راهبردهای خروج از بازی برد – باخت در مواجهه با افراط‌گرایی اسلامی در خاورمیانه

یکی از زمینه‌های رشد جریان‌های افراط‌گرایی موسوم به «اسلامی»، فرصت‌هایی است که به ظاهر از قبل آن برای برخی از بازیگران ایدئولوگ فراهم می‌شود؛ مثلاً در مناسبات قدرت در خاورمیانه، عربستان و قطر که حامی اصلی جریان‌های
چهارشنبه، 10 شهريور 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
راهبردهای خروج از بازی برد – باخت در مواجهه با افراط‌گرایی اسلامی در خاورمیانه
 راهبردهای خروج از بازی برد – باخت در مواجهه با افراط‌گرایی اسلامی در خاورمیانه

 

نویسندگان: حسین پوراحمدی (1)
حامد اسفندیاری (2)




 

چکیده

یکی از زمینه‌های رشد جریان‌های افراط‌گرایی موسوم به «اسلامی»، فرصت‌هایی است که به ظاهر از قبل آن برای برخی از بازیگران ایدئولوگ فراهم می‌شود؛ مثلاً در مناسبات قدرت در خاورمیانه، عربستان و قطر که حامی اصلی جریان‌های سلفی و وهابی می‌باشند، با حمایت از این جریان‌ها به دنبال برهم زدن موازنه قدرت موجود در منطقه به نفع قطب اهل سنت در مقابل تشیع هستند. در این بین، دولت سعودی به همراه سایر متحدان منطقه‌ای خود توانسته است که با صرف هزینه‌های مالی و برقراری روابط استراتژیک با کشورهای غربی و آمریکا، ایده «مقابله با تشیع» را محور فعالیت‌های راهبردی قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی در خاورمیانه معرفی کند. با به کار گرفتن چنین رویکردی از سوی بازیگران مؤثر منطقه، راهبرد هم‌گرایی منطقه‌ای در زمینه مقابله با افراط گرایی، شکل عملی به خود نخواهد گرفت، زیرا حمایت از جریان‌های رادیکال، برگ برنده این گروه از بازیگران در مقابله با طرف‌های رقیب به حساب می‌آید. راه حل مؤثر در مقابله با افراط‌گرایی دینی، تلاش برای خارج کردن حمایت از افراط‌گرایی دینی به عنوان راهبرد مؤثر در پیش برد شرایط برد – باخت در مناسبات منطقه‌ای در بین بازیگران ذی نفوذ می‌باشد. افراط‌گرایی دینی، باید با روشن‌گری‌ها و هم چنین شکل دهی به ساز و کارهایی که بر تکالیف بازیگران تأکید دارد، از ابزار اعمال فشار خارج شود. در این پژوهش، با استفاده از روش کتاب‌خانه‌ای و استفاده از منابع الکترونیکی، سعی می‌کنیم که راهکارهای تدوین راهبرد خروج از شرایط برد –باخت را در مواجهه با افراط‌گرایی دینی در بین بازیگران منطقه‌ی خاورمیانه شناسایی و معرفی کنیم.

مقدمه

درگیری‌های دینی و مذهبی در طول تاریخ، سابقه دیرینه‌ای دارند. این رویارویی‌ها گاه جنبه «درون پارادایمی» و گاه جنبه «بین پارادایمی» دارند که از دسته بندی اول می‌توان با عنوان «منازعه مذهبی» و از دسته بندی دوم با عنوان «منازعه دینی» یاد کرد، اما با توجه به تحولات چند سال اخیر منطقه خاورمیانه، به ویژه بعد از تحولات سوریه و ظهور فجیع‌ترین و خشن‌ترین جنبه «تروریست» در این کشور و نیز عراق، تأکید صرف بر مبنای هویتی شکل‌گیری جریان‌های افراطی در منطقه نمی‌تواند ما را در شناخت چرایی تولد و استمرار و چگونگی مقابله با این جریان‌ها یاری رساند. رویکرد اصلی که پژوهش حاضر در بررسی افراط‌گرایی دینی و مذهبی در منطقه خاورمیانه دنبال می‌کند، پرداختن به مسائل سیاسی، راهبردی و حقوقی است. فرضیه عملیاتی این پژوهش، شکل تعدیل شده‌ای از نظریه رئالیستی است. مطابق این فرضیه، دولت در خاورمیانه، مهم‌ترین بازیگر عرصه سیاست خارجی است و منافع نخبگان دولتی در گرو افزایش استقلال و امنیت دولت‌هاست. فرضیه این ادعای رئالیستی را می‌پذیرد که «آنارشی» به عنوان خصلت درونی نظام دولتی، باعث ناامنی شدید و مبارزه گسترده بر سر قدرت می‌شود. در غیاب هم‌گرایی‌هایی منطقه‌ای از حیث سیاسی، فرهنگی و مذهبی و بهره‌گیری برخی بازیگران از جریان افراط‌گرایی به مثابه ابزار اعمال فشار، صرف روی آوردن به رویکرد همکاری‌های منطقه‌ای، نمی‌تواند خطر افراط‌گرایی اسلامی را در خاورمیانه برطرف کند، زیرا مطابق فرضیات این تحقیق، دولت‌های منطقه، به ویژه بازیگران کلیدی که به کمک ظرفیت‌های داخلی خود یا به دلیل حمایت‌های خارجی، توان نقش آفرینی بالایی دارند درصددند که با انباشت و توازن قدرت، با تهدیدهایی که متوجه آنان است، مقابله کنند. غلبه بر افراط‌گرایی دینی، علاوه بر به کار گرفتن راهبردهای فرهنگی و رسانه‌ای، نیازمند توجه به کارویژه‌های حقوقی، سازمانی، سیاسی و امنیتی نیز می‌باشد.
در این پژوهش در بخش نخست، ابتدا اشاره‌ای به زمینه‌های شکل‌گیری افراط‌گرایی اسلامی از منظر فرضیات این پژوهش در خاورمیانه خواهیم داشت و درگام بعد، به معرفی شرایط موجود برای حذف راهبرد برد – باخت از مناسبات قدرت در حمایت از افراط‌گرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه خواهیم پرداخت.

1.افراط‌گرایی در خاورمیانه، پدیده یا پروژه؟

افراط‌گرایی در شکل امروزی خود و در قالب ظهور گروه‌های تکفیری، تهدیدی جدی علیه صلح و ثبات منطقه و بلکه جهان به حساب می‌آید. از این رهگذر، آسیب‌هایی جدی نیز متوجه هویت اسلام سیاسی در منطقه است. ترویج خشونت و مشروعیت برخورد با آن در انظار مردم جهان، می‌تواند مقدمه تحقق ایده غرب در کنار زدن اسلام از مناسبات سیاسی کشورهای مسلمان و روابط خارجی آن‌ها باشد. الگوی غربی، همواره اسلام را نقطه مقابل رویکرد تمدنی خود به حساب می‌آورد. این مسئله شاید در منازعات تاریخی بلندمدتی ریشه داشته باشد که نمونه آن را می‌توان در جنگ‌های صلیبی ردیابی کرد. در ادامه نیز در میانه تلاش روشن فکران مسلمان در تبیین چرایی عقب افتادگی مسلمانان، شاهد توجه جدی آن‌ها به راهبردهای غرب در رویارویی با دنیای اسلام بوده‌ایم، اما با شکل‌گیری «رژیم صهیونیستی» در منطقه خاورمیانه و در قلب کانون تحولات اسلامی و آن هم در سرزمین مقدسی به نام «فلسطین»، رویارویی جدی حرکت‌های اسلامی با اسرائیل و حامیان غربی آن، حیات تازه‌ای یافت. در کانون مبارزه‌های مردم مسلمان در مقابله با اسرائیل و توطئه‌های غرب، شاهد کارشکنی‌های دولت‌های وابسته منطقه بوده‌ایم، موضوعی که خود به بروز یکی از بنیان‌های اتخاذ رویکردهایی در قالب حرکت‌های جهادی منجر شد. بنابراین، با ریشه‌یابی چرایی شکل‌گیری گروه‌های جهادی در محیط اسلامی، باید خاطرنشان کنیم که خاستگاه اولیه معاصر این جریان، رویکرد «بین پارادایمی» داشت، اما این مسئله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مدیریت جبهه غربی – عربی – اسرائیلی به منازعه «درون پارایمی» در قالب افراط‌گرایی مذهبی تبدیل شد. در واقع، جهاد که یکی از مقومات اسلام می‌باشد، وضع ابتدایی‌اش جنبه دفاعی در برابر کافرانی دارد که قصد دارند بر جامعه مسلمانان استیلا یابند. مطابق آیات قرآن کریم که شرح آن‌ها خارج از گنجایش این مقاله است، جهاد صرفاً در مواجهه با کفار حربی، مشروعیت می‌یابد و مسلمانان حتی در برابر کفار غیرحربی باید طریقه صلح و عدالت پیش گیرند، اما امروزه شاهد آنیم که افراط گرایان به اصطلاح اهل سنت که خود را به اسلام منتسب می‌کنند جهاد را علیه سایر فرقه‌های اسلامی، به ویژه شیعه به کار می‌برند، که در ادامه به تبیین چرایی استمرار این جریان در جهان اسلام، به خصوص در منطقه خاورمیانه می‌پردازیم.

