حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام

امروز جریان‌های تکفیری، بسیاری از مسلمانان را مشرک و کافر می‌خوانند این منش تکفیری‌ها با اقوال علمای اهل سنت مخالف است. علمای اهل سنّت همواره اهل قبله را مسلمان دانسته‌اند و از تکفیر مسلمانان پرهیز می‌کردند. این مطلب
پنجشنبه، 15 مهر 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام
حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام

 

نویسنده: مولوی جواد روحانی لاشاری (1)




 

چکیده:

امروز جریان‌های تکفیری، بسیاری از مسلمانان را مشرک و کافر می‌خوانند این منش تکفیری‌ها با اقوال علمای اهل سنت مخالف است. علمای اهل سنّت همواره اهل قبله را مسلمان دانسته‌اند و از تکفیر مسلمانان پرهیز می‌کردند. این مطلب با دقت در سخنان علمای اهل سنت به دست می‌آید. این مقاله به جمع‌آوری اقوال علمای مسلمین در این باره می‌پردازند.

مقدمه

با توجه به تلاش دشمنان اسلام و مسلمین و آنچه در دستور کار ملحدان، یهودیان، مسیحیان به خصوص صهیونیسم با سرمایه گذاری تکفیریون تیشه بر ریشه ما می‌زنند ما به مطالبی چون: تعریف اسلام، ایمان و کفر و اهل قبله تا بتوانیم بهتر اهل اسلام را شناسایی کنیم تا از فتنه تکفیر اهل قبله پرهیز و جنبه احتیاطی را به بحث گذاشته‌ایم تا بهتر کمک کند که مسلمان کیست و کافر چیست؟ و جریان تکفیری دردی است بین شیعه و سنی و از آن شکوه دارند. ما مسئله تکفیر را مردود می‌شماریم وقتی که کسی شهادتین بر زبان جاری می‌کند؛ خدا یکی است، قبله یکی است، دین و اسلام یکی است،‌ به نبوت و معاد معتقد است و به همه ضروریات دین تأکید و اذعان دارند و می‌طلبد ما خدا محوری فکر کنیم نه خود محوری و سلفی و تکفیری محور. باید هشیار باشیم تا با حربه تکفیر به یکدیگر و به مقدسات اهانت و راه تفرقه و درگیری داخلی بین امت اسلامی دامن نزنیم.

امتی بودیم امم گردیده‌ایم *** بزم خود را خود ز هم پاشیده‌ایم

امروز سلفیت، وهابیت، اهل حدیث، مسلمان را «مشرک و کافر» معرفی می‌کنند و خود را «موحد» می‌دانند. با توجه به موضوع مقاله بخشی از آن کلامی و بخشی فقهی است. سلفیت برخلاف مذاهب اربعه راه می‌روند و خوارج این امت محسوب می‌شوند و در سلسله‌ی علم، فقه، حدیث، تفسیر و تصوف از مشایخ ما جدا می‌باشند.

تعریف اسلام

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً). (2)
ای مؤمنان چون در راه خدا بیرون روید و در کار دشمن دوست تحقیق و جستجو کنید و بر آن کسی که اظهار اسلام می‌کند و به شما تسلیم فرود می‌آورد نسبت کفر ندهید.
(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ) (3)
(وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ‌) (4)
در این آیات فوق ایمان و ایمانیات یک مسلمان بیان گردیده و به کلماتی چون اسلام، ایمان و مؤمنون اشاره شده است. سلام، تسلیم و (استسلام) به یک تعبیر معنی می‌شوند.
اسلام از ماده (س ل م) اشتقاق یافته و واژه اسلام مشتق از سلم است و یکی از نام‌های الهی نیز سلام‌اند که از هر عیب و نقص فنا و سالم می‌باشند.

اسلام در لغت یعنی:

انقیاد و تسلیم شخص تسلیم و فرمانبردار را گویند و در لغت مسلم را مسلمان می‌نامند. و معنی آن در چهار روش بکار رفته‌اند:
1. صلح و سازش
2. تسلیم امر الهی شدن در هر امر و نهی بدون چون و چرا
3. اطاعت و فرمانبرداری
4. سپردن خود به خدا
اسلام آوردن: در اصطلاح عبارت از گفتن شهادتین و بر زبان راندن: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد عبده و رسوله و (لا اله الا الله و محمد رسول الله) را گویند.
با اقرار این الفاظ فرد داخل اسلام می‌شود و از آن روز به بعد مسلمان بشمار می‌آید.
با اجرای قوانین و احکام الهی از آن تاریخ به بعد احترام حفظ: جان و مالش و آبرویش واجب قرار می‌گیرند و این تعریف شامل آن دسته از کسانی هم می‌شود که ظاهر آن را تلفظ نماید.
(قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ) (5)
اسلام عبارت است از انقیاد و قبول هر حکم تکوینی و تشریعی از جانب خداوند این واژه و سائر مشتقات آن حدود 70 بار در قرآن بکار رفته‌اند. و طبق بیان قرآن حقیقت دین را تسلیم در برابر خدا و احکام او می‌داند. و تصریح کرده‌اند تنها دینی معتبر است که در چهارچوب اسلام متکی باشد. (ان الدین عندالله الاسلام).
خلاصه: طبق تصریح قرآن: اسلام نام دینی است که شارع آن محمدرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد.

ایمان

(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ) (6)
(وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ‌) (7)
ایمان از امن است یعنی ضد ترس از باب افعال به معنای متعدی نیز بکار می‌روند گاهی متعدی بنفسه و گاهی با حذف جر نیز استعمال می‌شود گاهی به معنای اذعان و تصدیق هم می‌آید و گاهی به معنای انقیاد و اطاعت محض نیز بکار رفته است.
ایمان به معنای آرامش نفسانی یعنی تصدیق از مصدر امن گرفته شده است، که به زبان فارسی یعنی: گرویدن می‌باشد.

تعریف ایمان:

ایمان مصدر باب افعال مجرد آن امن می‌باشد. که همزه به صورت‌های مختلفی می‌آید گاهی تعدی گاهی صیروره، در این جا احتمال هر دو موجود است از این رو در لغت گاهی تصدیق گاهی اعتماد استعمال می‌شود.

الایمان هو تصدیق النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فی جمیع ما علم مجئه به ضرورة

ایمان در اصطلاح شرع عبارت است از باور قلبی، یقین به وجود خدا، ایمان به انبیاء و رسل، ایمان به وقوع قیامت (رستاخیز) معاد و آنچه پیامبر اسلام بیان داشته‌اند که بطور قطع و تواتر ثابت‌اند.

ارکان ایمان:

عبارتند از: ایمان بخدا، فرشتگان، کتابهای آسمانی، سائر انبیاء و رسولان، اما در مسائلی که جزئیات آن به تواتر ایمان تفصیلی به ضروریات دین لازم است کفایت می‌کند. با این تفصیل تعریف ایمان مشهوراند که اهم جزء آن دواند؟1- ایمان به الله ذوالجلال2- ایمان به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
ایمان به خداوند تنها به اعتقاد به وجود خدا منحصر نمی‌شود بلکه شامل تمامی صفات کامله او اعم از: علم، سمع، بصر، قدرت و ...همه در او داخل‌اند و ضروری است به آن همه ایمان داشت آنچه در قرآن و حدیث گفته شده است وگرنه اینطوری هر اهل مذهب بوجود و صفات او را قبول دارند مثل یهود، نصرانی یا مجوسی‌ها، هندوها بر این متفق‌اند.
همچنین ایمان به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بدین منظور نیست که بر وجود او ایمان داشت که او در مکه متولد شده‌اند و به مدینه هجرت کرده‌اند و 63 سال عمر کرده‌اند، و فلان فلان کار را انجام داده‌اند. بلکه ایمان به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که حقیقت آن در قرآن چنین بیان شده است: (فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً) بر محور این آیه و آیات دیگر تسلیم باشیم به تعلیمات و دستورات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که حقیقت ایمان واضح و روشن شد خود به خود حقیقت کفر و ارتداد نیز واضح است. هر دستورات و نواهی خدا و رسول را قبول کردن ایمان (ایمان) است و قبول نکردن و انکار نمودن ایمان (کفر و ارتداد) می‌باشد. (8)

تعریف کفر

(مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً). (9)
کسی که به خدا و فرشتگان و کتاب‌های آسمانی و پیامبران و روز قیامت کافر شود وی گمراهی است که از حق بسیار دور شده است.
الفاظی چون: مشرک، کافر، مرتد، ظالم، فاسق، فاجر، منافق، زندیق و گناهکار هر کدام خود تعبیر و معنایی دارند. و گناهکار به دو بخش تقسیم می‌شود: صغیره و کبیره (کوچک و بزرگ) چون این جا بحث ما کفر تکفیریان است بدان می‌پردازیم:
واژه کفر: در لغت به معنای ستر و پوشاندن می‌آید:
الکفر فی الغة ستر النعمه واصله الکفر بافتح هوالستر و منه قبل للذارع و الیل کافر کالحام کافور؛ (10)
کفر در لغت یعنی ستر (پوشاندن) و اصل کفر به فتح قرائت می‌شود؛ یعنی پنهان کردن هم چنین کشاورز تخم را به زمین پنهان می‌کند و شب روشنی روز را پنهان می‌نماید را کافر گویند مثل حام کافور.
کفر سترالحق عناداً. (11) کفر ‌پوشاندن حق از روی دشمنی و ضدیت را کفر گویند.
ریشه کفر: به طور مجاز به معنای عدم ایمان، ناسپاسی استعمال می‌شود. از این رو کفر ضد ایمان است (چون حق پوشانده می‌شود.)
کفران نعمت به معنای پوشیدن صاحب نعمت و انکار از آن می‌باشد.
کفر در اصطلاح: عبارت است از: انکار توحید، نبوت و معاد و یا انکار یکی از ضروریات دین که ضروریات دین عبارتند از: انکار الله، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، پیامبران، روز قیامت که تفصیل آن در بحث ضروریات دین و حدیث جبرئیل ملاحظه شوند، فرد یکی از این ضروریات را منکر شد که کافر و مرتد می‌شود. از این رو علمای مذهب و دین با این تعاریف به تشخیص دادن کفر و تقسیم آن پرداخته‌اند.

اقسام کفر

1- کافر اگر به ظاهر مدعی اسلام باشد «منافق» نام دارد.
2- کافر اگر به تعداد اله قائل است «مشرک» نامیده می‌شود.
3- مسلمانی اگر بعد از اسلام کافر شد «مرتد» گفته می‌شود.
4- کافر اگر صانع را نفی کند «معطل» نامیده می‌شود.
5- اگر کسی به یکی از ادیان منسوخه مثل یهود و عیسویت معتقد باشد «اهل کتاب» نامیده می‌شود.
6- انسانی اگر عالم را قدیم بداند حوادث و وقایع را به زمان نسبت دهد «دهری» گفته می‌شود.
7- انسانی اگر وجود خدا را انکار کند در اصطلاح روز «ماتریالیست» (مادی گرا) نام می‌گیرد.
8- اگر فردی در عین حال اقرار به رسالت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و التزام به تکالیف دینی است وی دارای اعتقادی کفرآمیز باشد «زندیق» نام دارد. (12)

صورت‌های مختلف تکذیب ضروریات دین

همان طوری که در بحث کفر گفتیم: مشرک، کافر، مرتد، ظالم، فاسق، فاجر، منافق، زندیق و گناه کار. هرکدام جدا معنایی دارند و توضیح دادیم که کفر به اصطلاح شریعت، ضد ایمان مقابل آن قرار دارد و معنای شرعی ایمان آن است که عدم انکار از تمامی ضروریات دین و آنچه آن حضرت به طور تواتر و توارث خبر داده‌اند تصدیق همه آن امور را ایمان می‌گویند. پس معنای اصطلاحی آن چنین تعبیر می‌شود: «تکذیب النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فی شیء من ضروریات الدین». در نتیجه، برای حصول ایمان تمامی ضروریات (بدیهی) دین را تصدیق کردن ضروری است و برای تحقق کفر کافی است یک امر ضروری را انکار کردن موجب کفر می‌شود. بنابراین، تکذیب ضروریات دین به صورت‌های مختلف و با ماهیت کفر در آن تکذیب کفر محقق می‌شود این جاست خود تکذیب صورت‌های مختلفی دارند تا اقسام مختلف کفر شناسائی شوند. از این رو علما برای تشخیص تکذیب اسلام اقسام مختلفی را بیان داشته‌اند چون: کفر انکار، کفر حجود، کفر عناد، کفر زندقه (زندیق) یا الحاد بتعبیری ملحد.
1- کفر انکار: آن است که در دل تصدیق رسالت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی‌کند و در زبان نیز صداقت را اقرار نمی‌نماید،‌ یعنی هم از دل و هم از زبان بر رسالت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) انکار دارند.
2- کفر جحود: یعنی در دل دین را حق می‌داند و بر حقانیت آن دین قائل است ولی بر زبان صداقت را اقرار نمی‌نماید بلکه انکار می‌کند مثل کفر ابلیس و کفر یهود و ...
3- کفر عناد: آن است دین را بدل حق می‌داند و به زبان صداقت دین را اقرار می‌کند ولیکن علاوه از دین حق از ادیان دیگر تبری نمی‌جوید و التزام طاعت نمی‌شود.
4- کفر نفاق: در دل تکذیب می‌کند و به زبان بنابر مصلحتی اقرار می‌نماید.
5- کفر زندقه: به ظاهر تمام ضروریات دین را اقرار می‌کند و به ظاهر امر ضروری دین را انکار نمی‌کند ولیکن امری از ضروریات دین را چنان بیان می‌کند که صحابه و تابعین و ائمه امت و خلاف اجماع است. چنین شخصی ملحد و زندیق گفته می‌شود. (13)
علامه شاه ولی الله محدث دهلوی در تعریف زندیق می‌نویسد: «و ان اعتراف به ظاهر الکنه یفسر بعض ماثبت من الدین ضرورة بخلاف ما فسره الصحابة و التابعون و اجمعت الامة علیه فهو الزندیق» (14)

پایه‌ها و اصول کفر

عقیده و ایمان یک اثر قلبی است و دسترسی به آن امکان ندارد مگر از سه راه شناسایی می‌شود: گفتار، کردار و عقیده.
اصول و پایه‌های کفر سه قسم‌اند: کفر اعتقادی، کفر قولی و کفر عملی.
کفر اعتقادی: یعنی هر عقیده‌ای به یکی از ارکان ضرر وارد کند یا مخالف معتقدات قطعی اسلام باشد مانند: انکار خالق یکتا، انکار صفات او، انکار رسولان و انبیاء و تکذیب آنان و انکار عمومیت رسالت حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) و انکار یکی از ضروریات دین اسلام.
کفر قولی: هر سخنی عقیده کفر یا انکار عقیده اسلامی یا استهزای دین را در برداشته باشد، موجب کفر می‌شود مانند: ب خالق- نعوذ بالله- و سبّ (رسولان) الهی و ...
کفر عملی: هر عمل و کرداری که نشانه آشکاری بر عقیده کفر داشته باشد موجب کفر می‌گردد مثل اهانت به مقدسات دین اسلام و...

سبب کفر

انکار موجبات ایمان، سبب کفر می‌شود و موجبات ایمان در حدیث جبرئیل بدین شرح بیان شده‌اند:

حدیث جبرئیل علیه السلام

عبدالله فرزند عمر فاروق از پدر ارجمند خود می‌فرمایند: روزی در بین ما و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مردی به شدت سفیدپوس با موهای بسیار سیاه در حالی که ما آثار سفر را بر او ندیدیم و احدی از ما او را نشناخت تا این که کنار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست زانوهای خود را کنار زانوهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشت و هر دو دستش را بر ران‌های آن حضرت نهاد و فرمود‌ ای محمد اخبرنی عن الاسلام فقال رسول الله الاسلام ان تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و تقیم الصلوة و تؤتی الزکوة و تصوم رمضان و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلاً قال صدقت قال فعجبناله یسئله و یصدقه.
قال فاخبرنی عن الایمان قال: ان تومن بالله و ملئکة و کتبه و رسله والیوم الاخر و تومن بالقدر خیره و شره قال صدقت.
قال فاخبرنی عن الاحسان قال: ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک.
قال فاخبرنی عن الساعة قال: ماالمسئول عنها باعلم من السائل.
قال فاخبرنی عن امارتها قال: ان تلد الامة ربتها و ان تری الحفاة العراه العاله رعاء الشاء یتطاولون فی البنیان قال انطلق قلبثت ملیا ثم قال لی یا عمراتدری من السائل قلت الله و رسوله اعلم قال فانه جبرئیل اتاکم یعلمکم دینکم. (15)
طبق توضیح حدیث فوق که به حدیث جبرئیل مشهور است موجبات اسلام و ایمان چنین بیان و تعریف شده‌اند:
الاسلام ان تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و تقیم الصلوة و توتی الزکوة و تصوم رمضان و تحج البیت.
اسلام آن است که شهادتین خواند: 1- تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله2-اقامه نماز3- ادای و پرداخت زکات4- روزه ماه مبارک رمضان5-حج بیت الله در صورت استطاعت.
در تعریف و موجبات ایمان فرمودند: این که ایمان آورد به الله، به فرشتگان، به کتاب‌های آسمانی، به همه رسل، به روز آخرت، به تقدیر خیر و شر.
همه این موجبات ایمان هستند درصورت انکار کفر در آن نمایان و فرد مرتکب ارتداد و آن شخص مرتد می‌شود؛ یعنی از اسلام خارج و وارد کفر می‌گردد که احکام آن در بحث مرتدین بیان شده است.
همچنین مسائل قطعی که در قرآن و روایات متواتره دیگر در بحث ضروریات دین بیان شده‌اند به ویژه در بحث حرام و حلال و غیره...

مرتد

ارتداد مرتدین، ارتداد در لغت: به معنای برگشت و بازآمدن، آمده است و در اصطلاح شرع: کسی که از ایمان و اسلام برگشت چنین شخصی برگشته از اسلام را مرتد گویند. یا یکی از ضروریات دین اسلام را انکار نماید چنین شخصی مرتد می‌شود.
کفر و ارتداد به این سادگی نیست مگر یک حکم قطعی و مسئله‌ای ضروری از دین انکار شود و آن گاه احکام ارتداد و کفر بر کسی که منکر آن حکم قطعی و مسئله ضروری است اعمال می‌شود. (16)

موجبات ارتداد

امور زیر موجب ارتداد شخص می‌شوند:
1- انکار یکی از ضروریات و قطعیات دین اسلام؛
2- بی ادبی و گستاخی در شأن خدا و رسول الله و سائر انبیاء الهی؛
3- سبّ به انبیاء خدا؛
4- تأویل ضروریات قطعیات دین برخلاف اجماع؛
5- تبری جستن از دین اسلام؛
6- ظهور و علائم خاصه موجبات کفر.
حکم مرتد: به اجماع مسلمین درصورت عدم توبه سزای آن قتل است.

رجوع از ارتداد

بازگشت دوباره به اسلام بر مرتدان را سه راه است: 1-توبه نمایند2-تجدید اسلام نمایند3-تجدید نکاح شوند.

