها، امر و زشتیها نهی می کنند، پاکیزه ها را به آنها می شناسانند و جواز استفاده از آنها را صادر می کنند. پلیدیها و اموری را که نفوس انسانی نسبت به آنها نوعی تنفر و اشمئزاز از خود نشان می دهند، بر آنها ممنوع می کنند و در نهایت، زنجیرهایی را که بر آنان بوده است بر می دارند و آنان را که باور دارند و حرمت پیامبر را نگاه می دارند و او را یاری می کنند و به دنبال چراغی که او روشن کرده است راه می افتند، به سر منزل رستگای می رسانند. (11) این زنجیرها، زنجیرهای جهل، خرافه، شرک، کفر، عناد، انکار، سرکشی و طغیان است؛ زنجیرهای معصیت، یأس، نومیدی، بی اعتمادی، سوء ظن، غرور، خودخواهی و در خود ماندگی است.
با توجه به وظیفهى انبیا در بیم و امید دادن به مردم یکی دیگر از آثار آگاهی و باور به این اصل اعتقادی عبارت است از امیدواری به آینده ای خوب و ترس از سرانجامی بد.
امید و ترس اگر با هم هماهنگ شوند و نوعی تعادل بین آنها برقرار باشد اثر مثبت و سازنده ای بر سازمان روانی فرد دارند. از یک سو امید، از چیرگی یأس و افسردگی بر فرد جلوگیری می کند و مانع فروپاشی و از هم گسیختگی روانی فرد می شود و از سوی دیگر، ترس به عنوان عاملی باز دارنده از سرکشی و طغیان و زیاده روی و افراط و خارج شدن از حدود و مرزها به حفظ تعادل روانی فرد کمک می کند و از رانده شدن او به سوی مرزهای آشفتگی و اختلال، جلوگیری می نماید.
چنین ترسی نه تنها منفی به حساب نمی آید که از ارزش مثبت و سازنده نیز برخوردار است. انذار در واقع به معنای توجه دادن به آثار سوء یک عقیده و باور یا یک رفتار و عمل و در نظر گرفتن سرانجام ناخوشایند برخی باورها، گرایشها و رفتارهاست و به نوعی یک آگاهی یا پیش آگهی به حساب می آید.
- این امر، قطعی است (... و ان الساعة آتیة لا ریب فیها)؛ (12)
- همگانی است (هذا یوم الفصل جمعناکم و الاولین)؛ (13)
- دقیق برگزار می شود (لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها)؛ (14)
از مهم ترین آثار باور به این اصل، می توان به امور زیر اشاره کرد:
بازدارندگی: آگاهی به این امر که پس از این زندگی، زندگی جاویدان دیگری وجود دارد و بر اساس باورها و اعمالی که فرد در این جهان کسب کرده سر از سعادت، فلاح و رستگاری و برخورداری از رضا و رضوان الهی یا از شقاوت، عذاب دردناک، رنج بی پایان و ابتلا به عذاب و آتش و قهر الهی در می آورد، هر انسانی را به فکر فرو می برد که اگر واقعا چنین است پس نمی توان بی تفاوت بود و هر طور که خواست زندگی کرد، هر چیزی را گفت، هر کاری را کرد، به هر اندیشه و باوری ملتزم شد؛ بلکه باید آن طور زندگی کرد که سرانجام برای پیمودن راه آخرت، آمادگیهای لازم را کسب نمود.
همان گونه که چنین در عالم رحم، یک بند ناف در اختیار دارد و باید به وسیلهى آن از خون مادر تغذیه کند و به تکثیر و افزایش و رشد دست یازد و برای خود چشم و گوش و زبان و دست و پا و.. بسازد تا آمادگی ورود به این دنیا را پیدا کند و جهان طبیعت را با چشم ببیند و با گوشهایش از صداهای موجود در آن ادراکی پیدا کند و با پا در آن راه برود و با دست خویش در آن به ساختن، برداشتن، گرفتن، دادن و یا زدن و خراب کردن و... بپردازد. انسان، در این مرحله از زندگی خود باید با برخورداری از این امکانات و با استخدام طبیعت و جهان مادی، برای مرحلهى بعدی زندگی، ابزارهای لازم را فراهم کند: برای دیدن دیدنیهای عالم آخرت برای خود چشم مناسب و برای شنیدنیهای آن عالم، گوش مناسب برای پیمودن راههای آن عالم برای خود پایی مناسب بسازد و برای ادراک مدرکات عالم پس از مرگ، مرکز ادراکات ملکوتی را که همانند قلب سلیم است فراهم آورد تا از حیات طیبهى افزون، بهره مند شود.
انسان، در پرتو این آگاهی و باور و با این نوع مقایسه ها در می یابد که باید طبق اصول و ضوابط و در چارچوب معینی زندگی کند و نمی تواند در این عرصه از آزادی مطلق - که مترادف با بی بند و باری و لا ابالیگری است، دم بزند و آن را طلب کند.