1-1. منازعه بین پارادایمی: اسلام‌گرایی به مثابه جریان هویت ساز

اگر در این بخش، اسلام‌گرایی را تعهد به اسلام به عنوان منبع هویت بخش در مقابل رویکردهایی چون استبداد داخلی، غرب و استعمار تلقی کنیم که گاه با توسل به حرکت‌های جهادی همراه شده‌اند و در ادبیات نویسندگان و سیاست مداران غربی با عنوان «رادیکالیسم اسلامی» شناخته می‌شود، باید بگوییم که خاستگاه اولیه شکل‌گیری چنین جریانی در دوران معاصر، رویارویی با غرب و الگوهای سیاسی وابسته به آن در کشورهای مسلمان بوده است. «لهود و جونز» در تعریف اسلام‌گرایی با تأکید بر وجه هویت بخش اسلام در رویارویی با «دیگری» به تعریفی از اسلام‌گرایی می‌پردازند که در آن وجه دینی ملاک است، نه مذهبی:
"اسلام‌گرایی بیانگر تعهد به اسلام در سطح ایدئولوژی است و به گروهی از افراد اشاره دارد که از اسلام برای تعریف هویت‌های سیاسی خود استفاده می‌کنند. گروه‌های رادیکال اعتقاد دارند که باید با استفاده از ایدئولوژی اسلام، جهان را که وارد مناسبات ناعادلانه و نابرابر شده است، به مسیر درست برگردانند. این‌ها با این بهانه، استفاده از سلاح و اعمال خشونت برای رسیدن به اهداف خود را توجیه می‌کنند. (3)"
«انوشیروان احتشامی» در مقاله‌ای با عنوان «اسلام به مثابه نیروی سیاسی در سیاست‌های بین‌الملل» در کتاب اسلام در سیاست‌های جهانی به تبیین برخی رویکردهای مطرح در زمینه چرایی تولد حرکت‌های بنیادگرایانه در محیط اسلامی می‌پردازد که در آنها وجه بین پارادایمی خاستگاهی این حرکت، پر رنگ‌تر می‌نماید. (4)
رهبران فکری جریان‌های اسلامی از تقویت اسلام‌گرایی در زمینه مقابله با چالش‌های نظام‌های استبدادی غرب‌گرا و استعماری استفاده می‌کردند لذا می‌توان اذعان کرد که شکل‌گیری و توسعه اسلام‌گرایی که ابعاد جهادی نیز به خود می‌گرفت، به نوعی واکنش به بحران‌های برجای مانده از پروژه دولت – ملت سازی در منطقه خاورمیانه نیز به حساب می‌آید؛ بحران‌هایی نظیر فقر فزاینده، محرومیت‌های اجتماعی، فساد، عدم حاکمیت قانون، وابستگی حکومت‌ها به غرب برای تأمین امنیت، وابستگی اقتصادی به غرب، افت فزاینده مشروعیت سیاسی، عدم ثبات سیاسی به دلیل ناکارآمدی در تعبیه جای گزینی نظام‌های سیاسی و نظام‌های سیاسی غیر پاسخ گو. در واقع، مسلمانان از اسلام برای بازسازی نظم عمومی جدید استفاده کرده‌اند. (5)
اسلام‌گرایی در بستر بین پارادایمی، هم چنین به مثابه شکلی از ملی‌گرایی فرهنگی قلمداد می‌شود که پاسخی بومی به ضعف اقتدار و ساختارهای اجتماعی و سیاسی سنتی است. «مایکل فیشر» معتقد است که روی آوردن به رادیکالیسم، واکنشی به فرسایش فرهنگ مسلمانان بوده است. (6) به زعم برخی تحلیل گران، اسلام‌گرایی می‌تواند واکنشی به فرآیند جهانی شدن قلمداد شود و به دنبال آن است که در تمام جنبه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، استانداردهای زندگی دیگر جوامع غیرغربی را به چالش بکشد.
«احتشامی» در کتاب یاد شده، علت اساسی شکل‌گیری اسلام‌گرایی رادیکال را ملی‌گرایی فرهنگی می‌داند که می‌خواهد فرآیند غربی سازی جهان را به چالش بکشد. به موازات تلاش‌های ایالات متحده که سعی می‌کند ارزش‌های خود را به عنوان ارزش‌های جهانی به تمام نقاط دنیا تحمیل کند، رویکردهای اسلام گرایی، رقابت با هنجارها و زدودن ساحت جوامع اسلامی از رخنه چنین انگاره‌هایی را دنبال می‌کنند. (7)
«نیلی لهود و آنتونی جونز»، درباب چرایی ادامه حیات اسلام‌گرایی در منطقه معتقدند: «پایان دوران استعمارگرایی اروپایی‌ها تا کنون مشکلات دنباله داری در زمینه بازسازی نظم جدید در منطقه به جای گذاشته است. به دلیل چالش‌های مربوط به مرزها، اقتصاد، اقوام و .... که از سوی قدرت‌های متروپل بر این کشورها تحمیل شده است، اختلافات جدی بین اسلام گرایان و غربی‌ها وجود دارد.» (8)
آشکارترین برآورد ظهور اسلام‌گرایی در راستای برخورد تمدن‌ها بین «دارالاسلام» و «جهان مسیحی» غربی ارزیابی می‌شده است. «برنارد لوئیس» نخستین کسی بود که این مسئله را در سال 1990 م. مطرح کرد، اما «هانتینگتون» در سال 1993 م. این بحث را عمومیت بخشید و چنین استدلال کرد که منازعه بین تمدن‌ها، جای گزین ایدئولوژی‌ها و دیگر اشکال منازعه خواهد شد.
در واقع همان طور که از استدلال‌های نویسندگان فوق آشکار است، خاستگاه اولیه شکل‌گیری اسلام‌گرایی به معنای پای بندی به اسلام به مثابه منبع هویت بخش در برابر «دیگری» در دوران معاصر، رویارویی با غرب و الگوهای سیاسی وابسته به آن در کشورهای مسلمان می‌باشد که گاه ابعاد جهای نیز به خود گرفته است. این موضوع در گذر زمان و به واسطه درکی که امریکا و اسرائیل از خطرهای اسلام‌گرایی به دست آوردند، توانست به پروژه‌ای درون پارادایمی تغییر یابد؛ به این معنا که با بخش بخش شدن اسلام، هویت‌های گوناگونی در آن مجال بروز یافت که خود در ادامه، سرچشمه منازعات افراطی شد در ادامه به تبیین چرایی شکل‌گیری و استمرار این بحران در حیات سیاسی و اجتماعی خاورمیانه می‌پردازیم.