اعتدال و احتیاط در تکفیر

عوامل تکفیر همیشه تبعیض، افراط، تفریط و غلو (زیاده روی) بوده وظیفه علما در برابر این عوامل مبارزه با حکمت و اعتدال راه برون رفت از تکفیر است. البته از سوی علمای معتدل آرای اتخاذ تا از عوامل آن جلوگیری شود بدور از افراط و تفریط. چون کسی را کافر قرار دادن بسیار سنگین و مسئله‌ی دقیق و محکمی است این جاست که علما و اهل کلام گفته‌اند:
«اذا کان لها تسع و تسعون احتمالا للکفر و احتمالاً واحد فی نفیه فالاولی للمفتی والقاضی ان یعمل بالاحتمال النافی لان الخطا فی ابقاء الف کافر اهون من الخطاء فی افتاء مسلم واحد و فی المسئله المذکورة تصریح بانه یقبل من صاحبها التأویل...» (17)
اگر نود و نه درصد احتمال کفر است و یک درصد از آن احتمال نفی بر کفر است پس بهتر و اولی برای مفتی و قاضی آن است بر همان احتمال یک درصد نفی آن عمل نماید، چرا چون خطا در ابقا هزار کافر آسان‌تر از خطای فتاوی یک مسلمان است و در مسئله فوق، ذکر شده تصریح است که از صاحب آن، تأویل قبول گردد.
یعنی اگر هزار نفر را به اشتباه مسلمان بخوانیم این امر پیش خدا آسان‌تر است از اینکه یک نفر را با شک و تردید کافر بخوانیم.
یعنی اگر ما اشتباه کردیم کافر را مسلمان خواندیم قابل تحمل است ولی این که یک مسلمان را کافر بخوانیم خیلی سنگین است. (18)

ضابطه و قانون تکفیر

کلام و سخن مسلمانان تا امکان دارد توجیه و تأویل صحیح کرده شود. اگر درباره‌ی کافر بودن شخصی ائمه‌ی مجتهدین، کوچک‌ترین اختلافی داشته باشند، کافر گفته نشود. اما اگر شخصی منکر ضروریات دین باشد، فتوای کفر برای او صادر شود. (19)

کبائر و نفاق

همیشه انسان از راه گناه و معصیت دچار لغزش و مرتکب گناه می‌شود. (20) از این رو علما به تقسیم معصیت توجه ویژای داشته‌اند، ولی در کل معصیت یعنی مخالفت با حق تعالی است. یعنی نافرمانی خدا و اکثر محققین امت و علمای ملت، گناه را بر دو نوع تقسیم کرده‌اند: صغیره و کبیره (کوچک و بزرگ).
علت تقسیم بندی آن به اعتبار تفاوت آثار مختلف آن است. که بعضی آثار، دال بر صغیره ولی در مجموع به طور کلی، کل گناه خطرناک‌اند. چرا؟ چون اگر انسان بر آن گناه خاتمه یابد سرنوشت بدی به دنبال خواهد داشت که بخشیده نمی‌شوند مثل (کفر و شرک).
و بعضی از گناهان چنین‌اند که از توبه معاف نمی‌شوند و برخی می‌شوند و از انجام حسنات معاف می‌گردند؟
باز هم گناهان صغیره و کبیره دو قسم‌اند: قسم اضافی و قسم حقیقی.
اطلاق اضافی: آن است که یک گناه را با گناه دیگر مقایسه می‌کنیم که آیا بزرگ است یا کوچک، بنا به اعتبار مافوق صغیره است ولی به اعتبار ما تحت، کبیره می‌شود. مثل: مضاجعت با اجنبیه زنا به اعتباری صغیره است لیکن چون نظر به اجنبیه هستند طبق این اعتبار کبیره محسوب می‌شوند.
اطلاق حقیقی: آن است که تقابل با گناهان دیگر به غیر از ذات و حقیقت نظر کرده و فیصله می‌گردد که آیا به اعتبار ذات بزرگ است یا کوچک از این رو بنا بر اعتبار اطلاق حقیقی بعضی کبائر می‌شوند و بعضاً صغائر، لیکن باعتبار اطلاق اضافی گناه من وجه بزرگ است و من وجه کوچک. بنابراین، فیصله در اطلاق اضافی آسان است. به خاطر نسبت دادن او به بزرگ صغیره و نسبت دادن به طرف کوچک صغیره می‌شود ملاحظه این جاست که از لحاظ معنای حقیقی، صغیره است و کبیره را به او تعریف کرده‌اند.

تعریف پسندیده

علما بر اطلاق حقیقی و اضافی تعاریف مختلفی داشته‌اند، ولی تعریف حافظ ابن قیم پسندیده علامه نانوتوی و شیخ الهند می‌باشد: هر گناه مفسده خرابی آن به اعتبار ذات است کبیره‌اند و هر آن گناهی که ذریعه و وسیله باشد بر آن صغائراند. گویا کبائر از قبیل مقاصد‌اند و صغائر وسیله‌اند: مثلاً زنا به اعتبار ذات خرابی است این کبیره است و نظر بازی برای زنا مقدمه‌اند و مبدأ آن می‌باشند از جمله صغائر محسوب می‌شوند. این جاست مولانا فرموده‌اند:

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ *** گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست *** صدبار اگر توبه شکستی باز آ

حکم کفر و شرک

اگر کسی بر کفر و شرک خاتمه یابد سزای او خلود فی النار است و سزای خلود فی نار به او می‌رسد و هیچ گاه برای او مغفرتی در کار نیست، قرآن می‌فرماید: (إِنَّ اللَّهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ) (21) لفظ شرک به اصطلاح قرآنی به معنای اعم خوانده می‌شود که در آن کفر شامل است چون کفر هم منافی ایمان است کفر را نیز شرک می‌نامند. خداوند لفظ «مادون» به کار برده‌اند. نه کفر و کفر در «مادون» داخل نیست. مشرک در صفات خصوصی الله شک می‌کند و کفر به صراحت منکر احکام الله می‌شود، پس کفر مافوق شرک است نه «مادون» بنابراین کفر در مادون داخل نیست.

حکم کبائر

اگر کسی مرتکب گناه کبیره شود درصورتی توبه کند وعده معافی موجود است اگر به غیر از توبه مرد، سزای «خلود فی النار» بر او نیست، البته خطر «دخول فی النار» هست و «دخول فی النار» بر او نیز ضروری نیست حق تعالی از در فضل خود زمینه شفاعت را فراهم و معاف می‌نماید. (22)

حکم صغائر

کسی که مرتکب گناه صغیره شود هنگامی که نیکی و اعمال صالح انجام می‌دهد ضمن انجام دادن حسنات معاف می‌شود. بعضی توسط وضو گرفتن، بعضی با خواندن نماز، بعضی با ادای زکات و روزه... البته این حق نیز برای الله محفوظ است که مرتکبین گناه کبیره و صغیره را مواخذه نماید و آنها را تنبیه کند و یا سزا دهند.

نفاق

انسان‌هایی هستند دو پهلو که به ظاهر اسلام می‌آورند و مسلمانند و در باطن از صنف دوم‌اند: یعنی منافق‌اند. نفاق نیز دو قسم است: اعتقادی و عملی.

نفاق اعتقادی: توسط زبان بر مصلحتی شهادتین می‌خواند، ولی در دل به توحید و رسالت و لوازمات آن اعتقادی ندارد، و یک قسمی از کفرند. اگر از این مرض توبه نکرد موجب «خلود فی النار» می‌شود.

نفاق عملی: در دل اعتقادش درست است، لیکن در عمل، اعمالش چنین‌اند که مثل اعمال منافقین چنین عملی را اختیار می‌کند همان طوری که منافقین شعار می‌دهند و در روایات شعار خصوصی چنین بیان شده است: «اذا حدّث کَذَبَ و اذا وَعَدَ اَخلَفَ و اذائتمِنَ خان»
زمان حرف زدن دروغ می‌گوید، وعده خلافی می‌کند، در امانت خیانت می‌کند.

حکم نفاق عملی

مانند حکم کبیره است که سزای «خلود فی النار» نمی‌رسد ولی خطر «دخول فی النار» هست.

نشانه‌های نفاق

در روایت فوق نشانه‌های نفاق را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سه نشانی بیان کرده‌اند: 1-منافق دروغگو است؛2-منافق وعده خلافی می‌کند؛3-منافق در امانت خیانت می‌کند.
شاید سؤال شود که: بعضی از مسلمانان نیز این گونه‌اند تکلیف آنان چیست؟
جواب: اولاً این گونه روایات از نوع بیان نفاق عملی‌اند و چنین فردی نفاق در عمل است. در واقع در مورد مسلمانان، علامت نیستند بلکه خصلتند و به خاطر دوام و یا استمرار به دلیل «استمرا اذا» مقصودند که مسلمانان دچار دوام بر آن خصلت‌ها نمی‌شود.
ثانیاً: در اینجا بیان تشبیه است نه بیان استمرار و نشانه نفاق اعتقادی نیستند یعنی در مسلمان چنین علامتی اگر ظاهر شد کالمنافق است، یعنی شباهت در کار منافق دارند. و این بیان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر نجات از فتنه نفاق محفوظ شوند بیان گردید این علامات در منافقین آن روز نمایان می‌شود و در عین حال مسلمانان محفوظ بودند از آن.

تعریف فرقه‌های اسلامی

در این بخش، شناسایی فرقه، بسیار ضروری است که کدام فرقه اسلامی است. بنابراین در خصوص تعاریف فرقه اسلامی می‌گوییم: فرقه اسلامی به آن جماعتی گفته می‌شود که دعوای مسلمانی می‌کند و خود را به طرف اسلام منسوب می‌نماید که در واقع او مسلمان است چون به ظاهر آن ملاحظه می‌شود. (23)
در حدیث تصریح است آخر امتم به 73 فرقه تقسیم می‌شود که میان آن یک فرقه ناجی است و بقیه همه دوزخ می‌روند، و تلاش همه فرقه‌ها بر این است که تا خود را ناجی نمایند و روایت حدیث چنین آمده است:
«و ان بنی اسرائل تفرقت علی ثنتین و سبعین ملة و تفترق امتی علی ثلاث و سبعین ملة کلهم فی النار الاملة واحدة قالوا من هی یا رسول الله قال ما انا علیه و اصحابی» (24)
همانا بنی اسرائیل 72 فرقه شدند و امت من نیز 73 فرقه می‌شوند همگی در آتش‌اند مگر ملتی واحد، صحابه پرسیدند ملت واحد چه کسانی‌اند؟ آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «آنچه من برآنم و بعد از من صحابه من بر آن عامل اند».
حاصل بحث آن است که از حیث اعتقادی امت به 73 فرقه متفرق می‌شوند فقط یک فرقه‌ای از آنها از راه غلط محفوظ می‌ماند. البته تنبیهات دخول دوزخ هست. و امید خروج نیز هست طبق روایتی معیار شناخت فرق اسلامی حدیث ذیل است: «ما انا علیه و اصحابی».
یعین اصول طریق آراء و عقاید اهل سنت و جماعت و مشایخ دیوبندیون ما به طور کلی آن است که از ذوات مقدسه و شخصیات مبارکه آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) و آنچه از آن حضرت توسط یارانش یعنی حضرات صحابه (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت کریمه حضرتش (صلی الله علیه و آله و سلم) به این امت انتقال یافته و رسیده است. بر معیار فوق عمل می‌کنند و حق‌اند.
امام اشعری می‌فرمایند:
«اختلف المسلمون بعد نبیهم فی اشیاء و ضلل بعضهم و تبرا بعضهم عن بعضهم فصاروا فرقا متباینین الا ان الاسلام و یعمهم فهذا مذهب و علیه اصحابنا»؛
پس از پیامبر مسلمانان درباره بعضی چیزها دچار اختلاف شدند به گونه‌ای که یکدیگر را گمراه دانسته و از هم برائت می‌جستند اما در عین حال اسلام همه آنان را جمع نموده و تحت پوشش خود قرار داد و این مذهب و عقیده بیشتر اصحاب ما می‌باشد.
شما فرقه‌های مختلفی در جهان اسلام سراغ دارید ولی همه آنها به دلایل مختلفی در اصول عقاید و اقسام مختلف عوامل و محرکات دیگر به انحراف کشیده‌اند مثل: رافضه، معتزله، جبریه، قدریه، خوارج، مرجئه و انواع و اقسام فرقه‌های دیگر، ولی مذهب معتدل که از افراط و تفریط دور است اهل سنت و جماعت‌اند و مسلک معتدل حضرات مشایخ ما دیوبندیان می‌باشند، چون از افراط و تفریط دورند.

اهل قبله

لفظ اهل قبله، اصطلاحی است ویژه و شرعی که توسط شارع اسلام و حضرات ائمه دین و متکلمین و سایر به کار می‌رود. این اصطلاح را بیشتر متکلمین در اصول بر آن انگشت گذاشته و بیان داشته‌اند. اهل قبله کسانی‌اند که تمام ضروریات دین را تصدیق کنند و هیچ امری از ضروریات دین را منکر نشوند. مراد از اهل قبله کسانی نیستند که وقت نماز رو به قبله کنند و نماز خوانند، اما از طرفی، امر ضروری از دین را منکر باشد. به اصطلاح متکلمین چنین شخصی اهل قبله محسوب نمی‌شود، زیرا امر ضروری دین را منکر است او کافر است نه اهل قبله: (25) «و نسمی اهل قبلتنا مسلمین مؤمنین ماداموا بما جاء به النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) معترفین وله بکل ما قاله و اخبر مصدقین». (26)
«ولانکفر احدا من اهل القبلة بذنب مالم یستحله» (27)
و اهل قبله، کسانی‌اند که ویژگی‌های زیر را داشته باشند:
1. موحد به وحدانیت خدا باشد در عبادت؛
2. مخلص باشد در معامله؛
3. عامل به معنای کلمه توحید در ظاهر و یا باطن؛
4. تصدیق کننده رسول الله باشد به آنچه خبر داده‌اند؛
5. ممتثل امر او باشد؛
6. آنچه موجب نقض (لا اله الا الله) باشد عمل نمی‌کند؛
7. دارای ایمان کامل متضمن اقرار عمل در اعتقاد. (28)
ولانکفر مسلما بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة اذا لم یستحلها و لانزیل عنه اسم الایمان و نسمیه مؤمنا حقیقة و یجوزان یکون مؤمناً فاسقاً غیر کافر. (29)

اهل قبله کیست؟

تا این جا روشن شد که لفظ اهل قبله اصطلاحی است شرعی که معنای آن به اهل اسلام اطلاق می‌شود و اهل اسلام به کسانی گفته می‌شود که از او تلفظ یا سخنی کفر به زبان نیارود؛ یعنی به افرادی اطلاق می‌شود که تمام ضروریات دین اسلام را قبول دارد. چنانچه علامه ملاعلی قاری در توضیح این مطب بیشتر بیان می‌دارند:
«اعلم ان المراد باهل الذین اتفقوا علی ما هو من ضروریات الدین کحدوث العالم و حشر الاجساد و علم الله بالکلیات و الجزئیات و مااشبه ذلک من المسائل ضمن واظب طول عمره علی الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم او نفی الحشر اونفی علمه سبحانه بالجزئیات لایکون من اهل القبة و ان المراد بعد تکفیر احد من اهل القبلة عند اهل السنة انه لایکفر ما لم یوجد شیء من امارات الکفر و علاماته و لم یصدر عنه شیء من موجباته». (30)
بدان که مراد از اهل قبله که بر آن اتفاق شده است کسانی‌اند که ضروریات دین مثل: حدوث عالم، حشر اجساد، علم کالی و جزئی الله و مشابه این گونه مسائلی که منکر باشد. چنین فردی اگر چه در طول عمر بر طاعات و عبادات مواظبت کند، و اما در عین حال به قدیم بودن عالم و نفی حشر، عقیده داشته باشد و علم الهی را نفی کند، چنین شخصی اهل قبله نیست. این که اهل سنت هیچ یک از اهل قبله را تکفیر نمی‌کنند در صورتی است که نشانها و موجبات کفر در او دیده نشود.
علامه مفتی محمد شفیع اعظم کراچی پاکستان می‌نویسد:
«اهل قبله فی اصطلاح المتکلمین من یصدق بضروریات الدین الی قوله من انکر شیأ من الضروریات الی قوله لم یکن من اهل القبلة و لو کان مجاهداً بالطاعات و کذالک من باشر شیئاً من امارات التکذیب کسجود الصنم و الاهانه بامر شرعی و الاستهزاء علیه فلیس من اهل القبلة و معنی عدم تکفیر اهل القبلة ان لایکفر بارتکاب المعاصی ولابانکار الامور الخفیفة غیرالمشهورة هذا ما حققه المحققون»؛ (31)
اهل قبله در اصطلاح متکلمین کسانی‌اند که ضروریات دین را تصدیق کنند اگر کسی چیزی از ضروریات دین را منکر شود از اهل قبله به شمار نمی‌آید ولو در طاعات، مجاهد باشد هم چنین اگر کسی از نشانه‌های تکذیب مثل سجیده بت و اهانت کردن به امری شرعی و مسخره نمودن آن پس چنین کسی اهل قبله نیست و در معنای عدم تکفیر اهل قبله با مرتکب گناه تکفیر نمی‌شود نه به انکار امور خفیفه غیرمشهوره و این مطلبی است نه تنها ما بلکه همه محققان بدان پرداخته‌اند.
خلاصه: طبق بیان و شرح فوق و توضیحات علما، آنچه مهم است فهم دو نکته در مباحث مهم بود: 1- امر ضروری دین2-امر بدیهی و قطعی. اگر کسی این دو نکته را منکر باشد کافر و مرتد محسوب می‌شود و کسی که منکر نباشد با پذیرش ضروریات دین و هم چنین عمل به قطعیات وی مؤمن و مسلمان است و واجب است آبرو و حیثیت شخصیتی او را حراست کرد.

حاصل بحث در اهل قبله

همه‌ی مباحثی که در بحث تکفیر اهل قبله به طور تفصیل بیان شد، فقط به زبان شهادتین خواندن، در هنگام نماز رو به قبله کردن، یا خلاف نظر اجماع تأویل کردن همه این‌ها فرد را از کفر نمی‌رهاند تا زمانی که یک امر ضروری از دین را انکار دارد. حرف روشن این جاست که شهادت «مسیلمه کذاب» و جماعت او در اذان چنین شهادتین می‌گفتند: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله» و رو به قبله می‌کردند و نماز می‌خواندند، اما با این همه با آنان جنگیدند که مطابق یک رأی بیست و هشت هزار آدمی به هلاکت رسید و 1200 نفر صحابی به شهادت رسیدند. ولی هیچ یک از صحابه نگفتند ایشان کلمه گویند و اهل قبله‌اند جنگ با ایشان و این همه خسارات جایز نیست.
هم چنین بر مانعین زکات دوران ابوبکر صدیق خلیفه راشد، کافر تشخیص داده شدند و با آنها جهاد گردید، حال آن که آنان هم کلمه گوی بودند و رو به قبله نماز می‌خواندند، ولیکن چون یک امر ضروری از اسلام را منکر شدند یعنی زکات را انکار ورزیدند بنابراین مرتد تشخیص داده شدند و علیه آنان جهاد شد.

ضرورت دین چیست؟

در این جا وقتی که بحث ضرورت مطرح است مراد از آن لزوم «فی العمل» نیست، بلکه ضرورت «فی الثبوت» مراد است؛ یعنی آن خبری که ثبوت آن به طریق تواتر از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت است که در نقل آن شهرت یافته است، حتی عوام نیز بدون استدلال یقین می‌کنند که این خبر، خبری دینی است که از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است. این قسم را قطعی ثبوت و ضرورت بدیهی گفته می‌شود و چنین خبری ضروریات دین گفته می‌شود آنجا که خبر از کارهای حرام است یا فرض است یا مستحب، خواه مباح؛ مثلاً حرمت شراب نقلش از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) متواتر است و آنقدر مستفیض یافته عوام نیز فهمیده‌اند که حرام بودن شراب یک مسئله دینی گفته می‌شود و حرمت شراب از ضروریات دین است یا مثلاً مسواک زدن از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است و نقل آن به درجه ضروریت رسیده است که گفته می‌شود مستحب بودن مسواک ضرورت دین است. با چهار رکعت فرض ظهر به طریق تواتر و توارث از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است و عوام نیز بدون از استدلال بر این یقین رسیده‌اند که چهار رکعت فرض تعلیم رسول الله‌اند و حرف دین است و این هم از ضروریات دین است. غرض از بیان به اصطلاح متکلمین ضروریات دین آن خبر و حرف‌ها را گویند که از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور قطعی و بدیهی ثابت‌اند.

فرق ضروریات با قطعیات

در حکم این دو مطلب یعنی: ضروریات و قطعیات، فرق است:
ضروریات دین را انکار کردن، به اجماع امت، مطلقاً کفر است و در اینجا ناآگاهی و جهالت عذری قرار نمی‌گیرند و تأویل نیز در آن شنیده نمی‌شود.
قطعیات محضه آنچه شهرت نیافته‌اند نزد «حنفیه» در آن تفصیل است، اگر فرد عامی به وجه ناآگاهی و جهالت از این قطعیات محضه، انکار کند. حکم ارتداد و کفر را نباید اجرا کرد بلکه او را تبلیغ کرد تا اصلاح شود اگر بعد از تبلیغ اصلاح نشد آن گاه حکم کفر بر آن داده شود. (32)

قطعی الدلالة و ضروریات دین چیست؟

آن احکامی است که در قرآن و حدیث متواتره ثابت است و آن دسته مسائلی که نزد عامه مسلمانان مشهور و معروف است. هر طبقه‌ای اعم از طبقه خواص و طبقه عوام از آن باخبر است و یا آن دسته، حج، زکات، سرقت، شراب خواری را گناه دانستن، آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را خاتم الانبیاء قائل بودن، این نوع احکام از قطعیات ضروری دین تعبیر می‌شوند. و آنچه مشهور نیستند فقط قطعیات گفته می‌شوند جزء ضروریات دین نیستند. (33)

احکام تکفیر از منظر: خدا و رسول ائمه دین و علمای مذاهب

تکفیر مسلمانان گناهی بسیار سنگین و موجب فتنه و فساد و نابخشودنی که خداوند متعال و نبی رحمت، صحابه عزیز، ائمه دین و سایر علما و فقهای امت محققین ارجمند و مجتهدین اهل سنت از هر گونه افراط و زیاده روی دوری گزیده‌اند و به ظاهر، حال و اقرار افراد اکتفا نموده و از تکفیر جداً برحذر داشته‌اند:
الله - ذوالجلال - صراحتاً اعلام فرموده‌اند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً) (34) «ای مؤمنان چون در راه خدا بیرون روید در کار دشمن، دوست تحقیق کنید و بر آن کسی که اظهار اسلام می‌کند و تسلیم شما فرود می‌آورد نسبت کفر ندهید».
تکفیری‌ها چه سندی بالاتر از این می‌خواهند؟!
حضرت انس از حضرت محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می‌کند که رسول الله فرمود:
«من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و أکل ذیبحتنا فذلک المسلم، الذی له ذمة الله و ذمة رسوله، فلا تخفروا الله فی ذمته»؛ (35) هرکسی مانند ما نماز بخوانند و به قبله ما رو نماید و ذبیحه ما را بخورد، وی مسلمان است و چنین شخصی را خدا و رسول امان داده‌اند، پس به کسی که در امان خدا و رسولش است خیانت نکنید. هم چنین انس از آن حضرت روایت می‌فرمایند:
«ثلاث من اصل الایمان الکف عمن قال لا اله الا الله و لا نکفره بذنب و لاتخرجه من الاسلام بعمل والجهاد ماض منه بعثنی الله...» (36)
سه چیز اصل ایمان است: 1. کسی که لا اله الا الله را بگوید و به خاطر گناه او را کار نمی‌گوییم.2. و به خاطر عمل نکردن او را از اسلام خارج نمی‌کنیم؛3. و جهاد جاری است تا روز بعثت (قیامت).
1) ابن عمر روایت کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اذا کفر الرجل اخاء فقد باءبها احدهم»؛ هرگاه مسلمانی برادر دینی‌اش را تکفیر کند. گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است.
2) ابن عمر روایت کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«أیما امرء قال لاخیه یا کافر فقد باوبها احدهما، ان کان کما قال والا رجعت علی»؛ (37)
اگر کسی به برادر دینی‌اش (کافر) خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش می‌کشد، اگر راستگو باشد که هیچ، والا به خود او برمی‌گردد.
3) اما بخاری روایت کرده‌اند: «برخی از گناهان بازمانده دوران جاهلیت‌اند و هیچ کس با انجام آنها کافر نمی‌شود، مگر با شرک ورزیدن» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می‌کند که خطاب به فردی فرمود: «در تو آثار جاهلیت هست» و خداوند می‌فرماید: «ان الله لایغفران یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء». (38)
4) اما ترمذی در سنن خود به نقل از ثائب ابن ضحاک روایت می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لیس علی العبد نذر فیما لایملک ولاعن المؤمن کقاتله و من قذف مؤمناً بکفر فهو کقاتل». (39)
هیچ کس نمی‌تواند در مورد اموال دیگران نذر کند و لعن کننده مؤمن مانند قاتل اوست و هرکس به مؤمنی نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته باشد.
5) «ایما رجل مسلم اکفر رجلا مسلما فان کان کافرا و الا کان هو الکافر» (40)
از همه این روایات چنین برمی‌آید که تکفیر مسلمانی کاری سهل و ساده نیست و بسیار دشوار و خطیر است. و در روایات کثیری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد از تکفیر کسی که شهادتین گفته است نهی فرموده‌اند.
ولی دشمنان اسلام شبانه روزی تلاش دارند آتش اختلاف را بین مسلمانان و فرقه‌های اسلامی ایجاد تفرقه و ازاین طریق بین اهل اسلام نقشه تفرقه می‌کشند تا صفوف مسلمین را طعمه خود نمایند. و فتنه تکفیر را به راه انداخته‌اند تا مسلمانان به تکفیر یکدیگر بپردازند.
6)ابوذر غفاری از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می‌کنند که: «لایرمّی رجل رجلاً بالفسوق ولا یرمیه بالکفر، الا ارتد علیه»: (41)
مردی، مردی دیگر را به فسق متهم نکند، هم چنین تکفیر ننماید مگر کسی که مرتد شد او را می‌توان کافر گفت.
6) روزی آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در جمعی از اصحابش حاضر شد، فرمودند: «مالک را نمی‌بینم یکی از مسلمانان با عصبانیت گفت: یا رسول الله: او منافق شده! حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: چه می‌گویی؟ گفت: می‌بینم رفت و آمدش با آنهاست حضرت فرمود: با «لا اله الا الله» چه می‌کنی؟ یعنی ساده نیست گوینده «لا اله الا الله» را کافر و منافق نامید. (42)

فتاوی صحابه و حضرت علی

هیچ یک از صحابه رسول الله مسلمانان را تکفیر نکرده‌اند از جمله حضرت علی چون شدت عمل و آغاز تکفیر از دوران این بزرگوار شروع شد که در مقابله با خوارج آنان مسلمان را به راحتی تکفیر می‌کردند، ولی این بغات را حضرت علی چنین فرمودند: «اخواننا بغوا علینا» (43) خوارج برادران ما هستند ولی علیه ما سرپیچی نمودند.

فتاوی امام اعظم امام ابوحنیفه

ولانکفر مسلماً بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة اذا لم یستحلها و لانزیل عنه اسم الایمان و نسمیه مؤمناً حقیقة و یجوز ان یکون مؤمناً فاسقاً غیر کافر...ولانقول ان المؤمن لاتضره الذنوب و لانقول الله لایدخل النار. (44)
ما مسلمانی را کافر نمی‌گوییم به گناهی از گناه‌ها ولو آن گناه که مسلمان مرتکب شده گناه کبیره باشد تا مادامی که آن گناه را حلال نداند و اسم ایمان را از او نمی‌زدائیم و حقیقتاً او را مؤمن نام می‌نهیم البته جایز است او را مؤمن فاسق بدانیم غیر از کافر...البته این را هم نمی‌گوییم که گناه برای مؤمن ضرر ندارد و این را هم نمی‌گوییم وارد جهنم نمی‌شود.

فتاوی امام طحاوی

علامه و امام طحاوی که آرا و نظریات امام اعظم و صاحبین یعنی: امام یوسف و امام محمد شیبانی و به نمایندگی آنان و خود اعلام نظر می‌کنند و می‌نویسند:
«و نسمّی اهل قبلتنا مسلمین مؤمنین، ماداموا بما جاء به النبیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعترفین، و له بکل ما قال و أخبر مصدقین... ولانکفرا أحداً من اهل القبلة بذنب، مالم یستحله و لانقول لایضرّ مع الایمان ذنبٌ لمن عمله»؛ (45)
و ما اهل قبله را مسلمان مؤمن نام می‌گذاریم تا آنوقت که به آنچه حضرت آن آورده‌اند اعتراف می‌کند و به هرآنچه پیامبر خبر داده‌اند تصدیق نماید و احدی از اهل قبله را کافر نمی‌دانیم به خاطر ارتکاب گناه تا وقتی که آن گناه را حلال نداند و این را هم نمی‌گوییم همراه با ایمان گناه ضرر ندارد به آنچه عمل می‌کند.
بنابراین اصل و قاعده نزد اهل سنت و جماعت از امام ابوحنیفه گرفته و امام شیخ ابوالحسن اشعری تا فخر رازی و سایر علما و امامان دیگر بر عدم تکفیر اهل قبله است و تکفیر اهل قبله را به شدت قولاً و عملاً رد نموده‌اند.

