ولی محمد احمدوند (2)
مهدی بخشی شیخ احمد (3)
با تأکید بر برخی از شاخصهای توسعه یافتگی
چکیده
مطالعات کنونی از تحولات چند ساله در خاورمیانه نشان میدهد که ظاهراً میان فقدان شاخصهای توسعه یافتگی - به ویژه دموکراسی - و گسترش اسلام گراییِ افراطی ارتباط محکمی وجود دارد و گروههای افراطی و جنگهای جهادی در فقدان همین شاخصها رونق پیدا کرده اند. این نشان میدهد که گسترش دموکراسی و تعمیق برخی از شاخصهای توسعه یافتگی میتواند تودههای مردم را از گروههای جهادی دور کند و آنها را قانع سازد که بهترین الگوی زندگی، تساهل و مدارای سیاسی است. روند تحولات دموکراتیک در افغانستان و عراق تأییدی بر این مطالعات است. به همین دلیل برخی از پژوهشگران علوم سیاسی بر این عقیدهاند که گسترش جنگهای جهادی در خاورمیانه عربی ریشه در بحرانهای عقب ماندگی این کشورها دارد و انگیزههای مذهبی در رتبههای بعدی در تعمیق این گروهها اثر میگذارد. این مقاله تلاشی است تا از همین دیدگاه به بررسی تأثیر شاخصهای توسعه یافتگی در ظهور و بسط گروههای تروریستی تکفیری بپردازد و برخی از شاخصهای موجود در این باره را بسنجد.کلید واژه :تروریسم، تروریسم مذهبی، شاخصهای توسعه یافتگی، دموکراسی، جریانهای تکفیری خاورمیانه.
الف. سرشت و ویژگیهای تروریستهای تکفیری
منطقه خاورمیانه از جمله مناطق پر آشوب جهان است که مواجههی خشونتهای جدید را تجربه میکند. این تجربه زیان بار که متأسفانه به نام اسلام رقم میخورد، پدیده نوظهوری است که برخی از پژوهشگران علوم سیاسی از آن به «تروریسم جدید» یاد میکنند. پیوند اسلام گرایی با پدیدههایی مثل «خشونت»، «عملیات انتحاری» و «ضد مدرنیته» در تبلیغات غرب، برای کسانی که اطلاعی از اسلام ندارند. این توهّم را به وجود آورده است که اسلام یعنی خشونت. این ترادف که محصول اعمال گروههای تکفیری در خاورمیانه است، سبب شده تا دانشمندان علوم سیاسی از زاویهی دیگری به تحلیل این پدیده بپردازند. از نظر آنها تکفیریهای فعال در خاورمیانه دست به اقداماتی میزنند که غیرقابل باور است. ترورهایی که انجام میدهند کمتر در عملیاتهای تروریستی پیشین سابقه داشته است. استفاده آنها از روشها و فنّاوریهای جدید به ویژه انهدام خود از طریق عملیات انتحاری باعث شده است تا عدهای از کارشناسان جهت بررسی تروریسم جدید از اصطلاح «فوق تروریسم» (Super terrorism) استفاده کنند. (4) تعصب جدیدی که بعضی از سازمانهای تروریستی، به ویژه گروههای تکفیری به راه انداختهاند، ما را وارد عصر جدید تروریسم کرده است که در آن، هم ترفندهای کشتن افراد و هم گستردگی سطح خسارت مورد توجه قرار گرفته است.بدون این که علاقهای به تعریف دقیق تروریسم داشته باشم (5) و یا بخواهم تفاوتهای فقهی این واژه با واژگانی هم چون عملیات استشهادی را بررسی کنم، تنها بر این نکته تأکید میکنم که به سختی میتوان میان تروریسم و بنیادگرایی، جنگهای چریکی، جرم و جنایت و نیز قتلهای سریالی، تمایز قائل شد. در بسیاری از موارد ممکن است یک عامل انتحاری، از دیدگاه این مقاله یک تروریست به شمار آید، ولی از منظر خود او و کسانی که او را به چنین کاری تشویق کردهاند، و یا او را آموزش دادهاند، یک جنگجوی آزاد به حساب آید که فاصله او با بهشت به اندازه فشار دادن یک ماشه کوچک کمربند انفجاری است. بی شک نمیتوان هیچ تعریفی از تروریسم بیان کرد که همهی انواعِ گوناگون این پدیده را که در طول تاریخ همواره وجود داشته است، در بر گیرد. با این حال منظور از تکفیریهای تروریست در این پژوهش، گروهها یا سازمانهایی هستند که به بهانههای مذهبی، خشونت سیستماتیک را حربهی اصلی خویش قرار دادهاند. بر همین اساس تروریسم نزد این گروهها، تاکتیکی حساب شده است که از انگیزههای مذهبی برخواسته و از زور یا خشونت علیه حکومتها، یا مردم استفاده میکنند. تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی و وادار کردن مخالفین به عقب نشینی، هدف اصلی آنها در عرصه مبارزه سیاسی است. در این عمل، قانون زیر پا گذاشته میشود و هدف، بیشتر ایجاد ترس در گروه بزرگی از مردم است. تروریسم مذهبی که گروههای تکفیری به راه انداختهاند با گونههای گذشته آن این تفاوت را دارد که قربانیان آن اغلب شهروندان بی گناهی هستند که یا به طور تصادفی انتخاب شدهاند یا آن که به طور اتفاقی در موقعیتهای تروریستی حضور داشتهاند. بدین سان تروریسم را میتوان به مثابه ابزاری در نظر گرفت که از هشت جزء تشکیل شده است:
1. عمل عمدی؛
2. دارای منطق خاص خود از سوی مرتکبین؛
3. خشونت آمیز؛
4. دارای هدف مذهبی و سیاسی؛
5. وحشت آفرین؛
6. سرپیچی از قوانین متعارف در جنگها؛
7. انتخاب اهداف خود از بین جامعه؛
8. خواستار تغییر رفتار به خصوص در جامعهی مورد نظر. (6)
آنچه رفتار خشونت آمیز گروههای تکفیری را از سایر ترویستها جدا میسازد، آن است که انگیزههای مذهبی، اصلی ترین ویژگی ترورهای آنها به شمار میآید. در واقع انگیزههای مذهبی باعث شده است تا تکفیریها خشونت را وظیفهای الهی برای خود دانسته و در نیتجه برای اعمال خود مشروعیت مذهبی قائل باشند. آنها با تعمیم مفهوم شرک بر مخالفان خود اعم از شیعه، سنی و مسیحی از یک سو و نیز استناد نادرست به سنت و سیرهی صحابه در انجام نوع فجیعی از کشتن مثل سر بریدن، از سوی دیگر، چنین اقدامی را عملی دارای اجر میدانند و تبعاً از میان برداشتن انبوهی از آنها را که از مسیر عملیاتهای انتحاری آسان تر است، دروازه بهشت قلمداد میکنند. در بسیاری از موارد، گروههای تکفیری دارای علایق مذهبی ایدئولوژی کلی گرایانه هستند؛ بدین معنا که دنیا را میدان نبرد میان خیر و شر (7) میدانند. در همین راستا نیز از واژگانی کیهانی (8) و دیالکتیکی از قبیل مؤمنین در مقابل کافران، نظم علیه هرج و مرج و عدالت علیه بی عدالتی استفاده میکنند. در نتیجه بیشتر این گروهها از نمادهای مذهبی برای جمع کردن مردم در اطراف خود استفاده میکنند. آنها خود را مستضعفینی معرفی میکنند که برای احقاق حقوق خود علیه ستمگران قیام کردهاند و میخواهند ملت خود را یا از دست حاکمان ظالم و یا از دست دشمنان خارجی نجات دهند. با این همه، به دلیل این که بیشتر آنها تمایل دارند که شهروندان غیر نظامی را مورد هدف قرار دهند و هیچ توجهی به جنس و سن آنها ندارند، در نتیجه از سوی قسمت اعظمی از هم کیشان خود طرد میشوند. هم چنین نوع جنگی که تروریستهای مذهبی به راه انداختهاند، ویژگیهای منحصر به فردی دارد. این جنگها غیر متعارف و غیر متمرکز شدهاند این گروهها بر خلاف جنگهای سابق، هم دولتها و هم ملتها را هدف قرار میدهند. اعضای این گروهها هیچ لباس متحدی (یونیفورم) نمیپوشند و اهداف خود را از میان مردم عادی انتخاب میکنند. (9)
برای استفاده و حمایت از خشونت مذهبی باید «دشمنان تعریف شده ای» وجود داشته باشند. مشخص کردن دشمن و تصمیم برای استفاده از خشونت علیه آنها به میزان بحرانی بستگی دارد که ایمان و جوامع گروههای تکفیری را تهدید میکند. در سطح داخلی ممکن است مخالفتها به سمت فساد و بی عدالتیهای سیستم سیاسی و یا سایر جوامع مذهبی هدایت شود. در سطح خارجی نیز ممکن است علیه نیروهای خارجی که در جامعه حضور فرهنگی، اقتصادی و یا سیاسی دارند و تهدیدی علیه جامعه مذهبی چنین گروههایی محسوب میشوند، تمرکز یابد. گروههای تکفیری از «وسایل، روشها و زمانهایی» استفاده میکنند که بیشترین تأثیر را داشته باشند. آنها در مقابل دشمنان ابر قدرت خود از عملیاتهای انتحاری استفاده میکنند. این عمل باعث میشود که سایرین نیز راه آنها را ادامه دهند. اهداف انتخابی از سوی آنها، نمادین است. (10) این امر باعث میشود تا از سویی بیشترین تأثیر روان شناختی را بر روی دشمن بگذارد و از سوی دیگر نیز اعتبار گروههای تروریستی را میان هواداران شان بالا ببرد. حمله به نمادهای مهم نیز از جمله اهدافی است که به عمد از سوی چنین گروههایی انتخاب میشود تا واکنش دشمن را در پی داشته باشد؛ مثل حمله تکفیریهای عراق به مرقد مطهر عسگریین (علیهما السلام) در سامرا که یکی از نمادهای شیعه در جهان است.
از نظر سازمانی نیز گروههای تکفیری، ساختاری رسمی به صورت هرمی (11) دارند؛ بدین معنا که اعضای آن در پایین هرم و گروه مدیریتی یا رئیس در رأس هرم قرار گرفتهاند. این شکل از ساختار سازمانی در گروههای سیاسی، اجتماعی، مذهبی و نظامی دیده میشود. جایگزین ساختار هرمی، سیستم سلولی یا شبکهای است. در این نوع از ساختار سازمانی هیچ گونه کنترل مرکزی بر اعضا و یا سلولها وجود ندارد و همهی سلولها به صورت مستقل عمل میکنند و هیچ وقت گزارشی به ستاد فرماندهی نمیدهند. این نوع از ساختار، «مقاومت بدون رهبری» (12) نیز نامیده میشود که در گروههای تکفیری وجود دارد. در واقع چنین ساختاری به همه گروههای منفرد تشکیل دهندهی یک سازمان این اجازه را میدهد که به تنهایی دست به عمل بزنند. مقاومت بدون رهبری، سیستمی است که در آن سازمان بر اساس اعضا و سلولهایش به فعالیت میپردازد و از هیچ هستهی رهبری و یا کنترلی برخوردار نیست. در واقع مبارزها به خواست خود، به عضویت این شبکهها در میآیند و آزاد هستند که به ایجاد سلول در محیط پیرامونی خود بپردازند. در نتیجه، ضربه زدن به اعضا و سازمانها باعث از میان رفتن شبکهها نمیشود؛ به عبارت دیگر، ساختار گروههای تکفیری به نحوی است که به سختی قابل شناسایی میباشند. این گروهها، به دلیل جایگزین شدن روابط شخصی به جای روابط مبتنی بر سلسله مراتب، به جای این که سازمان قلمداد شوند، بیشتر تحت عنوان شبکه توصیف میشوند. گروههای تکفیری، به دلیل این که بیشتر به وسیلهی یک ایدئولوژی مشترک و نه به صورت فیزیکی شکل یافتهاند، تحت عنوان دولت مجازی نیز یاد میشوند. در واقع دولت مجازی، طرحی فراگیر است که بر شبکهای از سازمانها حاکم بوده و به طور ایده آل پیوندهایی نامرئی پدید میآورد که طرح را نگه میدارد. شبکه ترور، رهبری عملیات ندارد بلکه از واحدهایی تشکیل شده که به سرعت در بخشهای مختلف جهان شکل میگیرند. علاوه بر این، انعطاف پذیری در ساختار سازمانی، این امکان را برای واحدهای دور دست به وجود میآورد که بدون اطلاع از دستورهای مرکزی که فاقد وجود فیزیکی است، دست به عملیات تروریستی بزنند و به صورت یک دولت مجازی عمل کنند. این ساختار انعطاف پذیر این امکان را فراهم میکند تا عملیات شبکه به لحاظ اقتصادی و اعضا کارآمدتر شود. (13)
به طور کلی سه نوع شبکه وجود دارد: اولی شبکهی زنجیرهای (14) نامیده میشود که در آن مردم، کالاها و اطلاعات در یک خط ارتباطی حرکت میکنند و دارای نقاط اتصال جداگانهای است. این نوع از شبکه برای سازمانهای قاچاق مناسب است. دومین نوع، شبکه کانونی (15) است که بیشتر در شرکتهای تجاری دیده میشود و در آن همهی بازیگران سعی میکنند تا هسته یا بازیگر اصلی شبکه باشند. گروههای تروریستی قدیمی و نیز جنایی از این نوع شبکهها استفاده میکردند. شبکه سلولی یا پیچیده (16) سومین نوعِ از انواع ساختارهای شبکهای است که در گروههای نظامی کوچک دیده میشود. جایی که هر گروهی به گروه دیگر متصل است و ارتباطات و عدم تمرکز بالایی در شبکه حاکم است. گروههای تکفیری از چنین شبکهای استفاده میکنند. (17)
** تصویر
توضیح تصویر
شبکه سلولی پیچیده
شبکه کانونی
شبکه زنجیره ای
اما آنچه اهمیت دارد این مطلب است که امروزه تروریستهای تکفیری از تهدیدی ملی به تهدیدی بین المللی تبدیل شده و در این عصر جهانی شدن و فناوریهای پیشرفته، دیگر اقدامات تروریستی آنها محصور در مرزهای ملی یا منطقهای نمانده است. گرچه ترورهای تکفیری توسط گروههایی انجام میشود که در مناطق حاشیهای و یا نیمه حاشیهای جهان؛ مثل اردن، یمن، افغانستان و عراق قرار دارند، یا از منزویان دولتهای مدرن به شمار میآیند؛ همانند سلفیهای چچنی و آلمانی، ولی اهداف واقع در هستهی اصلی و یا اهداف متعلق به آنها را در سراسر جهان مورد هدف قرار میدهند و هر جایی از جهان که زمینهی مستعدی برای انجام فریضهی جهاد برای آنها فراهم آورد روانه آن جا میشوند؛ به عبارت دیگر این نوع از تروریسم، فراملیتی (18) بوده و مرزهای ملی را در مینوردد. (19) با وجود این که حمایت کنندههای دولتی از گروههای تکفیری، مثل عربستان سعودی هنوز هم نقش مهمی در تکفیریهای جدید ایفا میکنند، اما جهانی شدن و در نتیجه، راحتی حرکت مردم و پولهای آنها فرصتی در اختیار تکفیریها قرار داده است تا منابع مالی خود را از طریق راههای غیر قانونی و جنایت آمیز به دست آورند؛ به عنوان مثال گروههای تکفیری از سازمانهای جاسوسی پول دریافت میکنند و یا از طریق غارت اموال دولت و مردم در کشورهایی مثل سوریه و عراق مشکلات مالی خود را حل میکنند.
به دلیل پشتیبانی نشدن از سوی دولتها، اعضای تکفیریها بیشتر غیر حرفهای (آماتور) هستند و به طور کامل از جوامع خود جدا نمیشوند. این افراد بیشتر آموزشهای خود را از طریق راههای غیر رسمی (از جمله اینترنت) به دست میآورند. غیر حرفهای بودن اعضای چنین سازمانهایی باعث میشود تا به آموزش و حمایتهای لجستیکی زیادی نیاز نداشته باشند. (20) علاوه بر این خود شبکهها حمایتهای لازم را از آنها به عمل میآورند و نیازی به پشتیبانی دولتی ندارند. به دلیل غیر حرفهای بودن تکفیریها و فعالیتهای آنها در زندگی روزمره، شناسایی آنها نیز سخت تر شده است، چرا که از یک سو تا قبل از دست زدن به اعمال تروریستی، کسی آنها را نمیشناسد و از سوی دیگر بعد از عملیات نیز بلافاصله از گروه جدا شده و به فعالیتهای عادی و زندگی روزمرهی خود میپردازند.
ب. ریشههای ظهور و بسط سلفیهای تکفیری
1. نداری و سطح تحصیلات
ظهور نسل جدیدی از تروریستهای تکفیری که چهره رحمانی اسلام را در جهان خدشه دار کردهاند، برخاسته از عوامل متعددی است که توجه به آنها اهمیت دارد. بدون این که قصد بررسی همهی عوامل موجود در این باره را داشته باشیم بیشتر میکوشیم از چشم انداز توسعه یافتگی به بررسی ابعادی از این رخداد بپردازم. از منظر توسعه یافتگی، افراد به دلیل ارتقای سطح سواد و نیز تمکن مالی، آن چنان به زندگی فنی گره میخورند که نه وقت پرداختن به ایدئولوژیهای کاذبی مثل تفکر سلفیه دارند و نه ورود به این گروهها را عقلانی تفسیر میکنند. افراد بدون این که به نوع تفکر و عقیده دیگران اهمیت بدهند، در کنار آنها زندگی میکنند و تساهل و مدارای سیاسی و فکری را سرلوحه کار خود قرار میدهند. تجارب میدانی این جانب از کشورهای ترکیه و مالزی که دو الگوی توسعه یافته در جهان اسلام هستند نشان میدهد که آنها به سبب رشد عقلانی که بر اثر روند رو به رشدِ شاخصهای توسعه یافتگی داشتهاند، کمتر به چنین افکاری تمایل پیدا کردهاند. اهل سنت نیز در کنار علویان و شیعیان در شهرهای توسعه یافتهای مثل استانبول زندگی میکنند و هر زمان که اذانهای یکدیگر را میشنوند، در نماز جماعت همدیگر شرکت کرده و با هم مصافحه میکنند. عکس این، مشاهدات عینی دیگری از کشورهای توسعه نیافتهای مثل عراق، سوریه و افغانستان، نشان میدهد که پایین بودن شاخصهای توسعه یافتگی، هزینه زندگی سیاسی آنها را