2-1. تحول بنیادگرایی اسلامی به افراط‌گرایی درون پارادایمی

همان طور که ذکر شد، به اذعان عمده کارشناسان خاورمیانه، خاستگاه شکل‌گیری حرکت‌های اسلامی، مقابله با غرب و اسرائیل بوده است، اما این مسئله می‌توانست تهدیدی جدی برای منافع غرب و رژیم نوپای صهیونیستی باشد. از این رو با پیروزی انقلاب اسلامی که هویت شیعی داشت، زمینه مناسبی برای شکل‌گیری افراط‌گرایی مذهبی در دل اهل سنت در مورد شیعه و ایران پدید آمد. این امر با دو هدف صورت می‌گرفت: اول خنثی کردن تهدید ایران و دوم، فرسایش ظرفیت‌های اعتراضی ملت‌های مسلمان منطقه علیه غرب و اسرائیل.
درباب چرایی رویکرد تقابل جویانه غرب و در رأس آن آمریکا با اسلام، باید اعلام کرد که ویژگی‌های فرهنگی منطقه خاورمیانه، تهدید علیه منافع لیبرال دموکراسی غرب و نظام سرمایه‌داری جهانی به رهبری آمریکا را تقویت می‌کند و تلاش آمریکا در جهت برخورد با این تهدیدها امری راهبردی برای کاخ سفید محسوب می‌شود. (9)
در باب چرایی شکل‌گیری افراط‌گرایی درون پارادایمی، علاوه بر نقش امریکا و اسرائیل، نویسندگان به علت‌های دیگری، از جمله ماهیت منطقه خاورمیانه، مسائل هویتی و مناسبات قدرت، اشاره دارند. تقریباً هیچ گونه موازنه باثباتی در خاورمیانه شکل نگرفته است که علت آن را می‌توان نقش کشورهای مداخله‌گر و قدرت‌های تأثیرگذار در خاورمیانه دانست. آمریکا درصدد بود تا قدرت سیاسی ایران را از طریق کشورهای منطقه خلیج فارس، به ویژه در فضای ائتلاف عراق – عربستان کاهش دهد. (10)
این مسئله به حمایت این کشور از بازیگران منطقه‌ای مثل عربستان سعودی منجر شده است که به لحاظ ایدئولوژیکی با جمهوری اسلامی ایران اختلاف‌های مبنایی و هویتی دارند و فراگیر شدن مدل اسلام سیاسی ایران را تهدیدی جدی برای خود احساس می‌کنند. با این حال، ایالات متحده امریکا ترجیح می‌دهد که با حمایت از این کشورها در عرصه‌های مادی و انگاره‌های هویتی، به تقویت شکاف‌های منطقه‌ای یاری رساند تا به واسطه آن، هم تهدیدهای ایران را در صدور باورهای انقلابی خنثی کند و نیز با درگیر کردن کشورهای منطقه در منازعات قومی و مذهبی، پتانسیل آن‌ها را در جهت شکل دادن به وحدت راهبردی در طرح ریزی الگوی اسلام سیاسی موفق و البته مخالف الگوی تمدنی غربی بفرساید.
از سوی دیگر، ویژگی‌های حاکم بر منطقه را در تشدید افراط‌گرایی مذهبی نباید از نظر دور داشت. در دوران معاصر، خاورمیانه به نقطه ثقل بحران‌های جهانی تبدیل شده است؛ منطقه‌ای که آبستن جنگ‌های طولانی مدت بوده است. خاورمیانه منطقه‌ای می‌باشد که آنارشی و ناامنی که در قالب اندیشه مکتب واقع‌گرایی در سیاست بین‌الملل، مهم‌ترین ویژگی نظام دولت‌ها معرفی می‌گردد، بیش از همه جا، دیده می‌شود. (11) برخی از پژوهشگران، ماهیت تعارض آمیز تحولات مربوط به خاورمیانه را به سبب وجود برخی مؤلفه‌ها، از جمله رژیم سازی‌های ناقص، همیشگی می‌دانند و معتقدند که منطقه به لحاظ ظرفیت‌های هم‌گرایی ارزشی، دچار نقصان‌های جدی است. (12) یکی از دلایل مهم این نقیصه، تعارض‌های هویتی و ورود این مقوله به مناسبات قدرت می‌باشد. هویت قومی ذاتاً پدید آورنده احساس وفاداری و پیوندهای عاطفی است. (13) مرزهای میان کشورها نمی‌تواند اعضای گروه قومی را وادار یا مجاب کند که دلبستگی‌ها و نگرانی‌های‌شان را در مورد وضعیت هم تباران قومی خویش در سایر کشورها، به ویژه ممالک هم جوار نادیده بگیرند. تداوم و تشدید این پیوندها، نگرش‌ها و تصمیم‌های دولت مردان و نهادهای حکومتی را در عرصه سیاست خارجی تحت تأثیر قرار خواهد داد. (14)
بحث معضلات هویتی را باید در ردیف ماهیت منطقه خاورمیانه بررسی کرد. در واقع، در منطقه مذکور به سبب پراکندگی هویت اقوام و مذاهب مختلف در کشورهای گوناگون، این زمینه برای برخی از بازیگران فراهم شده است تا در راستای تلاش برای تقویت حوزه نفوذ خود از این عنصر به مثابه ابزار قدرت استفاده کنند. معضل هویت، زمینه ساز کشمکش‌های منطقه‌ای در قالب افراط‌گرایی مذهبی شده است. «هینه بوش»، در کتاب خود از قول «گاس» (15) نقل می‌کند که یکی از جلوه‌های بارز سازگاری ضعیف دولت و ملت، انضمام طلبی (16) شایع و ذاتی در منطقه است. منظور از انضمام طلبی، نارضایتی از سازگاری خطوط مرزی یا «مرزهای تصور شده برای اجتماعات» می‌باشد. انضمام طلبی، ناشی از سرریز شدن ادامه دار جوامع (نژادی یا مذهبی) فرودولتی به آن سوی مرزها (بینا – دولتی شدن) است که باعث درگیری بر سر سرزمین‌ها می‌شود. در نتیجه، کشورها در مورد حدود مرزهای یکدیگر تردید می‌نمایند و با حمایت از اجتماع‌های ناراضی فرادولتی، در امور داخلی یکدیگر «مداخله» می‌کنند و کار می‌تواند به جایی برسد که عملاً به رویارویی نظامی دو کشور منجر شود. (17)

2. علل ناکارآمدی ترویج افراط‌گرایی مذهبی در خاورمیانه

از مجموع شواهد موجود، آنچه مسلم است، هدایت جریان‌های افراطی مذهبی از طریق شبکه‌های اطلاعاتی منطقه‌ای و بین‌المللی می‌باشد. در واقع، بسیاری از کارشناسان مطالعات خاورمیانه برای حرکت‌های افراطی در منطقه، اصالتی قائل نیستند، زیرا آن‌ها معتقدند که جریان‌های سنتی وابسته به حرکت‌های رادیکال در جهان اسلام، بعدها با ورود به عرصه نقش آفرینی‌های سیاسی و اجتماعی، شاهد تعدیل‌های جدی در حد استحاله شدن در قالب اسلام سیاسی سکولار و یا با درجه‌ای خفیف‌تر، اسلام سیاسی مدنی بوده‌اند.

1-2. نفی اصالت ذاتی حرکت‌های افراطی

«احمد ممتاز» در باب اصالت نداشتن افراط‌گرایی منتسب به اسلام در بین توده‌های مردم مسلمان منطقه و احزاب سیاسی اسلامی معتقد است:
"یکی از دلایل اقبال نسبی به بنیادگرایان در برخی کشورهای اسلامی، دور بودن آنان از صحنه عملی سیاست ورزی و امور اجرایی روزمره کشور که موجب شده است که به دلیل املای نانوشته‌شان، هم سابقه پاک و جذابی داشته باشند و هم به دلیل انتقادهای آرمان گرایانه و تندشان بتوانند از میان ناراضیان از سیاست‌های دولت‌های حاکم، هوادارانی بیابند. از طرفی چون آنان به تشکیل دولت موفق نمی‌شوند، این چهره پاک را حفظ می‌کنند. البته در مواردی که آنان موفق شده‌اند که به قدرت برسند، یا به سرعت به سمت عقل‌گرایی و تعدیل شعارهای افراطی و آرمان گرایانه و پذیرش اسباب و لوازم عرفی اداره دستگاه اجرایی حرکت کرده‌اند و یا به دلیل ناکارآمدی، به سرعت محبوبیت خود را از دست داده‌اند. از نمونه گروه اخیر می‌توان به جماعت اسلامی پاکستان اشاره کرد که در سال 1978 در دولت ضیاءالحق، چهار وزارت خانه اطلاعات، صدا و سیما، آب و برق و طرح و برنامه و توسعه را به دست آوردند. اما بعد از مدتی سه وزارت خانه، به شدت ناکارآمدی خود را نشان دادند و نتوانستند ابتکار عملی در اداره امور به خرج دهند. (18)"
«احتشامی» نیز برای الگوهای اسلام‌گرایی که رویکردهای منازعه جو دارند، در منطقه در قامت نظام‌های سیاسی اصالتی مشاهده نمی‌کند. وی در نفی ادامه حیات افراط‌گرایی معتقد است:
"برای نشان دادن فقدان رویکرد اسلامی به سیاست‌های بین‌الملل، ارائه یک نمونه کافی است. واکنش‌ها به دخالت قدرت‌های غربی در سرزمین‌های اسلامی در عراق و افغانستان به گونه‌ای بوده است که مخالف طبع اسلام‌گرایی رادیکال می‌باشد. حتی دولت اسلام‌گرایی مانند پاکستان که حامی جدی طالبان بود، در حمله آمریکا به افغانستان با این کشور همراهی کرد. (19)"
«لهود و جونز» نیز با رد اصالت ذاتی افراط‌گرایی در اندیشه‌های اسلامی چنین تقریر می‌کنند:
"موضوع مهم آن است که آیا اسلام دین صلح می‌باشد یا متجاوز؟ آیا محصول نهایی این دین صلح است یا جنگ؟ مانند سایر ادیان، اسلام می‌تواند به هر یک از رویکردها منجر شود. می‌توان مانند سایر ادیان، رویکردها و انگاره‌های جدیدی در اندیشه‌های مبنایی اسلام داشت، اما نکته اساسی آن است که برخی از رویکردهای حاضر در این دین، برخی از ابعاد غیردینی حوزه مطالعات روابط بین‌الملل را وارد حوزه دین کرده است. (20)"
نفی اصالت افراط‌گرایی در قالب دینی یا مذهبی آن، عرصه را برای برآورد دیگر از چرایی استمرار حرکت‌های افراطی در خاورمیانه در قالب راهبرد موازنه قدرت باز می‌کند.

2-2. ناکارآمدی الگوی حمایت از افراط‌گرایی مذهبی به مثابه راهبردی برای موازنه قدرت

حوزه ژئوپلیتیکی خلیج فارس تحت سلطه دو دولت قدرت‌مند این منطقه، یعنی ایران و عربستان بعد از فروپاشی عراق قرار داشته است. ایران و عربستان هر دو با قابلیت‌های منحصر به فرد در مقایسه با دیگر کشورهای این سیستم، قابلیت تأثیرگذاری شگرف را بر تحولات منطقه و فضای سیاسی حاکم برآن پیدا کرده‌اند. (21)
عربستان سعودی در دهه پنجاه میلادی، قدرت و توانایی کافی برای گسترش نفوذ خود را در خارج از مرزهایش نداشت، اما بعد از سال 1973 م و به دنبال افزایش قیمت نفت، عربستان سعودی توانست خود را به اقتصاد جهانی تحمیل کند و این امر تا حدی دایره نفوذ این کشور در منطقه را نیز افزایش داد. در همین راستا، عربستان سعودی در سال 1981م. از طریق تأسیس «شورای همکاری خلیج فارس»، تلاش کرد تا دایره نفوذ خود را بیش از پیش گسترش دهد. از سوی دیگر و به موازات این اقدامات، عربستان سعودی تلاش وافری کرد تا با تکیه بر میلیاردها دلار درآمدهای نفتی با چاپ و انتشار روزنامه و مجلات مختلف، راه اندازی شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی و تأسیس مراکز چاپ و نشر و مدارس دینی، نفوذ خود را در کشورهای جهان اسلام و جهان عرب افزایش دهد. هدف اساسی این اقدامات، ترویج اندیشه و دیدگاه‌های وهابی سلفی در مقابله با ایدئولوژی‌های لائیک، ملی گرا، لیبرال و حتی شیعه بوده است که برای عربستان تهدید تلقی می‌شدند. (22) بعد پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 م.، عربستان سعودی همراه با راهبردهای خصومت آمیز آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، از موقعیت برتری برای پیش‌برد سیاست موازنه قدرت در برابر ایران برخوردار شد.
حال، رهبران ریاض از تقویت جایگاه منطقه‌ای ایران همراه با شکل‌گیری دولت شیعه در عراق، تقویت «حزب الله» در لبنان و «اسد» در سوریه نگرانند و سعی در مهار سیاستی دارند که خود آن را «هلال شیعی» می‌نامند. این سیاست عربستان که با همراهی برخی از کشورهای منطقه از جمله قطر و ترکیه صورت می‌پذیرد، نتیجه عینی‌اش حمایت از رشد جریان‌های افراطی در سوریه، عراق، لبنان، یمن و تقویت دیکتاتوری بحرین می‌باشد. از دیدگاه مقامات عربستان، تقویت این شبکه‌های افراطی باید به شکل‌گیری راهبردی مبتنی باشد که «العربیه» از آن به «هلال داعش» تعبیر می‌کند. (23)
یکی از علت‌های مهم شیوع افراط‌گرایی مذهبی در منطقه، حمایت قدرت‌های خارجی بوده است. در این باب «هفنر» در خصوص نقش قدرت‌های خارجی در رادیکالیزه کردن گروه‌های اسلام گرا معتقد است:
"بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 م. با رویکردی شیعی، ایالات متحده به وحشت افتاد و تلاش کرد که مانع توسعه این تحول در سایر کشورهای اسلامی شود. هدف، مبارزه با ایدئولوژی شیعه بود. از این رو حمایت‌های وسیعی از عربستان شد تا شبکه‌های وهابی را در کشورهای دیگر تقویت کند تا این مسئله مانع حرکت شیعه در منطقه شود. آمریکا از این نکته غافل بود که تعالیم وهابی‌ها، تندروی‌های بیش از اندازه‌ای را به مخاطبان خود آموزش می‌دهد. رویکرد وهابی، کمترین تساهل را در برابر دیگران به کار گرفته است. (24)"
«ری تکیه» و «ولی نصر» در یادداشت تحلیلی خود با عنوان «هزینه مهار ایران: سیاست‌های غلط آمریکا در خاورمیانه» در سال 2008 م. مدعی شدند که آمریکا در راستای مقابله با انقلاب اسلامی ایران که ماهیت ایدئولوژیک و شیعی داشت، تا کنون در منطقه از جریان‌هایی حمایت کرده است که نتیجه نهایی آن رشد افراط‌گرایی مذهبی در منطقه می‌باشد و این در حالی است که هیچ سابقه‌ای از حرکت‌های تروریستی شیعیان در منطقه وجود ندارد. (25)
امریکا و متحدانش تلاش می‌کردند که در مجموعه تحولات منطقه، موازنه قدرت در حال تغییر را به نفع خود هدایت کنند، زیرا ایالات متحده، تغییر توازن قدرت در خاورمیانه جدید را به دلیل سرعت تحولات و نقش آفرینی مردم در بسترهای اسلامی، با منافع خود مغایر می‌داند. هم چنین به دلیل عملکرد و رفتار منطقی جمهوری اسلامی ایران، توازن نفوذ نیز به ضرر محور آمریکا و رژیم صهیونیستی و به نفع جمهوری اسلامی می‌باشد. (26)
ناکارآمدی الگوی حمایت از افراط‌گرایی از سوی آمریکا و برخی بازیگران منطقه‌ای در طول سال‌های گذشته آشکار شده است. در واقع، جمهوری اسلامی ایران توانست با تکیه بر توان‌مندی خود و بهره‌گیری از پتانسیل نیروهای مردمی در منطقه، کارآیی حمایت از افراط‌گرایی به عنوان ابزار فشار قدرت‌های منطقه‌ای و خارجی را خدشه دار کند.

