وقفنامه هایی که در بسیاری از کشورهای مسلمان نگهداری می شود، تقریبا سرشار از اطلاعاتی غنی دربارهی زندگی اجتماعی آن جوامع است. این اسناد، گروه بی شماری از محققان منابع تاریخی را مجذوب برخی از جنبه های جهان اسلام، از جمله تاریخ جامعه ی مسلمانان ماوراءالنهر، کرده است.
برخی از این محققان، با علم به اهمیت این اسناد به عنوان منابع تاریخی، تلاش خود را مصروف مطالعه ی اسناد وقف در دورههای مختلف تاریخی در این منطقه کردها ند. با آنکه به نظر میرسد محققان این اطلاعات غنی را از نظر تاریخی - اجتماعی یا اقتصادی - اجتماعی بخوبی بررسی و تفسیر کرده اند (1)،
ولی به هر دو شکل ظاهری و ساختارهای درونی این اسناد، کمتر توجه شده است (2)؛ در حالی که گاه شکل ظاهری این اسناد، به اندازه ی مضمون آن، بیانگر اطلاعات ارزشمندی است.
در این نوشتار سعی میشود تا «عبارت نهایی» موجود در اسناد وقف ماوراءالنهر بعد از قرن 16م /
10 ق. بررسی شود و نشان داده شود که تأثیر احکام فقهی حنفی بر ساختار اسناد شرعی در مناطق و حوزههای حنفینشین تا چه حد بوده است.
عبارت نهایی
اغلب «عبارت نهایی» موجود در وقف نامه هایی که بعد از قرن 16 م/ 10 ق. در این منطقه نوشته شده اند، مشابه اند. در این نوشتار مبحث متن این عبارات، که به صورت مشابه بر اساس پنج مدرک موجود در اواخر قرن 16 تا اواسط قرن 18 م./ 13 ق.، بازسازی شده است، معرفی خواهد شد (3)./1 و بعده واقف مذکور این موقوفات را از دست خود اخراج کردند و از سایر املاک خود افراز نمودند و به کسی که به تولیت آن تعیین نموده بودند تسلیم نمودند خالیا عن موانع التسلیم
/2 و باز آن را به علت عدم لزوم میخواستند متصرف شوند
/3 که حضرت قاضی الذی سیوشح ذیل هذه الوقفیه تحت ختمه اسمه الشریف و نسبه العالی در وقتی که عالم بودند به محل خلاف علماء دین و مواضع اختلاف مجتهدین رضوان الله علیهم اجمعین
/4 بر خصم حاضر جاحد حکم کردند اولا به صحت این وقف و ثانیا به لزوم آن فصار هذا وقفا صحیحا لازما شرعیا مسجلا.
چنانکه میبیند این «عبارت نهایی» چهار بخش دارد:
1. اقرار واقف به تسلیم (تسلیم)؛ 2
. قصد و نیت واقف از فسخ وقف (رجوع)؛
3. توصیف قاضی صادر کنندهی حکم؛
4. حکم قاضی دال بر تأیید شرعی و قانونی بودن (صحت) و لزوم وقف. واقف که قصد داشته است بر اساس احکام فقهی حنفی دارایی و اموال خود را وقف کند، از طریق ارائهی مطالب فوق، یک دعوی واقعی یا فرضی را مطرح کرده است و از این طریق، حکم قاضی دال بر لزوم وقف را برای تضمین استمرار آن کسب کرده است (4).
منشأ این شیوه ی پیچیده و تا حدی دقیق به مباحثه ی میان سه بنیانگذار فقه حنفی دربارهی لزوم وقف بر میگردد؛ همان طور که در نوشته ی زیر به آن اشاره شده است: «... با علم به نکاتی که موجب تفاوت و تناقض میان مجتهدین و فقها (رضی الله عنهم) میشود، حاضر میشود...»
چنانکه به طور مفصل شرح خواهد شد، ابوحنیفه، بر خلاف دو شاگرد خود ابویوسف و محمد الشیبانی، لزوم وقف را انکار کرده است.