بالا برده و آنها را در وضعیتی منفی از رشد نگه داشته است. حتی اخبار دریافتی از افغانستان و پاکستان نشان میدهد که گروههای تکفیری به محلی برای امرار معاش افراد بی کار و تهی دست تبدیل شدهاند و البته به تدریج، جذابیتهای مذهبی به انگیزههای قدرتمندتری در رفتار آنها تبدیل شده است؛ اما آنچه تحلیل و فهم ما را از ارتباط سلفیه با شاخصهای توسعه یافتگی پیچیده تر میکند آن است که بدنه اصلی این گروهها را افراد طبقه متوسط شهری تشکیل داده که هم تحصیلات بالا و هم توانایی مالی خوبی دارند. اغلب رهبران گروههای داعش، جبهه النصره و القاعده این چنین هستند. بخش دیگری از اعضای این گروهها، از کشورهای توسعه یافته مثل فرانسه، آلمان و انگلیس روانه معرکه سوریه شده و از طبقات مدرن به شمار میآیند. این که نداری و پایین بودن سطح سواد تا چه میزان در رشد و بسط تکفیریها نقش داشته است؟ سؤالی است که پاسخهای مختلفی به آن داده شده است. با این همه به نظر میرسد گروههای جهادی از هر دو گروه تشکیل شدهاند؛ بدین معنا که مؤسسین آنها از طبقات متوسط شهری، با دینی احساسی - عاطفی هستند و توزیع کنندگان و هواخواهان آنها از طبقات پایین اجتماعیاند، که سواد چندانی ندارند.به همین دلیل، برخی از سیاست پژوهان در تحلیل سؤال مذکور، به عوامل خارجی و محیطی مانند فقر، سطح فکری و فرهنگی، سطح سواد و آموزش ساختارهای سیاسی و اجتماعی در ظهور گروههای سلفی توجه کردهاند. (21) که البته در ادبیات رایج، فقر به عنوان عامل تروریسم بیش از هر عامل دیگری ظاهر میشود. از این نگاه، فقر اقتصادی، در سطوح نازل شاخصهای زیستی عامل ایجاد و گسترش گرایشهای سلفی گری قلمداد شده است. مقولهی فقر بر این اساس تعریف میشود که هر فرد حداقل نیازهای پایهای را برای معیشت دارد که تأمین نشدن آنها موجب بروز مشکل میشود؛ به عبارت دیگر،؛ فقر محرومیت عمیق از مواهب مادی است که راه توسعه متعارف فرد را تا آن درجه مانع میشود که یکپارچگی شخص را به هم میریزد. فقیر بودن از این دیدگاه به معنای ناتوانی در تأمین نیازهای بیولوژیکی خود و خانواده از طریق منابع یا فعالیت خویش است. (22) نظریه پردازان این طیف معتقدند که سلفی گری و گسترش آن در خاورمیانه رابطه متقابل با فقر مادی دارد و خشونتهای تروریستی از یک طرف میتواند باعث افزایش فقر شود و از طرف دیگر فقر موجب رشد تروریسم شود. از این نگاه، کشورهای با میزان بالای جمعیت فقیر، بیشتر در معرض رشد گروههای سلفی گری و ترویسم هستند: مثل افغانستان و پاکستان. گروههای ترویستی به بهانه پناهگاه، کشورهای فقیر و ضعیف را قربانی اقدامات خود میکنند. عضو گیری آنها در چنین کشورهایی مدیون نارضایتیهای پرورش یافته از فقر است. نقطه مقابل این دو کشور، کشور ترکیه که رشد اقتصادی هشت درصدی را تجربه میکند و ثروت مردم رو به افزایش است تمایل مردم به گروههای سلفی گری در این کشور بسیار کمتر است و هیچ دغدغه مادی نمیتواند آنها را به سمت کسب درآمد از طریق نظامی گری سوق دهد.
گرچه فقر و بی عدالتی خود به خود به خشونت منتهی نمیشود اما در شرایط زمانی و مکانی خاص و تحت تأثیر پارهای از عوامل، ممکن است به فروپاشی هنجارهای حاکم و اصول و قواعدی که مانع خشونت میگردند منجر شوند و نابسامانی اجتماعی فراهم آورند که در آن صورت، اِعمال خشونت غیر قابل پیش گیری است. امیل دورکیم معتقد است که نابسامانی اجتماعی در نهایت موجب پیدایش حس رنجیدگی و ملامت آزار دهندهای میشود که نتیجه آن به دو صورت خودکشی و دیگر کشی بروز میکند. (23) البته این موضع رئیس پیشین سازمان تجارت جهانی، وزیر کنونی خزانه داری انگلستان و بسیاری از محققین مبنی بر رابطه فقر و تروریسم با نقدهای گستردهای روبرو بوده است. این که آیا تروریسم واقعاً در تنگ دستی و فقدان تحصیلات ریشه دارد یا نه؟ از نظر عقلی ممکن است بپذیریم احتمالاً درگیر شدن افرادی که عملاً چیزی برای از دست دادن ندارند در فعالیتهایی که به نابودی خودشان منجر میشود از بقیهی افراد بیشتر است. این شعور متعارف را میتوان نتیجه مقایسه بی واسطه از تحلیلهای پیشین از فعالیتهای تروریستی تلقی کرد؛ به عنوان مثال نظریهی اقتصادی و سنتی جنایت (24) را میتوان برای تحلیل فعالیتهای تروریستی به کار گرفت. هم چنین میتوان از نظریهی اقتصادی خودکشی (25) برای تحلیل عملیات انتحاری بهره برد، یا به وضع اقتصادی فرقههای مذهبی «برمان» (26) برای تبیین مشارکت در گروههای تروریستی جدا از دیگران استناد کرد. به کارگیری این نظریهها به منظور تبیین انواع تروریسم ممکن است به غلط به ما بفهماند که این اشخاص به خاطر فقدان زمینه کافی برای چیره شدن بر بی عدالتیهای اجتماعی و اقتصادی با تمایلات تروریستی بیشتر به شیوهای خاص گرایش دارند. افرادی با فرصتهای کمتر درون دنیای حقوقی با دنیای بیرونی یا دنیای سکولار، آمادگی بیشتری جهت ارتکاب جنایت و خودکشی یا پیوستن به فرقههای مذهبی دارند. افرادی با مجال کمتر نیز مستعدّ پیوستن به گروههای تکفیری هستند.
