امیرعباس هویدا، فرزند میرزا حبیب الله عین الملک(1)، متولد سال 1295ش، در تهران میباشد. وی به واسطهی مأموریتهای پدرش، در کشورهای عربی بزرگ شد و تحصیلات ابتدایی و متوسط خود را در بیروت به پایان رساند. عدم حضور در کشور ایران و آشنا نبودن با فرهنگ ایرانی و همچنین تربیت خانوادگی که به سختی ارزشهای جوامع غربی خصوصاً کشور فرانسه را به امیرعباس هویدا تعلیم میداد، سبب شکل گیری یک شخصیت غیر ایرانی از هویدا شده بود به طوری که حتی در حلقهی دوستان نزدیک خود نیز در مدرسه فرانسوی بیروت به نام تمپلر شهرت داشت که طنین رمانتیسم تاریخی در آن موج میزد. (2)
بعد از خاتمه تحصیل در بیروت به انگلستان و سپس به بلژیک رفت و در دانشگاه آزاد بروکسل ثبت نام کرد. در سال 1321ش، به ایران مراجعت و از وزارت خارجه تقاضای استخدام کرد. ساعد (وزیر وقت خارجه)، ذیل تقاضای هویدا مینویسد:
«عدّهای فعلاً بلا تکلیف هستند.»
معهذا هویدا در تاریخ 12 شهریور 1322ش، به وسیلهی درخواست انوشیروان سپهبدی (شوهرخاله هویدا که اندک زمانی بعد به مقام وزارت امور خارجه رسید) به استخدام رسمی این وزارتخانه درمیآید. (3)
اما اشتغال هویدا در وزارت امور خارجه چندان طول نمیانجامد و در اول مهرماه 1322ش، برای انجام خدمت وظیفه عازم سربازی میشود. در مهرماه 1323ش، مجدداً به وزارت خارجه برمیگردد و به عنوان کارمند اداره اطلاعات به کار مشغول میشود و از تاریخ دوازدهم بهمن 1323ش، به اداره سوم سیاسی انتقال مییابد. (4)
هویدا در سال 1324ش، به عنوان وابسته سفارت ایران در پاریس، عازم فرانسه میشود و مسئولیت امور دفتری سفارت ایران را به عهده میگیرد. او نه تنها مسئولیت تمام امور کنسولی و دیپلماتیک ایران در فرانسه را برعهده داشت، بلکه وظیفه رسیدگی به امور اداری و سیاسی و روابط ایران و آلمان شکست خورده و اشغال شده را هم دنبال میکرد. بخش عمده این روابط مربوط به مسائل اقتصادی و قراردادهایی بود که در دوران اقتدار هیتلر و رضاخان منعقد شده بود و باید تکلیف این قراردادها روشن میشد. افزون بر این عدهای از یهودیان که گذرنامههای ایرانی داشتند و در اردوگاههای آلمان نازی زندگی میکردند، پس از شکست آلمان در اختیار متفقین قرار گرفته بودند که پیگیری کار آزادسازی و جابجایی آنان نیز از وظایف هویدا در این ایام به حساب میآمد. ذکر این نکته ضروری است که هیچ یک از این یهودیان ایرانی نبودند و در زمره کسانی قرار داشتند که عبدالحسین سرداری، دایی هویدا (کاردار سفارت ایران در پاریس) در ازای گرفتن مبالغی هنگفت به آنان گذرنامه ایرانی داده بود. (5)
در مورد حضور هویدا در پاریس و فعّالیتهایش دو مسئله قابل تأمل وجود دارد. مسئله اول عضویت در حزب توده میباشد. احسان طبری، ضمن اشاره به روابط هویدا با ایرج اسکندری از رهبران حزب توده عنوان میکند:
«هویدا در دوران خدمت وزارت خارجه در اروپا به همه جا سر زد این روزها بازار کمونیسم در ایران گرم بود، عضو حزب کمونیسم در ورشو شد.» (6)
مسئلهی دومی که در زمان حضورش در سفارت پاریس به وجود آمد، شرکت در باند قاچاق پاریس بود. در سال 1325ش، برای اولین بار جریان جنجال برانگیز شرکت عدهای از اعضای سفارت ایران (از جمله هویدا) و چند نفر از ایرانیان سرشناس دیگر در قاچاق مواد مخدر، در روزنامه مردم ارگان حزب توده منتشر میشود. این خبر که در شمارهی مورخ 19 بهمن 1325ش مجله خواندنیها از روزنامه مردم نقل شده به این شرح است:
«به موجب خبر رادیو پاریس، ضمن ایرانیان توقیف شده در پاریس به اتهام قاچاق، سه عضو سفارت، سه روزنامه نویس، یک نویسنده و یک سرهنگ و یک تاجر بزرگ میباشند. به موجب خبر بعدی تقریباً پنجاه نفر تاکنون دستگیر شدهاند از جمله آقایان امیرعباس هویدا دبیر اول سفارت، مطیع الدوله حجازی، سرهنگ اسفندیاری، گنجهای مدیر باباشمل، وهاب زاده و منصور صالحی در یادداشتی که دولت فرانسه به ایران داده قید شده است که حقوق دبیر اول شما معلوم و مخارج او نیز معین است، ولی تحقیق کنید و بلای مشارالیه در خارج پاریس از چه محلی خریداری شده است.» (7)
ابوالفضل قاسمی نیز در کتاب الیگارشی در مورد نقش هویدا در قاچاق پاریس چنین مینویسد:
«در مقام دبیر کلی سفارت ایران در پاریس به وسیله یهودیان یک باند قاچاق درست کرد به طوری که روزنامه کیهان نوشت (آیا میدانید که درهای قنسولگری ایران بروی جهود و ارمنی باز است) کار را به جائی میرساند که پیرامون سفارتخانه مرکز قاچاق فروشها میشود به طوری که روزنامه آئین نام خیابان سفارت ایران را مترادف خیابان قاچاق در پاریس میداند.» (8)
این جنجال و افتضاح سرانجام با وساطت دربار فیصله مییابد و موضوع فراموش میشود تا این که در فروردین ماه سال 1328ش، هویدا با سمت کنسولیار ایران در سرکنسولگری اشتوتگارت به آلمان میرود و در اسفندماه همین سال به درخواست عبدالله انتظام که در آن موقع وزیر مختار ایران در آلمان بوده است، وظایف کنسولی را در اشتوتگارت به عهده میگیرد. (9)
در سال 1329ش، با آغاز نخست وزیری حسین علاء، عبدالله انتظام در کابینه وی وزیر امور خارجه میشود و هویدا به عنوان منشی مخصوص و رئیس دفتر امور خارجه منصوب میگردد. (10) ولی با تغییر کابینه، باقر کاظمی، وزیر امور خارجهی دولت مصدق، هویدا را از ریاست دفتر وزارتی بر کنار و به معاونت ادارهی سوم سیاسی منصوب میکند اما هویدا که اوضاع و احوال را بر وفق مراد خود نمیدید در مهرماه سال 1330ش، به دعوت کمیساری عالی پناهندگان سازمان ملل متحد مأمور خدمت در این سازمان شد و مدت پنج سال در این سازمان خدمت کرد و توانست به عنوان رابط کمیسیون نقش ویژهای در کمک به ایجاد پایگاه صهیونیستی علیه جهان اسلام ایفا کند. به گفته عباس میلانی (نویسنده کتاب معمای هویدا) بحث امکان یک دولت یهودی در بخشی از سرزمین فلسطین هم در آن زمان سخت رایج بود. هویدا از جمله اقلیت کوچکی بود که از ایجاد چنین دولتی طرفداری میکرد و میگفت این پادزهر سامی ستیز تاریخ است. (11) جالب توجه است در آن زمان مأموریت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل توسط وان هگ گدهارت که از فراماسونرهای معروف و بین المللی بود، اداره میشد. (12)
محمد اختریان در کتابش علت حضور هویدا در سازمان ملل را چنین بیان میکند:
«در زمان حکومت دکتر مصدق، سازمان جهانی صهیونیسم تعطیل شد و نمایندگی سیاسی اسرائیل در ایران برچیده شد. در این زمان اداره امور سازمان جاسوسی یهودیان ایران به کمیته بهائیان واگذار گردید. امیر عباس هویدا نیز به دست عناصر بانفوذ و نقابدار بهائی مأمور خدمت در سازمان ملل گردید.» (13)
در سال 1335ش، به تقاضای رجبعلی منصور (پدر حسنعلی منصور سفیر وقت ایران در آنکارا) با سمت رایزن سفارت ایران در ترکیه به آنکارا رفت. (14)
دوران سفارت رجبعلی منصور کوتاه بود و سرلشکر ارفع سفیر کبیر ایران در ترکیه جانشین وی شد. خوی نظامی گری ارفع در مزاج اعضاء وزارت خارجه مقیم آمریکا مطلوب نیفتاد و هویدا به تهران مراجعت کرد. اسکندر دلدم به نقل از خاطرات حسن ارفع که با عنوان «در خدمت پنج پادشاه» و به زبان انگلیسی منتشر شده است، علت واقعی بازگشت هویدا به تهران را فعّالیت او در راستای خدمت به محفل جهانی بهائیان قلمداد کرده و مینویسد:
«امیر عباس هویدا، در سالهای پایانی جنگ بین المللی دوم به استخدام وزارت خارجه درآمده بود. سوابق پدرش در وزارت خارجه و نفوذ انوشیروان سپهبدی موجب تسهیل در استخدام او شده بود...ساعات شروع کار را رأس ساعت هشت صبح قرار داده بودم و کلیه پرسنل را در این ساعات به خط کرده شخصاً از آنها آمار میگرفتم تا از حضور کادر سفارتخانه مطمئن شوم. هویدا که رفتار و حرکاتش اصلاً متناسب با پرستیژ یک نفر دیپلمات نبود، عموماً در این مراسم حضور و غیاب حاضر نمیشد و مرتباً یا با تأخیر به محل کارش میآمد و با اصلاً غیبت میکرد. چند بار در مورد علّت تأخیر ورود و یا غیبتهای مکررش تحقیق کردیم و معلوم شد، ایشان از طرف محفل جهانی بهائیان مأموریت رسیدگی به امور بهائیان مقیم ترکیه را دارد که ضمن اشتغال به کار در سفارت ایران و با استفاده از موقعیت دیپلماتیک و پاسپورت سیاسی، نهایت سعی خود در خدمت به بهائیان را معمول میدارد.» (15)
پس از بازگشت به تهران، توسط عبدالله انتظام که در آن زمان مدیر عامل شرکت نفت شده بود به عنوان مشاور مخصوص انتظام و پس از چند ماه به سمت مدیر کل امور اداری شرکت نفت منصوب شد. (16)
هویدا، پس از اشتغال در شرکت نفت، در سال 1338ش، به عضویت ساواک درآمد و به عنوان همکار در خدمت این تشکیلات جاسوسی قرار گرفت. دربارهی عضویت هویدا در ساواک دو سند در دسترس میباشد. سند اول لیست 148 کارمند استخدامی ساواک میباشد که نام امیرعباس هویدا فرزند حبیبالله به شناسنامه شماره 3542 تهران در ردیف 17 آن مندرج است و تاریخ استخدام وی در ساواک 1338/6/6 ذکر گردیده و سند دوم، پرونده قطور هویدا در ساواک میباشد که در آغاز آن نوشته شده «هر گونه اقدام روی آن پرونده با نظر بخش 342 صورت گیرد.» این عبارت منحصر به پرونده عناصری است که یا عضو ساواک بوده و یا به نحوی با ساواک همکاری داشتهاند. (17)