قول امام حرمین

ملا علی قاری قول امام حرمین را چنین نقل می‌کنند: «ادخال کافر فی الملة الاسلامیه او اخراج مسلم عنها عظیم فی الدین». (46)
داخل کردن کافری در ملت اسلام و همچنین اخراج کردن مسلمانی به کفر این گناهی است بزرگ در دین.

امام شافعی

«لاارد الشهادة احد من اهل هواء» (47)

فتاوی علمای اسلام

علامه علاء الدین حصکفی می‌نویسد: «[و] اعلم أنه لایفتی بکفر مسلم أمکن حمل کلامه علی محمل حسن أوکان فی کفره خلاف ولو کان ذلک (روایة ضعیفه) کما حرره فی البحر، و عزاه فی الاشیاء إلی الصغری». (48)

علامه شیخ ابوالحسن اشعری

عقیده اهل سنت را چنین نقل می‌کنند:
«و من قواعد اهل السنة و الجماعة ان لایکفر واحد من اهل القبلة». (49)
از جمله قانون و قواعد اهل سنت و جماعت آن است که احدی از اهل قبله را تکفیر نمی‌کنند.

صاحب بحر الرائق

می‌نویسند: مسلمانی اگر قائل به عقیده‌ای باشد که نزد اکثر ائمه دین کفر است، اما بعضی از علما قائل به کفر بودن آن نیستند؛ یعنی کافر بودن آن مختلف فیه می‌باشد، پس بر چنین مسلمانی حکم کفر دادن جایز نیست. (50)

ملا علی قاری

قول امام حرمین را چنین نقل می‌کنند: «ادخال کافر فی الملة الاسلامیه او اخراج مسلم عنها عظیم فی الدین». داخل کردن کافری در ملت اسلامی و اخراج نمودن مسلمانی را از اسلام گناه بزرگی است در دین. (51)

فتاوی علمای دارالعلوم دیوبند

این فتاوی از آنجا دارای اهمیت پرفراز و نشیبی است که تنها قابل توجه نویسنده آن سطور نبوده، بلکه یک سند موثقی است از سوی علمای دیوبند و کسانی که خود را دیوبندی می‌خوانند. به نام دیار هند و با تأیید علمای به نام جهان اسلام از سوی مذاهب اربعه اهل سنت و جماعت از جمله کشور عربستان سعودی برخوردارند که: 23 نفر و شخصیت بزرگ علمی دارالعلوم جامعة الازهر مصر و سوریه و سایر بلاد اسلامی و ده‌ها شخصیت علمی دیگر که علامه فخرالمحدثین حضرت مولانا خلیل احمد سهارنپوری نگاشته‌اند که متن عربی سوال و الجواب فتاوی مذکور بدین شرح می‌باشند:

السؤال الثانی عشر:

قد کان محمدبن عبدالوهاب النجدی یستحل دماء المسلمین و اموالهم و اعراضهم و کان ینسب الناس کلهم الی الشرک و یسّب السلف فکیف ترون ذلک و هل تجوزون تکفیر السلف و المسلمین و اهل القبلة ام کیف مشربکم؟
الجواب:
«الحکم عندنا فیهم ما قال صاحب الدر المختار و خوارج و هم قوم لهم منعة خرجوا علیه بتأویل یرون انّه علی باطل کفرأ و معصیته توجب قتاله بتأویلهم یستحلون دمائنا و اموالنا و یسبون نساءنا الی ان قال و حکمهم حکم البغاة ثم قال و انما نکفرهم لکونه عن تأویل و ان کان باطلاً و قال الشامی فی حاشیة کما وقع فی زماننا فی اتباع عبدالوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابله لکنهم اعتقدوا انهم هم المسلمون و ان من خالف اعتقادهم مشرکون و استباحوا بذلک قتل اهل السنة و قتل علماء هم حتی کسر الله شوکتهم ثم اقول لیس هو و لا احد من اتباعه و شیعة من مشائخنا فی سلسلة من سلاسل العلم من الفقه و الحدیث و التفسیر و التصوف و اما استحلال دماء المسلمین و اموالهم و اعراضهم فاما ان یکون بغیر حق او بحق فان کان بغیر حق فاما ان یکون من غیر تأویل فکفر و خروج من الاسلام و ان کان بتأویل لایسوغ فی الشرع ففسق و اما ان کان بحق فجائز واجب و اما تکفیر السلف من المسلمین فحاشا ان نکفر احدا منهم بل هو عندنا رفض و ابتداع فی الدین و تکفیر اهل القبلة من المبتدعین فلا تکفّرهم مالم ینکروا حکماً ضروریاً من ضروریات الدین فاذا ثبت انکار امر ضروری من الدین نکفّرهم و نحتاط فیه و هذا دأبنا و دأب مشائخنا رحمهم الله تعالی». (52)