3-2. اقبال مردم منطقه به اسلام میانه‌رو و کارآمد

از جمله شرایط دیگری که زمینه را برای خروج راهبرد حمایت از افراط‌گرایی فراهم کرده است، اقبال گسترده مسلمانان به مدل حکومت مردم سالاری دینی است که در قالب آن، مدلی از حکومت و نظام سیاسی ارائه می‌شود که ضمن رد توسل به راهبردهای خشونت‌زا و پاسخ گو دانستن خود در برابر تمام قشرهای جامعه، به فکر توسعه و ارتقای کارآمدی و مطلوبیت خود می‌باشد. جریان نوگرایی اسلامی یا جریان معتدل و میانه‌رو (هر چند دیدگاه مختلفی در احزاب این جریان وجود دارد)، خشونت‌گرایی و توسل به مبارزه‌های مسلحانه را در جهت تشکیل نظام و حکومت اسلامی رد می‌کند و انتخابات را برای تشکیل حکومت و رهبری آن می‌پذیرد و از باور خود به دموکراسی و از تعهد به کثرت‌گرایی سیاسی سخن می‌گوید.
نوگرایی اسلامی و اسلام‌گرایی میانه‌رو درصدد تلفیق دین با افکار مدرن است. این جریان نیز طیف وسیع دارد و شامل افراطی و میانه‌رو، از طرف داران حکومت اسلامی معتدل تا طرف دار تفکیک دین از دولت و در واقع «سکولاریزم سیاسی» پیش می‌رود. اخیر، بسیاری از ویژگی‌های مدرنیته را می‌پذیرند؛ از برابری زن و مرد تا «پلورالیزم سیاسی». «حزب النهضه» در سودان، «حزب عدالت و توسعه» در ترکیه، بدنه اصلی «اخوان المسلمین» مصر، «حزب النهضه» در تونس، «نهضت اسلامی» تاجیکستان، «جمعیت اسلامی» افغانستان یا بخش‌هایی از آن و شماری دیگر از احزاب اسلامی در کشورهای مختلف مسلمان، شامل جریان نوگرایی اسلامی یا اسلام‌گرایی میانه‌رو می‌شوند.
برخی از نویسندگان غربی در باب چرایی اقبال به اسلام میانه‌رو و از سوی احزاب و نیروهای اجتماعی کشورهای مسلمان، نقش قدرت‌های فرامنطقه‌ای را برجسته کرده‌اند. نقش قدرت‌های خارجی در ترویج اسلام میانه‌رو از دو جهت بوده است: دسته اول به آثار روی کار آمدن اسلام گراهای میانه‌رو در منطقه توجه کرده است و دسته دوم این آثار را در مورد کشورهای غربی بررسی نموده است.
در باب دسته اول، «رابرت هفنر» معتقد است:
"ایالات متحده آمریکا تاکنون هزینه‌های زیادی برای برپایی مدارس مذهبی که به ترویج اسلام میانه‌رو می‌پردازند، صرف کرده است. (27) تکامل تحولات منطقه به سوی رویکردهای میانه‌رو و مشارکت اسلامی بدون توسل به درگیری، مسئله‌ای بوده است که آن را «حزب عدالت و توسعه» در ترکیه توسعه داده است. (28) اسلام میانه‌رو با اقبال گسترده به روندهای دموکراتیک، توانسته است که ظرفیت‌های مطلوبی برای مشارکت گسترده نیروهای اجتماعی فراهم آورد. (29)"
دسته دوم، نقش قدرت‌های خارجی را در ترویج اسلام‌گرایی میانه‌رو در مورد آثاری که این مسئله می‌تواند برای جامعه غربی داشته باشد، بررسی کرده‌اند. «هیلل فریش» در این باب معتقد است: «دولت‌های اروپایی در راستای خنثی کردن رویکردهای افراطی اسلامی در کشورهای غربی، از جریان‌ها و رهبران میانه‌رو در اسلام حمایت می‌کنند. دولت فرانسه در سال 2003 م. این کار را با کمک مالی برای ساخت مسجد ابوبکر پاریس انجام داد. (30)
«هیلل فریش» می‌افزاید:
"تهدید اسلام‌گرایی بیش از سایر چالش‌های داخلی جوامع غربی، در غرب جدی است. باید بخش‌های زیادی از مسلمانان اروپایی و آنان که به تازگی در جوامع غربی پذیرفته شده‌اند، تحت تعالیم شدید ارزش‌های سکولار غرب قرار گیرند. نتیجه این تعالیم غربی باید آن باشد که مسلمانان خود را در هم بستگی بیشتری با جامعه غربی احساس کنند. دولت‌های غربی تلاش می‌کنند تا در راستای محدود کردن افراط گرایی، به تعامل بیشتر با جریان‌های اسلامی میانه‌رو بپردازند. از این رو بسیاری از رهبران اسلامی در کشورهای اروپایی در راستای جلب همکاری دولت‌های غربی، تلاش می‌کنند تا رویکردهای میانه‌روتری از خود به نمایش بگذارند. (31)"
«چرنوف»، در باب شرایط لازم برای استقرار اسلام‌گرایی میانه‌رو معتقد است: «دولت‌های مشارکت جو، تأثیر بسیار زیادی بر گروه‌های اسلام گرا برای به کار گرفتن راهبردهای مسالمت آمیز و بسیج صلح آمیز نیروها و کاهش روی آوری به حرکت‌های خشونت آمیز دارند». (32) چرنوف در ادامه به بررسی راهکار برخی از دولت‌ها برای تشویق اسلام گرایان برای به کار گرفتن راهبردهای مسالمت آمیز می‌پردازد:
- راه اندازی ساز و کارهای نهادی برای مشارکت سیاسی؛
- تضمین برقراری قانون و نظم در سرتاسر سرزمین، به نحوی که در هیچ نقطه‌ای فقدان این مسئله مشاهده نشود؛
- فراهم کردن خدمات اجتماعی برای به دست آوردن اعتبار بین مردم و بازداشتن اسلام گرایان رادیکال برای سوء استفاده از این مسئله. نویسنده نمونه این کشورها را ترکیه و مالزی می‌داند.
بررسی سوابق این کشورها حاکی از آن است که به کار گرفتن رویکردهای مشارکت جویانه توسط دولت‌ها، تأثیر بسیار زیادی در بسیج صلح آمیز اسلام گرایان دارد. در ترکیه، «حزب اسلام گرای میانه‌رو» و «حزب عدالت و توسعه» از سال 2002 م. با استفاده از ظرفیت‌های موجود در نظام سیاسی این کشور توانسته‌اند که قدرت را به دست گیرند. نتیجه مهم دیگر که نویسنده به آن اشاره می‌کند آن است که دولت‌های مشارکت جو با فراهم کردن زمینه برای مشارکت فعال سایر جریان‌ها و گروه‌های اجتماعی و سیاسی در قدرت، عرصه را برای دخالت خارجی نیروها مسدود می‌کنند.
چرنوف، علاقه به روندهای دموکراتیک را که می‌تواند شاخصه اسلام‌گرایی میانه‌رو باشد، در دل اندیشه‌های سیاسی اسلام می‌جوید و معتقد است:
"مسبب مشکلات جهان اسلام در ورود به روندهای دیکتاتوری دین اسلام نیست. مانند سایر ادیان، اسلام نیز عناصر و مؤلفه‌های دموکراتیک، مانند «اجماع»، «شورا» و «اجتهاد» دارد. حتی گروه‌های تندرو برای فعال شدن در نظام سیاسی تمایل زیادی دارند. در اندونزی ما شاهد این مسئله بوده‌ایم که دو حزب تندرو، حاضر شدند که نیروهای خود را تحت تعلیم آموزه‌های مربوط به جهاد قرار دهند. (33)"
از نیمه دوم قرن بیستم، اسلام گرایان به عنوان نیروی اجتماعی – سیاسی در جهان اسلام شکل گرفت. روشن فکران مسلمان برجسته‌ای چون «حسن البنا»، «ابوالعلی مودودی» و «سیدقطب»، اسلام را راه حلی برای مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان اسلام قلمداد می‌کردند. در این بین، شریعت طرح اصلی بود که برای جوامع اسلامی ارائه می‌شد. این بنیاد تفکر نسل اول احزاب سیاسی اسلامی بود. شکل‌گیری رویکرد جدید آمریکا در قبال اسلام سیاسی با ظهور نسل دوم احزاب سیاسی اسلام گرا در ترکیه، مالزی و اندونزی هم زمان شده است. هویت این احزاب، اسلامی است، اما آنان برنامه‌های سیاسی خود را بر محور اصول پذیرفته شده جهانی مستقر کرده‌اند؛ اصولی مانند دموکراسی، عدالت اجتماعی، حاکمیت قانون، حقوق بشر، تکثرگرایی و پاسخ گویی حکومت‌ها. این اصول جدید، جای گزینی می‌باشند برای اجرای خشک و سخت قوانین شریعت. برعکس نسل اول احزاب سیاسی اسلام گرا، نسل دوم از روابط مثبت با غرب حمایت می‌کند و با منافع راهبردی و امنیتی کلیدی آمریکا مخالفت نمی‌کند. (34) و به نوعی تلاش می‌کنند که با پذیرش نظم موجود، به تعریف حوزه منافع خود با کمترین تباین با منافع قدرتهای منطقه‌ای و بین‌المللی بپردازند.
در چارچوب رونق اسلام‌گرایی میانه‌رو تهدیدها و فرصت‌های دوسویه‌ای نهفته است. از یک سو در این شکلی نیست که اسلام مدلول نظام سیاسی ترقی خواه و کمال گرایانه‌ای دارد که به مشارکت توده‌های مردم توجه می‌کند، هم چنین در این باب نیز نمی‌توان تردید کرد که ترویج این مدل از اسلام سیاسی می‌تواند زمینه پیگیری راهبردهای افراطی را مسدود کند، اما در عین حال باید به تبعات و تهدیدهای این مسئله در منفعلانه عمل کردن جهان اسلام نیز توجه کرد.

4-2. فراگیر شدن تهدید افراط‌گرایی: فعال شدن زمینه همکاری‌ها برای مقابله

افراط‌گرایی امروزه علت حمایت‌های مالی و اطلاعاتی از سوی برخی بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی دریافت می‌کند، سرعت و ظرفیت تحرکی بالایی دارد، این موضوع به گسترش تهدیدهای امنیتی آنها در گستره وسیع‌تری خواهید انجامید که علاوه بر کشورهای خاورمیانه، کشورهای حوزه آسیایی میانه، قفقاز، روسیه، چین و حتی اروپا را دربرخواهد گرفت.
از این رو کلیه کشورهای آسیای مرکزی با این که در مورد بحران سوریه اعلام بی‌طرفی کرده‌اند، در این روزها شدیداً نگران بازگشت گروه‌های افراطی هستند که با وعده‌های مختلف و عناوین گوناگون از جهاد مقدس و جهاد نکاح تا وعده بهشت و هم چنین جنگیدن در مقابل دریافت حقوق به سوریه رفته‌اند و در نبرد علیه دولت این کشور شرکت داشته‌اند؛ مثلاً در مورد جمهوری آذربایجان که یکی از کشورهای قفقاز جنوبی است، برخی از منابع خبری این کشور عنوان کرده‌اند تعداد افرادی که به سوریه در این مدت روانه شده‌اند، بیش از 250 نفر هستند که عمدتاً با جبهه تروریستی «النصره» وابسته به القاعده همکاری می‌کنند.
در میان کشورهای آسیای مرکزی، به خصوص کشورهای ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان بیشترین زمینه را برای فعالیت‌های تروریستی دارند و استان‌هایی از این کشورها که در دره «فرغانه» قرار دارند با این شرایط مواجهند. استان «اوش» واقع در کشور قرقیزستان، یکی از مناطقی است که از آن به عنوان محل جذب افراد به صفوف سازمان‌های تروریستی بین‌المللی استفاده می‌شود و در بحران سوریه هم اعزام برخی جوانان قرقیزی به این کشور از سوی جریان‌های سلفی بیشتر از منطقه مذکور صورت می‌پذیرفته است. این اقدام آن قدر باعث نگرانی «بیشکک» شد تا جایی که علمای قرقیزستان جنگ با سوریه را حرام اعلام کرده‌اند. این در حالی است که برخی از کارشناسان آسیای مرکزی معتقدند که حداقل 1500 نفر از گروه‌های شبه نظامی این منطقه در کنار مخالفان دمشق می‌جنگند. شرکت اتباع این کشورها در جنگ سوریه و آموزش‌های تروریستی که به آنها داده می‌شود، باعث به صدا درآمدن زنگ خطری برای دولت‌های این منطقه شده است.(35)
البته نگرانی‌ها از بازگشت گروه‌های تروریستی و گستره تهدیدهای امنیتی آنها، تنها به کشورهای فوق محدود نمی‌شود. به گزارش روزنامه انگلیسی «گاردین»، تونی بلر، نخست وزیر سابق انگلیس از حزب کارگر، با هشدار در مورد شیوع افراط‌گرایی در اروپا، خواهان همکاری کشورهای اروپایی با روسیه و چین در قالب «گروه 20»، برای مقابله با ترویج بی‌ثباتی و ناامنی در اروپا شده بود. به گزارش گاردین، بلر در اشاره مستقیم به عربستان سعودی اعلام داشته است: «این بی‌معنی است که ما میلیاردها دلار صرف ترتیبات امنیتی خود بکنیم تا به حفظ روابط دفاعی و امنیتی با کشورهایی بپردازیم که در مدارس و مؤسسات مدنی آن‌ها ایدئولوژی ترویج داده می‌شود که ضد امنیت ماست». (36)
هم چنین ولادمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، در سال 2013 م. با چاپ یادداشتی در روزنامه «نیویورک تایمز» در خصوص خطر افراط‌گرایی در دنیا و مرزهای کشور خود هشدار داده بود. پوتین در این مقاله به شدت در مورد خطرهای امنیتی حرکت‌های افراطی در آسیای مرکزی و قفقاز ابراز نگرانی کرده بود. وی ضمن مخاطب قرار دادن مردم آمریکا به سیاست‌های زمام داران این کشور در حمایت از گروه‌های تروریستی در سوریه انتقاد کرد و نگرانی خود را در مورد خطر بازگشت گروه‌هایی از ترویست‌ها که از کشورهای همسایه روسیه و چچن به سوریه رفته‌اند، ابراز نمود. رئیس جمهور روسیه نیز راه مقابله با گروه‌های تروریستی را همکاری‌های چند جانبه اعلام کرد و خواهان هم اندیشی و همکاری رهبران کشورهای مسلمان برای مقابله با این جریان‌های تندرو شد. (37)
«مؤسسه هرتیج» نیز با اشاره به عواقب شعله ور شدن افراط‌گرایی در خاورمیانه و در مرزهای روسیه، در خصوص عواقب این مسئله به آمریکا هشدار داده است. (38) با توجه به نگرانی‌های امنیتی کشورهای منطقه و دنیا از خطر شیوع «تروریسم» در قالب تعریف رژیم‌های ضد تروریستی تنظیم کرد. اهمیت این مسئله از آن رو است که هرگونه توسعه طلبی بین‌المللی و منطقه‌ای می‌تواند آثار مخاطره آمیزی در امنیت منطقه‌ای به جا بگذارد. ضرورت‌ها و نیازهای امنیتی کشورهای منطقه ایجاب می‌کند که آنان از الگوی همکاری چند جانبه برای عبور از تهدیدهای منطقه‌ای بهره برند. (39)
ضرورت‌های امنیت سازی در خلیج فارس و خاورمیانه، نیازمند ظرفیت سازی و اصلاحات ساختاری می‌باشد. به طور کلی، ظرفیت سازی به معنای آن است که واحدهای سیاسی بتوانند از قابلیت‌های استراتژیک خود برای ایفای نقش منطقه‌ای بهره گیرند. چنین قابلیت‌هایی در حوزه اقتصادی، تکنولوژیک، فرهنگی و سیاست خارجی شکل می‌گیرد. (40)
در کنار ضرورت‌های امنیتی و سیاسی برای دست یابی به همکاری‌های منطقه‌ای، باید اعلام داشت که علقه‌های فرهنگی قومی و جهانی اسلام، قابلیت خاصی برای ایجاد هم بستگی بین‌المللی فراهم می‌کند که از دیگر ادیان جهان بسیار بیشتر است. (41) در این راستا، «بری بوزان و گنزالس» در مورد چالش کشورهای خاورمیانه در مسیر همکاری و شکل‌گیری نظام‌های سیاسی هم گراتر معتقدند: «همان گونه که چین و ژاپن در بین جامعه جهانی پذیرفته شده‌اند و ارزش‌های غربی یافته‌اند، کشورهای خاورمیانه نیز می‌توانستند از این مسئله مستثنا نباشند، اما برخی از مؤلفه‌ها، از جمله حضور اخلال گر اسرائیل، موضوع نفت و مسئله منافع قدرت‌های خارجی در این منطقه، مؤلفه قدرت را وارد تعاملات اعضا نموده است. (42)
با وجود این چالش‌ها، ضرورت دست یابی به رژیم‌های همکاری در مقابله با افراط گرایی، باعث می‌شود که بازیگران منطقه‌ای با تعدیل برخی مناسبات قدرت خود، اقدام‌های عاجلی در زمینه دست یابی به رژیم‌های همکاری انجام دهند. البته در این حین، احتمال دارد که برخی بازیگران منطقه‌ای که خود را در موضع برتر می‌بینند، کارشکنی‌هایی انجام دهند، اما با فعال کردن سیاست خارجی، می‌توان امیدوار به تنظیم دستورالعمل رژیم‌های همکاری بین کشورهای منطقه و فرامنطقه امیدوار شد.
آن دسته از بازیگران منطقه‌ای نیز که با فرض برتری هویتی خویش به دنبال بهره‌گیری از افراط‌گرایی مذهبی به مثابه ابزار قدرت هستند، باید این مسئله را درک کنند که آنچه در دوران معاصر ماهیت هویتی خاورمیانه را منحصر به فرد می‌کند، پیشینه هویت‌های فرادولتی آن است. چون نظام دولتی بر یک وحدت فرهنگی و زبانی از پیش موجود تحمیل شد (وحدتی که هنوز کمابیش وجود دارد) وفاداری توده‌ها به دولت، عمدتاً در مواردی که به ملت خاص در جهان عرب محدود شود، رنگ می‌بازد و هویت یابی توده‌ای با اجتماعات بزرگ‌تر (ملت عربی و امت اسلامی) آن را تهدید می‌کند. (43) به گفته «کینلی» نتیجه این امر، نظامی از دولت‌های سرزمینی است و نه (لااقل تا به حال) دولت – ملت (44) که تداوم این امر به معنای رها شدن فرقه‌های افراطی از بند هویت‌های ملی خواهد بود که برخی از بازیگران منطقه‌ای به دنبال بهره‌گیری از آن هستند.
از این رو به نظر می‌آید که هم گرا شدن راهبردهای کشورهای خاورمیانه و هم چنین برخی از کشورهای آسیایی، از جمله چین، آسیای میانه و قفقاز و روسیه در تعریف رژیم‌های همکاری، می‌تواند یکی از مؤلفه‌های مهم و در عین حالی آنی مقابله با افراط‌گرایی به حساب آید.

نتیجه‌گیری

افراط‌گرایی مذهبی، یا دینی در خاستگاه شکل‌گیری‌اش و در ادامه حیات خود در اعصار و مکان‌های مختلف، از علت‌های گوناگونی متأثر می‌باشد که مقابله با آن را پیچیده‌تر کرده است. بسیاری از پژوهش‌های صورت گرفته در مطالعه مسئله افراط‌گرایی به خاستگاه اولیه توجه داشته و سعی کرده‌اند که این مسئله را در قالب هویتی و عقیدتی توضیح دهند. هر چند بی‌تردید افراط‌گرایی در برداشت‌های متفاوت و بعضاً متعارض از اصول شرع ریشه دارد، اما اگر به دنبال غلو کردن در نقش مؤلفه‌های خارج از دین در برجسته شدن این مسئله نباشیم، باید اذعان کنیم که ادامه حیات این مسئله در دوران معاصر در قالب مناسبات امنیتی و سیاسی قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی قابل درک است.
افراط‌گرایی مذهبی موجود در خاورمیانه از حد و اندازه مسئله‌ای هویتی فراتر رفته و شکل ابزار فشار به خود گرفته است. به عبارت دقیق‌تر، باید بگوییم که به هویت یابی برخی بازیگران منطقه‌ای در قالب انگاره‌های دینی و مذهبی برای سایر بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی، به صورت تهدید نگریسته می‌شود. از این رو هویت یابی‌های متعارض، هر چند از ریشه و خاستگاه اعتقادی مشترک نداشته باشند، در جهت ایجاد یک جبهه موازی و مقابله کننده ایجاد می‌شوند. زمانی که افراط‌گرایی را در قالب هویت‌یابی جنبش‌های اجتماعی و جریان‌های سیاسی تلقی کنیم، با شرایطی که این مسئله را متأثر از مؤلفه‌های قدرت برآورد نماییم، طبیعتاً راه حل‌هایمان متفاوت خواهد بود. البته این پژوهش، ریشه‌های هویتی افراط‌گرایی مذهبی در خاورمیانه را رد نمی‌کند، اما در شرایط کنونی، وزن اصلی را به خاستگاه‌های سیاسی و امنیتی چرایی ادامه حیات این جریان‌ها می‌دهد.
نکته مهم آن است که هر کدام از بازیگران منطقه‌ای حامی افراط گرایی، ضمن برخورداری از اختلاف منافع در اعمال سیاست‌های خود، ظرفیت‌های لازم را نیز برای نهادینه کردن بی‌ثباتی در منطقه دارند. هم چنین این بی‌ثباتی علاوه بر آن که در بلند مدت به تقویت جریان‌های افراط‌گرایی خواهد انجامید که در غیاب تکالیف بین‌المللی به دست اندازی به محدوده دولت – ملت‌های منطقه می‌پردازند، خواهد انجامید، به هیچ وجه برای تحقق ایده تمدن اسلامی – ایرانی مطلوب نیست. یکی از کارویژه‌های اصلی سیاست خارجی کشورها را می‌توان تأمین صلح، امنیت ملی، ثبات و تعادل منطقه‌ای دانست. طبعاً تحقق این امر به گونه یک جانبه امکان پذیر نخواهد بود.
ظرفیت‌های لازم برای مقابله با جریان‌های تندروی مذهبی و دینی در حال شکل‌گیری است. هم چنین آن که رویکرد مسلمانان منطقه به مدل اسلام سیاسی دموکراتیک‌تر و مسئولیت پذیرتر که بتواند کارویژه‌های دولت را با کارآمدی بالا ایفا کند، در حال ارتقاست. از یک سو بازیگران منطقه‌ای با ناکامی در تحقق سیاست‌های خود به علت حمایت از این جریان‌ها و متأثر شدن از عواقب منفی حمایت از این جنبش‌های تندرو، ضمن واقع بینانه کردن دیدگاه‌های خود در خصوص ناکارآمدی ترویج افراط‌گرایی، آمادگی بیشتری نسبت به گذشته برای حل اختلاف‌های خود در قالب دستورالعمل‌های سیاسی و حقوقی دارند از سوی دیگر، افراط‌گرایی مذهبی و دینی، امروزه تنها خاورمیانه را تهدید نمی‌کند، بلکه گسترده شدن این جریان در کشورهای آسیای میانه و قفقاز و اروپا و تهدید منافع کشورهایی مانند چین، روسیه و عمده کشورهای اروپایی، می‌تواند مقدمه شکل‌گیری همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برای مقابله با این جریان باشد. حذف اندیشه‌های افراطی، غیرممکن می‌نماید، اما با به کار گرفتن تدبیرهای حقوقی، سیاسی، امنیتی و سازمانی و با تعریف رژیم‌های دسته جمعی که برآمده از منافع و دغدغه‌های مشترک کشورهای منطقه باشد، می‌توان از سرعت و گستره تأثیرگذاری این جریان کاست. بی‌تردید، تحقق کامل این ایده محتمل نمی‌نماید، اما می‌تواند آنی‌ترین دستورالعمل برای مواجهه با این جریان باشد که در صورت عدم مقابله با آن، ضمن فرسایش انرژی کشورهای منطقه، به نهادینه شدن بی‌ثباتی در منطقه منجر می‌شود؛ موضوعی که با چشم اندازهای توسعه و تمدن سازانه جمهوری اسلامی ایران قرار کاملاً متعارض است.
فعال کردن حوزه سیاست خارجی در راستای شکل دهی به نوعی مشارکت منطقه ای، به ویژه با کشورهایی مانند ترکیه، روسیه و حتی چین و در پیش گرفتن «دیپلماسی اقناع» برای همراه کردن سیاست مداران عربستان (که در دولت حاضر عزم جدی برای تحقق آن دیده می‌شود)، می‌تواند ضمن خارج کردن جمهوری اسلامی ایران از به کار گرفتن سیاست‌های منفعلانه در مقابله با تهدیدهای امنیتی، ظرفیت‌های بالای کشور را برای تمدن سازی اسلامی – ایرانی نیز بسیج کند.
به طور کلی، همواره نشانه‌هایی از تلاش بازیگران منطقه‌ای برای عبور از تعادل‌گرایی وجود دارد. طبعاً در چنین منطقه‌ای به کار گرفتن هر گونه سیاستی که به عدم تعادل امنیتی منجر شود، مخاطرات راهبردی را اجتناب ناپذیر می‌کند. از این رو بازیگران منطقه‌ای باید با درک منافع راهبردی یکدیگر، از تلاش برای برهم زدن موازنه قدرت به نفع خود اجتناب کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دکترای روابط بین‌الملل و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی.
2. دانشجوی دکتری دانشگاه شهید بهشتی.
3. Nelly Lahoud and Anthony H. Johns, Islam in World Politics, p 16.
4. Ibid, p 31.
5. Taylor, A., The Islamic Question in Middle East Politics.
6. Fischer, M., Islam and the Revolt of the Petit Bourgeoisie, Daedalus, vol 111, nol, p101-125.
7. ibid, p 45.
8. ibid, p 9.
9. حسین دهشیار، سیاست خارجی آمریکا در آسیا، ص 23-41.
10. Hurd, Jerald, Legitimacy and Strategic Behavior, The Instrumental Use of Norms in World politics, December, www. World Public Opionion. Org, p 35.
11. هینه بوش ریموند و انوشیروان احتشامی، سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه، ترجمه رحمان قهرمان پور و مرتضی مسماح، ص 1.
12. مهدی، عابدی، «بازتولید بحران در ساختار امنیتی خاورمیانه: به سوی شناسایی یک ابربحران»، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا: فصل نامه تحقیقات سیاسی و بین‌المللی، شماره نخست، بهار، ص 65-90 و ص 78.
13. Horowitz, Donald, ethnics Group in conflict, P: 21.
14. جعفر، حق پناه، «هویت، قومیت، و سیاست خارجی در خاورمیانه»، تهران: فصل نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 41، شماره 1، ص 81-95 و ص 86.
15. Gause.
16. Irredentism.
17. هینه بوش، همان، ص 28 و 29.
18. Ahmad, Mumtaz, Islamic Fundamentalist in South Asia, p 408.
19. Nelly Lahoud and Anthony H. Johns, Islam in world politics, p 45.
20. Ibid, p 24.
21. Christin, Marschall, Iran’s Policy, p70.
22. محمدرضا، حاتمی، «تحولات و ساختار منطقه خاورمیانه»، تهران: فصل نامه روابط خارجی، سال سوم 1390، شماره چهارم، ص 218 و 219.
23. http://www.alarabiya.net/ar/arab-and- world/2014/06/13.
24. Robert W. Hefner, Remaking Muslim politics: pluralism, contestation, and democratization, p22.
25. http: //www. Foreignaffairs.com/articles/63048/vali-nasr-and-ray-takeyh/the-costs-of-containing-iran.
26. امیرعبداللهیان، «ناکامی طرح خاورمیانه بزرگ و خیزش بیداری اسلامی در جهان عرب: مطالعه موردی بحرین». فصل نامه مطالعات راهبردی، سال چهاردهم 1390، شماره دوم، ص 21.
27. Robert w.Hefner, ibid, p 81.
28. Ibid, p95.
29. Ibid, p 277.
30. Hillel Frisch and Efraiminbar, Radical Islam and International Security Challenges and res Julie, P: 112.
31. Ibid, P 117.
32. Chernov Hwang, Peaceful Islamist Mobilization in the Muslim World, p 161.
33. Ibid, p 161-169.
34. Halim, Rane, EMERGING TRENDS IN ISLAMIST POLITICAL THOUGHT Implications for Islam-West Relations.
35. http://www.teror-victims.com/fa/index.php?Page=definition & UID=9034897
36. http://www.theguardian.com/politics/2014/apr/23/tony-blair-west-take-sides-growing-threat-radical-islam.
37. http://www.nytimes.com/2013/09/12/opinion/putin-plea-for-caution-from-russia-on-syria.html?pagewanted=all.
38. http://www.heritage.org/research/reports/03/2012/a-threat-to-the-west-the-rise-of-islamist-insurgency-in-the-northern-caucasus.
39. عباس مصلی نژاد، «پی‌آمدهای بی‌ثباتی امنیتی بر موازنه قدرت در خاورمیانه»، تهران: فصل نامه ژئوپلیتیک، سال هشتم، شماره سوم، ص 55.
40. همان، ص 56.
41. گراهام، فولر، و لسر یان، احساس محاصره ژئوپلیتیک اسلام و غرب، ترجمه علیرضا فرشچی و علی اکبر کرمی، ص 260.
42. Buzan, Barry & Ana Gonzalez-Pelaez, International Society and the Middle East English School Theory at the Regional Level, London: Palgrave.
43. Hudson, Michael, Arab Politics: The Search for Legitimacy, NewHaven, CT: Yale University Press, pp. 33-55; Bahgatkorany, The Dialecticsof Inter-Arab Relations, 1967-1987, in Abdullah Battah and Yehudalukas, eds., The Arab-Israeli Conflict: Two Decades of Change, Boulder, CO: Westview Press, 1988, pp. 164-178.
44. Eberhard Kienle, Ba’th versus Ba’th: The Conflict Between Syria andIraq, London: I.B. Tauris, pl-30.

منابع تحقیق :
الف. فارسی
1. حاتمی، محمدرضا، «تحولات و ساختار منطقه خاورمیانه، فصل نامه روابط خارجی، سال سوم، شماره چهارم، تهران 1390.
2. حق پناه، جعفر، «هویت، قومیت، و سیاست خارجی در خاورمیانه»، فصل نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 41، شماره 1، تهران 1390.
3. دهشیار، حسین، سیاست خارجی آمریکا در آسیا، انتشارات مؤسسه فرهنگی و مطالعات تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران، تهران 1382.
4. عابدی، مهدی، «بازتولید بحران در ساختار امنیتی خاورمیانه: به سوی شناسایی یک ابر بحران»، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا؛ فصل نامه تحقیقات سیاسی و بین‌المللی، شماره نخست، بهار 1388.
5. عبداللهیان، امیر، «ناکامی طرح خاورمیانه بزرگ و خیزیش بیداری اسلامی در جهان عرب: مطالعه موردی بحرین»، فصل نامه مطالعات راهبردی، سال چهاردهم، شماره دوم، 1390.
6. فولر، گراهام، و لسریان، احساس محاصره ژئوپلیتیک اسلام و غرب، ترجمه علیرضا فرشچی و علی اکبر کرمی، دوره عالی جنگ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، تهران 1384.
7. مصلی نژاد، عباس، «پیامدهای بی‌اثباتی امنیتی بر موازنه قدرت در خاورمیانه»، فصل نامه ژئوپلیتیک، سال هشتم، شماره سوم، تهران 1391.
8. هینه بوش، ریموند و انوشیروان، احتشامی، سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه، ترجمه رحمان قهرمان پور و مرتضی مسماح، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)، تهران 1389.
ب. لاتین
1. Ahmad, Mumtaz,Islamic Fundamentalist in South Asia,Chicago: University of Chicago Press, 1990.
2. Buzan, Barry & Ana Gonzalez-Pelaez, International Society and the Middle East English School Theory at the Regional Level, London: Palgrave, 2009.
3. Christin, Marschall,Iran's Persian Gulf Policy ,Routledge Curzon Pub, 2003.
4. Eberhard Kienle, Ba'th versus Ba'th: The Conflict Between Syria andlraq, London: I. B. Tauris, 1990.
5. Fischer ,M. "Islam and the Revolt of the Petit Bourgeoisie”, Daedalus, 1982.
6. Halim ,Rane,EMERGING TRENDS IN ISLAMIST POLITICAL THOUGHT Implications for Islam-West Relations , Australia: National Centre of Excellence for Islamic Studies, Griffith University, 2010.
7. Hillel Frisch and Efraimlnbar, Radical Islam and International Security Challenges and res Julie Chemov Hwang (2009) Peaceful Islamist Mobilization in the Muslim World,United States: Palgrave Macmillan ponses, USA: Routledge,2008.
8. Horowitz ,Donald, ethnics Group in conflict, Berekly: University of California Press ,1985.
9. Hurd Jerald Legitimacy and Strategic Behavior. The Instrumental Use of Norms in World Politics, December, www. World PublicOpionion.org, 2010.
10. Hudson, Michael, Arab Politics: The Search for Legitimacy, NewHaven, CT: Yale University Press, 1977; BahgatKorany, "The Dialecticsof Inter-Arab Relations, 1967-1987," in Abdullah Battah and YehudaLukas, eds., The Arab-Israeli Conflict: Two Decades of Change, Boulder ,CO:Westview Press, 1988.
11. Nelly Lahoudand Anthony H. Johns,Islam in World Politics,United States: Palgrave ,2005.
12. Robert W .Hefner, Remaking Muslim politics :pluralism, contestation, democratization,Princeton University Press, 2005.
13. Taylor ,A ,.The Islamic Question in Middle East Politics ,Boulder: West view Press, 1988.
14. http://www.foreignaffairs.com/articles/63048/vali-nasr-and-ray-takeyh/the-costs- of-containing-iran.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، چاپ اول.

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط