شاعر: محمّد خسرو نژاد
خرم جهان دوباره شد از مقدم بهار
سر زد دوباره لاله و نسرين به كوهسار
صدها شقايق از دل صحرا شكفته شد
در باغ نغمه خوان شده با صد شعف هَزار
بگذشته سوى دشت مگر آهوى ختن
بنشسته روى كشت مگر ناقه تتار
همراه با نسيم سحر مىرسد به گوش
ما را نواى مرغ بهشتى ز شاخسار
عيدى قرين عيد دگر گشته زان سبب
امسال از هميشه نكوتر بود بهار
زيباگلى به دامن نرگس شكفته شد
آن نوگلى كه گلشن از او يافت اعتبار
ماهى به نيمه مه شعبان طلوع كرد
ماهى كه مهر از شرف او راست پرده دار
شعبان زيمن مقدم او يافته مگر
اين شوكت و جلالت و اين عزّ و افتخار
سال نو و بهار نو و روزگار نو
ساقى به يمن مقدم گل خيز و مى بيار
سالى چنين مبارك و روزى چنان بزرگ
فصلى چنين خجسته به تأييد كردگار
لب تشنگان جرعه جام ولايتش
نوشند از سبوى ولا آب خوشگوار
اى آفتاب چهره نهان كرده در سحاب
دلها براى ديدن تو گشته بى قرار
خرم شود جهان و عدالت به پا شود
روزى كه در كف تو بود تيغ ذوالفقار
احيا شود به عهد تو حكم كتاب حق
اجرا شود به عصر تو آيين كردگار
تو قاسم جنان و جحيمى كه در ازل
يزدان به دست قدرت تو داده اختيار
جانها براى خدمت تو گشته در تعب
دل ها براى ديدن تو گشته بى قرار
اى منجى بشر كه نهانى تو در حجاب
دارم اميد آن كه كنى چهره آشكار
دارم اميد آن كه كنى با ظهور خويش
بيرون ز جان منتظران رنج انتظار
جمعى ستاده ديده به سويت در آرزو
قومى نشسته ديده به راهت اميدوار
اى مظهر خدا به فدايت به ما نگر
اى ابر مرحمت تو به رحمت به ما ببار
تا آن زمان كه مهر درخشان بود به روز
تا آن زمان كه ماه بتابد به شام تار
از ما به پيشگاه تو صد كاروان درود
وز حق به جان پاك تو صدآفرين نثار
چون باعث ملال شود طول هر سخن
شيرين بود چكامه «خسرو» به اختصار