بنابراین، فقیهان بر این باور بودهاند که موضوع باید در زمان تنظیم وقفنامه توسط قضات، حل و فصل شود. به عبارت دیگر تصمیم دربارهی پذیرش یا رد لزوم وقف به قاضی واگذار شده است.
بنابراین در فقه حنفی، لزوم وقف تنها توسط حکم قضات تأیید و قطعی میشده که بهترین و شفافترین شیوهی تفسیر این شرایط در «عبارت نهایی» متجلی میشود.
از سوی دیگر، تمامی وقفنامه هایی که قبل از قرن 16م./ 10 ق. در ماوراءالنهر نگاشته شده، معمولا به «سجل علیحده» منضم هستند. سجل، مدرک ثبت حکم قاضی است (5)
واژهی «مسجل» که در «عبارت نهایی» دیده میشود، به مفهوم «منضم به سجل بودن» است که به جای این نوع سجل به کار رفته است؛به این معنی که اساسا با این نوع سجل، لزوم وقف تأیید میشده است.
در ادامه به این سجلهای علیحده، که منضم به وقفنامههای قبل از قرن 16م./ 10ق. هستند، خواهم پرداخت و مراحل تغییر و تحول از «سجل علیحده» به «عبارت نهایی» موجود در انتهای وقفنامه را نشان خواهم داد.
از «سجل علیحده» تا «عبارت نهایی»
طبق نظریه ی فقیهان حنفی، حکمی که لزوم وقف را تأیید میکند، باید از طریق دادخواست رسمی به دست آید. ابنالهمام (فوت: 1457 م.) مؤلف فتحالغدیر مراحل آن را به این قرار شرح داده است (6): «صدور حکم قاضی (مساوی حکیم) (7) به شیوهی زیر انجام میشود:
[واقف] اموال و دارایی موقوفه ی خود را به متولی تسلیم میکند؛ سپس نیت خود را از ابطال و لغو وقف اظهار میکند؛ سپس متولی، علیه واقف عریضهی دادخواست ارائه میکند و در نهایت قاضی، با توجه به این عریضه، حکم خود را بر لزوم وقف صادر میکند.»
این مرحله از چهار جزء تشکیل شده است. تسلیم، ابطال (رجوع)، دادخواست (مقسمه / مرافعه) و حکم (قضا). این اجزا در سجلهای علیحده، در مقایسه با عبارت نهایی که در متن وقفنامه موجود است، به وضوح به چشم میخورد.
در این جا نمونهای از سجل علیحده مورخ 9 فوریه 1299 که به سند وقفنامهی مورخ 13 ژانویه 1299، منضم بوده است، اشاره میشود: (8).
من، ابوالفضل محمد بن عمر بن المحمود البخاری، به صحت و شرعی بودن وقف و همچنین اعتبار و لزوم صدقه برای تمام اموال موقوفهی مندرج در وقفنامه، حکم میکنم. این حکم در نتیجهی دادخواستی که در حضور اینجانب صورت گرفته است شرعی و قانونی است.
این دادخواست توسط مدعیای مطرح شده بود که ادعای وی در برابر ادعای مدعی علیه (که صحت لزوم وقف را انکار کرده بود) از لحاظ قانونی پذیرفته شده بود. در این گونه مواقع اجازهی صدور حکم علیه خوانده قانونی است؛
زیرا ادعای مدعی بر بیاعتباری وقف است. اینجانب با آگاهی کافی از مسائل مباحثه و دعوای حقوقی، با علم به اجتهاد، تصمیم مذکور را اخذ نمودم. این تصمیم، همگام و موافق با نظر امامان سلف (رحمة الله علیهم) که حامی صحت وقف و لزوم و اعتبار صدقه بودهاند، منجر به تأیید صحت و لزوم وقف شده است.
