شاعر: سید حمیدرضا برقعی
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندی است که در کار زمین حیرانم
ماندهام بی تو چرا باغچهام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست، گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز، تعادل دارد
کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
میخرم از پسرک هر چه تفال دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد