چکیده
تکفیر به معنای کافر دانستن فرد یا افراد خاصی است. بر این اساس تکفیر نوعی فتوی به شمار میآید. چنین حکم و فتوایی جان مال و آبروی فرد یا افراد را به مخاطره میاندازد. متأسفانه امروزه افرادی فتوی به کفر دیگران میدهند که از شرایط لازم برای افتاء برخوردار نیستند. بنابراین بحث از فتوی، شرایط آن و مباحث مرتبط با تکفیر امری ضروری و لازم است.مقدمه
آیا فتوا؛ از ابزاری برای اجتهاد، برای گسترش مبانیِ جهانیِ اسلام و ارزشهایِ والایِ انسانی آن همچون: رحمت فراگیر، محبت گسترده، تحقق عدالت جهانی، گسترش برادری، استوار ساختن صلح در جهان و تسخیر زمین به سود انسانها، به نقابی تبدیل شده است که برخی حکام در پس آن پنهان شده؛ و متخاصمان اهداف شخصی و منافع تنگنظرانه خود را با آن پنهان نموده و طمعورزی و استکبار خود را با رنگ و لعابی از دین تزئین کنند؟فتوای تحریم در یک انتخابات.
فتوای تکفیر اشخاص، احزاب، حکومتها و دولتها.
فتوای قتل حاکمان، عموم مردم یا کسانی که طرفدار آنها هستند، یا به آنها پناه بردهاند، یا برای آنها کار میکنند.
فتوای در عدم پذیرش دستورات مدیریتی دولتها و وانهادن اسناد رسمی.
فتواهایی مانند: «کسانی که با هیچ جناح یا حزب مشخصی همراه نیستند، به خدا و رسولش، مؤمنان و وطن خیانت نمودهاند.»
فتوای ترک وطن، برای حفظ جان از دست دشمن.
در مقابل:
فتواهایی که به حفظ وحدت ملی و سلامت وطن دعوت میکنند.
فتواهایی که یاری گرفتن از نیروی خارجی را بر علیه شهروندان تحریم میکنند.
فتواهایی که از نظامیان میخواهد خدا را در جهاد خود مراعات کنند.
فتواهایی که ارتش را به حمایت از بیگناهان، حفظ نوامیس و اموال ایشان دعوت مینماید.
و در مجموع:
فتواهایی که به حفظ جان بیگناهان، حمایت از دین، سلامت عقول، حفظ نوامیس مردمان، عدم سوء استفاده از اموال ایشان و وحدت ملی دعوت مینمایند، از جمله فتواهایی هستند که کسی بر سر درستی آنها اختلاف و نزاع ندارد.
فتواهای فراگیر (که ملت را در مسیر اهدافشان گرد میآورند) و نوعی حرکت جهادی شمرده شده و بر اهداف و مقاصد والای دین حنیف استوارند. اینها فتاوایی هستند که جهان اسلام، امروز بدانها نیازمند است.
اما فتواهایی که باعث تفرقه میان مسلمانان میشوند و احزاب سیاسی، مذاهب دینی، مکاتب فقهی و جریانهای فکری را از هم دور میسازند، یا فتواهایی که به عاملی متغیر برای سیاست تبدیل میشوند، خود عاملی هستند که مشروعیت و احترام صاحبانشان را سلب میکنند.
نمونههایی از به کارگیری فتوا برای تبلیغات سیاسی:
یکم: مردی از اهل شام نزد معاویه آمد و در مقابل او شروع به سخنرانی نمود، آخرین سخنش لعن بر علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود، مردم ساکت ماندند. احنف گفت: ای امیرمؤمنان! این گوینده اگر مایهی خشنودی تو را در لعن نمودن رسولان الهی میدید، قطعاً آنها را نیز لعن میکرد، از خدا بترس و علی را واگذار که به پروردگارش رسیده است.دوم: فقیهی برای نزدیک شدن به امرای بنی امیه در اندلس، از گفتن این سخن که: «امام حسین با شمشیر جدش کشته شد»، پرهیز مینمود.
سوم: ابوالبختری، فتوای قتل یک انقلابی را برای هارون الرشید، صادر نمود، رشید پیش از آن به او نوشته بود که جان این فرد به دست توست و قاضیان و علما و بزرگان بنیهاشم را بر آن گواه گرفته بود، سپس هارونالرشید به علت فتوای خیانت کارانهاش، او را تکریم نموده و منصب قاضی القضاتی را به وی بخشید. این عمل خلیفه به رغم مخالفت محمدبن الحسن الشیبانی که فتوا به تحریمِ قتل این فرد انقلابی داده بود، صورت گرفت زیرا خلیفه در پی یافتن حکم شرعی نبود، بلکه فقیهی را میخواست تا ریختن خون این مرد را حلال نماید.
حق هر فقیهی است تا نظریه سیاسی خود را با آزادی بیان نموده و هر کس را که میخواهد یاری نماید و با هر کس که میخواهد دشمنی نماید، اما حق ندارد نظریات شخصی خود را با فتواهای شرعی بیامیزد.
فتواهای شرعی در باب امور سیاسی باید مستقل بوده و متأثر از سیاست و برنامههای سیاستمداران نباشد. فتواها باید فراگیر بوده و بیانگر رأی گروهی باشند که نمایندهی امت مسلمان هستند تا بدین صورت به مقصود شارع نزدیکتر باشند.
چون، دین به تمامی حق است و عدل، رحمت است و صلح، حکمت است و برادری و عمل صالح.
سیاست نیز منافع است و نیرنگ، گمراهی است و پنهان نمودن حقیقت، ارائهی دروغ به عنوان حقایق ثابت است و شیطان شمردن رقیب برای توجیه نابودی وی.
بنابراین، فقها و مفتیان نباید تحت تأثیر سیاستمداران و برنامههای پنهانی آنها که به حقیقت آن واقف نیستند قرار بگیرند. چگونه یک فقیه میتواند به برنامههای پنهانی سیاستمداران واقف شود و حال آن که نه توانی دارد و نه قدرتی؟ یا خطیب جمعهای که دارای فرهنگ محدودی است و در کشور عربی یا اسلامیِ فقیری زندگی میکند. [چطور میتواند از این برنامهها آگاه شود.]
در اینجا باید سخن امام محمد عبده را یادآور شویم که گفته است: «سیاست در هیچ کاری رخنه نکرد مگر آن که آن را فاسد نمود.»
دو مقدمه:
یکم: دربارهی بیداری
1. کنفرانس بیداری. اجازه دهید گفتارم را با بحث غفلت آغاز کنم.مسلمانان از سه آیه غفلت نمودهاند، این آیات مهمترین ضوابط فتوا را در بیداری امروزی بیان میکنند.
قرآن کریم با این آیه، ما را به وحدت اسلامی دعوت مینماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (2)
و با این آیه به وحدت دینی دعوت میکند: «قُلْ یَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (3).
چنان که با این آیه به وحدت انسانی دعوت مینماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (4)
و در واقع مسلمانان در این عصر از این آیات غافلاند زیرا که همگی شیفتهی نظریات خود و سرگردان افکار خویشاند، فکر ایشان به حوزهی فردیشان محدود است به طوری که از حوادث پیرامون و اهمیت کار جمعی غافلاند.
دوم: در باب فتوا
2. مردی ربیعة بن ابی رحمان، شیخِ امام مالک، را در حال گریه دید، به او گفت: چرا گریه میکنی؟ گفت: از کسی فتوا خواسته شده است که هیچ علمی ندارد، مشکل بزرگی برای اسلام رخ داده است. بعد گفت: برخی از آنان که فتوا میدهند مستحقتر از سارقاناند برای محبوس شدن. (5)این کلام در قرن دوم هجری بیان شده است. حال وضعیت این روزگار چه خواهد بود وقتی کسانی که از علم و تجربه برخوردار نیستند، به امر فتوا میپردازند هم چنان که برخی از ایشان بد روش و زشتسیرت و در میان اهل علم، ناشناخته و از معرفت کتاب و سنت نبوی بیبهرهاند.
چگونه کسی که از اصول و فروع دین آگاهی ندارد و پیوسته در قرآن و سنت تعمّق و تدبر ننموده، بلکه عجولانه و گذرا به آنها نگریسته میتواند در مورد مسائل بزرگ دین فتوا دهد؟
چگونه برخی جوانان در رابطه با امور بسیار مهم به سادگی و سهولت فتوا میدهند، مانند تکفیر افراد مشخص و جوامعی که با نظریات ایشان هماهنگی ندارند، و نیز تحریمِ حضور در برخی از جمعها برای پیروان خود. بسیاری از این جوانان در زمرهی اهل ذکری که در شریعت بیان شده نیستند و چه بسا خود را برای همنشینی با اهل ذکر و کسب علم از ایشان به زحمت نینداختهاند و فرهنگشان با خواندن سریع کتب معاصرین یا شنیدن نوارهای عوام فریبان شکل گرفته است.
میان قرائت ایشان و منابع اصلی دین صدها حجاب است، حتی اگر به قرائت این منابع بپردازند از فهم آن عاجزاند، زیرا ایشان متن را مطابق با هوای نفس خود و برای تحقق خواستههای دنیاییشان تفسیر میکنند و در واقع کلیدهای فهم و درک متن را در دست ندارند.
امام نووی از ابن مسعود و ابن عباس (رحمه الله) نقل کرده است که: «کسی که در رابطه با هر آنچه از او پرسیده میشود فتوا دهد مجنون است.» (6)
از جمله مواردی که این امت به آن دچار شده است، ظهور برخی تازه به دوران رسیده است که به مجرد اطلاع از یک یا دو نص در مسئله، اقدام به فتوا مینمایند. این در حالی است که شریعت با یک خبر ثابت نمیشود بلکه باید امور مختلف را گردآورده و برای رسیدن به صواب به استقرای شریعت پرداخت.
ابونعیم (7) از ربیع بن سلیمان نقل کرده است: مردی از اهل بلخ از امام شافعی دربارهی ایمان پرسید؟
شافعی به آن مرد گفت: نظر تو در این رابطه چیست؟ مرد گفت: ایمان قول است.
شافعی گفت: از کجا به چنین نتیجهای رسیدی؟ گفت: بر اساس این قول خدای تعالی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» (8)؛ و او در این جا عامل فصل و جدایی ایمان و عمل شده است، پس ایمان قول است و اعمال شرایع.
شافعی گفت: و او نزد تو فصل است؟
مرد گفت: آری.
شافعی گفت: تو دو خدا را میپرستی، یکی در شرق و دیگری در غرب، زیرا خدای تعالی میفرماید: «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» (9)
مرد خشمگین شد و گفت: سبحان الله! مرا دوگانه پرست کردی؟
شافعی گفت: تو با خود چنین کردی.
مرد گفت: چگونه؟
شافعی گفت: با این گمانت که واو فصل است.
مرد گفت: از آنچه گفتم استغفار میکنم، زیرا من تنها پروردگار یگانه را میپرستم، و از این روز به بعد دیگر نمیگویم که واو، فصل است، بلکه میگویم که ایمان قول و عمل است که افزایش و کاهش مییابد.
پس بنگر که چگونه نزدیک بود آن مرد با یک حرف گمراه شود! واو قطعی الثبوت است ولی وی این مطلب را به صورت صحیح فهم ننموده و در فهم آن نیز از متون صحیح و صریح بهره نبرده بود. حال وضع کسی که یک حرفِ ظنّی الثبوت را که با نصوص صحیح هم معارض است؛ درست نفهمد چگونه خواهد بود؟
از شعبی و حسن و ابی حَصین نقل شده گفتهاند: «هرکدام از شما در مسألهای فتوا میدهید که اگر این مسأله برای عمربن خطاب رخ میداد از اهل بدر فتوا میخواست. (10)
تبیین اصطلاحات (فتوا، بیداری).
اولا: مفهومشناسی «فتوا»
فتوا در لغت: (11)
اسم مصدر است به معنای فتوا دادن، جمع آن فتاوا و فتاوی است. گفته میشود: أفتیتُه فتوی و فتیا آن گاه که مسئلهای را پاسخ گفتم. الفتیا: بیان مشکلات احکام.فتوا در شرع:
بیان حکم شرعی در یک مسئله، پاسخ پرسشِ یک پرسشگر مشخص یا نامشخص، خواه فرد باشد یا گروه. (12)فتوا: بیان حکم شرعی در مورد یک رخداد برای پرسشگری که به آن مسئله دچار شده و خواستار بیان قطعی آن است.
مفتی: کسی است که متصدی امر فتوا در میان مردم است و حکم خدای تعالی را روشن نموده و نظر دین و شریعت را برای آنها استنباط میکند.
فتوا در دو مورد با حکم قضائی متفاوت است:
یکم: فتوا، إخبار از یک حکم شرعی است، اما قضاء انشای حکم میان دو متخاصم است.
دوم: فتوا، شخصی که خواستار فتوا بوده یا غیر او را ملزم نمیسازد، اما حکم قضائی الزامآور است.
ثانیاً: مفهومشناسی بیداری (الصحوة)
بیداری در لغت: بیداری در زبان عربی از ماده صحا است؛ یعنی آنگاه که انسان به صفات تنبه و هوشیاری متصف گردد به او بیدار گفته میشود.شاید از ریشهی صحو باشد به معنای رفتن ابر و آفتابی شدن آسمان، زائل شدن مستی و نیز ترک باطل. (13)
صحوه یا بیداری به واسطهی متضاد آن یعنی خواب یا مستی شناخته میشود. گفته میشود: صحا من نومه أو من سکره، یعنی هوشیاری خود را پس از آن که آن را از دست داده بود بازیافت. این امر نتیجهی خواب است که یک امر طبیعی است و یا نتیجهی مستی که یک امر تصنعی است.
امتها نیز مانند افراد، هوشیاری خود را برای زمانی اندک، یا بسیار و در نتیجهی خواب یا غفلت داخلی و یا خوابی که از خارج بر آنها تحمیل شده باشد، از دست میدهند.
امت مسلمان نیز دچار اموری میشوند که دیگر امتها بدان دچار میگردند، به خواب میروند و سپس بیدار میشوند، آنچنان که امروزه شاهد آن هستیم.
بر این اساس بیداری امت، یعنی بازگشت هوشیاری آن پس از فقدان آن.
این پدیده، گاهی با عنوان هوشیاری (یقظه) در مقابل خواب (رقود یا نوم) بیان میشود؛ خوابی که امت اسلامی پس از قرنها عقبماندگی و رکود، بدان دچار شده است.
گاهی نیز با عنوان برانگیختن (بعث) پس از خواب (نوم) بیان میشود، چنان که خدای تعالی در قرآن میفرماید: «وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاكُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُكُمْ فِیهِ لِیُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (14)
گاه نیز بعد از مرگ (موت) میآید و چه بسا این معنا به ذهن فرد مسلمان متبادر شود، چنان که خدای تعالی میفرماید: «وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ» (15) امت مسلمان نمیمیرند، بلکه این خواب شبیه مرگ است به ویژه که به طول بینجامد.
گفته شده است: خواب، مرگ سبک است و مرگ، خواب سنگین، یا این که خواب، مرگ کوچک است و مرگ، خواب بزرگ و طولانی. (16)
بیداری (الصحوة) در اصطلاح
بنابر تعریف لغوی پیشین شاید بتوانیم بیداری را چنین تعریف کنیم:بیداری، پدیدهی اجتماعی جدیدی است که به هوشیاری امت اسلامی اشاره دارد و نیز به دست آوردن پیشرفتی بیوقفه در درک خود و افتخار به دین خود و آزادی از وابستگی در فکر و زندگی و تلاش برای خروج از عقبماندگی و ایفای نقش تمدنی ممتاز با این اعتبار که این امت بهترین امتی است که خداوند برای آباد ساختن زمین خلق نموده است. (17)
در اصطلاح: یقظهای است که فرد یا ملت پس از خواب و غفلت و یا عقبماندگی بدان دچار میشود.
در اصطلاحات صوفیه، بیداری (الصحوة): بازگشت به احسان است، پس از غیبت به واسطهی وارداتی قوی به قلب سالک. (18)
رواج این اصطلاح در این عصر، ملت مسلمان ما را پس از یک دوره عقبماندگی تمدنی که تحت سیطرهی ممالیک و عثمانیان رخ داده بود، مشتاق قیام نمود.
این بیداری در دو زمینه و در دو جبهه تلاش میکند:
1. عقبماندگی درونی که از دورهی عقبماندگی در تمدن به میراث برده بود؛
2. چالشهای غربی که خواهان به حاشیه راندن ملت مسلمان است و میخواهد این ملت وابسته به غرب باشد تا بهرهکشی غرب و تسلط او بر جهان اسلام همیشگی گردد.
این بیداری به صفت «اسلام» متصف شده است. این صفت وجه تمایز آن از دیگر قیامهاست که صاحبان آن مکاتب و فلسفههای غربی، مانند: لیبرالیسم، کمونیسم یا ملیگرایی را بعنوان مرجع فراخوانهای خود قرار دادهاند.
بیداری اسلامی، جریانی است وسیع با بخشها و سطوح متعدد که سعی دارد عمل به دین اسلام را تجدید کند تا بدین ترتیب دنیای مسلمانان رونقی تازه یابد.
چون سنت الهی در مسیر ملتها و تمدنها؛ سنت تداول و دورهای است. بدین شکل که ملتها و تمدنها یکی پس از دیگری، دورههای پیشرفت و عقبماندگی، صعود و سقوط، قیام و رکود و حیات و مرگ را تجربه میکنند.
خدای تعالی نیز در آیاتی از قرآن به این سنت اشاره نموده است: «وَتِلْكَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» (19)
و این سخن خدای تعالی: «وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَكُمْ ثُمَّ لَا یَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ» (20)
همچنین فرموده است: «وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ» (21)
حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) نیز همین سنت را روشن میسازد، چنانکه میفرماید (22): «پس از من دیری نمیپاید که جور و ستم آشکار میشود، پس هرگاه مقداری از جور آشکار شود، به همان میزان عدالت کاسته میشود، تا آن جا که فرزندانی در دوران جور متولد میشوند که غیر آن را نمیشناسند، آن گاه خداوند تبارک و تعالی عدالت را حکمفرما میکند و هرگاه که چیزی از عدالت ظهور نماید به همان میزان جور رخت میبندد، تا آن جا که فرزندانی در این دوران متولد میشوند که غیر از عدالت نمیشناسند. (23)
اگر سنت تداول و دورهای است که مسیر ملتها و تمدنها را روشن میسازد، پس این سنت نیازمند بیداری، نوسازی و خروج از چرخهی غفلت، عقبماندگی و جمود است.
پس بیداری به منظور نوسازی، سنتی دیگر از سنتهای الهی برای اجتماع انسانی و تعیین مسیر تمدنهاست.
حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) نیز به همین حقیقت اشاره دارد، آن جا که میفرماید (24): «خداوند برای این امت در آغاز هر صد سال کسی را برمیانگیزد تا دینش را تجدید نماید.» (25)
هرچند فرهنگهای انسانی نتیجهی توافقات و ابداعات بشری است و نمیتوان آنها را جاودانه و مطلق دانست به طوری که امکان مرگ آنها و طردشدن آنها توسط فرهنگهای دیگر در راه تداوم تمدن انسانی وجود دارد، اما اگر کسی روند فرهنگ اسلامی و زبان عربی را دنبال کند درمییابد که این دو از سرنوشت مرگ و نابودی فرهنگها و زبانها مستثنی هستند به دلیل پیوندشان با دین آسمانی خاتم و قرآن کریمی که خداوند آفرینندهی هستی، حفظ آن را با زبان عربی مبین تعهد نموده است.
از این جاست که بیداری اسلامی و نوسازی آن سنتی دائمی بوده و قانونی لازم در مسیر تمدن بشری است که فرهنگ اسلامی را به قیام بعد از رکود سوق داده است، همین سنت، ملت مسلمان را در دورهای طولانیتر از دوران دیگر فرهنگها در طول تاریخ، راهبر تمدن بشری نموده، گامهای آن را در این مسیر از لغزشها دور داشته و به او هویت و شخصیت داده است.
بیداری از ابداعات تمدنی بشری است که وحی الهی به آن ترغیب ساخته و شاخصهای آن را تعیین نموده است. بیداری خصوصیتی است که ملت مسلمان را از دیگر ملتها متمایز میسازد.
هرچند دهههای اخیر، پس از شکست طرحهای مدرنسازی بیدینی، شاهد اهمیت یافتنِ بیداریهایی در دینهای مختلف بوده است اما بیداری اسلامی بر خصوصیتی اسلامی تکیه دارد که اسلام را از تمامی شریعتهای آسمانی و مکاتب غیرالهی ممتاز میسازد. این ویژگی، روش فراگیر اسلام است که آن را برای ایجاد تغییرات مطلوب در تمامی نقاط دنیا کارآیی میبخشد.
بدین ترتیب بیداری اسلامی، از آغاز تاکنون با رؤیای ملت برای قیام و آزادی از عقبماندگی موروثی و نیز سیطرهی استعمار و تمدن غربی پیوند خورده است.
مظاهر بحران فتوا در بیداری اسلامی
برای آشنایی با اهمیت فتوا در بیداری اسلامی، برخی از این مظاهر و پدیدهها را ارائه مینماییم:یکم: استفادهی نابه جا از متن
این پدیده، از جمله لغزشگاههای مهمی است که شایسته است مورد توجه قرار گیرد. در بسیار موارد، متن درست است و در صحت آن خلافی نیست، زیرا آیهای از کتاب خدا، یا سنت گفتاری یا رفتاری یا مکتوب رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) است، اما مشکل در به کارگیری آن در موضوعی است که متن بر آن دلالت ندارد.گاه این پدیده، ناشی از نقص در اندیشه و بدفهمی متن است و نیز شتابی که نزد مردم عوام جامعه شاهد هستیم؛ کسانی که بدون هیچگونه دلیل و حجتی با حدس و گمان، به سمت متون میروند و آنچه را نمیدانند به خدا نسبت میدهند.
گاه نیز ناشی از اختلال درونی و نیت نادرست باشد به طوری که برخی از مردم سعی میکنند تا متن را مطابق با هوای نفس خود تفسیر نمایند، مانند خوارجی که با این سخن خدای تعالی: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ» (26)؛ برای عدم پذیرش حکمیت احتجاج مینمودند. آن گاه علی (علیه السلام) نیز این چنین آنها را پاسخ گفت که: «این کلمه حقی است که از آن باطل اراده شده است.» (27)
دوم: سوء برداشت و تفسیر
خطرناکترین مسئلهای که متون در معرض آن قرار گرفتهاند سوء برداشت و تفسیر آن است. بدین شکل که تأویل کنندگان نصوص را از آنچه خدا و رسولش اراده کردهاند خارج کرده به معنایی که خودشان میخواهند تفسیر نمایند.گاه این معانی فی نفسه درست است، اما این متون بر آنها دلالت نمیکنند، گاهی نیز این معانی فی نفسه نادرستاند و این متون هم بر آنها دلالت ندارند، بدین ترتیب دلیل و مدلول، هر دو فاسد و نادرستاند.