بدیهی است در جایی که امیرعباس هویدا با آن سوابق و لواحق در هنگام حضور در بروکسل، در دوران جنگ، به صلیب سرخ جهانی میپیوندد و در کسوت رانندگی آمبولانس، مأموریتهای محوله را انجام میدهد و در دوران حضور در کمیساریای عالی پناهندگان در ژنو، نیروی مخصوص وان هگ گدهارت میشود و به عنوان رابط با بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی و آمریکایی ارتباط میگیرد و با برخی از رهبران آن کشورها آشنا میگردد، همکاری او با دستگاه امنیتی رژیم پهلوی، نمیتواند از اهمیت ویژهای برخوردار باشد. (18)
هویدا در زمان اشتغال در شرکت نفت فعّالیتهای سیاسی را رها نکرد و همراه با تنی چند از دوستانش به سرکردگی حسنعلی منصور و به سفارش و هدایت شاپور ریپورتر و گراتیان یاتسویچ، رئیس قرارگاه سازمان سیا در تهران، عدهای از جوانان تحصیلکرده آمریکا را گردهم آورد و با هدف کسب قدرت سیاسی، تشکیلاتی به نام کانون مترقی را سازمان داد. (19)
با روی کار آمدن حسنعلی منصور در اسفند 1342ش، پای بهائیان به کابینه باز شد به طوری که در آن چهار بهائی از جمله هویدا (وزیر دارایی)، منصور روحانی (وزیر آب و برق)، عباس آرام (وزیر خارجه)، سپهبد اسدالله صنیعی (وزیر جنگ)، حضور داشتند.
هویدا زمانی که به وزارت دارایی منصوب شد، پستهای مهم وزارت را بین دوستان و آشنایان خود تقسیم کرد و معاونان وزیر و مدیران کل این وزارت خانه را از خارج از وزارت دارایی آورد. در شمار این افراد میتوان به دکتر فرهنگ مهر که پیرو آئین زرتشت و به قولی بهائی شده بود، اشاره کرد. وی فرهنگ مهر را به عنوان وزیر معرفی کرد. (20)
هویدا در این ایام مجری بیچون و چرای تصمیمات «حلقه هاوارد» بود که از سوی آمریکا مأموریت نظارت بر امور اقتصادی و مالی ایران را بر عهده داشت. قبل از امیرعباس هویدا کار تنظیم بودجه سالانه دولت در شمار وظایف وزارت دارایی بود، اما وی به دستور «حلقه هاروارد» این وظیفه را به عهده سازمان برنامه واگذار کرد. (21)
اقدامات هویدا به اضافه مسأله بهائی بودن وی و نیز جنجالهایی که در مطبوعات پیرامون عدم سلامت مالی کارکنان وزارت دارایی راه افتاد، باعث شد تا جزوات و شب نامههایی علیه وی در میان مردم، به ویژه کارکنان وزارت دارایی توزیع گردد.
ساواک در گزارش محرمانهای درباره هویدا در این زمان چنین عنوان میکند:
«در اطراف سوابق امیر عباس هویدا وزیر دارایی و عضو سابق هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران تحقیقات انجام شد و مطلبی دایر بر عضویت مشارالیه در احزاب و دستجات سیاسی شنیده نشد. وی عضو جمعیت فراماسونری لژ مولوی و جز دارودسته آقای حسین علاء وزیر سابق دربار و سناتور فعلی میباشد و با حسنعلی منصور هم جهت گرفتن مقام وزارت طرح دوستی ریخته و روابط دوستانه و نزدیک برقرار ساخته است و مشارالیه شخصی عیاش و از لحاظ صحت عمل و درستی مورد اعتماد نبوده و...از لحاظ مدیریت و شایستگی در کار اداری متوسط بوده و.... عموم کارمندان شرکت از او ناراضی هستند و حملات روزنامهها به انتظام، ناشی از اقدامات وی بوده و معروف است که از فرقه بهائی پیروی مینماید.» (22)
در اسناد ساواک به نامهای با امضا سکندر (23) بر میخوریم که در مهرماه 1343 بوسیلهی پست برای اکثر مقامهای دولتی ارسال شد. عوامل این نامه با عنوان «هویدا کیست؟» سعی در افشاگری در مورد وی داشتند. در این سند چنین آمده است: «پدر بزرگ هویدا میرزا رضا قناد از یاران مخلص و فداکار و مجذوب عباس افندی بود. او به واسطهی نزدیکی با عباس افندی از غضب مردم مسلمان بیم و هراس داشت و از اقامت در ایران نگران بود، لذا به عکا رفت و مستخدم و نوکر دستگاه عباس افندی شد و به لحاظ تاسف و علاقهای که به این فرقه داشت، مورد لطف و محبت خاص او قرار گرفت.
عباس افندی، حبیبالله خان، پسر میرزا رضا قناد را که پدر وزیر فعلی دارایی بود مشغول تحصیل کرد و دو سال هم او را به هزینه خود برای ادامه تحصیل به اروپا فرستاد و او به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط پیدا کرد و به تهران آمد و در دستگاه سردار اسعد بختیاری نفوذ کرد و مترجم شد و به نام سردار اسعد چند کتاب ترجمه کرد. مدتی هم در روزنامه رعد با سمت مترجم انجام وظیفه کرد و در همین هنگام لقب عین الملک گرفت و قونسول ایران در منطقه شامات شد. در این سمت پنهانی برای بهائیها تبلیغ میکرد و با انگلیس هم رابطه و سروسری داشت و از خدمتگزاران واقعی آنها بود. پس از چند ماه مأمور جده شد و خود را به ملک مسعود نزدیک کرد...» (24) نامهی اسکندر به نوعی تبار شناسی از هویداست که برخی از فعالیتهای پدر و پدر بزرگ او را نشان میدهد.
در اوایل بهمن سال 1343ش، حسنعلی منصور که برای شرکت در جلسه علنی و دفاع از لایحه قرارداد شرکت ملی نفت ایران با چند شرکت بزرگ نفتی غرب از جمله شرکتهای صهیونیستی «رویال و داچ شل» و شرکت «تاید واتر گروپ» قصد ورود به مجلس شورای ملی را داشت، توسط شهید محمد بخارایی ترور شد. (25)
در همان روز جلسهی فوق العاده هیئت وزیران در حضور شاه انجام شد و شاه هویدا چهره دیگر سیاست آمریکا را به طور موقت مأمور رسیدگی به امور قرار داد و با مرگ منصور در میان حیرت همگان به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. (26)
در اویل نخست وزیری هویدا، کسی این انتصاب را جدی نمیگرفت حتی برخی از وزرایش به او اعتنا نمیکردند. رجال قدیمی پهلوی که عواقب نخست وزیر شدن یک بهائی در کشوری که اکثریت قاطع آن مسلمان و شیعه هستند را به خوبی میدانستند، از این انتصاب ناخشنود بودند. سناتور جهان شاه صمصام از اعضای مجلس سنا چند ماه بعد در حضور یک خبرنگار اظهار کرد:
«حیف است که بر این مملکت و این ملت، کسی چون هویدا که بهائی است، حکومت کند.» (27)
حسین فردوست (مأمور اطلاعاتی رژیم شاه)، در خاطراتش مینویسد:
«در سالهای نخست وزیری هویدا، هنوز برخی نخبگان جاه طلب و رقیب، این نخست وزیر جدید را چندان جدی نمیگرفتند و آن را مهرهی موقت میشمردند. از مهمترین این رقبا باید به عطاءالله خسروانی و جمشید آموزگار اشاره کرد.»
انتصاب هویدا به نخست وزیری را باید نتیجهی تحولاتی دانست که با طراحی شاپور ریپورتر در سال 1341ش، به سود محمدرضا پهلوی رخ داد و وی توانست با حدف رقبای داخلی و تثبیت موقعیت خود در دیپلماسی امپریالیسم آمریکا به عنوان قدرت فائقه و مطلقه ایران ظاهر شود. در چنین شرایطی هم آمریکا و هم محمدرضا پهلوی، نه به یک نخست وزیر مختار و مقتدر بلکه به کارگزاری فاقد شخصیت نیاز داشتند تا نام او مسند تشریفات دولت قرار گیرد. امیرعباس این نیاز زمانه را دریافت و چنین نقشی را برای شاه ایفا کرد. (28)
یکی دیگر از دلایل مهم انتصاب هویدا به نخست وزیری را میتوان اقدام شاه در جلب توجه گروههای با نفوذ فراماسونری اروپا که خیلی خوب هویدا را میشناختند، دانست. (29)
هویدا از استادان اعظم فراماسونری در ایران بود به طوری که از وی به عنوان یکی از استادان لژ فراماسونری تهران وابسته به لژ اسکاتلند یاد میشود. (30)
دوران سیزده ساله نخست وزیری هویدا، عرصه را برای تاخت و تاز فراماسونرها و بهائیها مهیا ساخت. حضور 9 وزیر بهائی در کابینه در مدت حکومت هویدا را میتوان مهر تأییدی بر این مدعا دانست. (31) علاوه بر این، گزارشی از ساواک پیرامون ترمیم کابینهی هویدا در سال 1348ش، اسامی هشت نفر از وزرای دولت که همراه هویدا در تشکیلات ماسونی عضویت داشتند را بیان کرده:
«امیر عباس هویدا (لژ تهران) محمود قوام صدری وزیر مشاور، نصیر عصا معاون نخست وزیری (لژ راندارک)، حسن زاهدی وزیر کشور (لژ اهواز)، منوچهر پرتو وزیر دادگستری، مجید راهنما وزیر علوم و آموزش عالی (لژ تهران)، فتحالله ستوده وزیر پست و تلگراف و تلفن (لژ ژاندارک)، مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ دهنر (لژ کوروش)، ایرج وحیدی وزیر کشاورزی (لژ خیام)، جواد منصور وزیر اطلاعات (لژ کوروش)، هوشنگ انصاری وزیر اقتصاد (لژ خیام)، محسنین مشاور مطبوعاتی امیرعباس هویدا، نیز عضو کلوپ روتاری شمالی تهران بود.» (32)
هر چند هویدا علاوه بر وابستگی به بهائیت، فراماسون نیز بود، اما قطعاً اولین نخست وزیر فراماسونی درتاریخ ایران به حساب نمیآمد و این اولین را صرفاً میتوان از جهت پیوند با سازمان بهائیت وابسته به صهیونیست دانست. افراد بهائی چون هویدا با هدایت صهیونیستها آن چنان بر فرهنگ این مرز و بوم تاختند که حتی اعتراض جریانات غرب باور، اما غیروابسته بلند شد. به عنوان نمونه، مجلهی خواندنیها در این زمینه فریاد اعتراض برمی آورد:
«خداوندا! چه پیش آمده که اکثر خواص ما را چنین پریشان فکر و نامطمئن و لاابالی کرده است که از آن چه باید بهراسند هیچ نمیترسند و جز تقلید، آن هم تقلید ناتمام از بیگانه کاری نمیکنند. با این گروه غافل که در دریایی از فسق و فجور غوطه ورند. برای ساختن ایران نو هیچ امیدی نیست.» (33)
پیوند عمیق بهائیها و صهیونیسم از زبان افرادی چون فریدون آدمیت نیز جالب توجه است:
«عنصر بهائی چون عنصر جهود (مراد احتمالاً صهیونیست است) به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاسی انگلیس در ایران درآمد. طرفه این که از جهودان نیز کسانی به این فرقه پیوستند و همان میراث سیاست انگلیس به آمریکا نیز رسیده است.» (34)
به طور قطع واگذاری پستهای مهمی چون نخست وزیری به امیرعباس هویدا، وزارت خارجه به غلام عباسی آرام، وزارت جنگ به سپهبد اسدالله صنیعی و ... با وجود حساسیت مردم ایران به بهائیت، غیرحسابگرانه نبوده است. برای نمونه مئیر عزری (سفیر وقت اسرائیل در ایران) به صراحت اظهارات هویدا را در مورد به کارگیری مسئولانی که به نوعی مورد عنایت محافل یهودی بین المللی اند منعکس میکند:
« (هویدا) گفت: یکی از بزرگترین موفقیتها را باید مدیون مرحوم حسنعلی منصور بدانم که تخم دموکراسی و تحولات اجتماعی را در این کشور کاشت و رفت، به ویژه که با جنبش او توانستیم نیروهای جوان و تحصیلکرده را وارد دستگاههای سیاسی کشور و بیشتر از همه سازمان برنامه بکنیم... برای شما هم بد نخواهد شد، چون بیشتر این جوانها درس خواندهی آمریکا هستند و آنجا خواه ناخواه با یهودیان با انجمنهای یهودی و فرهنگ این مردم آشناییهایی پیدا کردهاند. شیوهی نگاه کردن هویدا به دانش آموختگان ایرانی در آمریکا را کم و بیش پذیرفتم.» (35)
سفیر اسرائیل به وضوح تأیید میکند که این نخست وزیر بهائی افرادی را به کار میگرفته است که در دوران تحصیل به نوعی از فیلتر نهادهای صهیونیستی همچون فراماسونری و سایر انجمنهای یهودی عبور کرده بودند.
در ایام زمامداری هویدا روابط ایران و رژیم اشغالگر قدس تا آن حد گسترده شده بود که ایران رسماً به ایستگاه مهاجرت یهودیان قاره آسیا مبدل گردیده بود و ایادی صهیونیسم برای اعزام و مهاجرت یهودیان این قاره از ایران استفاده میکردند و از تسهیلاتی که دولت در اختیارشان گذاشته بود، برخوردار میشدند. در یکی از اسناد موجود چنین آمده است:
«گزارش خبر، شماره گزارش 224/195، تاریخ 1352/2/5، موضوع: ایران ایستگاه مهاجرت یهودیان آسیا به اسرائیل است. اخبار رسیده به مقامات سیاسی مصر حاکی است که ایران ایستگاه و مرکز یهودیان کشورهای آسیایی است که قصد مهاجرت به اسرائیل را دارند. به این نحو که یهودیان کشورهای آسیایی از کشورهای خود به ایران سفر میکنند و عوامل اسرائیل از ایران ترتیب مسافرت آنها را از ایران به اسرائیل میدهند و تسهیلات لازم را برای آنان فراهم میآورند.» (36)
در دوران سیزده ساله نخست وزیر امیر عباس هویدا، صهیونیسم جهانی و ایادی آنان از آزادی عمل فوق العادهای برای تبلیغات برخوردار بودند تا جایی که به صورت علنی و گسترده برای سرمایه گذاری یهودیان در فلسطین اشغالی و مهاجرت یهودیان ایرانی به این سرزمین تبلیغات میکردند و بدون هیچگونه ممنوعیت یا ممانعت، بولتنهای ویژهای درباره جاذبههای سرمایه گذاری و زندگی در اسراییل منتشر و توزیع میکردند. در حقیقت جریان اتحاد کامل صهیونیسم، بهائیت و فراماسونری را میتوان در دولت هویدا دید.
نقش امیرعباس هویدا در روند تصمیم گیریها به این صورت بود که در بعضی از زمینهها، وی و وزیرانش قادر به تصمیم گیری بودند ولی ماهیت رژیم در شکلی بود که تمام تصمیمات مهم کابینه، به شاه نسبت داده میشد. در واقع همه دستورات به جای اینکه از جانب نخست وزیر یا وزرای کابینه صادر شود از سوی اعلیحضرت همایونی صادر میگردید. البته شاه نیز بسیاری از اختیارات مهم کشور را خود به دست گرفته بود و در زمینههای سیاست خارجی- امور دفاعی و انتظامی و اطلاعات و امنیت کشور، خود اظهار نظر میکرد و رأساً تصمیم میگرفت. (37)
به طور کلی هویدا در سه بخش عمده سیاست خارجی، امور اقتصادی و مسائل نظامی مسلوب الاختیار بود و به قول خودش سیستم حکومت طوری بود که نخست وزیر عملاً نقشی در این سه رکن مهم حکومت نداشت. (38) به این ترتیب او بهترین و مهمترین مجری عقاید و نظریات شاه بود، نه یک خلّاق سیاسی، هویدا مجلس را به نحو احسن اداره میکرد و مشاوران خاص خود را داشت و از طریق همانها کابینه خود، که دو نفر از رقبای جدی یعنی آموزگار و انصاری در آن حضور داشتند، را اداره میکرد. (39)
در دوران نخست وزیری هویدا همکاری ایران و آمریکا در زمینههای سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی به اوج خود رسید. در همین ایام بود که ایران مبدّل به حیاط خلوت آمریکا شد و تمام امکانات بالقوه ایران به صورت بالفعل در خدمت آمریکا قرار گرفت. دولت آمریکا افزون بر غارت امپریالیستی منابع و معادن طبیعی و دیگر مواهب خدادادی ایران، از سایر امکانات سرزمین ما نیز در جهت اعمال سلطه بر جهان بهره برداری میکرد. در شمار اینگونه اقدامات باید از شبکه استراق سمع در سرتاسر مرز ایران و شوروی یاد کرد. این روابط به گونهای بود که در دیدار شاه در بیست و نهم دی ماه 1348ش، ریچارد نیکسون طی نطقی اظهار داشت:
«گمان نمیکنم روابط ایران و آمریکا هیچ گاه به خوبی امروز بوده باشد. این حس روابط مربوط به این واقعیت میشود که ما روابط خاصی نه تنها با کشور شما، بلکه با شخص شما داریم که در مورد من به چندین سال پیش برمیگردد...» (40)
یکی از وقایع مهم دوره صدارت هویدا، جدایی بحرین از ایران در سال 49-1348 بود. جدا کردن بحرین از ایران زیرپوشش اعطای استقلال به این جزیره، یکی از اقدامات مهم و خائنانهای بود که در دوران نخست وزیری هویدا و در راستای منافع و مصالح استعماری انگلستان صورت پذیرفت. مجمع الجزایر بحرین از دیرباز تحت حاکمیت ایران بود تا در سال 1783م، که ایران گرفتار جنگهای داخلی بود، اعراب قبیله «عتوب» عربستان بحرین را تصرف کردند. در اوایل قرن هجدهم میلادی با توسعه و نفوذ و اقتدار نظامی انگلستان در منطقه خلیج فارس و دریای عمان، سواحل جنوبی خلیج فارس بتدریج تحت نفوذ و سلطه این کشور قرار گرفتند. (41)
به طوری که در سال 1820م، دولت انگلستان با تحمیل قراردادهایی تحت عنوان جنرال تربتی توانست شیوخ عرب کرانه جنوبی خلیج فارس و از جمله بحرین را تحت انقیاد خود درآورد. علیرغم اعتراضهای دولت علیه ایران در سال 1822م، دولت انگلستان رژیم قیومت خود را بر مجمع الجزایر بحرین حاکم میکند و تا سال 1970م، که نیروهای نظامی خود را از خلیج فارس خارج میکند، این روند ادامه مییابد. (42)
پس از پایان جنگ جهانی دوم بار دیگر ایران ادعای خود مبنی بر مالکیت بحرین را مطرح ساخت و در لایحه تقسیمات کشوری که تقدیم مجلس شد، بحرین را استان چهاردهم خود تلقی کرد که با اعتراض شدید انگلستان مواجه شد.
در این زمان شاه که درصدد بود، موقعیت و اقتدار خویش را در منطقه خلیج فارس تحکیم بخشد، کوشید با سایر رهبران کشورهای محافظه کار عربی ارتباط برقرار ساخته و توجه آنها را به خود جلب کند. (43)
بعد از اعلام خروج انگلستان از خلیج فارس و ایجاد خلاء قدرت در منطقه شاه تصمیم گرفت به منظور جلب نظر قدرتهای بزرگ و سازمانهای بین المللی، به بحرین استقلال بدهد. طی یک نظرسنجی مشکوک در بحرین تحت نظارت سازمان ملل متحد، که طی آن قبایل و شیوخ منطقه به استقلال از ایران رأی دادند. (44)
اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه کابینه هویدا)، نقش امیرعباس هویدا را در جدایی بحرین از ایران، بسیار ویژه میداند: «این هویدا بود که بحرین را از پیکره میهن جدا کرد.» اردشیر زاهدی اعتقاد دارد، همراهی و موافقت هویدا به عنوان نخست وزیر ایران، برای جدایی و استقلال بحرین، نتیجه توافق پنهانی او با آمریکا و انگلیس و اسرائیل بود. (45)
در دوران نخست وزیری هویدا، نفوذ بهائیان در دولت گسترش یافت تا ابزار مطمئن آمریکاییها و اسرائیلیها باشند. همان گونه که جریان فراماسونری این چنین بود. بهائیان که بابت نخست وزیری هم مسلکشان خیلی خرسند بودند در دولت هویدا شروع به گسترش و شبکه سازی کردند.
حمایت هویدا از بهائیان به گونهای بود که عباس اقدسی (یکی از بهائیان) در تاریخ 47/3/11، در کمیسون نشر نفحاتالله در محفل شماره 4 در خصوص آن چنین اظهار میدارد:
«جناب آقای اسدالله علم وزیر دربار سلطنتی به ما لطف زیادی نمودهاند. مخصوصاً جناب آقای امیرعباس هویدا (بهائی و بهائیزاده) انشاءالله هر دو نفر کدخدای کوچک بهائیان میداند. حضرت بهاءالله میفرماید (عن قال الله عن تصرف فیها) دولت اسرائیل در جنگ سال 46 و 47 قهرمان جهان شناخته شده ما جامعه بهائیت فعالیت این قوم عزیز یهود را ستایش میکنیم...» (46)
آقای رئوفیان یکی از بهائیان سرشناس شیراز در یک مذاکره در مورد رابطه هویدا با بهائیت به مطالب قابل توجهی اعتراف میکند:
«آقای امیر عباس هویدا به پشتیبانی بیت العدل اعظم و کامبلای آفریقا مدّت 13 سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفت قابل توجهی رسید و افراد منتقذ بهائی پستهای مهمی را در ایران اشغال و پولهای مملکت را به خارج فرستادند». (47)
ابوالفضل قاسمی (نویسنده کتاب الیگارشی یا خاندانهای حکومتگرا در ایران) در این زمینه چنین اظهار میکند:
«... بهائیت که شاخهای از صهیونیسم به شمار میرود طبق دستوری که گرفته بود همه قوای خود را در ایران برای پیاده کردن نقشه نابودی اندیشههای ملی و مذهبی به کار گرفت و برای این منظور مجریان خود را انتخاب کرد تا در دراز مدت آرمانهای ملی و سنّتهای دینی را تخریب نمایند. لذا بهائیان کم کم در صدد تسخیر پستهای حساس و کلیدی در کشور بر آمدند. این نقشه باروی کار آمدن حسنعلی منصور در ایران پیاده شد و برای نخستین بار پای بهائیان در کابینه وزیران ایران باز شد. اما با ترور منصور، نقشههای وی عملی نشد و کابینه بهائی هویدا روی کار آمد. در کابینه نخست وی چهار وزیر وزارت خانههای (دارایی- جنگ- اطلاعات- آب و برق) به بهائیان سپرده شد.» (48)
حضور بهائیان در پستهای مهم سیاسی و نظامی و امنیتی رژیم در آن دوران به گونهای بود که میتوان سیاههای بلند از عناصر بهائی ارائه داد که این مناصب را اشغال کردهاند. (49)
هویدا در طول سیزده سال نخست وزیری بارها کابینهی خود را ترمیم کرد و چندین بار نیز کابینه جدیدی تشکیل داد. بهائیانی که در کابینه هویدا به وزرات رسیدند عبارتند از: منصور روحانی (وزیر آب و برق و نیز کشاورزی)، عباس آرام (وزیر خارجه)، سپهبد اسدالله صنیعی (وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد معدنی)، غلامرضا کیانپور (وزیر دادگستری)، منوچهر تسلیمی (وزیر بازرگانی و اطلاعات)، دکتر منوچهر شاهقلی (وزیر بهداری و علوم)، هوشنگ نهاوندی (وزیر علوم)، فرخ رو پارسا (وزیر آموزش و پرورش)، سپهبد پرویز خسروانی (رئیس سازمان تربیت بدنی)، دکتر شاهپور راسخ (رئیس سازمان برنامه و بودجه). (50)
فریده دیبا (مادر فرح پهلوی) در مورد اجتماع بهائیان در دولت هویدا مینویسد:
«یکی از اشکالات بزرگ هویدا باندبازی او بود. هویدا برای خودش دارو دستهای فراهم آورده بود و روابط او با زیردستانش، روابط مرید و مراد بود! وزرای کابینه و رجال سیاسی اطرافش او را آقا مینامیدند که به نظر من اسم بی مسمایی بود! ساواک گزارشات زیادی را در مورد اعمال و رفتار هویدا به طور مرتب و روزانه برای محمدرضا تهیه میکرد که برخی از این گزارشات را فرح هم میدید و با من هم دربارهی محتویات آنها صحبت میکرد. این گزارشات نشان میدادند که هویدا تا آن جا که توانسته پستهای کلیدی را به دست بهائیان داده است. ساواک به محمدرضا هشدار میداد که اجتماع بهائیان در دولت موجب بروز نارضایتی مردم میشود، اما متأسفانه محمدرضا این هشدارها را نادیده میگرفت...» (51)
فرح پهلوی نیز با بیان حمایت شاه از هویدا و بهائیان، سعی میکند هویدا را عامل سقوط رژیم پهلوی معرفی کند و به نوعی به ترئه شاه و خود میپردازد:
«بعد از آنکه محمدرضا، هویدا را به نخست وزیری منصوب کرد بعضی نامهها به دست ما رسید که نویسندگان آنها مدعی بودند هویدا، یک بهائی متعصب میباشد. از جمله آقای شمس قنات آبادی در این مورد اعلامیهای بر علیه هویدا منتشر کرده بود. از نظر بهائی بودن، محمدرضا با هویدا مشکلی نداشت و اصولاً محمدرضا قلباً متمایل به بهائیان بود. او میگفت بهائیان مردمانی روشنفکر و مترقی و طرفدار سلطنت ما هستند».
در ادامه، فرح دلیل علاقه محمدرضا به بهائیان و سپردن زمام امور کشور به آنها را تضعیف کردن پایههای اسلام و توسعه دین بهائی معرفی میکند و علت سقوط حکومت را نادیده گرفتن افکار عمومی و بی اعتنایی شاه به این موضوع میداند به طوری که مردم کاستیهای دوران 13 ساله حکومت هویدا را به گردن محمدرضا شاه میاندازند. (52)
سخنان فرح پهلوی بیانگر حمایت شاه از بهائیان و دلیل این حمایت میباشد. فرح قصد دارد به تبرئه خود و به نوعی شاه بپردازد و دلیل سقوط سلطنت پهلوی را تماما بر عهده دولت هویدا نفوذ بهائیان در کابینه او قرار دهد اما همین اعترافات نیز از نکات قابل تأملی است که باید در مورد آن درنگ کرد.
از اوایل سال 1356، وضعیت هویدا تغییر کرد. موج نارضایتیها و تظاهرات در سراسر کشور شدت گرفت. کار به جایی رسید که در مرداد ماه همان سال به دستور محمدرضا پهلوی از مسند نخست وزیری کناره گیری کرد و به جای او اسدالله علم، وزیر دربار شد. (53)
هنگامی که آتش انقلاب اسلامی فراگیر شد و میرفت تا مهیب آن، تاروپود دودمان پهلوی را بسوزاند، محمدرضا پهلوی پس از مشورتهای خارجی و داخلی، خیمه شب بازی عوام فریبانهی دستگیری تعدادی از سردمداران رژیم خود را که به نظر او و مشاورانش جزو منفورترین چهرهها نزد مردم بودند، به راه انداخت. یکی از این افراد نخست وزیر سیزده سالهاش، امیرعباس هویدا بود که در 17 آبان دستگیر شد. (54) با پیروزی انقلاب او به دست عناصر انقلابی و مردم افتاد و در دادگاه انقلاب که به صورت علنی در حضور حقوقدانها و بازپرسهای دادسرای انقلاب، خبرنگاران، نماینده احزاب سیاسی و جمع کثیری از خانوادههای زندانیان سیاسی کشته شده تشکیل شد، به اعدام محکوم و حکم صادره در همان روز 18 فروردین 1358 به اجرا در آمد. (55)
پینوشتها:
1- در فصل فعالیت بهائیان در عصر رضاخان به معرفی وی پرداختیم. مادرش افسرالملوک، فرزند سلیمان ادیب السلطنه، یک فرانکوفیل تمام عیار بود و پدر بزرگ مادرش، ناصرالسلطنه مشهور به کفری بود. امیر عباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، ص سی و چهار.
2- تمپلرها سدهی دوازدهم م، سلحشورران پر آوازه بودند که در جنگهای صلیبی علیه مسلمین میجنگیدند، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، ص سی و چهار.
3- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، ص 25.
4- ابراهیم ذوالفقاری، قصه هویدا، ص 44.
5- نیمه پنهان، امیرعباس هویدا، ج14، ص 30.
6- ابوالفضل قاسمی، الیگارشی خاندانهای حکومتگرای ایران، ص 90.
7- خواندنیها، شمارهی 41، ص 3، 19 بهمن 1325.
8- ابوالفضل قاسمی، الیگارشی (خاندانهای حکومتگرای ایران)، ص 91.
9- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، ص 370.
10- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، صص 28-27.
11- عباس میلانی، معمای هویدا، ص 65.
12- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، ص سی و شش.
13- محمد اختریان، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی ایران، ص 163.
14- محمود طلوعی، چهرهها و یادها، ص 123.
15- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، ص 29.
16- همان، ص 28.
17- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، ص 373.
18- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، ص چهل.
19- باقی عاقلی، نخست وزیران از مشیرالدوله تا بختیار، ص 989. گراتیان یاتسویچ رئیس دفتر سیا در ایران بود.
20- دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، امیرعباس هویدا، ج14، صص56-55.
21- همان، ص 5.
22- گزارش ساواک، 1342/12/17، به نقل از: حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص 372.
23- در مورد بهائی بودن هویدا علاوه بر این سند میتوان به نامه مورخ 1343/6/12 که یکی از سران جامعه بهائیت به نام قاسم اشراقی به مناسبت تصادف هویدا در جاده شمال و شکسته شدن پای او، برای فرهنگ مهر ارسال داشته و در آن تأسف خود را از این حادثه ابراز داشته است، اشاره کرد: «به مناسبت پیشامدی که برای جناب آقای هویدا، وزیر محترم دارایی رخ داده خواهشمند است مراتب تأثر و تأسف اینجانب و برادرانم را به عموم هم مسلکان و بخصوص جناب آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگترین خدمتگزار فرقه ما هستند، ابلاغ فرمایید.» (ظهور سقوط سلطنت پهلوی، ج2، ص 384)
24- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، صص 376-375.
25- دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، امیرعباس هویدا، ج14، ص 61.
26- باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ص 1771.
27- بهمن هدایتی آذری، دست بوس، ص 40.
28-عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، صص 378-377.
29- بهمن هدایتی آذری، دست بوس، ص 41.
30- عبدالله شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، ص 374.
31- محمد اختریان، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 164.
32- امیرعباس هویدا (به روایت اسناد ساواک)، ج2، ص 394.
33- سیدفخرالدین شادمان، سیاستنامهی ایران، مجله خواندنیها، تیرماه 1344.
34- فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، صص 458-457.
35- مئیر عزری، کیست از شما از تمامی قوم او، ترجمه ابراهام حاخامی، دفتر اول، ص 261.
36- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی436، ص 33.
37- ویلیام شوکراس، آخرین سفرشاه، ترجمهی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، صص 266-265.
38- محمد باختریان، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص 76.
39- دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، نیمه پنهان، امیرعباس هویدا، ج14، ص 78.
40- همان، صص 127-126.
41- باقر عاقلی، شرح حال رجای سیاسی و نظامی ایران، ص 1776.
42- محمد باختریان، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، ص 100-99.
43- باقر عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران، ص 1776.
44- بهمن هدایتی آذری، دست بوس، صص 57-56.
45- همان، ص 57.
46- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، ص 401.
47- همان، ص 567.
48- ابوالفضل قاسمی، الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر در ایران، خاندان هویدا، ص 95.
49- خسرو معتضد، سیاستمدار پیپ، عصا و گل ارکیده، ص 415.
50- علی حقیقت جو، بهائیت و رژیم پهلوی، ایام ویژه تاریخ معاصر (جام جم)، شماره 29، شهریور 1386، ص 34.
51-فریده دیبا، فرح، ص 314.
52- فرح پهلوی، شاه و فرح، به کوشش ابوالفضل آتابای، صص 318-317.
53- محمود طلوعی، دادستان انقلاب، ص 261. حسین مکی (ح.م.زاوش)، دولتهای ایران در عصر مشروطیت، ج1، ص 449.
54- امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج1، صص پنجاه و هفت و پنجاه و هشت.
55- ابراهیم ذوالفقاری، قصه هویدا، ص 409.
صادقی، مریم، (1392) واکاوی در لُجنه: نقش بهاییان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، تهران: شرکت انتشارات کیهان، چاپ اول