بررسی ذهنیت تروریستی را میتوان با مروری انتقادی نسبت به نوشتههای گسترده در خصوص
«بیزاری از جنایت»، -پدیدهای که بسیاری از عالمان آن را خیلی مرتبط به تروریسم قلمداد کردهاند (هام و کرس) - (27) آغاز کرد. به همین قیاس گلیسر و ایچ (1998) (28) بر اساس شواهد مبتنی بر تجربه گفتهاند که اعدامِ بدون محاکمه سیاه پوستان و رشد واقعی تولید ناخالص ملی در بین سالهای 1938 تا 1982 با یکدیگر وابستگی مثبت داشتهاند. در ضمن با به کارگیری اطلاعات خام گروههای متنفر از جنایت در ایالات متحده در سال 1997 دریافتند که احتمال وجود گروههایی هم چون کوکلاکس کلن با حداقل دیپلم متوسط در یک محلهی مشخص به طور مثبت با سهم جمعیت آن ناحیه مرتبط بوده است. بالعکس، دادههای جمع آوری شده بین سالهای 1987 تا 1995 در شهر نیویورک نشان میدهد که جنایتهای انجام شده علیه سیاهان، یهودیان، آسیاییها و هم جنس گرایان با نرخ بیکاری شهر ارتباطی نداشته است. از این رو، میتوان استدلال کرد که شواهد پژوهشهای نسبتاً بزرگ تر وجود رابطه مستقیم بین فقدان تحصیلات و تروریسم در ایالات متحده را نفی میکند؛ بنابراین نبود هر گونه رابطه معکوس بین تنفر از جنایت و فقر یا فقدان تحصیلات، منحصر به ایالات متحده نیست. تنها کروگر و پیشگه (1997) (29) توانستند با استدلال ثابت کنند که مقدار خشونت ارتکابی علیه خارجیها در آلمان به تحصیلات و میانگین دستمزد حاصل از تولید صنعتی آن کشور ربطی ندارد.
به همین قیاس، بر اساس مطالعات اداره پژوهشهای فدرال 1999 در رابطه با ویژگیهای جامعه شناختی ترویستهای کشورهای مختلف این گونه نشان میدهد که تروریستها عموماً تحصیلاتی بالاتر از حد متوسط دارند. تعداد بسیار کمی از تروریستهای غربی درس نخوانده و بی سوادند. اعضای مسن تر و سرکردگان غالباً افرادی متخصص هم چون دکتر، بانک دار، وکیل، مهندس، روزنامه نگار، استاد دانشگاه و مدیران میانی دولت بودهاند. این حقیقت که تروریستها محصور به هیچ مرز بندی ملی نیستند از ناحیه راسل و میلر (1983) (30) هم حمایت میشود. این دو کوشیدند تا نمایی جامعه شناختی از تروریستهای نوین ترسیم کنند. آنها توانستند این مهم را بر مبنای کار تألیفی به ضمیمه تحلیل اجتماعی اقتصادی خصوصیات بیش از 350 تروریست را از میان گروههای فعال تروریستی در سالهای 1966 تا 1976 از کشورهای آرژانتین، برزیل، آلمان، ایران، ایرلند، ایتالیا، ژاپن، فلسطین، اسپانیا و ترکیه انجام دهند. آنها بر اساس تحلیل همه جانبه استدلال میکنند که تقریباً دو سوم کسانی که به عنوان تروریست شناسایی شدهاند افرادی با تحصیلات دانشگاهی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد و یا دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد هستند. هم چنین خانم «حسن» در کتابی جالب و کنجکاوانه (2001) (31) اخیراً نشان داده که در قضیه تروریسم مدلهای سنتی جنایت، خودکشی و دین مورد استفاده قرار نمیگیرد. او در مقالهای حاوی مصاحبههایش با حدود 250 تروریست و هم دستانشان شامل کسانی که در عملیات انتحاری ناکام ماندهاند، نیز خانواده بمب گذاران متوفی و کسانی که بمب گذاران را آموزش دادهاند و آنها را به مأموریت فرستادهاند چنین گزارش داده است:
هیچ یک از آنها بی سواد، به شدت فقیر، کوته فکر یا افسرده نبودهاند. بسیاری از آنها از طبقات میانی جامعه بودهاند و از متواریان که بگذریم بقیه شغل و حقوق ماهیانه داشتهاند. دو نفر از آنها نیز فرزند اشخاص میلیونر بودهاند.
اخیراً تشکیک در مورد این گمانه که فقر و جهل علت اصلی تروریسم میباشد آغاز شده است. ویلگورن در مقاله اش در خصوص ویژگیهای تروریستهای هواپیما ربا در حادثه 11 سپتامبر 2001 که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده مینویسد:
در میان آنها افراد بالغ و تحصیل کرده و متخصص بودند که سالها برای مطالعه و آموزش در ایالات متحده وقت صرف کرده بودند. (32)
غیر از او، دانیل پایپس نویسنده کتاب «صدای پای اسلام جنگ طلب» معتقد است تروریستهای سلفی بر خلاف تصور عامه، از اقشار فقیر، بی سواد و حاشیه نشین نیستند، بلکه بیشتر جوانانی تحصیل کرده از طبقات متوسط به بالای اجتماعی میباشند که محرک آنها نه مشکلات مادی معیشتی بلکه ایدئولوژی اسلام گرای جهادی است. (33)
از این لحاظ اگر جریان تروریستی سلفی گری به عنوان یک شکل افراطی از عمل گرایی سیاسی تلقی شود رابطه عمیقش با فقر و جهل نباید تعجب کسی را برانگیزد.
سالها پیش لرنر در سال 1958 یعنی سالی پیش تر از این که گروه تروریستهای تحصیل کرده در کالجهای غربی به سوریه، عراق و افغانستان سرازیر شوند این پیوند ظاهراً متناقض را در پژوهشی دربارهی عمل گرایی سیاسی در خاورمیانه مطرح کرد. سخن اصلی در این مقاله این بود: «این فرض متعارف مبنی بر این که تروریستها از میان ندارها هستند فاقد وجاهت منطقی است. تروریستها از میان زیاده خواهان برخاستهاند.»
این مقاله علی رغم یافتههای تحقیقات میدانی فوق و هم چنین شواهد رسانهای مبنی بر درصد بالای تحصیل کردهها و مرفهین در گروههای سلفی بر آن است که نمیتوان به صورت تام عامل فقر را نادیده گرفت. کمترین تأثیر آن آماده کردن محیطی مستعد برای تکثیر ویروس ترور است. اگرچه خود ویروس را ارادههای افزون طلب فراری به وجود آورده باشند. در هر صورت فقر عامل معدّه است اما موجبه نیست. برای رهایی از این بحران، میبایست از عوامل بنیادی تر سراغ گرفت.
2. تعصب و جمود فکری
به غیر از فقر و افت تحصیلات که زمینه ساز سلفیهای تکفیری است، عامل مهم در میان آنها، تعصبهای بی پایه مذهبی است. تعصب به معنای سخت گیری و از چیزی سخت حمایت کردن است. (34) این واژه با حمیّت مترادف است و انسان متعصب کسی است که عمل وی در چارچوب موازین عقلی و منطقی نیست. بیشتر بردهی احساس است تا خرد. تعصب در طرفداری بی مورد خشم کنترل نشده و تصلّب محض به پارهای ارزشهای تفسیرپذیر موضوعیت مییابد. در تعصب فقط احساس دخیل نیست. نوعی خودخواهی و «خودبرتربینی» نیز نهفته است. ابن خلدون تعصب را پایه قدرت سیاسی ذکر کرده است. به زعم وی گروههای قبیلهای که در ارتباطی احساسی - عاطفی با یکدیگرند میتوانند به شرط وجود عاملی تهییج کننده و البته تجهیزگر در راستای اهداف قدرت طلبانه مورد استفاده قرار گیرند. مثال وی اساس حکومتهایی است که در طول تاریخ با اتکا بر این عنصر غریزی توانستند بر دیگر اقوامی که ارتباطات احساسی - عاطفی بین آنها کم رنگ و ضعیف شده بود غلبه کنند. حمیت نیز بر همین منوال واژه ای است که از ادبیات قرآنی گرفته شده است. قرآن کسانی را که در تعصب بی منطق از موازین عدل الهی فاصله میگیرند به حمیت جاهلی تعبیر کرده است. (35) وضعیتی که رسالت قرآن عبور از آن و رسیدن به تعادل است.به زعم نویسنده مقاله حاضر، تعصب دینی بن مایه اصلی سلفیهای تکفیری است که در جهت دسترسی به اهداف خود از هیچ گونه جنایتی فروگذار نمیکنند و این را نمیتوان منحصر در اسلام دانست. همه ادیان چه مسیحیت، چه یهودیت و چه بودا واجد وجهی از خود حقیقت بینیاند که متشرعین جاهل را آماده هر گونه اقدام عمل گرایانه میکنند، چه انسانی و چه غیر انسانی؛ اما آنچه در تحلیل تعصب اهمیت دارد پایههای آن یعنی جهل و دیگری تحریک است که تکفیریها را به سمت خشونتهای جدید میکشاند.
مراد از جهل بی سوادی نیست. چنانچه گفته شد، تحقیقات گستردهای در رابطه با فقر، بی سوادی و خشونت ذکر شد. معیّن شد این بی سوادی و فقدان تحصیلات دانشگاهی نیست که منجر به خشونتهای تروریستی میگردد. نظر به تحقیقات به عمل آمده بیشتر اعضای بلند پایه و اعضای میانه و بسیاری از اعضای دون پایه گروههای سلفی دارای تحصیلات دانشگاهی از کالجهای غربیاند. لذا نمیتوان جهل را با بی سوادی مترادف دانست. یکی از راه گشاترین تحقیقات در این زمینه اثر فاخر ایزوتسو با عنوان «مفاهیم دینی و اخلاقی در قرآن» است. به زعم وی آنچه باعث تمایز اندیشهی حیات جاهلی از حیات اسلام است، جهلی است که در مقابل آن «حلم» قرار میگیرد نه کتابت و سواد. (36) حلم عبارت است از صبر و متانت و نجنبیدن بی منطق احساسی در برابر محرکهای بیرونی. در حلم نوعی اعتدال و حوصله قرار دارد. چنانچه قرآن از حیات جاهلی نقل میکند مردمی تصویر میشوند که به بهانههای واهی و کوچک دچار برافروختگی و عصیان میشوند. چه بسا که چند قبیله به خاطر سرایشِ شعرِ هجوآمیز یا کلامِ گزندهی یکی از افراد قبایل، به جان هم افتادهاند و بدون ذرهای عاقبت اندیشی خونها بر زمین ریختهاند. (37)
نظر به تحقیقات مستشرقین، در حیات جاهلی پیش از اسلام، همه عناصر یک حیات متمدن وجود داشت. به نظر آن سه شاخصه کتابت و سواد، ابنیه و آثار مدنی و تجارت که پایههای اصلی یک حیات متمدن محسوب میشوند در عربستان قبل از اسلام وجود داشت. اعراب هم دارای خط و کتابت بودند، هم تجار قریش در عرصه تجارت شرق و غرب فعال بودند و هم این که در عربستانِ قبل از اسلام، ابنیه و آثار مدنی دیده میشد. ولی قرآن این حیات را با داشتن شاخصهای تمدن، حیات جاهلی میخواند نه حیات متمدن. صفت جهل بر آن اطلاق میکند و لزوم عبور از آن را گوشزد میکند. به نظر میرسد در آن حیات جاهلی، کتابت و سواد بود ولی فهم وجود نداشت، تجارت بود ولی اثری از تسامح که محصول تضارب آرا و برخورد تمدنها میباشد، نبود. در آن جا مدنیّت بود، شهر بود، اجتماع انسانها وجود داشت ولی فرهنگ تعامل مدنی وجود نداشت. کافی بود شاعری شعری بسراید و ملتی در آتش بسوزند. لذا در این شرایط فرهنگی است که حلم که جامع صفات صبر و عفو و مدارا است وجود ندارد این جا بیشتر غریزه فرمان میدهد تا عقل حسابگر. به همین دلیل قرآن وقتی میخواهد مؤمنین غیرحلیم را تقبیح کند از صفت حمیت و تعصب جاهلی سخن به میان میآورد. (38)
پایه دیگر تعصب خشن، تحریک از خارج است؛ یعنی در تعصب، جهل، واقعیتی درونی ولی تحریک، عاملی خارجی است. جهل، عنصری ناخواسته است ولی تحریک، هدفمند و با فاعلیتی حسابگر است. تحریک عمدتاً به پروژههای سیاسی با ملاحظه قدرت بر میگردد. حرکتهای تروریستی خشن را نمیتوان جریاناتی خود جوش تلقی نمود. معمولاً یک ذهن دوراندیش دستهای سیاه پشت پرده را میبیند که با تحریک و لمس احساسات جاهلان متعصب سعی در پیش برد اهداف خود از طریقِ حرکتهای تروریستی دارد. مورخینی که از آزارِ نومسیحیان در امپراتوری روم گزارش دادهاند فقط به پایه جهل پارهای انسانهای متعصب توجه نکردهاند، بلکه بیشتر نگاهها را متوجه بزرگان کنیسههایی کردهاند که با ظهور آیین جدید موقعیت خود را در خطر میدیدند. به همین منوال خشونت سیاسی که فِرَق مذهبی علیه یکدیگر مرتکب میشدند بیشتر دلایل مادی داشت تا این که فقط متکی بر احساس باشد. ماکیاولی وقتی که شهریار را نوشت بزرگان کلیسای روم را متهم نمود که با گسترش خشونت و جنگ بین ولایات ایتالیا باعث پاره پاره شدن وفاداریهای ملی شدهاند. ماکیاولی مطامع مادی آنها را میدید نه دغدغه حقیقت را. در بسیاری مواضع، این خود ملاحظات قدرت نیست که عریان آشکار میشود بلکه نقاب دین میزند و پشت آن پنهان میماند. در این میان چه کسی بهتر از جهال متعصب بی خرد است؟ جالب است بدانیم بسیای از فاتحان بد نام تاریخ با ظاهر موجه و متشرع وارد کارزار قدرت میشدند. تیمورلنگ که هر از چندگاه با عنوان جهاد و فتح سرزمینهای کفر، جنگهای خونینی به راه میانداخت، حافظ قرآن بود. گفتهاند قرآن را از اول به آخر و از آخر به اول از حفظ میخواند. تیمور خیلی متشرع بود ولی از هر شهری که خارج میشد که منارهای از سر مردم بی دفاع به جا میگذاشت. امروز نیز تروریستهای تکفیری همان راهی را میروند که بد نامان تاریخ پیمودهاند. سلفی گری از این حیث صرفاً متکی بر جهل نیست. تقریباً در هر جنایت و تروری که این روزها در خاورمیانه اتفاق میافتد دستهای خبیث سوداگران قدرت دیده میشود. دلارهای نفتی، سرمایههای ملی و نیروهای اجتماعی که بعضی از سرزمینهای عرب به جای این که در خدمت مصالح مسلمین به کار بندند صرف کشتار مردان، زنان و کودکانی میکنند که هر روزه اخبار آن از شهرهای بغداد و دمشق و بیروت و پیشاور و کابل مخابره میشود. در نتیجه آنچه امروز با نام تروریسم شناخته میشود مولود هم آغوشی دو چیز است: جهل و خباثت. این خباثت همان «آنارشیست هدف مند» آمریکائیها در خاورمیانه است که بهتر میتواند اهداف دول غربی در منطقه خاورمیانه را تأمین کند.
نتیجه گیری
هم چنان که گفته شد گروههای تکفیری راهی در جهان اسلام برای حل مسائل سیاسی گشودهاند که در تاریخ تروریسم بی سابقه بوده است. آنها با گشودن فصل جدید از آدم کشی پدیده«تروریسم نوین» را رقم زدند که دارای ماهیت و سازمان دهی خاصی است. علل این پدیده را میتوان جهل، تعصب و بی سوادی دانست که به نوعی از مؤلفههای توسعه نیافتگی به شمار میآیند. در واقع، فقدان دموکراسی، موقعیتی را برای پیدایش گروههای تکفیری فراهم نموده تا آنها برای رسیدن به اهداف سیاسی خویش دست به اسلحه برند و بر بحران عقب ماندگی کشور متبوع خویش بیفزایند. به همین دلیل، شاید تنها راه حل چنین پدیدهای ترویج روح تساهل دینی در یک الگوی توسعه دینی است. تسامح که به معنای «به آسانی و نرمی با کسی برخورد کردن» است آن گاه که با تساهل به معنای بخشش، ترکیب میشود ملتی رحمانی از مسلمانان فراهم میآورد و امت پیامبر اسلام را دوباره به آیین سمحه و سهله باز میگرداند.
پینوشتها
1. استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
2. پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
3. مدرس دانشگاه آزاد اردبیل.
4. Freedman, Lawrence, "The Third World War", Survival, Vol. 43, No. 4, winter 2001, p. 61-88.
5. رک. بدی، توماس جی.، «تعریف تروریسم بین المللی؛ نگرش علمی»، ترجمه سید رضا میرطاهر، مطالعات راهبردی؛ رضا سلیمانی، «آشفتگی معنایی تروریسم»، علوم سیاسی.
6. Garrison, Arthur H., "Terrorism. the Nature of Its History". Criminal Justice Studies, Vol. 16(1), 2003, p 41, and. Shughart, William F., "An Analytical History of Terrorism, 1945-2000", Public Choice, Vol. 128, No. 1, Spring 2006, p9.
7. Good and Evil.
8. Cosmic.
9. Tucker, David, "What"s New about the New Terrorism and How Dangerous ls It?", Terrorism and Political Violence, No. 13, Autumn 2001, p. 6; and Crenshaw, Marta, "Political Explanations", in. The Club de Madrid, Addressing the Causes of Terrorism, Madrid, Scholz & Friends, 2005, p. 15. Brinkley, David, Radical Theology as a Destabilizing aspect of the 21st Century Strategic Security Continuum, U.S. War College, Carlisle Barracks, Pennsylvania, 2006, p. 7, available at: www.dtic.mil/cgibin/GetTRDoc?AD=ADA448500&Location=U2&doc=GeTRDoc.pdf.
Ranstorp, Magnus, "Terrorism in the Name of Religion", Journal of International Affairs, Vol. 50, No. 1, summer 1996, p.m 42.
10. Ranstorp, Magnus, "Terrorism in the Name of Religion", Journal of International Affairs, Vol. 50, No. 1, summer 1996, p.m 49.
11. Pyramid.
12. Leaderless Resistance.
13. Lesser, Ian O., "Countering The New Terrorism. Implication for Strategy", in. Countering the New Terrorism, eds. Ian O. Lesser et al, Santa Monica, Calif. RAND, 1999, p. 86; and see, beam, Louis, "Leaderless Resistance", The Seditionist, Issue 12, February 1992, also available at. www.louisbeam.com/leaderless.html.
14. Chain network.
15. Hub network.
16. All-channel network.
17. Arquilla, John & Ranfeldt, David & Zanini, Michele. "Networks, Net wars, and Information -Age Terrorism", in . countering the New Terrorism, eds. Ian O. Lesser et al, Santa Monica, Calif. RAND, 1999, PP. 49-50.
18. Transnational.
19. یوسف زین العابدین، «تروریسم، چالش ژئوپلیتیکی نوین در جهان»، فصلنامه سیاست خارجی.