اصل عبارت عربی
حکمت بصحة هذا الوقف و جوازه و نفاذه هذه الصدقة و لزومها فی جمیع ما بین وقفیته فی باطن صک الوقف هذا ... و ذلک بعد دعوی صحة شریعة... جرت بین یدی من خصم مدعی جاز فی الشرع سماع دعواه علی خصم منکر صحته و لزومه و ساع فی الشرع اجراء الحکم علیه مائل الی جهة الفساد و ذلک بعد ما عرفت مواضع الخلاف و مواقع الاختلاف وقع اجتهادی علی صحة و لزومه عملا منی علی قول من یری جواز هذا الوقف و لزوم هذه الصدقة و نفاذها من الائمة السلف الصالحة رحمهم الله.جزئیات روند این مرافعهی فرضی در متن سجلی که در بالا آورده شد، کاملا مشهود است. اما این که متولی به عنوان شاکی و واقف به عنوان مدعی علیه معرفی شده و نیز صادر شدن حکم بر اساس اجتهاد قاضی، در «عبارت نهایی» بعد از قرن 16م./ 10ق. به طور کامل تشریح نشده است.
این سجلهای علیحده، علاوه بر توصیف جزئیات متن روند مرافعه، تفاوت اساسی با عبارت نهایی موجود در وقفنامهها دارند: سجلها به صورت اول شخص مفرد و به نام و توسط قاضییی که به لزوم وقف حکم داده، نوشته میشد (9)
این شیوهی نگارش روند مرافعه، شیوهای ساده و قاطع بود و استفاده از آن در نیمهی دوم قرن پانزدهم میلادی / نهم قمری کاملا مشهود است (10).
در ماوراءالنهر، قبل از قرن 16م. / 10ق. گاهی برای نگارش روند مرافعه از فعل سوم شخص در انتهای سجل استفاده میشده است، ولی روند مرافعه را با استفاده از فعل اول شخص مفرد مینوشتند که حاکی از اهمیت این نوع سجلهاست. (11)
اگر سجل چنین نوشته نمیشد، کاربرد لغت «مسجل» در «عبارت نهایی » وقفنامههای بعد از قرن 16 م./ 10ق. فاقد آن معنی میبود. برخلاف سجلهای علیحده اولیه، «عبارت نهایی » نه با فعل اول شخص نگاشته میشد و نه به صورت مدرکی علیحده و جداگانه.
جنبههای جدید «عبارت نهایی» پس از قرن 16م./ 10ق.، به این شرح خلاصه میشود:
1. «عبارت نهایی» به صورت سوم شخص مفرد و در متن اصلی وقفنامه نوشته شد.
2. روند مرافعه شامل «تسلیم» میشد، ولی از «رجوع»، «مرافعه» و «حکم» صرفنظر شده، به صورت بسیار ساده نگاشته شد.
3. مهر قاضی جای نوشتن سجل علیحده را گرفت (12).
این روند تغییر (از سجل علیحده تا عبارت نهایی موجود در وقفنامه) که در قرن 16 م./ 10ق. رخ داد، حرکتی موازی با تحولات فقه حنفی در آن روزها بود؛ مثلا این حالت در مجموعه فتاوای مربوط به اواخر قرن 15م./ 9ق. در ماوراءالنهر در فتاوای شیبانی به صورت مختصر مشهود است که به این شرح است (13).
سؤال: اگر زید باغ و منازل مسکونی شخصی خود را وقف کرده و گفته باشد که آنها را وقف و به متولی تسلیم کردهام، و قاضی نیز حکم به رسمیت و صحت وقف داده باشد، .
اما پس از مرگش وارثان وی ادعا کنند که سند مسجل نشده است و از این رو قصد دارند همهی موقوفات را بفروشند، در این حالت اگر زید آنچه را در بالا گفته شده به صورت قطعی در وقفنامه نوشته باشد، حتی اگر مسجل نداشته باشد، آیا وارثان او حق دارند آنچه را وقف شده بفروشند؟جواب: خیر.
مطلب فوق گویای این حقیقت است که حداقل در اواخر قرن 15 م./ 9ق. در ماوراءالنهر، سجل قاضی برای لزوم وقف ضروری بوده است. مطلب ذیل که توسط کوهستانی (فوت 1554 م.) فقیه اواسط قرن 16م./ 10ق. در کتاب جمیعالرموز آمده، این نوع تغییر را مستدلا توجیه میکند (14).
به ارائهی دادخواست و مرافعه نیازی نیست؛ زیرا اگر کاتب فقط گفتهی واقف را بنویسد و یکی از قضات مسلمان بر لزوم آن وقف حکم بدهد، آن وقف [خود به خود] لازم میشود. این روش، کلاه شرعی نیست. این راهکار وقف را در برابر ابطال محافظت میکند.
از این روش نه تنها برای وقف [بلکه برای موضوعات مشابه دیگر هم] استفاده میشود؛ زیرا در هر مسئلهای که به حکم قاضی مجتهد نیاز هست، مثل قرارداد اجاره مالکیت مشتری و امثال آن میتوان از معیارهای فوق بهره برد. (به نقل از جواهر) (15).
اصل عبارت عربی
و لا یشترط المرافعة فانه لو کتب کاتب من اقرار الوقف ان قاضیا من قضات المسلمین قضی بلزومه صار لازما و هذا لیس بکذب مبطل لحق و مصحح لغیر صحیح فانه منع المبطل عن الابطال فلا بأس به و هذا اذا لم یختص بالوقف فان کل موضع یحتاج فیه الی حکم حاکم بمجتهد فیه کاجارة المشاع و غیره جاز فیه مثل هذه الکتابة کما فی الجواهر.بنابراین به سهولت میتوان دریافت که علت تحول «سجل علیحده» به «عبارت نهایی» موجود در متن وقفنامه در قرن 16م./ 10ق. به سبب اظهارنظری بوده که حذف ارائهی روند مرافعه توسط واقف را موجه میدانسته است؛
در حالی که سابقهی این نظریه خود ناشی از نظریهی مطرح در قرن 13م./ 6ق. است (16) اکنون فقط لازم بوده که واقف در وقفنامهاش بنویسد قاضی حکم را صادر نموده است و دیگر نوشتن سجل علیحده لازم نبوده است؛ چون «عبارت نهایی» و مهر قاضی بوده که وقف را مسجل میکرده است (17).
مبانی فقهی «عبارت نهایی»
در پایان این نوشتار، مبانیای را که منجر به تحول «مرافعهی فرضی» در تنظیم وقفنامهها شد، بررسی خواهیم کرد. از این رو به کتاب هدایه، مشهورترین کتاب فقهی حنفی اثر علی المرغینانی (فوت 1197 م.) میپردازیم.وی مدت زیادی در میان فقیهان ماوراءالنهر از جایگاهی والا برخوردار بود. این اثر از دیدگاههای شخصی مؤلف نیست، ولی از معتبرترین کتب فقهی در مدارس (18)
ماوراءالنهر محسوب میشده است. پس میتوان فرض کرد که نظراتی که در کتاب هدایه ارائه شده، به عنوان قاعدهای در فقه حنفی، از سوی قضات ماوراءالنهر پذیرفته شده است؛ قضاتی که موظف به تحصیل در مدرسه و صدور حکم دال بر لزوم وقف بودند (19).
کتاب وقف هدایه با این پرسش آغاز میشود، آیا مالکیت فرد بر ملکی که آن را وقف کرده به پایان میرسد یا میتواند ادامه داشته باشد؟
از نظر ابوحنیفه، که به استمرار مالکیت واقف معتقد است، وقف به معنی نگهداری دارایی و اموال تحت مالکیت واقف است، در حالی که عواید حاصل از آن به افراد ذینفع میرسد: حبس العین علی ملک الواقف و التصدق بالمنفعه (20)
از این روست که گفته میشود ابوحنیفه منکر لزوم وقف شده است؛ زیرا اگر مالکیت واقف همچنان باقی بماند، صاحب اختیار آن دارایی و اموال است و این احتمال وجود دارد که آن را به فرد دیگری بفروشد و وقف فسخ و باطل شود (21)
در این باره حنفیان پسین بر این باور بودند که، طبق نظر ابوحنیفه، موقعیت و وضعیت وقف، مشابه وام بدون بهره (عاریه) بوده و اساسا قابل فسخ است (22).
از سوی دیگر بر اساس نظریهی ابویوسف و محمد الشیبانی، واژهی «وقف» به معنی نگهداری دارایی به همان اندازهای است که خدا مالکیت (تملک) آن را بخشیده است: حبس العین علی حکم ملک الله تعالی (23) به این ترتیب، مالکیت دارایی و اموال وقف برای واقف و کس دیگر (24)
باقی نخواهد ماند و به دنبال آن، وقف حتمی و لازم میشود و عواید آن به افراد ذینفع میرسد (25)با توجه به مباحث کتاب هدایه، روشن میشود که ریشه ی مجادله و مباحثه دربارهی لزوم وقف، به عدم توافق در موضوع مالکیت واقف مربوط است.
این پرسش که آیا مالکیت واقف از وی سلب میشود یا خیر، با کلمهی «خروج» (در لغت به معنای ترک کردن) اعلام میشود. بنا به نظر ابنالهمام، مفسر کتاب هدایه در قرن 51م./ق.، فقیهان مسلمان این دو جزء (لزوم و خروج) را کاملا مرتبط به هم و جداناشدنی میدانند (26)
به نظر ایشان، «خروج»، پیشنیازی برای «لزوم» است؛ به این ترتیب تا وقتی که مالکیت واقف پابرجاست، وقف لازم نمیشود.
خلاصه آنکه فقیهان حنفی با مشکلات بزرگی روبهرو شدند؛ زیرا از آن جا که ابوحنیفه صراحتا «خروج» را انکار کرده بود، آنها به مستندی از قرآن یا سنت نیاز داشتند که توجیهی برای قانونی ساختن «خروج» به منظور رسمیت بخشیدن به «لزوم» باشد.
ولی بنا به نظر ابنالهمام، مدرکی که منجر به سلب «خروج» شود، در قرآن یا منابع معتبر احادیث یافت نشده است (27)
فقیهان حنفی تصمیم گرفتند این مشکل را با ارجاع آن به اجتهاد هر قاضی (28) برطرف کنند. انتظار میرفت که این قضات حکم خود را به نفع «خروج» و متعاقب آن «لزوم» از طریق اجتهاد صادر کنند. از این رو است که واقف در ماوراءالنهر مجبور بود حکم قاضی را ، که لزوم وقف را از طریق اجتهاد خود تأیید کرده باشد، کسب کند.
روند مرافعه فرضی نیز مشکل بالا را بازتاب میدهد. در این مرحله متولی دادخواستی علیه واقف ارائه میکند، به این مضمون که واقف، به بهانه عدم لزوم وقف، قصد ابطال وقف را دارد. براحتی میتوان دریافت که این موضوع، که از جانب واقف پذیرفته شده، چیزی جز نظر ابوحنیفه نیست (29)
از سوی دیگر تقاضای متولی، صحت (شرعی بودن) و لزوم وقف است. نکتهی بسیار مهم آن است که ادعای متولی ناشی از نظریهی ابویوسف و محمد الشیبانی است که به لزوم وقف معتقد بودند. بدین ترتیب متولی قصد داشته است،
با استناد به نظریهی ابویوسف و محمد الشیبانی، حکمی علیه واقفی که پیرو نظریهی ابوحنیفه بوده و قصد ابطال وقف خود را داشته، صادر شود.
مبحث بعدی دربارهی علت درخواست صحت و لزوم وقف است. دلیل آن نیز به تضاد بین نظریهی ابویوسف و محمد الشیبانی دربارهی موقوفه، شرط لازم و کافی برای خروج است، اما بنابر نظر محمد الشیبانی، تسلیم دارایی موقوفه به متولی نیز باید به قول واقف اضافه شود (30)
فقیهان حنفی مسلک در مقابله با این تناقض، مسئله را بدین شکل حل و فصل کردهاند که اگر وقف به طور شرعی ثبت و پذیرفته شده باشد (یعنی صحیح باشد)، سوای اختلاف عقیدهی میان این دو فقیه (31)
«خروج» خود به خود رخ خواهد داد. به عبارت دیگر تا زمانی که به نظریات ابویوسف و محمد الشیبانی توجه میشود، قانونی بودن (صحت) وقف، شرط لازم برای خروج است ،
بنابراین در روند این مرافعهی فرضی، متولی، که ادعایش بیانگر عقیده و نظر آنها است، صحت و لزوم را طلب میکند تا برای خروج، که به نوبهی خود مستلزم لزوم است، تأیید شرعی قاضی را کسب کند (32).
روند «مرافعهی فرضی»، که از طریق آن واقف لزوم وقف را کسب میکند، به این شرح است:
1. واقف، موقوفه را به متولی تسلیم میکند که این اقدام بیانگر تکمیل وقف است.
2. واقف، با پذیرش نظریهی ابوحنیفه، منظور و هدف خود را از ابطال وقف (رجوع) اعلام کرده است.
3. متولی برای ممانعت از ابطال وقف، مرافعه (دادخواست)ای بر اساس عقیدهی ابویوسف و محمدالشیبانی، علیه واقف ارائه کرده است.
4. قاضی، بنابر اجتهاد خویش، نظرات ابویوسف و محمد الشیبانی را ارجح دانسته است (33).
5. قاضی با تأیید قانونی بودن (صحت) وقف که خروج را لازم میداند، و نیز با تأیید لزوم و غیر قابل فسخ بودن وقف، که به خروج بستگی دارد، حکم خویش را صادر کرده است.
همان گونه که گفته شد، نظریهی حنفیه در تدوین ساختار وقفنامههای آسیای مرکزی نیز مؤثر بوده است. علاوه بر این، مرافعهای که در سجلهای علیحده یا عبارت نهایی دربارهی آنها بحث شده است، تنها موردی فرضی و غیر حقیقی بوده که موضوع، به خودی خود، اهمیت داشته است. زیرا تا آن جا که به مکتب حنفی مربوط میشود. لزوم وقف فقط از این راه تحقق مییابد.
پی نوشت :
1- از جمله آثاری که به وقفنامههای آسیای مرکزی پرداختهاند:Recent Uzbek Historical Studies on Thirteenth- Nineteenth Century Uzbekistan Roziya. G. Mukminova, Asian Research Trends: Humanities and Social Science Review 6 1996. pp. 107-129
و کتابشناسی کامل
Robert D. Mcchesney, Waqf in Central Asia: Four Hundred Years in the History of muslim sherine 1480-1889, Princeton University Press. 1991.
2- B.A.Kazakov, Analyze structurelle des actes de Waqf Provenant dAsie Centrale, XIIIe- deb Xxe s. dans la perspective de Letablissement de modeles pour banques de donnees , in Patrimoinw manuscrit et vie intellestulle de LAsie Central islamique Ed. Ashirbck Muminov ct. al. Cahisrs d Asic Contralc 7 Aix- cn- Provcnce: EDISUD, 1999. 211-232 and his Dokumentalnye pamyatniki Srednei Azii. Tashkent:
به عنوان موارد استثنا در نظر گرفته میشوند.
3- مدارکی که به آنها استناد شده است عبارتند از:Tsentralnyi Gosudarstvennyi Arkhiv Respubliki Uzbekistan further TsGA f. op. 1, ed Khr. 1 dated 1002/1594, TsGA f. 323, OP. 1, ed Khr. 7 dated 1024/1615. TsGA F. 323, OP.1, ed Khr. 1303 dated/1759. TsGA f. 323, op. 1,ed Khr. 305/22 date not mentioned but before 1256/1840 and the waqf deed 1173
published in Olga D. Checkovich and A.B. Vildanova; Khana Bukharskogo 1693 g., Pismennye Pamyatniki Vostoka, 1973 1979, 213-235 facsimile- Quli-Vaqf Subhan 308-322
مؤلف متن حکم اصلی را به چهار بخش تقسیم نموده است.
4- ر.ک: ذیل کلمهی «وقف» در چاپ اول دائرةالمعارف اسلام، W.Heffening متن زیر که از حدیث مشهور اقتباس شده است، لزوم وقف را توضیح داده است: «لا یباع و لا یهاب و لا یورث»؛ «فروخته نخواهد شد، بخشیده نخواهد شد و به ارث نخواهد رسید» (ر.ک: هدایه، اثر المرغینانی (چاپ شده در حاشیهی کتاب شرح فتحالغدیر، اثر ابنالهمام، مصر: مکتب التجارت الکبری،8- 1937 / 1356 و ابنالهمام، شرح فتحالغدیر، مصر: مکتب التجارت الکبری،8- 1937 / 1356(، ج 5، ص 41).
5- برای نمونه ر. ک: محمد خضر Deux actes de Waqf dun Quarakhonide d Asie centale, Journal Asiatique 255 1967: 320 Dated 1066: Olga D. Chekhovich, et al., Bukharskii vaqf XIIi., Moscow: Nauka, 1979 XIV veka, Tashkent: Nauka dated 1299; Olga D.Chekhovich, Bukharskie dokumentry 58-60, 1965, 190-191 doc. 2 dated 1326.
6- ابنالهمام، فتحالغدیر، ج 5، ص 41.
7- واژهی حکیم «به واژهی قاضی» اشاره دارد.
8- Chekhovich et al. Bukharshii vakf, 59-60.
9- به کارگیری کلمهی «تسلیم» در متن اصلی وقفنامه و عدم استفاده از آن در سجل، از مشخصههای دیگر سجلهای علیحده است. تسلیم از شرایط تکمیل وقف است. در «عبارت نهایی» تسلیم کردن، به منظور عملی ساختن «روند مرافعه» است که به سبب قصد واقف از ابطال وقف پس از تکمیل آن، ارائه شده است.
10- ر.ک به Samarkandskie dokumenty XV-XVI vv.: O vladeniyakh, Khodzhi Ahrara v Srednei Azii I Afganistane, Olga D Chekhovich Moscow: Nauka 1974: (سند 5 - مورخ 1470 م.)، 174 (سند 10 - مورخ 1489 م.)، 262 (سند 11 قبل از تاریخ 1490 م.)، 293 (سند 12 قبل از 1490 م.).
11- برای نمونه ر.ک به: Khadr, Deux actes, and Chekhovich, Bukharskie dokumenty, 199-200, 319-320
(سند 4 - مورخ 1333 م.).
12- متن زیر که در عبارت نهایی وجود دارد، گویای این مطلب است: «... قاضی که این سند را با نام والا و مهر خود مزین میسازد...».
13- aAL-Khwarazmi, Fatawa Shibani, Istitut Vostokvedeniya Akademii Nauk Respubliki Uzbekistan further IV AN RUz, ruk. 6112, 91a; do; ruk. 11282, 90 a-b. On al-khwarazmis Sobranie vostochnykh rukopisei A. Semenov et al. ed. sobranie vostochnykh rukopisei akademii nuak uzbekskoi. SSR, 11 vols. Tashkent, Akademii nauk Uzbekskoi Fatawa Shibani see Arekksandr
Akademya nauk Uzbekskoi SSR, 1952-1987, 8:290-296..
14- AL-Kuhistani , Jami al- Rumuz, IV AN RUz, lit. 7836, vol. 3,121. On al-Kuhistani and his Jami al-Rumuz asee Ssmenov et al. ed. Sobranie, 4:243-44
15- احتمالا کتاب Jawahir al fatawi نوشتهی al-kirmania با این عنوان خلاصه شده، مشخص شده است. ر.ک:.
Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Supplement. Leiden: E.J.Brill,1937 1:657.
16- به نظر میرسد کتاب Jawahir al fatawi نوشتهی al-kirmani در قرن 13 م./ 7ق. تألیف شده باشد.
17- تا هنگامی که سجل علیحده همچنان به وقفنامه پیوست است، اجرای واقعی دادخواست یا روند مرافعه مشخص نیست.
18- فهرستی از دست نوشتههایی که در پایان قرن 16م./ 10ق. بر کتابخانهی مدرسهی Qul Baba Kukaltash بخارا وقف شده است، این وضعیت را بیان میکند. این فهرست شامل 341 دستنوشته است که بر اساس موضوع تنظیم شدهاند. در این میان 110 نسخه مربوط به مسائل فقهی است که 47 مورد از آنها مربوط به کتاب هدایه و تفسیرهای گوناگون آن است.TsGA f. 323.,op.1, ed Khr.1 Otdel Rukopisei Rossiiskoi Natsional noi Biblioteki, Kaufman شمارهی 114، بر جایگاه قدرتمند هدایه بر زندگی حقیقی آسیای مرکزی آن زمان نظارت دارد. (در خصوص تاریخ اولیهی سند، ر.ک:.
O.M Yestrebova, Persidskie i tadzhikskie dokumenty v otdele rukopisei Rossiikoi Natsional noi Biblioteki, Sankt-Petrburg: Rossiiskaya Natsional naya=Biblioteka, 1999, 133
خود سند تاریخ ندارد. ولی با توجه به برخی شاخصها، تاریخ سند به اواسط قرن 19م./ 13ق. یا اوایل قرن بیستم میلادی / چهاردهم قمری باز میگردد. و شامل فهرست کتابهایی است که در مدارس آسیای مرکزی تدریس میشده است. این کتابها به ترتیب از مرحلهی ابتدایی تا مراحل سخت و پیچیده تنظیم شده که آخرین آنها هدایه است.
19- در خصوص فقه حنفی به طور عام ر.ک به:
Johann Kresmarik , Das Wakfreeht vom Standpunkte des Sari atrechtes nach der hanefitischen Schule: Ein Beitrag zum Studium des islamitixchen Rechtes, Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft 45 1891: 511-576 and also Heffening s.v. Waqf.
20- .40, al-Marghinani Hidayala.
21- Ibn al-Humam, Fath al-gadir, 5:40.
22- al-Marghinani, Hidaya, 40.
23- al-Marghinani, Hidaya, 40.
24- yazulu mulku al-waqifi la ila malikin Ibn al-Humam, Fath al-Qadir, 5:40 citing Qadikhan..
25- .40, al-Marghinani Hidayala. .
26- .Ibn al-Humam, Fath al-Qadir, 5:42.
27- .Ibn al-Humam, Fath al-Qadir, 5:41. .
28- al-Marghinani, Hidaya, 39-43.
29- متن زیر که در عبارت نهایی [TsGA, f. 323, op.1,ed.khr.305/22] وجود داشته است، این موضوع را قوت میبخشد. «و باز آن را به علت عدم لزوم متصرف شده بودند کما هو مذهبی حضرت امام العظمی ابوحنیفه کوفی...» (سپس واقف خواست موقوفات به مالکیت خود برگرداند، به این بهانه که وقف لازم نشده است. بنابر تعلیمات حضرت ابوحنیفه کوفی).
30- تا هنگامی که موضوع «خروج» وجود داشته باشد، وقف کامل نخواهد شد، برخلاف شرایط خروج که آشکارا با تکمیل وقف در ارتباط است. به یادداشت شمارهی 10 رجوع شود. .
31- al- Marghinani, Hidaya, 45. ،
32- «لزوم» تنها توسط حکمی که صحت را تأیید مینماید، قطعی میشود؛ صحت لزوم را از طریق خروج لازم میداند. بدین ترتیب چنین استنباط میشود که حکم قاضی در اولین سجلها تنها به صحت وقف مربوط میشده است.(.320,khadr DeuxActes).
33- متن زیر که برگرفته از سجلی است که در فصل قبلی ذکر شد، حاکی از نظر ابویوسف و محمد الشیبانی و پیروان اوست : «ائمهی سلف (رحمة الله علیهم) که حامی صحت وقف و لزوم و اعتبار صدقه بودهاند...».
منبع:
میراث جاویدان
نویسنده: لیلا ذی فهم، کنیجی ایسوگای
این مقاله در تاریخ 1403/2/27 بروز رسانی شده است