یکی دیگر از آثار آگاهی و باور به معاد، وسعت افق دید است. انسان باورمند به معاد، زندگی را محدود به زندگی دنیوی نمی داند. اسلام به او چنین می آموزد که زندگی دنیا به منزلهى مقدمه ای برای حیات اخروی است. دنیا مانند پلی است که باید از آن گذر کرد و به سرمنزل مقصود (کمال انسانی) رسید. بنابراین برای چنین انسانی دنیا و مطامع دنیوی مثل ثروت، هرت و قدرت، همه چیز نیست و ارزش مستقلی ندارد، بلکه آن گاه مشروع و ارزشمند می شوند که در خدمت زندگی جاوید اخروی و کمال انسانی قرار گیرند. افق دید چنین انسان باورمندی پهنهى هستی است.
انسان باورمند به معاد، دیدی عمیق به زندگی پیدا می کند. زندگی دنیوی برای او هدف نیست. هدف، زندگی جاوید اخروی است. در ضمن، این باور، جهتگیری خاصی به او می بخشد. جهت اعمال و رفتارهای او رو به کسی است که مالک روز جزاست؛ پروردگار جهانیان و خالق هستی است. او با چنین باوری در جهت «شدن به سوی او» قرار می گیرد. «او» یی که کمال مطلق است.
چنین جهتگیری ای، مسلتزم تنظیم رفتار است و هر رفتاری با این گونه جهتگیری سازگار نیست، بلکه مقتضی رفتارهای خاصی است. ممکن نیست که کسی هدفش تقرب به خدا باشد و در جهت شدن به سوی او گام بردارد و در عین حال به رفتارهایی روی بیاورد یا افکار و احساساتی را در خود برانگیزد که بر خلاف این جهتگیری و در تعارض با چنین هدفی است.
فضای خداخواهی، خداپرستی، خداگونگی و برای خدا بودن و به سوی خدا شدن، فضای اطمینان، آرامش و امنیت است نه اضطراب و آشفتگی و اغتشاش و درگیری و تنش.
از دیگر آثار آگاهی و باور به معاد، افزایش توجه به تکالیف و مسئولیتها و زدودن غفلت و کم توجهی است. انسان باورمند به معاد می داند که روزی را در پیش دارد که باید حساب و کتاب پس بدهد و در برابر ریز و درشت اعمال و کردارش پاسخگو باشد. حسابرسی دقیق در پیش است و حسابرس آن روز، کسی است که نه می شود چیزی را از او مخفی کرد و نه می توان او را فریب داد. نه می توان احشا کرد و نه می توان با توجیه های غیر واقعی او را به تردید انداخت. چنین باوری جایی برای غفلت و کم توجهی باقی نمی گذارد.
انسانی که در برابر چشمان یک ناظر انسانی معمولی که به روشهای مختلف می توان نظارت او را بی اثر کرد و او را به اشتباه انداخت، حواس خود را جمع می کند، چگونه ممکن است در برابر نگاه تیزبین ناظری چون خداوند - با اوصافی که پیش از این گفته شد -، بی تفاوت بماند و از او اثر نپذیرد. البته ممکن است که به لحاظ ضعف آگاهی نسبت به معاد و ماجراهایی که در آنجا اتفاق می افتد و ضعف آگاهی نسبت به مالک روز جزا و صفاتی که خود او آنها را برای ما بر شمرده است و قوانین و ضوابطی که بر آن روز، حاکم است و خداوند بر خود واجب کرده است که مطابق آنها با بندگان رفتار نماید و نیز به لحاظ ضعف باور به این امور، این آثار به منصهى ظهور نرسند و یا تأثیر کمی در ما بروز پیدا کند، ولی با تحقق آگاهی و باور به معاد، این آثار نیز محقق خواهند شد.
هر یک از این مفهیم و تعالیم (آموزه ها) دارای بار معنایی خاصی هستند که در بستر فرهنگ دینی، واجد آن شده اند و همان فرهنگ، پشتوانهى آنهاست. این مفاهیم و آموزه ها در مرتبهى دوم (بعد از باورهای اصولی و اساسی) بر نگرشها و بینشها، نحوهى تفکر و محتوای افکار و در نتیجه بر رفتارها اثر می گذارند.
جلوگیری از تنش در رابط بین فردی: انسان موجودی اجتماعی و ناگزیر به ارتباط برقرار کردن با دیگران است. اگر افراد در ارتباط با یکدیگر نسبت به هم خوش بین باشند، گفتار و رفتار دیگران را خوب تفسیر می کنند و کمتر دچار سوء تفاهمی می شوند که زمینه را برای بروز درگیری و تنش فراهم می کنند.
در فضای بدگمانی، رفتارها و گفتارها به گونه ای خاص تفسیر می شوند: احترام گذاردن به دیگران به چاپلوسی و تملق، سکوت به مخفی کاری، حرف زدن ملایم به بی اعتنایی و سردی، قاطعیت به استبداد، صراحت به پررویی، صداقت به ساده لوحی و صمیمیت به خودشیرینی تفسیر می شود؛ ولی در فضای حسن ظن به دیگران همه چیز تفسیر خوب می یابند و روابط، انسانی و صمیمانه می شود. بر فضای روابط انسانی و صمیمانه، آرامش، لطافت، محبت و زیبایی حاکم است و همهى این امور، لازمهى تفکیک ناپذیری زندگی سالم هستند.
قرآن به باورمندان توصیه می کند که از بدگمانی نسبت به دیگران اجتناب کنند؛ چرا که بعضی از گمانها به گناه منجر می شوند (16) گمانهایی که به گناه منجر می شوند گمانهایی هستند که فرد، دنبال آنها را می گیرد و بر آنها اثر، مترتب می کند.
بدگمانی، زمینه ساز بسیاری از مفاسد و گناهان است که هر یک از آنها به نوبه خود، سلامت روانی فرد را به خطر می اندازند. بدگمانی، زمینه را برای غیبت کردن، تهمت زدن، حسدورزی، اهانت و استهزاء و... فراهم می کند. این امور نیز تأثر آشکاری در ایجاد تنش و درگیری و به هم خوردن روابط صمیمانه و محبت آمیز بین فردی دارند.
برای موجود اجتماعی محروم ماندن از روابط سالم و صمیمانه و محبت آمیز با دیگران آشفته ساز است و سلامت و آرامش روانی را تهدید می کند.
این مفهوم، بر این باور اساسی استوار است که در جهان هستی غیر از خدای یگانه، مؤثر دیگری وجود ندارد و همهى قدرتها و گردشها به خدا منتهی می شود ( لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ).
اگر انسان معتقد باشد که سرچشمهى همهى قدرتها خداست و بدون اذن و خواست او کمترین تغییری در عالم به وجود نمی آید و خواست و مشیت الهی در همهى جهان هستی جریان دارد و خداوند برای کفایت امور بندگان و رعایت مصالح و مفاسد آنان قدرت کافی و دانش لازم را دارد و نسبت به هر فرد از بندگان خود بی نهایت عطوف و مهربان است. و بالاتر از علم او علمی و بالاتر از قدرت او قدرتی نیست و تمام خیر و خوبی نزد او و در دست اوست، (17) در مرحلهى بعد به این باور می رسد که پس باید به چنین قدرتی اعتماد کرد و تکیه زد و امیدوار بود. باید در همهى امور و کارها از او مدد خواست و پس از اینکه همهى تلاش خود را در چارچوبهای مجاز و شروع در مورد آن به کار گرفت، در باب حصول نتیجه، چشم امید به خدا داشته باشد و از او بخواهد که ثمرات و آثار تلاش را بر آن متربت کند.
توکل دارای آثاری است. برخی از این آثار عبارت اند از:
- رهایی از اضطراب و دلشوره و کم شدن تشویش و نگرانی،
- زیاد شدن امیدواری،
- احساس برخورداری از پشتوانه ای محکم و حمایت حامی قدرتمند که موجب دلگرمی است،
- عدم یأس و دلسردی در صورت عدم حصول نتیجهى دلخواه.
قرآن بعد از تذکر به این امر که معبودی جز خدای یگانه نیست، توکل بر او را به عنوان یک امر لازم بر می شمرد (18) و بندگان را به داشتن این صفت، تشویق می کند. این تشویق از طریق بر شمردن آثار معنوی و اخروی و دنیوی توکل صورت می گیرد. در یکجا می فرماید: خداوند توکل کنندگان را دوست دارد. (19) محبت خداوند برای مؤمنان ارزشمند و با معناست و اثر تشویقی زیادی بر آنان دارد و در جای دیگری می فرماید: هر کس به خدا توکل کند خداوند برای او کافی است (20) و او نیاز به دیگری ندارد.
مفاهیم دیگری همچون باور به علم، احاطه، حکمت، قدرت، تدبیر و رحمت خداوند نیز هر کدام دارای آثار مثبت و سازنده ای بر افکار، احساسات و رفتارهایی هستند که نتیجهى نهایی مجموعهى آنها این است که اسنان باورمند به آنها انسانی می شود با شخصیت محکم برخوردار از آرامش روان و اطمینان خاطر، صبور و حلیم در برابر شداید و مشکلات و مصائب و مشقات.
هرچه درجهى خلوص ایمان و باور به این عقاید و معارف، بیشتر و میزان آگاهی به این شناخت، افزون تر باشد، به همان نسبت، آثار این باورها در اندیشه، احساس و رفتار فرد، ظاهر می شود و به مقداری که در هر یک از ابعاد و جنبه ها کاستی وجود داشته باشد به همان مقدار از آثار مثبت آن کاسته می شود.
معرفی سایت مرتبط با این مقاله
شناختهای کلی و اساسی در قالب «جهان بینی» ارائه می شوند و شناختهای جزئی تر در قالب توصیه های اخلاقی و مفاهیم ارزشی و معارف دینی عرضه می گردند. جهان بینی، نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی دربارهى هستی و یک نوع تفسیر و تحلیل از آن است و هر مسلک و فلسفهى زندگی به چنین چیزی مبتنی است.
نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب، دربارهى جهان هستی عرضه می دارد، زیرساز و تکیه گاه فکری آن مکتب به شمار می رود که این زیرساز و تکیه گاه، اصطلاحا «جهان بینی» نامیده می شود.
یک جهان بینی آن گاه تکیه گاه یک مکتب و پایهى ایمان قرار می گیرد که رنگ و صبغهى مذهبی داشته باشد. شناختهای اساسی ما دربارهى جهان، انسان و همهى پدیده های عالم بر نحوهى تفکر، جهتگیری، انتخابها و رفتارهای ما تأثیر دارند. جهان بینی در واقع، کنش واکنشها یا بازخوردهای اساسی ما را نسبت به خود، دیگران و هستی شکل می دهد.
جهان بینی اسلامی، جهان بینی توحیدی است. توحید که اولین اصل از اصول عقاید اسلامی است بر این آگاهیها تأکید می کند که جهان و همهى پدیده های عالم، آفریده هستند و همه به او نیازمندند و او از همه بی نیاز است. (1) خدا به همه چیز، آگاه و بر همه چیز تواناست (2) او در همه جا هست و هیچ جا از او خالی نیست. به هر طرف که بایستیم رو به او ایستاده ایم. (3) او از مکنونات قلب و از خاطرات ذهن و نیتها و قصدهای همه آگاه است. از رگ قلب انسان به انسان نزدیک تر است.(4)
از نظر جهان بینی اسلامی، جهان با عنایت و مشیت الهی نگهداری می شود. اگر لحظه ای عنایت الهی از جهان گرفته شود، نیست و نابود می گردد. جهان به باطل و بازی و بیهوده آفریده نشده است. هدفهای حکیمانه در خلقت جهان و انسان در کار است. هیچ چیزی نا به جا و خالی از حکمت و فایده آفریده نشده است. نظام موجود، نظام احسن و اکمل است. جهان به عدل و حق برپاست. نظام عالم بر اساس اسباب و مسببات برقرار شده است و هر نتیجه ای را از مقدمه و سبب مخصوص خودش باید جستجو کرد و از هر نتیجه و سبب، تنها نتیجه و مسبب مخصوص خود آن را باید انتظار داشت.
قضا و قدر الهی وجود هر موجودی را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود می آورد. اراده و مشیت الهی به صورت «سنت» یعنی به صورت قانون و اصلی کلی در جهان جریان دارد. سنتهای الهی تغییر نمی کنند و آنچه تغییر می کند بر اساس سنتهای الهی است. نیکی و بدی کارها در همین جهان نیز خالی از عکس العمل نیست و در جهان دیگر هم به صورت پاداش یا کیفر به انسان باز می گردد. قضا و قدر الهی بر همهى جهان، حاکم است و انسان به حکم قضا قدر، آزاد، مختار و مسئول و حاکم بر سرنوشت خویش است. انسان دارای شرافت و کرامت ذاتی و شایستهى خلافت الهی است.
دنیا و آخرت به یکدیگر پیوسته است و رابطهى این دو نظیر رابطهى مرحلهى «کشت» و «برداشت» محصول است که هر کس عاقبت آن می دِرَوَد که کِشته است، نظیر رابطهى دورهى «کودکی» و «پیری» که دومی ساختهى اولی است.
الف. باورها
اصل اول. توحید
توحید اسلامی، بینش و بازخوردی فعال و سازنده است که دارای آثار مثبت روانی فردی و اجتماعی است. آفریدگاری و سیطرهى تکوینی خداوند (به عنوان آفریننده)، مستلزم سیطرهى تشریعی او (به عنوان قانونگذار) نیز هست و هم مستلزم این معناست که همهى آفریده های دارای شعور، باید ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند.
علم مطلق خداوند، مستلزم آن است که صلاحیت تنظیم مقررات بشری در انحصار او باشد و حکمت مطلق او مسلتزم آن است که مقررات، تابع نیازها و مصالح باشد.
عبودیت یکسان همهى موجودات در برابر خدا مستلزم آن است که هیچ یک از بندگان خدا به طور خودسر و مستقل، حق تحکّم فرمانروایی بر بندگان دیگر را نداشته باشد.
توحید، دارای آثار روانی فردی نیز هست. یکی از آثار روانی توحید این است که باورمندان به آن از قدرت تحمل زیادی در مصائب و مشکلات برخوردار می شوند. مصیبت و بلا نه تنها آنان را درهم نمی شکند و از پای نمی اندازد بلکه بر عمق و وسعت ایمان و باورشان می افزاید. آنان در سختیها، به خدا توکل می کنند و او را کافی می دانند. (5)
اینان در پناه توحید، هدف و سر منزل سعادت را می شناسند و راه آن را یاد می گیرند (هدایت). (6)
از دیگر آثار روانی و فردی توحید ثمربخشی است. مؤمن می داند که هر گامش او را یک قدم به هدف نزدیک می سازد، (7) تلاشش اثری مثبت و نیکو بر جای می گذارد (8) و کمترین کوشش او ضایع نمی شود. (9)
اصل دوم. نبوت
انسان به هدایتی برتر از هدایت عقل، حس و تجربه نیازمند است و آن، هدایت «وحی» است که از سوی خداوندی که آفرینندهى آدمی، بینا و دانای نقیصه ها، نیازها، دردها و درمانهای اوست، باید نازل شود. پیامبر (ص) به موجب این نیاز، مبعوث می گردد و برنامه ای را که برآورندهى این نیاز است از جانب خداوند می آورد و انسانها را به اجرای آن فرا می خواند.
اصل اعتقاد به این امر که « خداوند برای ابلاغ پیام خویش و هدایت بشر و ارائهى دستور و برنامهى زندگی مطلوب به او، کسانی را به عنوان پیامبر می فرستد» دارای این اثر روانی است که انسان، خود را رها شده و به خود وا نهاده شده و در نتیجه حیران و سرگردان نمی یابد؛ بلکه اطمینان دارد که به آسان ترین وجه می تواند به بهترین برنامهى زندگی که متضمن سعادت دنیا و آخرت و تأمین کنندهى مصالح جسم و روح او باشد، دست یابد. ضمنا لازم نیست برای یافتن حقایق، این در و آن در بزند و شخصا به تجربه بپردازد و با آزمایش و خطا (در مواردی که ممکن باشد) راه درست زندگی را بشناسد و در نهایت هم مطمئن نباشد که آیا به نتایج درستی دست یافته است یا خیر و آیا توانسته است حقیقت را همان طور که هست دریابد یا احیانا سراب را آب پنداشته و از حقایق به مجازها و از اصل هر چیز به سایه و نمونه ای بدلی از آن رسیده است.
احساس رهانندگی و به خود وانهادگی، احساسی مخرب و ویرانگر است و تهدیدی جدی برای سلامت روانی فرد به حساب می آید و در مقابل احساس تعلق و اینکه کسی به فکر اوست و نسبت به سرنوشتش علاقه مند است و می خواهد و می تواند او را کمک کند و در شناختن و پیمودن راه سعادت یاریگر او باشد، احساسی مطلوب، خوشایند، مثبت و سازنده است و در سلامت روانی فرد نقش اساسی ایفا می کند.
علاوه بر این اثر مهم که مربوط به اصل نبوت است، به لحاظ محتوای دعوت انبیا نیز آثار هست که به برخی از آنها اشاره می کنیم. یکی از این آثار، بندگی خدا و اجتناب از طاغوت (10) است که اینها در جای خود آثار فردی و اجتماعی دیگری هستند.
بندگی خدا و بندهى غیر خدا نبودن مستلزم آزادگی و آزادی از هر بند درونی و بیرونی است. آزادی، کمالی است که اگر نگوییم همه، بسیاری از کمالات و فضایل دیگر در پرتو آن قابل حصول و دستیابی هستند.
آزادگی، مستلزم نفی هرگونه «زبونی و پستی»، «دنائت و رذالت» و «ناپاکی و قذارت » از ساحت فرد و اجتماع است. در مقابل، بودن در سایهى طاغوت، مسلتزم نابودی همهى کمالات و فضایل انسانی و تن دادن به هر زبونی و بدی و ناپاکی است.
قرآن کریم، یکی از آثار بعثت انبیا را این معرفی می کند که افراد به سوی سرچشمهى همهى فضایل، کمالات، نیکیها و زیباییها یعنی خدا و بندگی خدا روی آورند و از مایهى همهى رذایل، زشتیها، آلودگیها و بدیها دور بمانند و اجتناب کنند.
یکی دیگر از آثار باور به محتوای دعوت انبیا، آگاهی و شناخت نسبت به مجهولات و نادانسته هاست. عدم تربیت و تزکیه و تهذیب نفوس از اموری است که مانع کمال خواهی یا کمال یابی انسان هستند.
بدین منظور، پیامبران در نقش مربیان بزرگ بشر، طاهر می شوند و خود با برخوردی از شناختی عمیق از پدیده ها و سیر کائنات و باوری استوار به مبدأ عالم و بهره مندی از ارزش کمالات یا فضایل عایل انسانی به زدودن پرده های جهل و تربیت و ساختن انسانها می پردازند و آنها را به نیکیها، امر و زشتیها نهی می کنند، پاکیزه ها را به آنها می شناسانند و جواز استفاده از آنها را صادر می کنند. پلیدیها و اموری را که نفوس انسانی نسبت به آنها نوعی تنفر و اشمئزاز از خود نشان می دهند، بر آنها ممنوع می کنند و در نهایت، زنجیرهایی را که بر آنان بوده است بر می دارند و آنان را که باور دارند و حرمت پیامبر را نگاه می دارند و او را یاری می کنند و به دنبال چراغی که او روشن کرده است راه می افتند، به سر منزل رستگای می رسانند. (11) این زنجیرها، زنجیرهای جهل، خرافه، شرک، کفر، عناد، انکار، سرکشی و طغیان است؛ زنجیرهای معصیت، یأس، نومیدی، بی اعتمادی، سوء ظن، غرور، خودخواهی و در خود ماندگی است.
با توجه به وظیفهى انبیا در بیم و امید دادن به مردم یکی دیگر از آثار آگاهی و باور به این اصل اعتقادی عبارت است از امیدواری به آینده ای خوب و ترس از سرانجامی بد.
امید و ترس اگر با هم هماهنگ شوند و نوعی تعادل بین آنها برقرار باشد اثر مثبت و سازنده ای بر سازمان روانی فرد دارند. از یک سو امید، از چیرگی یأس و افسردگی بر فرد جلوگیری می کند و مانع فروپاشی و از هم گسیختگی روانی فرد می شود و از سوی دیگر، ترس به عنوان عاملی باز دارنده از سرکشی و طغیان و زیاده روی و افراط و خارج شدن از حدود و مرزها به حفظ تعادل روانی فرد کمک می کند و از رانده شدن او به سوی مرزهای آشفتگی و اختلال، جلوگیری می نماید.
چنین ترسی نه تنها منفی به حساب نمی آید که از ارزش مثبت و سازنده نیز برخوردار است. انذار در واقع به معنای توجه دادن به آثار سوء یک عقیده و باور یا یک رفتار و عمل و در نظر گرفتن سرانجام ناخوشایند برخی باورها، گرایشها و رفتارهاست و به نوعی یک آگاهی یا پیش آگهی به حساب می آید.
اصل سوم. معاد
- این امر، قطعی است (... و ان الساعة آتیة لا ریب فیها)؛ (12)
- همگانی است (هذا یوم الفصل جمعناکم و الاولین)؛ (13)
- دقیق برگزار می شود (لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها)؛ (14)
از مهم ترین آثار باور به این اصل، می توان به امور زیر اشاره کرد:
بازدارندگی: آگاهی به این امر که پس از این زندگی، زندگی جاویدان دیگری وجود دارد و بر اساس باورها و اعمالی که فرد در این جهان کسب کرده سر از سعادت، فلاح و رستگاری و برخورداری از رضا و رضوان الهی یا از شقاوت، عذاب دردناک، رنج بی پایان و ابتلا به عذاب و آتش و قهر الهی در می آورد، هر انسانی را به فکر فرو می برد که اگر واقعا چنین است پس نمی توان بی تفاوت بود و هر طور که خواست زندگی کرد، هر چیزی را گفت، هر کاری را کرد، به هر اندیشه و باوری ملتزم شد؛ بلکه باید آن طور زندگی کرد که سرانجام برای پیمودن راه آخرت، آمادگیهای لازم را کسب نمود.
همان گونه که چنین در عالم رحم، یک بند ناف در اختیار دارد و باید به وسیلهى آن از خون مادر تغذیه کند و به تکثیر و افزایش و رشد دست یازد و برای خود چشم و گوش و زبان و دست و پا و.. بسازد تا آمادگی ورود به این دنیا را پیدا کند و جهان طبیعت را با چشم ببیند و با گوشهایش از صداهای موجود در آن ادراکی پیدا کند و با پا در آن راه برود و با دست خویش در آن به ساختن، برداشتن، گرفتن، دادن و یا زدن و خراب کردن و... بپردازد. انسان، در این مرحله از زندگی خود باید با برخورداری از این امکانات و با استخدام طبیعت و جهان مادی، برای مرحلهى بعدی زندگی، ابزارهای لازم را فراهم کند: برای دیدن دیدنیهای عالم آخرت برای خود چشم مناسب و برای شنیدنیهای آن عالم، گوش مناسب برای پیمودن راههای آن عالم برای خود پایی مناسب بسازد و برای ادراک مدرکات عالم پس از مرگ، مرکز ادراکات ملکوتی را که همانند قلب سلیم است فراهم آورد تا از حیات طیبهى افزون، بهره مند شود.
انسان، در پرتو این آگاهی و باور و با این نوع مقایسه ها در می یابد که باید طبق اصول و ضوابط و در چارچوب معینی زندگی کند و نمی تواند در این عرصه از آزادی مطلق - که مترادف با بی بند و باری و لا ابالیگری است، دم بزند و آن را طلب کند.
یکی دیگر از آثار آگاهی و باور به معاد، وسعت افق دید است. انسان باورمند به معاد، زندگی را محدود به زندگی دنیوی نمی داند. اسلام به او چنین می آموزد که زندگی دنیا به منزلهى مقدمه ای برای حیات اخروی است. دنیا مانند پلی است که باید از آن گذر کرد و به سرمنزل مقصود (کمال انسانی) رسید. بنابراین برای چنین انسانی دنیا و مطامع دنیوی مثل ثروت، هرت و قدرت، همه چیز نیست و ارزش مستقلی ندارد، بلکه آن گاه مشروع و ارزشمند می شوند که در خدمت زندگی جاوید اخروی و کمال انسانی قرار گیرند. افق دید چنین انسان باورمندی پهنهى هستی است.
انسان باورمند به معاد، دیدی عمیق به زندگی پیدا می کند. زندگی دنیوی برای او هدف نیست. هدف، زندگی جاوید اخروی است. در ضمن، این باور، جهتگیری خاصی به او می بخشد. جهت اعمال و رفتارهای او رو به کسی است که مالک روز جزاست؛ پروردگار جهانیان و خالق هستی است. او با چنین باوری در جهت «شدن به سوی او» قرار می گیرد. «او» یی که کمال مطلق است.
چنین جهتگیری ای، مسلتزم تنظیم رفتار است و هر رفتاری با این گونه جهتگیری سازگار نیست، بلکه مقتضی رفتارهای خاصی است. ممکن نیست که کسی هدفش تقرب به خدا باشد و در جهت شدن به سوی او گام بردارد و در عین حال به رفتارهایی روی بیاورد یا افکار و احساساتی را در خود برانگیزد که بر خلاف این جهتگیری و در تعارض با چنین هدفی است.
فضای خداخواهی، خداپرستی، خداگونگی و برای خدا بودن و به سوی خدا شدن، فضای اطمینان، آرامش و امنیت است نه اضطراب و آشفتگی و اغتشاش و درگیری و تنش.
از دیگر آثار آگاهی و باور به معاد، افزایش توجه به تکالیف و مسئولیتها و زدودن غفلت و کم توجهی است. انسان باورمند به معاد می داند که روزی را در پیش دارد که باید حساب و کتاب پس بدهد و در برابر ریز و درشت اعمال و کردارش پاسخگو باشد. حسابرسی دقیق در پیش است و حسابرس آن روز، کسی است که نه می شود چیزی را از او مخفی کرد و نه می توان او را فریب داد. نه می توان احشا کرد و نه می توان با توجیه های غیر واقعی او را به تردید انداخت. چنین باوری جایی برای غفلت و کم توجهی باقی نمی گذارد.
انسانی که در برابر چشمان یک ناظر انسانی معمولی که به روشهای مختلف می توان نظارت او را بی اثر کرد و او را به اشتباه انداخت، حواس خود را جمع می کند، چگونه ممکن است در برابر نگاه تیزبین ناظری چون خداوند - با اوصافی که پیش از این گفته شد -، بی تفاوت بماند و از او اثر نپذیرد. البته ممکن است که به لحاظ ضعف آگاهی نسبت به معاد و ماجراهایی که در آنجا اتفاق می افتد و ضعف آگاهی نسبت به مالک روز جزا و صفاتی که خود او آنها را برای ما بر شمرده است و قوانین و ضوابطی که بر آن روز، حاکم است و خداوند بر خود واجب کرده است که مطابق آنها با بندگان رفتار نماید و نیز به لحاظ ضعف باور به این امور، این آثار به منصهى ظهور نرسند و یا تأثیر کمی در ما بروز پیدا کند، ولی با تحقق آگاهی و باور به معاد، این آثار نیز محقق خواهند شد.
ب. آموزه ها
هر یک از این مفهیم و تعالیم (آموزه ها) دارای بار معنایی خاصی هستند که در بستر فرهنگ دینی، واجد آن شده اند و همان فرهنگ، پشتوانهى آنهاست. این مفاهیم و آموزه ها در مرتبهى دوم (بعد از باورهای اصولی و اساسی) بر نگرشها و بینشها، نحوهى تفکر و محتوای افکار و در نتیجه بر رفتارها اثر می گذارند.
1. خوش بینی
جلوگیری از تنش در رابط بین فردی: انسان موجودی اجتماعی و ناگزیر به ارتباط برقرار کردن با دیگران است. اگر افراد در ارتباط با یکدیگر نسبت به هم خوش بین باشند، گفتار و رفتار دیگران را خوب تفسیر می کنند و کمتر دچار سوء تفاهمی می شوند که زمینه را برای بروز درگیری و تنش فراهم می کنند.
در فضای بدگمانی، رفتارها و گفتارها به گونه ای خاص تفسیر می شوند: احترام گذاردن به دیگران به چاپلوسی و تملق، سکوت به مخفی کاری، حرف زدن ملایم به بی اعتنایی و سردی، قاطعیت به استبداد، صراحت به پررویی، صداقت به ساده لوحی و صمیمیت به خودشیرینی تفسیر می شود؛ ولی در فضای حسن ظن به دیگران همه چیز تفسیر خوب می یابند و روابط، انسانی و صمیمانه می شود. بر فضای روابط انسانی و صمیمانه، آرامش، لطافت، محبت و زیبایی حاکم است و همهى این امور، لازمهى تفکیک ناپذیری زندگی سالم هستند.
قرآن به باورمندان توصیه می کند که از بدگمانی نسبت به دیگران اجتناب کنند؛ چرا که بعضی از گمانها به گناه منجر می شوند (16) گمانهایی که به گناه منجر می شوند گمانهایی هستند که فرد، دنبال آنها را می گیرد و بر آنها اثر، مترتب می کند.
بدگمانی، زمینه ساز بسیاری از مفاسد و گناهان است که هر یک از آنها به نوبه خود، سلامت روانی فرد را به خطر می اندازند. بدگمانی، زمینه را برای غیبت کردن، تهمت زدن، حسدورزی، اهانت و استهزاء و... فراهم می کند. این امور نیز تأثر آشکاری در ایجاد تنش و درگیری و به هم خوردن روابط صمیمانه و محبت آمیز بین فردی دارند.
برای موجود اجتماعی محروم ماندن از روابط سالم و صمیمانه و محبت آمیز با دیگران آشفته ساز است و سلامت و آرامش روانی را تهدید می کند.
2. توکل
این مفهوم، بر این باور اساسی استوار است که در جهان هستی غیر از خدای یگانه، مؤثر دیگری وجود ندارد و همهى قدرتها و گردشها به خدا منتهی می شود ( لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ).
اگر انسان معتقد باشد که سرچشمهى همهى قدرتها خداست و بدون اذن و خواست او کمترین تغییری در عالم به وجود نمی آید و خواست و مشیت الهی در همهى جهان هستی جریان دارد و خداوند برای کفایت امور بندگان و رعایت مصالح و مفاسد آنان قدرت کافی و دانش لازم را دارد و نسبت به هر فرد از بندگان خود بی نهایت عطوف و مهربان است. و بالاتر از علم او علمی و بالاتر از قدرت او قدرتی نیست و تمام خیر و خوبی نزد او و در دست اوست، (17) در مرحلهى بعد به این باور می رسد که پس باید به چنین قدرتی اعتماد کرد و تکیه زد و امیدوار بود. باید در همهى امور و کارها از او مدد خواست و پس از اینکه همهى تلاش خود را در چارچوبهای مجاز و شروع در مورد آن به کار گرفت، در باب حصول نتیجه، چشم امید به خدا داشته باشد و از او بخواهد که ثمرات و آثار تلاش را بر آن متربت کند.
توکل دارای آثاری است. برخی از این آثار عبارت اند از:
- رهایی از اضطراب و دلشوره و کم شدن تشویش و نگرانی،
- زیاد شدن امیدواری،
- احساس برخورداری از پشتوانه ای محکم و حمایت حامی قدرتمند که موجب دلگرمی است،
- عدم یأس و دلسردی در صورت عدم حصول نتیجهى دلخواه.
قرآن بعد از تذکر به این امر که معبودی جز خدای یگانه نیست، توکل بر او را به عنوان یک امر لازم بر می شمرد (18) و بندگان را به داشتن این صفت، تشویق می کند. این تشویق از طریق بر شمردن آثار معنوی و اخروی و دنیوی توکل صورت می گیرد. در یکجا می فرماید: خداوند توکل کنندگان را دوست دارد. (19) محبت خداوند برای مؤمنان ارزشمند و با معناست و اثر تشویقی زیادی بر آنان دارد و در جای دیگری می فرماید: هر کس به خدا توکل کند خداوند برای او کافی است (20) و او نیاز به دیگری ندارد.
3. تسلیم در برابر ارادهى الهی
مفاهیم دیگری همچون باور به علم، احاطه، حکمت، قدرت، تدبیر و رحمت خداوند نیز هر کدام دارای آثار مثبت و سازنده ای بر افکار، احساسات و رفتارهایی هستند که نتیجهى نهایی مجموعهى آنها این است که اسنان باورمند به آنها انسانی می شود با شخصیت محکم برخوردار از آرامش روان و اطمینان خاطر، صبور و حلیم در برابر شداید و مشکلات و مصائب و مشقات.
هرچه درجهى خلوص ایمان و باور به این عقاید و معارف، بیشتر و میزان آگاهی به این شناخت، افزون تر باشد، به همان نسبت، آثار این باورها در اندیشه، احساس و رفتار فرد، ظاهر می شود و به مقداری که در هر یک از ابعاد و جنبه ها کاستی وجود داشته باشد به همان مقدار از آثار مثبت آن کاسته می شود.
پىنوشت ها:
1. سورهى فاطر، آیهى 15.
2. سورهى شوری، آیهى 12؛ سورهى حج، آیه 6.
3. سورهى بقره، آیه 115.
4. سورهى ق، آیهى 16.
5. سورهى آل عمران، آیه 174.
6. سورهى یونس، آیهى 9.
7. سورهى عنکبوت، آیهى 69.
8. سورهى انشقاق، آیهى 6.
9. سورهى کهف، آیهى 30.
10. سورهى نحل، آیهى 36.
11. سورهى اعراف، آیهى 155.
12. سورهى حج، آیهى 7.
13. سورهى مرسلات، آیهى 38.
14. سورهى کهف، آیهى 49.
15. سورهى نساء، آیهى 48.
16. سورهى حجرات، آیهى 12.
17. سورهى آل عمران، آیهى 26.
18. سورهى تغابن، آیه 13.
19. سورهى آل عمران، آیهى 159.
20. سورهى طلاق، آیهى 3.
21. سورهى بقره، آیهى 156.
معرفی سایت مرتبط با این مقاله
تصاویر زیبا و مرتبط با این مقاله