20. Hoffiman, "Terrorism Trends and Prospects", op.cit,p. 20-26.
21. بر خلاف این رویکرد، شرق شناسان جدید معتقدند که سلفی گری بیش از هر عاملی متأثر از ویژگیهای ذاتی اسلام است نه نتیجه دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی. سلفی گری از این نگاه پیامد ویژگیهای اسلام و تطبق ناپذیری آن با مدرنیسم و در نتیجه غرب گرایی است. در این تلقی اسلام غیر قابل تغییر است و با این افکار و پدیدههای جدید تعارض ذاتی دارد و برای تعارض و ستیز با این پدیدههای جدید جنبشهای اسلام گرایی و بنیادگرایی شکل گرفته است و تا اندازهای نیز مورد حمایت مسلمانان قرار گرفته است. از این رو، جنبشهای سلفی گرایانه پیش از آن که صرفاً یک واقعیت واکنشی و انفعالی باشند پدیدهای است فعال که از متن دین و ارزشهای دینی ریشه میگیرد. این جنبشها در راستای اهداف جهان گیرانه اسلامی میباشند. بنیاد گرایی اسلامی در حقیقت تأیید و اثبات نظریه برخورد تمدنها است. نگاه ذات گرایانه به پدیده سلفیسم را میتوان در دو شاخه جای داد. یکی جریان وفادار به نص که در فقه و شریعت اسلامی ریشه دارد مانند جریان وهابیت در عربستان و شاخه دیگر همان جریان رادیکالی است که ریشه در وهابیت دارد ولی کمتر به نص قرآن وفادار است و عمدتاً یا به دلیل عدم آگاهی از دکترین سنتی اسلام در خود آزادیهای قابل ملاحظهای احساس میکند. سازمان القاعده، طالبان در افغانستان و پاکستان و گروههای نو پدیدی مثل داعش و جبهه النصره در ذیل آن قرار میگیرند.
22. هانری بارتلی، پیشرفت و فقر، مفاهیم و دیالکتیک آنها در تمدنها و فرهنگها، در مارک هنر و پاولی، «فقر، پیشرفت و توسعه».
23. به نقل از ژیلبر آشکار، جدال دو توحش، یازده سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی، ترجمه حسن مرتضوی.
24.Becker, Gary S. (1968). "Crime and Punishment. An Economic Approach." The Journal of Political Economy 76 (2). p. 169-217.
25. Hamermesh, Daniel S. and Neal M. Soss. (1974). "An Economic Theory of Suicide." The Journal of Political Economy 82 (1).p. 83-98.
26. Berman, Eli. (2000). "Sect, Subsidy and Sacrifice. An Economist"s View of Ultra - Orthodox Jews." Quarterly Journal of Economics 115 (3). p.905-953.
27. Hamm, Mark S. (1998). "Terrorism, Hate Crime, and Antigovernment Violence. A Review af the Research." In The Future of Terrorism. Violence in the New Millennium. London SAGE. pp. 59-96.
28. Kressel. Neil J. (1996). Mass Hate. The Global Rise of Genocide and Terror, New ??? Press.
29. Krueger, Alan and Jorn-Steffen Pischke. (1997). "A Statistical Analysis of Crime Against Foreigners in Unified Germany/" Journal of Human Resources 32(1).p.1.209-82.
30. Russell, Charles and Bowman Miller. (1983). "Profile of a Terrorist." Reprinted in Perspectives on Terrorism, Wilmington, Delaware. Scholarly Resources Inc. p. 45-60.
31. Hassan, Nasra. (2001). "An Arsenal of Believers." The New Yorker, November 19. p.36-41.
32. Wilgoren, J. (2001). The Hijackers. A Terrorist Profile emerges that confounds the Experts. New York Times.
33. daniel pipes (2003): "militant Islam reach America" published by Norton compannt.
34. فرهنگ معین، ذیل واژه تعصب.
35. فتح، آیه 26.
36. توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن مجید. ترجمه فریدون بدرهای، ص 25.
37. محمد سعید حنایی کاشانی، «تسامح و تساهل»، نامه فرهنگ؛ حسن بن عبدالله عسکری، معجم الفروق اللغویة، الحاوی الکتاب ابی هلال العسکری و جزء آ من کتاب السید نورالدین الجزائری.
38. فتح، آیه 26.
کتابها:
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. آشکار، ژیلبر، جدال دو توحش، یازده سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی، ترجمه حسن مرتضوی، اختران، تهران 1384.
4. ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره یی، چاپ دوم: نشر فرزان، تهران 1388.
5. بارتلی، هانری، پیشرفت و فقر، مفاهیم و دیالکتیک آنها در تمدنها و فرهنگها، در مارک هنری، پاولی، فقر، پیشرفت و توسعه، ترجمه مسعود محمدی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1374.
6. البوطی، رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه حسن صابری، چاپ اول: آستان قدس رضوی، مشهد 1373.
7. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم 1412ق.
8. خلیل بن احمد، کتاب العین، مهدی مخزومی و ابراهیم سامرانی، قم 1409.
9. رابرت گر، تد، چرا انسانها شورش میکنند؟، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1377.
10. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، محمد سید کیلانی، تهران 1332.
11. عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی، 1383 [بی جا].
12. عسکری، حسن بن عبدالله، معجم الفروق اللغویة، قم 1412ق [بی نا].
13. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد 1933م.
14. فضایی، یوسف، مناظرات امام فخر رازی، تهران 1361 [بی نا].
15. فقیهی، علی اصغر، وهابیان، جلد اول، انتشارات صبا، 1352 [بی جا].
16. فیروزآبادی، القاموس المحیط، جلد 3، دارالاحیاء التراث، [بی جا، بی تا].
17. ماکیاولی، نیکولو، شهریار، ترجمه داریوش آشوری، نشر مرکز، تهران 1375.
مقالات:
1. توماس جی، بدی، «تعریف تروریسم بین المللی؛ نگرش علمی»، ترجمه سید رضا میرطاهر، مجله مطالعات راهبردی، شماره 5 و 6، پاییز و زمستان 1378.
2. چریس، برنارد، «چهار اسلام»، ترجمه علی گل محمدی، ماهنامه زمانه، شماره 22، 1382.
3. حنایی کاشانی، محمد سعید، «تسامح و تساهل»، نامه فرهنگ، شماره 28.
4. دری نورگورانی، حسن، «اقتصاد تروریسم»، فصل نامه علمی پژوهشی آفاق امنیت، سال پنجم، شماره 16، 1391.
5. زین العابدین، یوسف، «تروریسم، چالش ژئوپلیتیکی نوین در جهان»، فصلنامه سیاست خارجی، سال بیست و یکم، شماره 3، پاییز 1386.
6. سلیمانی، رضا، «آشفتگی معنایی تروریسم»، علوم سیاسی، سال نهم، شماره 36، زمستان 1385.
7. سیف اللهی، سیف الله، «در تبیین توسعه و توسعه نیافتگی»، فصل نامه علوم اجتماعی، شماره 1 و 2، پاییز و زمستان 1370.
8. عبداللهی، احمد، «توسعه نیافتگی و توسعه یافتگی»، نشریه ادبیات و زبانها، شماره 3، پاییز 1371.
منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان، (1393)، کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه اسلام، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت، چاپ اول