سوم: شتابزدگی در فتوا بدون تأمل و تدبر
برخی از صادرکنندگان فتوا، شتابزده عمل مینمایند، اینان میخواهند مردمان را به حق راهنمایی کنند و شریعت اسلامی را یک باره اجرا نمایند. بنابراین، فتوایی صادر مینمایند که عقلها را حیران نموده و مردم را یا آگاهانه و با برنامه، یا از سر غفلت و جهل به عواقب این فتوا، به فتنه میاندازند.از عوامل اسلام هراسی غیرمسلمین، نتایج همین فتاوای عجولانه است؛ بیشترین چیزی که برای بیداری اسلامی از آن ترسیده میشود، جریان شتابزدگی است، آنان که میخواهند میوه را پیش از موعد آن بچینند، میخواهند امروز بکارند و فردا بچینند، بلکه صبح بکارند و عصر برداشت کنند. لذا برای تأیید کارهایشان فتاوایی را صادر میکنند.
شتابزدگی گاه منجر به خشونت میشود، به ویژه از سوی کسانی که برای رسیدن به قدری شتابزدهاند. این خشونت منجر به عکسالعملی خشنتر میشود؛ که به طور کلی برای بیداری و ملت خطرناک است.
چهارم: نقص در فهم اولویتها
مقصود از آن قرار دادن هر چیز در مرتبه و جایگاه خود است، به طوری که آن چه باید به تأخیر افتد مقدم نشود و آنچه باید مقدم گردد به تأخیر نیفتد، هم چنان که مسئلهای بزرگ، کوچک جلوه نکند و مسئله کوچک بزرگنمایی نشود.بنابراین، خطای روشنی در فهم اولویتها وجود دارد. گاه مستحب بر واجب مقدم داشته میشود و گاه فرض کفایی بر فرض عینی مقدم میشود و فرض عینی که متعلق به فرد است بر فرض عینی که متعلق به جماعت است مقدم میشود و الی آخر.
پنجم: خطا و نقص در فهم موازنهها
مقصود تمامی امور ذیل است:الف: ایجاد تعادل میان منافع از جهت حجم و گنجایش، عمق و تأثیر و نیز از جهت دوام و پایداری و این که کدام باید مقدم و مورد توجه قرار گیرد و کدام لغو شود.
ب: ایجاد تعادل میان مضار و مفاسد، در همان جهاتی که برای منافع بیان شد، پس هر کدام که واجب بود مقدم داشته شود و هر کدام که باید به تأخیر بیفتد یا لغو شود.
ج: ایجاد تعادل میان منافع و مفاسد در صورت تعارض آن دو به گونهای که بدانیم چه زمانی دفع ضرر را بر جلب منفعت مقدم بداریم و چه زمانی به علت منفعت از ضرر چشمپوشی کنیم.
ششم: نقص و خلل در فهم تفاوتها
مقصود ما از این عنوان، اختلاف علمی است، به طوری که این نوع از اختلاف در نسل اول واقع شد، اما به ایشان آسیبی وارد نساخت، زیرا ایشان مردمانی بودند دارای اخلاص، پاکی سیرت و علو اخلاق تا آن جا که کسی به جایگاه ایشان نمیرسید.اما امروز در بیداری معاصر، مردمان بسیاری به جزئیات این فقه جاهلاند، بطوری که برخی از ما به علت مسائل بیارزش با دیگری دشمنی میکند.
هفتم: خلل و نقص در فهم اهداف
کسی که به جزئیات شریعت کفایت نمیکند، بلکه به امور بزرگ و اهداف کلی شریعت برای تمامی امور زندگی میپردازد.بررسی اهداف، غایات و علل احکام و تحقیق پیرامون حکمتها در درمان بیماریهای عقلانی و بازگرداندن پاکی و صفا به عقل و قدرت یافتن آن برای اجتهاد و درک اولویتها بسیار کمک میکند. (28)
هشتم: فتوای تکفیر و ترغیب به خشونت
چه بسا این امر از برجستهترین مظاهر بحران فتوا در بیداری اسلامی باشد که ناشی از کمی بضاعت برخی فتوادهندگان در فقه اسلامی و اصول آن و عدم تعمقشان در علوم اسلامی بوده و این امر موجب شده تا ایشان به سمت متشابهات گرایش یافته و محکمات را به فراموشی بسپارند و یا این که به جزئیات پرداخته، از قواعد کلی غافل شوند و در نتیجه، به فهم سطحی و گذرا از برخی متون برسند.در جریان بیداری اسلامی، غلو برخی از جوانان که نسبت به دین خود غیرت بسیار دارند، سبب تکفیر برخی مسلمانان مخالف آنها شده تا آن جا که جان و مال آنها را مباح میشمرند.
در گذشته نیز همین اتفاق در مورد خوارج صورت گرفت، زیرا ایشان هم خون سرورمان، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را حلال میشمردند.
بیماریهایی که فتاوا دچار آن هستند عبارتند از:
1. گاه غیرمتخصصان در علوم شرعی عهدهدار امر فتوا میشوند.
2. گاه کسی که شایستگی و شرایط صدور فتوا را ندارد به این کار اقدام میکند.
3. گاه کسی که شناخت اندکی نسبت به دین و شرع دارد عهدهدار فتوا میشود.
4. گاه کسی که ملتزم به قواعد فقه نیست، جسارت صدور فتوا را به خود میدهد.
5. گاه کسی که در ارکان دین تفریط میکند عهدهدار آن میشود.
6. گاه فرد متخصص به آن میپردازد، اما با تساهل و بیمبالاتی.
7. گاه برخی از مردم برای خواستههای شخصی و اهداف مادی و بیارزش از آن سوء استفاده میکنند.
8. کسانی هم هستند که بیش از آن که به متون شرعی واقف باشند، بنابر رأی و نظر خود عمل مینمایند.
9. کسانی هستند که عرف و عادات را بر قوانین محکم شرعی ترجیح میدهند.
ضوابط فتوا و چارچوبهای عمومی آن و نیاز به این ضوابط در زمان بیداری
1. کار با ضرورت حفظ جان، دین، عقل، آبرو و مال.2. تمرکز بیشتر بر اهداف کارها نسبت به ظواهر آنها.
3. مراعات حقوق مسلمانان بر یکدیگر واجب است: «مسلمان برادر مسلمان است؛ نه به او ظلم میکند و نه او را تسلیم ظلم و ظالم کند و هرکس برای حل نیازهای برادر (دینی خویش) در تلاش باشد خداوند نیز نیازهای او را برآورده میکند و هرکس از مسلمانی، سختی و مشکلی را رفع کند، خداوند مشکلی از مشکلات و سختیهای روز قیامت را از او دور خواهد نمود و هرکس عیب مسلمانی را بپوشد، خداوند در روز قیامت (عیوبش را) خواهد پوشاند» (29)
4. مسلمان برادر خود را وانمیگذارد و کسی را بر علیه او یاری نمیکند، بلکه او را یاری میرساند. (30)
5. مؤمن برای مؤمن است. (31)
6. مؤمن بر علیه مؤمن نیست. هرچند که زبانها، نژادها و سرزمینهایشان بسیار باشد. (32)
7. اصل در روابط میان مسلمانان عبارت است از همکاری دوستانه، و در روابط با غیرمسلمانان، صلح مبنی بر شناخت.
8. دوری از سخنان تحریکآمیز، غلبه جنبهی صمیمیت میان دوستان و مدارا با رقیب.
9. دوری از سخنان برتری جویانه، یا عمل ابطال کننده و دورسازنده.
10. دوری از تحمیل دلالتهایی که متون طبق اصول فقه و قواعد استنباط، آنها را برنمیتابند و پرهیز از استدلال با آنچه احادیث، اثبات کنندهی آن نیستند با توجه به استنباط مواردی که حدیث بر آن دلالت دارد.
اطمینان یافتن از نقل سخنان مجتهدین و استمداد از آنها با رجوع به منابع معتبر. رعایت نمودن فتوا یا امر مرجع یا مشهور و یا صحیح در هر مکتبی مطابق با اصول فتوا در آن مکتب، حسب عبارات مصطلح میان فقها و یاری گرفتن از کتابهای اصول فتوا یا شرایط مفتی.
اگر تکافؤ ادله رخ داد یا تخییر میان این دو امر مباح صورت گرفت، بهتر است آن که سهلتر است انتخاب شود و اگر متضمن ضرر و دیگری دارای فایده بود، باید با تلاش برای ایجاد راه حل مسائل، جلوی ضرر را گرفت.
نباید صدور فتوا با راهکارهای فقهی را شیوهای برای به دست آوردن سادهترین حکم هر کاری دانست، بلکه هرگاه دیدگاه و استدلال صحیح، رخصت فقهی برای فتوا داد، فتوی صادر گردد، مشروط بر این که اخذ رخصت، ناشی از عدم توافق فقها نباشد و منجر به اختلاف حکم در دو رخداد مشابه نگردد.
ضوابط فتوا در تقریب میان مذاهب اسلامی
در آغاز روایتی را نقل میکنم که شایسته است چراغ راه جویندگان علم قرار گیرد، و دیگر این که بدانیم چگونه میتوان اختلافات فقهی را در زندگی دریافت و به پرسشگران پاسخ داد.از عبدالوارث بن سعید نقل شده است (33) که گفت: به کوفه وارد شدم و نزد سه تن از فقها: ابوحنیفه، ابن ابی لیلی و ابن شبرمه رفتم.
از ابوحنیفه پرسیدم: نظر تو در مورد مردی که چیزی را فروخته و برای آن شرطی نهاده چیست؟
ابوحنیفه گفت: بیع و شرط هر دو باطل است.
نزد ابن ابی لیلی رفتم و از وی پرسیدم، او گفت: بیع جایز است و شرط باطل.
آنگاه نزد شبرمه رفتم، از وی نیز همان را پرسیدم، او گفت: بیع جایز است و شرط نیز جایز.
گفتم: سبحان الله! سه تن از فقهای عراق در یک مسئله اختلاف رأی دارند!
پس نزد ابوحنیفه رفتم و به او خبر دادم، وی گفت: نمیدانم آن دو چه گفتهاند؛ عمروبن شعیب از پدرش از جدش (رحمةالله) برایم روایت کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از بیع و شرط نهی نمود، پس بیع باطل است و شرط نیز باطل.
سپس نزد ابن ابی لیلی رفتم و به او خبر دادم، گفت: نمیدانم آن دو نفر چه گفتهاند، اما هشام بن عروه از پدرش از عائشه (رحمةالله) برایم روایت کرد که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) به من امر کرد تا بریره را خریداری نمایم و شرط نمایم، سپس آزادش نمایم پس بیع جایز است و شرط باطل.
آنگاه نزد ابن شبرمه رفتم و او را خبر دادم او گفت: نمیدانم آن دو چه گفتهاند، اما مسعربن کدام از محاربن دثار از جابربن عبدالله برایم روایت کرد که به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) شتر مادهای فروختم و شرط نمودم تا برههایش تا مدینه با او باشند پس بیع جایز است و شرط نیز جایز.
بدین ترتیب هر امامی به ظاهر حدیث ثابتی اتکا نموده است.
اما مالک، تمامی احادیث را شناخته و به همهی آنها عمل نموده، به طوری که بیع و شرط را به سه دسته تقسیم نموده است:
شرطی که ناقض مقصود باشد، مانند شرط آزادی که حذف میشود.
شرطی که تأثیری ندارد مانند رهن یا حمل که مجاز است.
شرط حرام، مانند فروش کنیز به شرط این که آوازهخوان باشد که این شرط بیع را باطل میسازد.
مسائل فقهی مورد اختلاف، گاه گنجینه فقهی و فکری عالی و ارزشمندی را ایجاد میکند که در نتیجهی فهم متون و تفسیر آنها یا ثبوت حدیث در درون متن حاصل شده است.
صحابه هنگام ورود به متن، تلاش نموده و عقل خود را به کار میگرفتند و حرص و اشتیاق زیادی برای درک ادله قرآنی و پیروی از سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) داشتند.
جوهر اختلاف فقهی در اصل حقیقت طلبی است.
و آنچه در آن تردیدی نیست این است که عقل یکی از منابع شریعت اسلامی است.
اختلاف بدون تفرقه مذموم نیست
اختلاف گشایش و وسعت در دین و رحمت برای خلق است، مادامی که منجر به تفرقه و نفاق نگردد.در این جا دو صفت وجود دارد: اختلاف و تفرقه. این دو متضاد هماند و وجود یکی از آن دو، ملازم با وجود دیگری نیست. تفرقه و جدایی، وصفی است مذموم در شریعت. بنابراین، خدای تعالی به طور مطلق از آن نهی نموده است: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا». (34)
و نیز فرموده است: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» (35)
البته اختلاف، گاه رحمت است و اهل آن معذورند و باید آن را که با فضای حاکم و شرایط مکانی، هماهنگتر است انتخاب کنند، بدون رها کردن اصول شرعی و قواعد فقهی.
از معلی بن اسماعیل نقل شده است که گفت: «چه بسا فقها اختلاف کرده باشند، حال آن که دو طرف در کلام خود مصیب باشند.» (36)
از ابی عون نقل شده است که: «چه بسا مردم در امری اختلاف نمایند و هر دو طرف در آن برحق باشند.» (37)
بنابراین، اختلاف فقها در فروع احکام و فضایل سنتها رحمتی از سوی خداوند برای بندگانش باشد. هرکس که توفیق یافت اجر میبرد و کسی که در طلب حق تلاش نموده هرچند خطا نموده باشد معذور است، زیرا حسن نیت داشته است.
اگر کسی از فقها در مورد مسئلهای برخلاف اجماع نظر میدهد، نهایتاً باید به او گفت که تو خطا کردی نه اینکه به او بگویند تو کافر شدی، یا منکر و ملحد هستی، زیرا او در اصل موافق با شریعت است و از اهل دیانت خارج نشده است. (38)
از موسی الجهنی نقل شده که گفت: هرگاه نزد طلحهی بن مصر از اختلاف نظر یاد میشد، وی میگفت: نگویید اختلاف، بگویید گشایش. (39)
از ابن عباس (رحمةالله) روایت شده است که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: هرکس برای خدا در بین مردم عمل نماید، در صورت مصیب بودن، خدا از او میپذیرد و اگر خطا نموده باشد، خداوند از او درمیگذرد و هرکس که برای تفرقه عمل نماید، در صورتی که مصیب باشد، خداوند از او قبول نمیکند و اگر خطا نموده باشد، جایگاهش آتش است. (40)
پس مصیب بودن در جماعت، توفیق است و رضوان و خطای در اجتهاد، عفو و غفران.
آن گاه که اسحاق بن بهلول کتابی تصنیف کرد، آن را «کتاب الاختلاف» نامید، اما امام احمد به او گفت نام آن را «کتاب السعه» بگذار. (41)
گاه میان سلف این امت که از صحابه و تابعین و اهل مودت و خیرخواهی بودند، در اجتهاد فقهی و احکام، اختلاف پدید میآمد و تا زمانی که این اختلاف در مسائلی بود که اجتهاد و ابراز نظر در آن مجاز بود مایهی سرزنش نمیشد.
اختلاف میان مردم قانونی وجودی است به دلیل تفاوت خواستهها، فهمها و توان ادراکی آنها. اگر اصل و غایت مورد نظر یکی باشد اختلاف قابل قبول است. اختلاف صحابه به معنای دوری شیوه و روش نبود بلکه ریشه آن چه در آن اختلاف داشتند یکی بود و آن کتاب خدا و سنت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم). هدف نیز یکی بود و آن اطاعت از خدا و رسولش. راه نیز یکی بود و آن نظر در دلایل قرآن و سنت.
ابن عبدالبر گفته است: از محمدبن یحیی بن سلام از پدرش روایت شده است که گفت: شایسته است که شخص عالم مادام که بیم معصیت نباشد، مردم را به سمت رخصت و گشایش سوق دهد. (42)
بنابر مطالب فوق بر اهل اندیشه پنهان نیست که اختلاف در فروع احکام شرعی جایز است، زیرا دلیل بر امتناع از آن وجود ندارد.
روشنترین دلیل عقلی و نقلی بر جواز اختلاف، ظهور و بروز آن به شکل روشن و واضح در فضای فقهی است، به طوری که در اوایل دورهی اسلامی و در عهد صحابه (رحمةالله) و در دوران پس از آنها تا امروز، پی در پی رخ داده است و تا قیامت ادامه خواهد یافت.
آنچه اهمیت دارد این است که مذاهب فقهی که بر مبنای دلیل درست استوارند هیچ یک بر دیگری برتری نداشته و پیروانشان، پیروان مذهب دیگر را تحقیر نمیکنند.
به هر میزان که اختلاف در جزئیات برخی مسائل، یا در شکل آنها رخ دهد باز هم به معنای خروج از اصول شریعت و منابع آن نیست؛ یعنی نمیتوان این سخن را توجیه نمود که اختلاف در فروع فقه، اختلاف در اصول است.
بنابراین بسیاری از بزرگان علمی و فقها به این نظر گرایش دارند که اختلاف مذاهب فقهی اسلامی مزیتی است که سبب تمایز دین حنیف اسلامی میشود، همچنان که (نعمت بزرگ و فضیلتی عظیم به شمار میآید که دانایان سر لطیف آنرا درک نموده و نادانان آن را درنمییابند).
وجود اختلاف و توجیهات، به معنای لازم بودن وقوع آن نیست، پس اگر امکان جمع میان دو دلیل، یا ترجیح نهادن بر یک سند، یا ایجاد توافق میان آرای علما، مجتهدین و فقها باشد شایستهتر و سودمندتر است.
در راستای مجاز بودن اختلاف و رحمت دانستن آن برای مسلمانان و ویژگی خاص اسلام دانستن آن، اختلاف بیشک در چارچوب ضوابط عقلی و منطقی و مطابق با شرایطی که اختلاف، عامل به تنگنا انداختن عموم مسلمانان نشود میتوان پذیرفت.
از ابن عبدالبر از یحیی بن سعید نقل شده است که: پیوسته صاحبان فتوا، فتوا میدهند که این حلال است و این حرام و آن کس که حرام میکند، دیگری که حلال میکند را هالک نمیداند و آن که حلال میشمرد دیگری را که حرام شمرده در معرض هلاکت نمیداند. (43)
از ذهبی از یحیی بن سعید انصاری به این مضمون نقل کرده است که: «اهل علم اهل توسّع و گشایشاند.» و سخنی دیگر از وی نقل کرده که: پیوسته اهل فتوا اختلاف دارند، یکی حلال میکند و یکی حرام و هیچ یک دیگری را به علت نظرش عیب نمیکند. (44)
قرائتی در مورد حل شرعی اختلاف در فتوا
چه بسا از مهمترین عواملی که غیرتمندان را به دعوت به یکسانسازی فتوا میکشاند، تساهلی است که از برخی از اهل فتوا سرمیزند و تفاوت زیادی که در مسائل مختلف میان آرای اهل علم میبینند که شخص عامی را به اشکال میاندازد و چه بسا با توجه به مطالب بیان شده، در پی راه حل شرعی برای این مشکل باشد. ما در این جا به برجستهترین راهحلهای شرعی اشاره میکنیم:1. گسترش فرهنگ تعامل با اختلاف
این امر با آگاهسازی مردم به این که اختلاف، امری واقعی و موجود است صورت میگیرد و این که در صورتی که متعرض امر قطعی یا ضروری دین گردد ناپسند است. دیگر این که صحابهی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در زمان وی و همچنین پس از ایشان اختلاف مینمودند و اجتهاد آنها با یکدیگر متفاوت میشد، اما این سبب تفرقه و آشفتگی نمیگشت.به عنوان مثال داستانی است که از فرزند عمر (رحمةالله) روایت شده است که گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) هنگام بازگشت از جنگ احزاب فرمود: «کسی نماز عصر را نمیخواند، مگر در بنیقریظه» اما بعضی به وقت نماز عصر رسیدند و همچنان در راه بودند. برخی از آنها گفتند: نماز میخوانیم تا زمانی که به بنیقریظه برسیم. برخی دیگر گفتند: نماز میخوانیم، زیرا چنین چیزی از ما خواسته نشده است. خبر این مسئله به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) داده شد، اما او بر هیچ یک از این افراد خشم نگرفت.
این مردم در حال جنگ بودند و بسیار به وحدت و ترک نزاع نیازمند بودند، چنان که خداوند هنگام جنگ به آن امر فرموده است: «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُكُمْ» (45)؛ با این حال هیچ یک از آنچه را که از طریق اجتهاد خود یافته بودند رها نکردند و این امر سبب تفرقه میان آنها نشد.
پس اختلاف در اجتهاد، هر مجتهدی را ملزم میسازد که از اجتهادش تبعیت نماید و مخالفت نماید تا مورد سرزنش قرار نگیرد.
آنچه در ذیل میآید موارد فوق را روشن میسازد:
دوم: آموزش مردم برای تعامل با اختلاف مذاهب فقهی
اگر پرسشگری دو فتوای مختلف را یافت، باید به شیوهای که اهل علم با تأمل بسیار در کتابهای فقه و اصول به دست آورده و برای وی روشن ساختهاند با این دو فتوا تعامل نماید.نووی اختلاف را به صورت موجز بیان نموده و راجح آن را روشن ساخته است: «اگر فتوای دو مفتی با یکدیگر اختلاف داشتند دارای پنج وجه میباشند:
1. سختترین آنها را انتخاب نماید؛
2. سهلترین آنها را انتخاب نماید؛
3. در اولی اجتهاد نماید و فتوای عالمترین و پرهیزکارترین را انتخاب نماید ... این نظریه را سمعانی اختیار کرده و شافعی (رحمةالله) در موضوع قبله، مانند آن عمل نموده؛
4. از یک مفتی دیگر پرسش نماید و فتوای کسی که با آن موافق است را بگزیند؛
5. مختار است که سخن هریک از آن دو را برگزیند، این نظریه نزد شیخ ابی اسحاق شیرازی مصنف و خطیب بغدادی صحیحتر است و محاملی در اول المجموع عن اکثر اصحابنا آن را نقل نموده و صاحب الشامل فیما اذا تساوی المفتیان فی نفسه آن را برگزیده است.
شیخ ابوعمرو گفته است: بهتر آن است که از نظریه راجح تحقیق کند و به آن عمل نماید، یا نظریه مفتی مؤثقتر را برگزیند و به آن عمل نماید. و اگر نزد او یکی بر دیگری ترجیح نداشت از دیگری استفتاء نماید و به فتوای کسی که موافق اوست عمل نماید. اگر این عمل دشوار بود و اختلاف آن دو در تحریم و اباحه، بود پس تحریم را برگزیند که این به احتیاط نزدیکتر است و اگر در دو حالت مساوی باشند، ما او را میان هر دو مخیر میسازیم، هرچند که ما از تخییر در غیر این مورد ابا مینماییم، زیرا این امر ضروری و نادر است.
شیخ گفت: سپس ما با آنچه بیان نمودیم با این دو مفتی سخن میگوییم، اما فرد عامی که در این مسئله باید از این دو مفتی یا یک مفتی دیگر بپرسد و ما این مفتی را به آنچه باید پاسخ دهد راهنمایی نمودیم.
این نظریه شیخ نظریه ضعیفی است، زیرا اظهر آنها یکی از این وجوه سه گانه است؛ یعنی: سوم، چهارم و پنجم و به نظر میرسد که مورد پنجم اظهر باشد زیرا که او اهل اجتهاد نیست و بر او واجب است که از یک عالم شایسته تقلید نماید. وی نیز با برگزیدن نظر یکی از این دو مفتی چنین نموده است. تفاوت میان او و آنچه در مورد قبله گفته شده است در نشانههای حسی است که درک نشانهی درست نزدیکتر است به مقصود. نشانههای فتواها معنوی است و تفاوت زیادی میان مجتهدین ظاهر نمیشود. والله اعلم.
سوم: تأکید بر ضرورت استوار ساختن مفهوم احترام متقابل میان علما و پیروان مذاهب مختلف و در نهایت، بزرگان هر مذهب و در رأس آنها اهل بیت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) و صحابهی بزرگوار او.
چهارم: معتبر دانستن اختلاف فقهی و فقه اولویتها در گفت و گوهای میان مسلمانان و عمل برای وحدت آنها و دعوت به ایجاد شیوهای برای ائتلاف فقهی و تلاش برای به کارگیری آن در تمامی مسیرها و اشاعهی فرهنگ الفت و برادری و خیرخواهی به جای فرهنگ کینه و احترام به جای جاهل خواندن دیگری.
پنجم: اهتمام به بیان نقاط مشترک میان مذاهب، به ویژه در میان عوام و توجیه آنها در خصوص اهمیت وحدت اسلامی، همانگونه که خدای تعالی اراده فرموده است: «هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ» (46)؛ و رواج فرهنگ تقریب و همافزایی تلاشها در این زمینه و ترک جدال و انجام مناظرات فکری و عقیدتی و فقهی متخصصان در سطوح بالا.
ششم: تأکید بر این که اختلاف میان مذاهب اسلامی، اختلاف در خطا و صواب است و نه اختلاف در کفر و ایمان.
هفتم: عدم بزرگنمایی مسائل اختلافی و تبدیل آنها به منازعات و خصومتهای بیزارکننده که عناصر وحدت و عوامل وفاق را به فراموشی میسپارد با این که این نقاط مشترک و توافق بسیار بیشتر از نقاط خصومت و تفرقه است.
هشتم: عدم اشتغال به مناظرات حاشیهای و جدالهای داخلی. مهمترین مسئله دعوت به اسلام است با ارائهی جوهر پاک و صفای روحی آن و بیان پیام روشنش و نشان دادن زیبایی دین و فراگیری آن بر همه ابعاد زندگی و این که اسلام عامل اصلاح انسان و زمان و مکان است.
نهم: رهایی از این عقیده که نظریه ما کاملاً درست است و وصایت و سرپرستی دین از آنِ ماست و این که هرکس که گاه بر حق و صواب باشد، گاه احتمال خطای او نیز وجود دارد، چنان که خدای تعالی میفرماید: «وَإِنَّا أَوْ إِیَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (47).
مجتهد باید به این مطلب برسد که اجتهاد او حق مطلق نیست و اجتهاد غیر او نیز یقیناً خطا نیست. از این امر جز خدا و رسولش آگاه نبوده و بعد از انقطاع وحی راهی برای دانستن آن نیست.
دهم: دوری از تعصب مذموم و نزاع بر اساس آن، زیرا این امر قلبها و عقلها را کور و کر میکند. قرآن نیز از این تعصب نهی نموده و به تسامح دینی و برادری انسانی فرامیخواند چه رسد به برادری ایمانی.
یازدهم: دوری گزیدن از مواجههی یک مسلمان با مسلمانی دیگر با زبان و شیوهای تند. همچنین دوری از تهمت و بیاعتبار ساختن و برشمردن خطاها و لغزشها به میزانی که به توهین منتهی شود این موارد سبب افزایش کینه، نفرت و دشمنی میشود که از شیوهی قرآن به دور است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ» (48)
دوازدهم: رعایت احساسات و عواطف و احترام به تضاد آراء و اختلاف فهمها. چنین روشی ایجاد محبت و صفا مینماید. خدای تعالی میفرماید: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (49)؛ گاهی این امر دشمن را به دوست و دور را به نزدیک بدل میسازد.
توصیههای عمومی
1. ضرورت تکیه نمودن فتوا بر دلایل شرعی؛2. اجتناب از فتوا طبق رأی شخصی بدون دلیل و علت؛
3. هیچ یک از مذاهب فقهی استوار بر دلیل صحیح بر دیگری برتری ندارند؛
4. گسترش فرهنگ تعامل با اختلاف؛
5. آموزش مردم برای تعامل با اختلاف مکاتب فقهی؛
6. تأکید بر ضرورت استوار ساختن مفهوم احترام متقابل میان علما و پیروان مذاهب مختلف؛
7. معتبر شمردن اختلاف فقهی و فقه اولویتها در گفت و گوهای میان مسلمانان و در جهت وحدت ایشان؛
8. دعوت به ایجاد روش فقهی ائتلافی و رواج فرهنگ الفت و برادری و خیرخواهی؛
9. اهتمام به بیان نقاط مشترک مذاهب؛
10. تأکید بر این امر که اختلاف میان مذاهب اسلامی، اختلاف در خطا و صواب است و نه اختلاف کفر و ایمان؛
11. عدم بزرگنمایی مسائل اختلافی و تبدیل آنها به نزاعها و خصومتهای بیزارکننده که عناصر وحدت و عوامل وفاق را به فراموشی میسپارد؛
12. عدم اشتغال به مناظرات حاشیهای و مجادلات داخلی؛
13. رهایی از این عقیده که نظر ما صحیحترین و کاملترین نظر بوده و این که سرپرستی دین از آن ماست؛
14. دوری از تعصب مذموم و نزاع بر سر آن؛
15. رعایت احساسات و عواطف و احترام به تضاد آراء و اختلاف فهمها.
توصیههایی برای مفتیان
1. شناخت دقیق مسئله؛2. بررسی حکم شرعی و تلاش برای شناخت دلایل مسئله؛
3. ضرورت استفاده از اجتهاد جمعی، مانند تصمیمات مجامع و فتاوی همایشها و کنفرانسهای فقهی؛
4. دوری از تحمیل دلالتهایی که متون شرعی آن را برنمیتابند؛
5. دوری از استدلال نمودن از آنچه احادیث نبوی بر آنها دلالت ندارند؛
6. اطمینان از نظر جمع یا سخن مجتهدین و یاری گرفتن از منابع معتبر؛
7. رعایت فتوای راجح، مشهور و صحیح در همه مذاهب مطابق با اصول فتوا و عبارات مصطلح میان فقها؛
8. رعایت انتخاب سهلتر هنگام تکافؤ ادله؛
9. ضرورت جلوگیری از ترجیح ضرر؛
10. دوری از تکیه فتوا به رخصت فقهی در تمامی امور.
پینوشتها:
1. از علمای بانفوذ و رئیس سابق هیأت دارالفتوی- سودان
2. آل عمران، آیه 103. و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانههای خود را برای شما روشن میکند، باشد که شما راه یابید.
3. همان، آیه 64. بگو: ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد.» پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند، بگویید: «شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما].
4. حجرات، آیه 13. ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بیتردید خداوند دانای آگاه است.
5. ابن قیم الجوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق طه عبدالرؤوف سعد، دارالجیل، بیروت، 1973م، ج4، ص 207- 208 و عثمان بن عبدالرحمن الشهروزی، ادب المفتی و المستفتی، تحقیق د. موفق عبدالله عبدالقادر، مکتبه العلوم و الحکم، عالم الکتب، بیروت، الطبعه الاولی، 1407هـ، ج1، ص 85.
6. یحیی بن شرف النووی ابوزکریا، ادب الفتوی و المفتی و المستفتی، تحقیق بسام عبدالوهاب الجابی، الناشر دارالفکر، 1408ق، دمشق، ص 13.
7. ابونعیم احمد بن عبدالله الاصبهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دارالکتاب العربی، بیروت، الطبعه الرابعه، 1405ق، ج9، ص 110.
8. بقره، آیه 277. کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند.
9. الرحمن، آیه 17. پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر.
10. ادب الفتوی و المفتی و المستفتی، ص 14.
11. المصباح المنیر، ج2، ص 622.
12. اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج4، ص 196.
13. لسان العرب، ماده (صحا).
14. انعام، آیه 60. و اوست کسی که شبانگاه، روح شما را [به هنگام خواب] میگیرد و آنچه را در روز به دست آوردهاید میداند، سپس شما را در آن بیدار میکند، تا هنگامی معیّن به سر آید، آن گاه بازگشت شما به سوی اوست، سپس شما را به آنچه انجام میدادهاید آگاه خواهد کرد.
15. حج، آیه 7. و در حقیقت، خداست که کسانی را که در گورهایند برمیانگیزد.
16. المعجم الوسیط، ج1، ص 508. د. ابراهیم انیس و زملاؤه.
17. تعریف محی الدین عطیه را ببینید، مجله المسلم المعاصر، شماره 42، ص 5.
18. همانطور که در رساله ابن عربی آمده است (مصطلحات الصوفیه)
19. آل عمران، آیه 140. و ما این روزها [ی شکست و پیروزی] را میان مردم به نوبت میگردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانی را که [واقعاً] ایمان آوردهاند معلوم بدارد و از میان شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد.
20. محمد، آیه 38. و اگر روی برتابید [خدا] جای شما را به مردمی غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود.
21. بقره، آیه 251. و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمیکرد، قطعاً زمین تباه میگردید.
22. «لَا یَلبَثُ الجَوزُ بَعدِی إلَّا قَلیلاً حَتَّی یَطلُعَ، فَکُلَّمَا طَلَعَ مِنَ الجَوزِ شَیءٌ ذَهَبَ مِنَ العَدلِ مِثلُهُ، حَتَّی یُولَدَ فی الجَوزِ مَن لَا یَعرِفُ غَیرَهُ، ثُمَّ یَاتِی اللهُ تَبارَکَ وَ تَعَالَی بِالعَدلِ، فَکُلَّمَا جَاءَ مِنَ العَدلِ شَیءٌ ذَهَبَ مِنَ الجَورِ مِثلُهُ، حَتَّی یُولَدَ فِی العَدلِ مَن لا یَعرِفُ غَیرَهُ»
23. مسند احمد، ج5، ص 26 شماره 20323- هیثمی گفته: در این حدیث خالد بن طهمان است که ابوحاتم و ابن حبان توثیق کرده و گفته است: خطا و وهم میکند، و بقیه رجالش ثقات هستند.
24. «إنَّ اللهَ یَبعَثُ لِهَذِهِ الأُمَّةِ عَلَی رَأسِ کُلَّ مِائةِ سَنَةٍ مَن یُجَدَّدُ لَهَا دِینَهَا».
25. معرفه السنن و الآثار للبیقهی، ج1، ص 208، شماره 422، از ابوهریره نقل کرده، سنن ابی داود، ج4، ص 109 شماره 4291، و المعجم الاوسط طبرانی، ج6، ص 323 شماره 6527، و المستدرک الحاکم، ج4، ص 567، شماره 8592.
26. انعام، آیه 57. فرمان جز به دست خدا نیست.
27. (کلمه حق یراد بها الباطل)، فتح الباری، دارالمعرفه، بیروت 1379، ج12، ص 284؛ المجموع للنوی، ج19، ص 318؛ تاریخ الطبری، ج4، ص 53؛ تاریخ بغداد، ج1، ص 160؛ البدایة و النهایة، مکتبة المعارف، بیروت، ج7، ص 282.
28. نگاه کنیده: د. طه جابرالعلوانی، المقاصد العامة للشریعة الاسلامیة، المعهد العالمی للفکر الاسلامی، چاپ اول، ص 7.
29. «المُسلِمُ اَخُو المُسلِم، لَا یَظلمُهُ وَلَا یُسلِمُهُ. وَمَن کانَ فِی حَاجَةِ أخیِه، کَانَ اللهِ فِی حاَجَتِهِ. وَ مَن فَرَّجَ عَن مُسلِم کُربَةً، فَرَّجَ الله عَنهُ کُربَةٌ مِن کُرُباتِ یَومِ القِیَامَةِ. وَمَن سَتَرَ مُسلِماً، سَتَرَهُ الله یَومَ القِیامَة»- مسند احمد، ج2، ص 91، شماره 5646؛ صحیح البخاری، ج2، ص 862، شماره 2310، صحیح مسلم، ج4، ص 1996، شماره 2580 و ...
30. «المسلم لا یتخلی عن أخیه، و لا یستعین علیه، بل یستعین به»
31. «المُؤمِنُ لِلمُؤمِنَ»- صحیح البخاری، ج2، ص 863، شماره 2314.
32. «و لیس المؤمن علی المؤمن و أن تعددت الألسن و الأعراق و البلدان».
33. مجمع الزوائد، ج4، ص 84.
34. آل عمران، آیه 103. و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید.
35. شوری، آیه 13. دین را برپا دارید و در آن تفرقهاندازی مکنید.
36. ابن بطه، الابانه الکبری، رقم 712.
37. همان، رقم 713.
38. همان.
39. همان، رقم 715.
40. وعن ابن عباس رضی الله عنهما قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) «من عمل الله فی الجماعة فأصاب تقبل الله منه، و إن اخطأ غفرالله له، و من عمل لله فی الفرقة فأصاب لم یقبل الله منه، و إن أخطأ فلیتبوأ مقعده من النار».- الابانة الکبری، رقم 136 و 716.
41. طبقات الحنابله، ترجمه اسحاق بن بهلول.
42. التمهید لابن عبدالبر، ج8، ص 147.
43. ادب الاختلاف فی الاسلام، ص 29.
44. جامع بیان العلم، ج2، ص 302.
45. انفال، آیه 46. با هم نزاع مکنید که سُست شوید و مهابت شما از بین برود.
46. حج، آیه 78. او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید.
47. سبا، آیه 24. و در حقیقت یا ما، یا شما بر هدایت یا گمراهی آشکاریم.
48. آل عمران، آیه 159. پس به [برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پُرمهر] شدی و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند.
49. فصلت، آیه 34. و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] به آنچه خود بهتر است دفع کن آن گاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یک دل میگردد.
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیه السلام)، چاپ اوّل.