نظر علمای دیوبند بر خلاف وهابیت محمدبن عبدالوهاب نجدی

سؤال دوازدهم:
محمد بن عبدالوهاب نجدی خون‌ها و مال و آبروهای مسلمین را حلال می‌پنداشت و همه مردم را به شرک نسبت می‌داد و در شأن سلف گستاخی می‌کرد، در این مورد نظر شما چیست؟ و آیا شما تکفیر سلف مسلمین و اهل قبله را جایز می‌دانید؟ و در این باره مشرب شما چگونه است؟
جواب: به نظر ما حکمشان همان است که صاحب کتاب درمختار فرموده است. خوارج گروهی است دارای شوکت و قوت که بر امام با تأویل خروج نموده‌اند و عقیده دارند که امام، مرتکب باطلی کفر و یا معصیت است که قتال با او را واجب می‌سازد، و با همین گونه تأویل آنها تعرض به جان و مال ما را برای خود حلال تصور می‌کنند و زن‌های ما را به اسارت و بردگی می‌گیرند (سپس می‌فرماید) حکم آنها همانند حکم باغیان است (و باز می‌فرماید) و کافر قرار ندادن ما آنها را صرفاً به این خاطر است که این کارشان از راه تأویل است هرچند که تأویلشان باطل هم هست.
و علامه شامی (سید محمدامین ابن عابدین) در شرحش (ردالمختار) فرموده است: «چنان که در زمان ما از پیروان محمدبن عبدالوهاب هم چنین عملی سرزد که آنها از نجد بیرون آمده بر حرمین شریفین متغلب شدند خود را دارای مذهب حنبلی قلمداد می‌کردند اما عقیده آنها بر این بود که فقط آنها مسلمان هستند و کسانی که مخالف عقایدشان باشند مشرک هستند و با همین تصور کشتن اهل سنت و قتل علمای‌شان را مباح دانستند تا این که خداوند شوکت و قدرت آنها را شکست داد. پس از این همه، من به وضاحت می‌گویم که محمدبن عبدالوهاب و هیچ یک از پیروان و هوادارانش در هیچ یک از سلاسل علمی یا فقهی و حدیث و تفسیر و تصوف نیستند.
و اما حلال شمردن خون‌ها و آبرو و اموال مسلمین یا به ناحق می‌شود و یا به حق، پس اگر به ناحق باشد و یا بدون تأویل است که در این صورت کفر و خروج از اسلام است و یا با تأویلی است که در شرع جواز ندارد که در این صورت، فسق است و اگر به حق باشد آنگاه امری جایز و حتی واجب است. اما تکفیر مسلمین سلف پس حاشا که ما احدی از آنها را تکفیر کنیم، بلکه چنین حرکتی به نظر ما برابر با رفض و ایجاد بدعت در دین است و مبتدعانی را که اهل قبله هستند هم تا زمانی که یک حکم ضروری (بدیهی) از ضروریات دین را منکر نشده باشند ما کافر قرار نمی‌دهیم و هر گاه انکار امری از ضروریات دین از آنها را تکفیر می‌کنیم و در این امر هم محتاطانه عمل می‌کنیم، این روش ما و روش همه مشایخ ما می‌باشد. (53)
فتاوی علامه مفتی محمد شفیع دارالعلوم کراچی
ولانکفر اهل القبلة بذنب فقیده بالذنب فی عبارة الامام اصله فی حدیث ابی داود کما مرآنفا. (54)
اگر بعضی افراد به زیارت قبور رفته و فاتحه می‌خوانند نباید آنها را به مشرکین تشبیه کرد، زیرا مشرکین مکه، منکر وحی و رسالت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و تمام شعائر الله و عقاید بودند... (55)
فتوای علامه مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی
امام جمعه و رهبر دینی اهل سنت استان سیستان و بلوچستان
همان طور که طبق فتوای رهبری، اهانت به مقدسات اهل سنت حرام شرعی اعلام شد ما علمای اهل سنت نیز اعلام می‌کنیم که اهانت به ائمه شیعه و مقدسات این مذهب حرام شرعی است، زیرا ما شیعه را مسلمان و جزو فرقه اسلامی می‌دانیم و به برادران شیعه خود قرابت و اخوت تاریخی داریم.
وی با اشاره به محبت اهل سنت به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره کرد و افزود: محبت اهل بیت در قلب آحاد اهل سنت جای دارد و نگاهی به نام‌های مرسوم بین فرزندان اهل سنت نشانگر این عشق بی پایان آنها به خاندان پاک نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
وی افزود: حفظ حرمت صحابه بزرگوار رسول مکرم اسلام از جمله مواردی است که شامل فتوای اخیر رهبری نیز هست و ما بر رعایت حرمت این بزرگواران تأکید داریم. (56)
فتاوی دارافتاء دارالعلوم زاهدان
درباره شیعه باید گفت که: شیعه یکی از فرقه‌های اسلامی است، در طول تاریخ علما و اندیشمندان از تکفیر هریک از فرق اسلامی دوری نموده‌اند، و تکفیر هر فرد و فرقه ای که شهادتین را بر زبان می‌آورد و ضروریات دین را انکار نمی‌کند ناجایز و حرام است. (57)
فتاوی دارالعلوم زنگیان سراوان
اهل قبله کسانی که ضروریات دین را قبول دارند و مذهب آنان مستنداً کتاب و سنت است از اهل سنت و شیعه مسلمان هستند و تکفیر آنان جایز نیست، بلکه بر خلاف شرع مقدس اسلام است، زیرا تکفیر حق شارع (خدا تعالی و رسول اوست) پیامبر از تکفیر مسلمانان نهی کرده است چنان که در حدیث انس پیامبر فرمودند:
«ثلاث من اصل الایمان الکف عن قال لا اله الا الله لانکفره بذنب ولانخرجه من الاسلام بعمل» روش علمای سلف و ائمه مجتهدین نیز چنین بوده است. (58)
فتاوی امام جمعه کنارک مولان عبدالمک ملکی پور
اهل سنت و جماعت معتقد بر این است که نمی‌شود اهل قبله را تکفیر کرد، همین مفهوم از امام ابوحنیفه نیز منقول است که ما کسی از اهل قبله را به سبب ارتکاب گناه، کافر تلفی نمی‌کنیم. (59)
فتاوی مولانا نظام الدین روانبد پیشین فرزند مولانا مرحوم عبدالله روانبد
تکفیر اهل قبله اعم از اهل سنت و شیعه و دیگر فرق اسلامی که مذهب آنان هستند به کتاب و سنت باشد و منکر یکی از ضروریات دین نباشد، جایز نیست و بر خلاف شرع مقدس اسلام می‌باشد ...«ولانکفر احدا من اهل القبلةبذنب مالم یستحله». (60)
فتاوی مولانا نظر محمد دیدگاه
موقف امام ابوحنیفه درباره‌ی بدعت خوارج در تکفیر مسلمین به ارتکاب گناهان کبیره: «لانکفر مسلماً بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة اذا لم یستحلها و لانزل عنه الایمان» هم چنین فرمودند: «ولانقول انه یخلد فیها و ان کان فاسقاً بعد ان یخرج من الدنیا مؤمناً» و هم چنین فرموده‌اند: طحاوی درباره‌ی اعتقاد اهل سنت و الجماعة طبق مذهب ابوحنیفه و صاحبیه «ولانکفّر احداً من اهل القبلة بذنب مالم یستحله» و همچنین فرمودند: «واهل الکبائر من امته محمد فی النار لایخلدون اذا ماتوا وهم محّدون». (61)
فتاوی حضرت مولانا عبدالرحمن سربازی امام جمعه محترم چابهار
این از اصول مسلّمه اهل سنت می‌باشد خلافاً للخوارج که مسلمانان ولو مرتکب گناه کبیره شود تکفیر نمی‌شود و تکفیر وی جایز نیست در کتاب فقه اکبر از امام ابوحنیفه چنین آمده است:
1-«ولانکفر مسلماً بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة اذا لم یستحلها و لانزیل عنه اسم الایمان و نسمیّه مؤمناً حقیقة الخ». (62)
2-علامه شرف الدین صاحب فصول المهمه می‌فرماید: از امام شافعی در رسالة نیز ابن حزم ابن ابی لیلی-امام ابوحنیفه، سفیان شوری، داود بن علی، امام ابوالحسن اشعری و غیرهم. عدم تکفیر اهل قبله به گناه نقل شده است.
فتاوی حضرت علامه مولانا مرحوم محمد عمر سربازی کوه ونی
در پاسخ به سؤالی: آیا گناه کبیره از ایمان خارج می‌شود یا نه؟ جواب در این مورد علما اختلاف دارند: جمهور اهل سنت و جماعت می‌گویند: بعد از ایمان آوردن با مرتکب شدن هرگونه گناهی که باشد انسان کافر نمی‌شود. (63)
علامه دکتر یوسف قرضاوی رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان
یکی از آن مسائل تکفیر است، کسانی هستند که حکم کفر شیعیان را صادر می‌کنند و کسان دیگری هستند که اهل سنت را تکفیر می‌کنند. اما ما می‌خواهیم که اسلام محور جمع کننده میان همگان و محور وحدت باشد. اگر در میان اهل سنت کسانی هستند که شیعیان را تکفیر می‌کنند. در میان شیعیان نیز کسانی هستند که اهل سنت را کافر می‌دانند و شاید عکس العملشان تندتر و سخت‌تر از آن دسته از اهل سنت تکفیری است. در میان شیعیان اشخاصی وجود دارند که می‌گویند: خدا و پیامبر و پیشوایان اهل سنت است من نمی‌خواهیم این جا از اشخاصی همچون شیخ نعمت الله جزایری و شیخ مجلسی مؤلف کتاب بحارالانوار سخن بگویم. زیرا نمی‌خواهیم برای تندروها و غلات حساب باز کنیم، چون اگر در پس آنها روان شویم هیچ گاه با یکدیگر کنار نخواهیم آمد. بلکه باید بر روی دیدگاه‌های افراد معتدل و میانه رو تکیه کرد و به آنها امید بست. ما مسئله تکفیر را مردود می‌شماریم، همین که همه ما به «لا اله الا الله و محمدرسول الله» شهادت می‌دهیم، شهادتی که تضمین کننده، احترام و پاسداری از جان و مال انسان مسلمان است و به سوی یک قبله نماز می‌خوانیم و به وحدت اهل قبله باور داریم کافی است.
در ارتباط با مسئله تکفیر باید گفت که تکفیر موضوع دو طرفه است، اما مهم این است که بدانیم چه تعداد از اهل سنت شیعه را تکفیر می‌کنند، بدون تردید جمهور و اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت به تکفیر متوسل نمی‌شوند، نباید فتوای تکفیر شیعه از طرف چند نفر را بهانه قرار بدهیم. (64)

راه برون رفت از تکفیر

برای جلوگیری از فتنه تکفیریون و دوری از افراط و تفریط و غلو، چند نکته به نظر می‌رسد:
1-اعتدال (عدالت) در همه امور رعایت شود، چون در دنیا فرقه‌های گوناگون وجود دارد، لذا در برابر همه مذاهب از روش اعتدال بهره گرفت تا امت دچار افتراق و تشتت نشود، علما و مشایخ دیوبندی ما راه اعتدال در تمام شئون زندگی و در کلیه مسائل عین اسلام محسوب می‌شود پس مسلک دیوبند یعنی راه اعتدال.
2-آزادی بیان هرکسی بدون از هیچ خوفی نظرش را بیان کند.
3-کمک گرفتن از کارشناسان مختلف اجتماعی به خصوص از علمای معتدل.
4-احترام و اکرام کریم بزرگان و رهبران دینی در همه فرقه‌ها و مذاهب اسلامی.
پرهیز از دو عامل مهم: انحراف و جهالت.
6-دوری از تبعیض اعم از: قومی، مذهبی؟ سیاسی، اجتماعی و...
7-علمای شیعه و سنی در جهان اسلام در این میان وظیفه سنگین‌تری دارند.
برای قیام جهت پاسداشت دستاوردهای معنوی و انسانی دین خدا، علما تریبون دین را با معنویت رحمانی دین، مدارا و نوع دوستی را ترویج کنند.
8-احترام به مقدسات اسلام و دین، قرآن اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به امهات المؤمنین به ویژه ام المؤمنین عایشه صدیقه و اهل بیت کریمه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
9-نشست علمی با حضور علمای فرقه‌های اسلامی مسائل شذوذ را پیدا کرد و اخبار ضعیف را کنار گذاشت و این مسئولیت به عهده علمای امت است.
10-جلوگیری از افراط و تفریط و غلو در همه مذاهب و فرقه‌ها.

نتیجه گیری

پس از روشن شدن تعاریف اسلام، ایمان، کفر و اهل قبله، آرای ائمه دین و علمای مذهب هرکدام تأکید داشتن که حفظ ضروریات دین الزامی است و برای اثبات کفر انکار یکی از ضروریات دینی کافی است، و ضروریات دین تشریح شدند خطر جدید و جدی تکفریان موجب شده بر کمر اسلام و مسلمانان گروهی افراطی علم نخوانده تفریطی به کمک استکبار رفته و دروازه تکفیر را با کمک: یهودیت، مسیحیت و صهیونیسم دولتی جهان به مسلمانان را نشانه دری گشوده‌اند تا از این راه اسلام و مسلمین را نابود کنند.
اسلام میان روی را می‌خواهد نه افراط و نه تفریط را، امت وسط را می‌طلبد، از این رو باید در تکفیر فرقه‌های اسلامی احتیاط به خرج داد و 99% را در ذره بین مطالعه و تحقیق بر فتاوی خود مدنظر داشته باشیم، آن طور هم نباشد، که کافر را به ملت اسلام و ملت اسلام را از اسلام خارج کنیم. این خیانتی بس بزرگ دینی است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً). (65)
در این آیه، خارج کردن مسلمان را از دایره اسلام گناه عظیم بیان کرده‌اند. به هر جهت، ما تکفیر فرقه‌های اسلامی و مسلمین را مردود می‌شماریم وحدت را رویکرد خودمان قرار دهیم. و این دعوت اسلامی، مذهبی دینی و مسلکی و مردمی و قلبی ما است.

پی‌نوشت‌ها:

1. محقق و پژوهشگر
2. نساء، 94
3. بقره: 284
4. بقره: 4
5. حجرات: 14
6. بقره: 284
7. بقره: 4
8. عثمانی، مفتی محمد شفیع، جواهر الفقه، بحث اصول تکفیر، تعریف ایمان و ارتداد: 24/1 و 25
9. نساء: 136
10. تفسیر بیضاوی
11. نعمانی: دوست محمد، سال1388 مجموعه مقالات کلامی چابهار صفحه 233.
12. طبق بیان علامه تفتازی در شرح مقاصد.
13. نذیر احمد، مدنی، اشرف التوضیح تقریر اردو مشکوة المصابیح، کتاب الایمان، ج1، ص125و
14. دهلوی، شرح مسوی بر موطاء امام مالک، چاپ پاکستان، ج2، ص130.
15. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، کتاب الایمان، ج1، ص 27 (و) بخاری، صحیح بخاری، باب 34 کتاب الایمان مجلد اول، پرسش جبرئیل درباره ایمان، اسلام و احسان.
16. مفتی محمد شفیع، عثمانی، جواهر الفقه، بحث اصول تکفیر، ج1، ص25.
17. ابومنتهی، مغنیساوی، شرح فقه اکبر، ص24.
18. محمدقاسم، قاسمی، مجله هفت اقلیم شرق، ص7و8.
19. عبدالغنی، محمدی، گنجینه‌ی احکام و مسائل اسلامی، شماره سوال 122، ج1، ص104و105.
20. بعضاً منجر به کفر می‌انجامد.
21. نساء: 48
22. الکبائر الاشراک بالله و عقوق الوالدین: نافرمانی والدین هم گناه کبیره‌اند و اطاعت از آنان از مباحات و در دائره واجب هستند، البته در معاصی از والدین اطاعت نشود و چنین وقتی اطاعت از آنان جائز نیست.
23. مدنی، نذیر احمد، اشرف التوضیح تقریر اردو مشکوة المصابیح، کتاب الایمان: 131/1.
24. همان، به روایت عبدالله بن عمر: 30/1.
25. کشمیری، الکفار الملحدین فی ضروریات دین، ص15و18و 78.
26. طحاوی، العقیدة الطحاویة، ص46.
27. همان، ص48.
28. همان، ص47.
29. مغنیساوی، شرح فقه اکبر، ص24.
30. ملاعلی، قاری، شرح فقه اکبر، ص189.
31. مفتی محمدشفیع، عثمانی، جواهر الفقه، بحث اصول تکفیر، ج1، ص25.
32. مفتی محمد شفیع، عثمانی، جواهر الفقه بحث اصول تکفیر، ج1، ص28.
33. همان، بحث اصول تکفیر، ج 1، ص 27.
34. نساء: آیه 94.
35. بخاری، صحیح بخاری، کتاب الصلوة باب فضل استقبال القبله: ج1، ص56 و 57.
36. سجستانی، سنن ابوداود، باب الجهاد به شماره 2532، ج1، ص343.
37. قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، کتاب الایمان، ج1، ص57 (و) و سنن ترمذی.
38. بخاری، صحیح بخاری، باب المعاصی امرا کجاهلیة، ج1، ص11.
39. ابوعیسی، ترمذی، سنن ترمذی، کتاب الایمان: شماره 2636، ج5، ص22
40. سجستانی، کتاب السنة: 221/4 به شماره 4687.
41. محمدی، عبدالغنی، گنجینه احکام ومسایل اسلامی، باب سوم: 80/1 بروایت بخاری.
42. محمد قاسم، قاسمی، مجله تفکر آری تکفیر نه، سخنرانی مورخ 1389/10/27.
43. ابن عابدین، حاشیه ابن عابدین ردالمحتار علی الدر المختار، باب البغاة.
44. ابوحنیفه، متن فقه اکبر، ص 24و25.
45. ابن جعفر طحاوی، متن العقیدة الطحاویة، ص14.
46. ملاعلی، قاری، شرح شفاء، ج2، ص500.
47. مجله هفت اقلیم شرق، ویژه نامه همایش علمی تفکر آری تکفیر نه.
48. ابن عابدین، حاشیه ابن عابدین ردالمختار علی الدر المختار، باب المرتد.
49. نسفی، شرح عقائد، ص 31 و شرح التحریر، ج3، ص318.
50. بحر الرائق، ج5، باب المرتد.
51. شرح شفاء از ملاعلی قاری، ج2، ص500.
52. خلیل احمد، سهارنپوری، الوهند علی المفتد، سوال شماره دوازدهم.
53. عبدالرحمن، سربازی، عقاید اهل سنت و الجماعت در رد وهابیت و بدعت (ترجمه)، ص98-100.
54. محمد شفیع، عثمانی، جواهر الفقه، ج1، ص31.
55. مفتی محمود، ملتانی، تفسیرمحمود، ج1، ص21.
56. مجله ندای جمعه، شماره سوم، سال اول، آبان ماه 1389، ص3.
57. فتاوی دارالعلوم زاهدان، ممهور به مهر دارالافتاء، طی نامه شماره 2841 مورخ 1389/10/25، ارسال به موسسه فرهنگی هفت اقلیم شرق.
58. ویژه نامه همایش علمی تفکر آری و تکفیر نه، مجله هفت اقلیم شرق؛ ص27.
59. همان، مجله هفت اقلیم شرق، ص28.
60. همان، مجله هفت اقلیم شرق، ص29.
61. همان، ص 30، فناوری دست نویس وی در مجله هفت اقلیم شرق، مورخ 89/10/25 محفوظ‌اند.
62. مجله هفت اقلیم شرق، ص32 عبارت عربی: (شرح فقه اکبر).
63. محمدعمر، سربازی، مجالس قطب الارشاد، ص 86 و شماره 44.
64. عبدالعزیز، سلیمی، ندای اسلام، متن مناظره تلویزیونی، دکتر یوسف قرضاوی و آیت الله هاشمی رفسنجانی، شماره 28، ص55 و 57.
65. نساء، آیه 94.

منابع :
1. قرآن کریم
2. ابن عابدین، محمدامین، ردالمختار علی الدر المختار حاشیه ابن عابدین، جلد سوم، لبنان، دارالکتب العلمیة، بیروت 1410ق.
3. ابوعبدالله بخاری، محمدبن اسمعیل، صحیح بخاری، جلد اول، کتاب خانه قدیمی آرام باغ گراچی، پاکستان 1381ق.
4. ابوحنیفه امام اعظم، نعمان بن ثابت، متن فقه اکبر، آرام باغ کراچی، پاکستان [بی تا].
5. اسماعیل زهی، عبدالحمید، ندای جمعه، شماره سوم، سال اول آبان ماه زاهدان 1389.
6. بیضاوی، ابوبکر، تفسیر بیضاوی، آرام باغ کراچی، پاکستان [بی تا].
7. ترمذی ابوعیسی، محمدبن عیسی، سنن ترمذی، جلد اول، نورانی کتب خانه قصه خوانی شهر، پیشاور[بی تا].
8. جهان تیغ، غلامحسین، «تفکر اری تکفیر نه»، مجلة هفت اقلیم شرق، موسسه فرهنگی هفت اقلیم شرق، قم 1389ش.
9. دهلوی، اسحق، شرح موطاء امام مالک، (پاکستان).
10. سجستانی ابوداود، سلیمان ابن اشعث، سنن ابوداود، جلد اول، مکتبه حقانیه، پیشاور[بی تا].
11. سربازی ملازهی، علامه مولانا محمدعمر، مجالس قطب الارشاد، عبدالجلیل محمدی، جلد اول، مدرسه دینی منبع العلوم کوه ون1390ش.
12. سلیمی، عبدالعزیز، فصلنامه ندای اسلام، دوره هفتم شماره 28، زمستان 1358، متن مناظره تلویزیونی.
13. سهارنپوری، خلیل احمد، المهند علی المغند عقائد اهل سنت و الجماعت، کراچی [بی تا].
14. سهارنپوری، خلیل احمد، عقائد اهل سنت و الجماعت در رد وهابیت و بدعت، عبدالرحمن سربازی ملازهی، تک جلدی، ایران چابهار، ناشر مدرسه عربیه اسلامیه چابهار 1370ش.
15. طحاوی ابی جعفر، احمدبن محمد، العقیدة الطحاویه، لبنان، بیروت 1412ق.
16. طحاوی ابی جعفر، احمد بن محمد، متن العقیدة الطحاویة، مکتبة البشری، کراچی 1342ق.
17. عثمانی، مفتی محمد شفیع، جواهر الفقه، جلد اول، پاکستان، کراچی.
18. قاری، ملاعلی، شرح فقه اکبر، افغانستان (دست نویس).
19. قشیری ابوالحسین، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، جلد اول، مطبع اصح المطابع، پاکستان 1376ق.
20. کشمیری، انورشاه، الکغار الملحدین فی ضروریات الدین، تک جلدی، پاکستان، [بی تا].
21. محمدی، عبدالغنی، گنجینة احکام و مسائل اسلامی، جلد اول موسسه فرهنگی انتشاراتی آزاد، مشهد 1390ش.
22. مدنی، نذیر احمد، اشرف التوضیح تقریر اردو مشکوة المصابیح، جلد اول: مکتبه اسلامیه امدادیه فیصل آباد، پاکستان 1408ق.
23. مغنیساوی ابومنتهی، احمد بن محمد، شرح فقه اکبر، تک جلدی، آرام باغ کراچی، پاکستان 1391.
24. ملتانی، محمود، تفسیر محمود، (تفسیر)، پاکستان، ملتان. (دست نویس).
25. نسفی: افندی، شرح عقائد، تک جلدی، آرام باغ کراچی، پاکستان [بی تا].
26. نعمانی، دوست محمد، مجموعه مقالات کمیسیون فقهی، کلامی، اجتماعی، همایش علمی تحقیق مذاهب اسلامی 1389، چابهار، دوره بیست و دوم، اول زمستان 1391.

منبع مقاله :
گروه نویسندگان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط