نویسندگان:
دکتر حسین پور احمدی (*)
علی اکبر بازوبندی (**)
دکتر حسین پور احمدی (*)
علی اکبر بازوبندی (**)
چکیده
رشد افراطگرایی در سالهای اخیر موجب توجه بیشتر محافل علمی و دانشگاهی و همچنین محافل تصمیم ساز حکومتی در این پدیده شده است. نظریهای مختلفی در تحلیل افراطگرایی مطرح شده که هر کدام از جنبهای به بررسی این موضوع پرداختهاند. پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م، در محافل تصمیمگیری ایالات متحده این اتفاق نظر حاصل شد که راه مقابله با این پدیده دموکراتیزاسیون است و چنین تصور شد که با توسعه و تقویت دموکراسی در کشورهای منطقهی خاورمیانه، زمینهی جذب نیرو در سازمانهای افراطی مانند القاعده از بین خواهد رفت. تحولات بعدی نشان داد این ایده- که رابطهی مستقیمی بین فقدان دموکراسی و افراطگرایی وجود دارد- قاعدهای قطعی نیست و گرچه شواهدی در جهت اثبات آن وجود دارد، اما شواهد دیگری وجود دارد که خلاف آن را ثابت میکند واز این رو نمیتوان رابطه علی بین این دو عامل برقرار کرد.1-مقدمه
گفته میشود افراطگرایی دینی قدمتی به اندازهی دین دارد. در سدههای اخیر این موضوع در ادیانی نظیر یهودیت به ویژه مسیحیت مورد توجه بوده است. با گسترش اسلام سیاسی در دهههای 1960 و 1970 م، و خیزش نهضتهای اسلامی در بین جوامع مسلمان، موضوع افراطگرایی در جوامع اسلامی نیز مجدداً مطرح شده است. امروزه این گرایش، به ویژه در بین نویسندگان غربی وجود دارد که بین مفاهیم دین سیاسی، جنبشهای تمامیت خواه، بنیادگرایی و افراطگرایی سیاسی پیوند برقرار کنند. ریشهی این مسئله نیز به خیزش گروههای اسلامی خشن در خاورمیانه و دیگر مناطق باز میگردد. هدف عمدهی گروههای افراطی اعتراض به وضع موجود و رسیدن به وضع ایدهآل است که از طریق ترسیم جامعهای آرمانی به دنبال تحقق آن هستند. افراطگرایی دینی نه ویژهی اسلام و جوامع اسلامی است و نه لزوماً افراطگرایی اسلامی، خشونت بارتر از افراطگرایی مسیحی و یهودی است. (1) برای فهم دقیقتر افراطگرایی در جوامع اسلامی، درک دقیق چند عنصر دیگر از جمله: اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامی ضرورت دارد. یک دیدگاه بین افراطگرایی اسلامی و تروریسم اسلامی تمایز قائل میشود و معتقد است مرز تمایز بین این دو، خشونت مسلحانه است و افراطگرایی عموماً به دنبال تحمیل یک سری ارزشها و اعتقادات، از جمله در زمینه پوشش، به پیروان خود است. دیدگاه دیگر، تروریسم اسلامی را در ذیل مفهوم افراطگرایی اسلامی تعریف میکند و آن را حد نهایی افراطگرایی اسلامی میداند. از نظر این دیدگاه خشونت مسلحانه مرز تمایز بین افراطگرایی اسلامی و بنیادگرایی اسلامی است.پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م.- که به نقلی با رشد 400 درصدی مطالعات مرتبط با تروریسم و افراطگرایی همراه بود (2)- رویکرد غالب دولت آمریکا در مبارزه با این پدیده، دموکراتیزاسیون بود و تصور شد که با دمکراتیک کردن جوامع اسلامی، با این معضل برخورد ریشهای خواهد شد. فرض اساسی این بود که با مشارکت گروههای اسلامی در روند اداره جامعه، دیدگاههای آنها تا حد زیادی تعدیل خواهد شد. این فرض ممکن است در بعضی مصادیق به تأیید رسیده باشد، اما لزوماً رابطهای مستقیم و علی بین مشارکت سیاسی و تعدیل افراطگرایی وجود ندارد. روند تحولات بعدی در جوامع اسلامی نشان داد که این تصور نمیتواند مبنای تحلیل واقع بینانه قرار گیرد. در واقع یکی از تحلیلهای قابل اعتنا دربارهی رشد افراطگرایی بعد از حوادث اخیر بیداری اسلامی این است که به دنبال از بین رفتن امیدی که به مشارکت در قدرت به وجود آمد، تحولات خشونت بار افزایش یافت. اخوان المسلمین مصر نمونهی روشنی از این وضعیت است. این گروه که در چند دهه اخیر رویکرد سازش را در قبال قدرت حاکم در مصر در پیش گرفته و عمدتاً در فعالیتهای اجتماعی درگیر بود، پس از کنار گذاشته شدن از قدرت، رو به خشونت آورده است.
تحقیق حاضر در بررسی ریشهها و علل افزایش افراطگرایی در بین جوامع مسلمان به دنبال پاسخ به این سؤال است که رابطه بین افراطگرایی و دموکراتیزاسیون چیست؟ آیا با دموکراتیک شدن جوامع اسلامی، افراط از این جوامع رخت برخواهد بست؟ فرضیه این پژوهش این است که گرچه در مواردی دموکراتیزاسیون به روند تعدیل افراطگرایی کمک کرده است، اما نمیتوان رابطهای علی بین این دو برقرار کرد؛ به عبارت دیگر، گرچه در مواردی طرد و سرکوب از سوی حکومت منجر به در پیش گرفتن رویههای خشونت بار از سوی جنبشهای اسلامی شده است و در مواردی دیگر مشارکت اسلامگرایان در حکومت باعث تضمین عدم توسل به خشونت از سوی این گروهها شده است، اما چنین رابطهای همیشه برقرار نیست.
در تحقیق حاضر ابتدا به بررسی مفهوم افراطگرایی پرداخته خواهد شد و سپس به بررسی افراطگرایی اسلامی و زمینهها و عوامل بروز آن میپردازیم، و در ادامه ضمن بررسی سیاست دموکراتیزاسیون دولت بوش، در جهت مقابله با تروریسم و بررسی تحولات در برخی از کشورهای اسلامی نظیر مصر، الجزایر و تونس به آزمون فرضیه خواهیم پرداخت. شیوه تحقیق توصیفی- تحلیلی است.
2- تعریف تروریسم
افراطگرایی، تروریسم و رادیکالیسم مفاهیمی هستند که پس از جنگ سرد و به ویژه پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م. به کرات مورد استفاده قرار گرفتهاند. پس از حملات 11 سپتامبر 2001م. به ساختمان تجارت جهانی و وزارت دفاع آمریکا، انتشار مقالات تحقیقی در مورد تروریسم با رشد 400 درصدی رو به رو شد، اما با وجود تحقیقات بسیار در حوزه مطالعات تروریسم، هیچ اجماعی در مورد تعریف آن به دست نیامده است؛ به عنوان مثال، با وجود این که در نسخه سال 1984م. مجله تروریسم سیاسی بیش از صد تعریف از تروریسم آمده است، ولی در مورد یک تعریف جامع هیچ توافقی صورت نگرفته است. ریشهی این مسئله، بخشی سیاسی، بخشی ایدئولوژیک و مقداری ناشی از مشارکت رشتههای متعددی است که در مطالعه تروریسم شرکت دارند. (3)اصلیترین عامل در ایجاد چنین خلأ مفهومی، داشتن ماهیتی ایدئولوژیک است. امری که بیان تعریفی مورد پذیرش تمامی گروههای منتفع را غیرممکن میکند. موضوع تعریف واژهای مانند تروریسم را نمیتوان جدا از مرجع تعریف کنندهاش دانست. (4) از این نگاه، فرد افراطی از نظر یک گروه، تروریست و از نظر گروهی دیگر به صورت مبارز آزادی بخش تعریف میشود. در نتیجه هر تعریفی از ترور و تروریسم الزاماً تعریفی اختیاری است که هدف اصلیاش ایجاد یک نقطه عطف برای بحث بیشتر است. (5)
برخی نویسندگان با آگاهی از محدودیتهای فراروی مفهومسازی علمی از تروریسم، به انتزاع عناصر مشترک در اعمال تروریستی علاقهمند شدهاند؛ برای نمونه الکس اشمید عناصر اصلی مشترک در تعاریف بیان شده از تروریسم را اینگونه برشمرده است: اعمال خشونت و زور، تعقیب اهداف سیاسی، ایجاد وحشت و ترس، تهدید و واکنشهای پیشدستانه، آماج خشونت و سازمان یافتگی خشونت. (6)
در تعاریف به عمل آمده از تروریسم، برخی تعاریف بر عاملان اقدامات تروریستی تمرکز میکنند، بعضی بر اهداف تمرکز دارند و بعضی بر فنون تروریستی تأکید دارند.
در مجموع، دو ویژگی برای تمایز تروریسم از سایر اشکال خشونت ضروری است: اول این که هدف اقدامهای تروریستی افراد غیرنظامی هستند؛ و دوم آن که هدف آنها ایجاد وحشت است با نیت کسب امتیازات سیاسی. (7)
3- چارچوبهای نظری برای درک تروریسم و افراطگرایی خشونت بار
در ادبیات مطالعات تروریسم نظریههای متعددی وجود دارد که فرضه یها مختلفی را در مورد ریشههای افراط، رادیکالیسم و تروریسم مطرح میکنند. به طور کلی، میتوان این نظریهها را در چهار دسته طبقه بندی کرد: انتخاب عقلانی، ساختاری یا اجتماعی، محرومیت نسبی و نظریههای روانی.نسل اول تحقیقات در ارتباط با درک رفتارهای تروریستی، خود را در قالب تئوریهای عام خشونت نشان داد. این تحقیقات با بهرهگیری از تئوریهای غریزهی خشونت، ناکامی- پرخاشگری، یادگیری اجتماعی و شناختی، به بررسی رفتارهای خشونت آمیز تروریستی و عوامل گرایش تروریستها به خشونت پرداختهاند. بعدها برخی محققان با توجه با اهمیت دقت به تفاوت بنیادین میان این نوع خشونت با سایر انواع آن ویژگیهای خاص عاملان تروریسم در دو سطح تحلیل فردی و گروهی، فرضیههایی در ارتباط با تروریسم بیان کردهاند. (8)
1-3. نظریهی انتخاب عقلانی
براساس نظریهی انتخاب عقلانی، افراد برای شرکت کردن یا نکردن در گروههای افراطی یا اقدامهای تروریستی براساس تحلیل هزینه- فایده عمل میکنند. مزایای مشارکت در مقابل هزینهها سنجیده میشود و اگر مزایا بیشتر از هزینهها باشد، فرد تصمیم به مشارکت میگیرد. (9)افراد در حالت جمعی نیز کاملاً حساب شده عمل میکنند؛ گرچه در منطق فردی این عمل کاملاً غیرعقلانی محسوب شود. از نظر مارتا کرنشاو، تروریسم ممکن است به عنوان گزینهای مطلوب از سوی تمامی اعضای گروه تروریستی به دلایل سیاسی و استراتژیک مطلوب به نظر رسیده و انتخاب شود. (10)
2-3. نظریهی ساختاری یا اجتماعی
نظریهی جدیدی با اصلاح نسخهی نظریهی انتخاب عقلانی پدید آمد که با برخی متغیرهای ساختاری بر رفتار گروه تمرکز میکند. این نظریه بیان میکند که گروههای خشن سیاسی خشونت سیاسی را به عنوان یک شیوه استراتژیک انتخاب میکنند و این که گروه، دارای ارزشهای جمعی است و تروریسم را به عنوان شیوه اقدام از بین گروهی از جایگزینها انتخاب میکند. به علاوه، نظریه پردازان ساختاری تصریح میکنند که عوامل روانی میتوانند به عنوان عامل محدود کننده علیه انتخاب عقلانی افراد عمل کنند. (11)3-3. نظریهی محرومیت نسبی
معمولاً تصور غالب در مورد ریشههای افراطگرایی این است که برخی مناطق به سبب شرایط طبیعی نفوذ ناپذیر، نداشتن تعامل با دنیای خارج و مرکزگریزی و ناسازگاری با دولت مرکزی مولّد عقب ماندگی فرهنگی و رفاهی - اقتصادی و در نتیجه افراطگرایی شدهاند، از این رو فقر، محرومیت، ناکامی تندروهای مذهبی در بنیانگذاری آرمان شهر ایدئولوژیکشان، بی سوادی و تعصب، سبب انزوا و دور ماندن بخشهایی از جوامع از روندهای سیاسی مدرن شده است که آثار آن به صورت خشونت بروز میکند.نظریهی «ناکامی- پرخاشگری» که جان دولارد و دوب به آن پرداختهاند، معتقد است بروز رفتار افراطگرایانه همواره مستلزم وجود ناکامی قبلی است و برعکس. براساس این نظریه، رفتارهای پرخاشگرانه در نوعی ناکامی ریشه دارند که این ناکامی نیز ناشی از محرومیتهای اقتصادی- سیاسی و اجتماعی است. هرگاه مانعی بین فرد و اهدافش قرار گیرد، حالت یأسی به علت ناتوانی در دستیابی به اهداف، ارزشها و آرزوهای اجتماعی به افراد دست میدهد که موجب تندروی و خشونت میشود. (12)
اما تحلیلهای صورت گرفته بر دادههای جمعآوری شده از سوی وزارت امور خارجه آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر نشان میدهد که مدارک قابل اطمینانی برای وجود رابطه میان فقر و تروریسم وجود ندارد. بررسیهای صورت گرفته در ارتباط با تأثیر فقر بر گسترش بنیادگرایی در خاورمیانه و حملات تروریستی نشان از آن دارد که همواره عاملی بسیار با اهمیتتر در این نوع گرایشها نقش داشته است و نگاه صرفاً بر پایه اقتصاد بسیار سادهانگارانه خواهد بود. تحقیقات در ارتباط با اقدامات انتحاری نیز به نتایج مشابه رسیده است که درستی فرضیه مزبور را مورد تردید قرار میدهد. (13)
4-3. نظریههای روانی
حوزه اصلی تمرکز در این دسته نظریهها کارکرد روانی و شخصیت افراد است؛ اما اینگونه تلاشها از بیان یک تحلیل سازگار ناتوان بودهاند. بررسی تروریسم جهادی تنوع فراوانی را نشان میدهد: برخی از نظر مالی ثروتمند هستند در حالی که بعضی دیگر فقیر هستند؛ عدهای دارای تحصیلات عالیه هستند در حالی که تعدادی دیگر فاقد تحصیلات عالیهاند؛ برخی به خوبی جذب جوامع شدهاند در حالی که عدهای در مناطق حاشیهای جامعه زندگی میکنند. تنها نقطه مشترک جهادیها این است که آنها در زمینههای متعددی و به میزان زیادی «طبیعی» هستند (14) دو تحقیق عمده در این زمینه تحقیق رای کارادول و اندرو سیلک به این نتیجه رسیدند: تروریستها طبیعی هستند و اقدامهای تروریستی معمولاً به وسیله افراد منطقی و سالمی صورت میگیرد که انگیزههایی ارزشمند دارند. (15)4- تاریخچه تروریسم
خشونت پدیدهای است که بشر در سراسر تاریخ زندگی خود با آن مواجه بوده است. تروریسم به عنوان وجهی از خشونت هم در تاریخ کشورهای غربی و هم در کشورهای شرقی، مدام اتفاق افتاده است. در تاریخ بسیار مشاهده شده که ترورهایی به صورت سازمان یافته علیه دشمنان سیاسی صورت گرفته است. اصولاً تاریخروم پر از دسیسه چینی برای از میان برداشتن رقبا و چهرههای برجسته سیاسی و اجتماعی است که بیشتر از آبشخور جاهطلبی و کینهجویی سیراب شده است. در کشورهای شرقی از جمله ایران نیز سوء قصد علیه قدرتمندان، تاریخچه طولانی و غم انگیزی دارد. این پدیده در امپراتوریهای ایران باستان فراوان اتفاق افتاده است. خسروپرویز پادشاه ساسانی به دست درباریان کشته شد. آوازه جنبش فرقهی اسماعیلیان به رهبری حسن صباح در طرح ریزی و انجام ترورهای سازمان یافته چنان بلند بوده است که غربیها نه تنها درگذشته بلکه امروز علاقه مند به آنان هستند. (16)در ادبیات موجود مربوط به تروریسم، علاقهمندی زیادی به درک تحولات معاصر و آیندهی افراطگرایی خشن وجود دارد و به ر یشهای تاریخی این جریان کمتر پرداخته میشود. برخی محققان معتقدند تاریخ باید به شکل برجستهتری در مطالعه تروریسم مورد توجه قرار گیرد. سیلک در بررسیای که انجام داد دریافت که تنها 3.9 % مقالات مرتبط، به موضوع تروریسم در گذشته پرداختهاند و کمتر از نیمی از آنها به تاریخ قبل از 1960م. پرداختهاند. آنچه که تهدید تروریسم را امروزه برجسته میسازد، در دسترس بودن ابزارهای ویرانگر ترور، پوشش رسانهای جهانی همزمان و ابزارهای ارتباطی در اختیار تروریستهاست. این ابزارها در گشته در اختیار تروریستها قرار نداشت. ابزارهای قبل از قرن نوزدهم، همراه با زمان تکامل یافت؛ به عنوان مثال، کشتن شاه با تسری یافتن به شورای سران دولتها و هدف قرار دادن مشاورین نزدیک و سایر نمایندگان سیاسی جایگزین شد. ظهور ایدئولوژیهای آزادی خواهانه مانند دموکراسی و ملیگرایی نه تنها بر تاریخ و جنبشهای اجتماعی، بلکه بر توسعه تروریسم نیز اثرگذار بود. این امر با انقلاب روسیه و ظهور تروریسم دولتی هیتلر، استالین و موسولینی تکامل یافت. خیزش جنبشهای ضد استعماری نیز در درک تکامل و توسعه تروریسم مدرن نقش اساسی دارد.
از دهه 1960م. به بعد، تروریسم و خشونت سیاسی با در دسترس قرار گرفتن فناوری و تسلیحات مدرن وارد مرحله جدیدی شد. این مسئله با شکلگیری ملتهای جدید، جنگ ویتنام و بین المللی شدن موضوعاتی مانند مسئله فلسطین تشدید شد. (17)
دیوید راپاپورت مینویسد: به لحاظ تحول تاریخی تروریسم بین المللی در دنیای پساوستفالیایی، تاکنون چهار مرحله یا موج را تجربه کرده است. اولین موج که به موج آنارشیستی معروف است، در دهه 1880 م. شروع شد و به مدت چهل سال ادامه پیدا کرد و به دنبال آن در دهه 1920م. موج ضد استعماری با تروریسم قومی شروع شد و عمدتاً در دهه 1960م. رو به کاهش نهاد. اواخر دهه 1960م. موجب چپ جدید یا موج مارکسیستی به وجود آمد و تقریباً تا دهه 1990م. به صورت لجام گسیختهای ادامه یافت که هنوز هم در برخی کشورهای گروههایی از آن فعال میباشند. چهارمین موج از 1997م. به بعد، نمود داشته است. فن غالب اعمال تروریستی در موج اول قتل یا ترور شخصی بود. موج دوم با حمله با اهداف نظامی مشخص میشد که در موج سوم جای خود را به آدمربایی یا گروگانگیری داد. در سه دهه اول موج سوم بیش از 700 هواپیماربایی رخ داد. با پایان جنگ سرد و فروپاشی مارکسیسم، استراتژیستها و متفکرین غربی از جمله راپوپورت معتقدند قرن 21 شاهد برآمدن موج جدیدی از تروریسم است که فن خاص آن عملیات انتحاری است. (18)
5- ظهور افراطگرایی مذهبی
در دوران اخیر، به ویژه در دهه گذشته، ادبیات تروریسم بر تروریسم الهام گرفته از دین تمرکز کرده است که از آن با عنوان تروریسم جدید یاد میشود. این موج جدید، نوعی گسست از تروریسم قبلی را تداعی میکند. به طور مشخص، در حالی که تروریسم قدیم از ویرانی خشونت بار برای دستیابی به هدف سیاسی استفاده میکرد، در تروریسم جدید ویرانی، خود یک هدف است. این ویرانی جدید از طریق سلاحهای کشتار جمعی مثل سلاحهای بیولوژیکی، هستهای و شیمیایی صورت میپذیرد. هم چنین ساختار سازمانی تروریسم جدید غیرمتمرکز است و مراکز اقتدار برابر متعدی دارد ( برخلاف ساختار متمرکز و سلسله مراتبی تروریسم قدیم). به علاوه، در حالی که تروریسم قدیمی ریشه در ایدئولوژی سیاسی داشت، تروریسم امروزی بر پایهی عقاید مذهبی توجیه میشود. (19)گروههای تروریستی امروزه با استفاده از وسایل ارتباط جمعی و فناوری پیشرفته قادرند طرفداران خود را در تمامی نقاط دنیا پرورش دهند و به همین دلیل است که امروزه فشار گروهی حاکم بر تروریستها نیست که آنها را به عمل وا میدارد، بلکه آرمانها و الهامها باعث میشود به گروه تروریستی که به نام اسلام و براساس اهداف و مواضع مذهبی عمل میکند توجه اندیشمندان حوزهی تروریسم را به خود جلب کرده است. این گروه بر پایه یک ایدئولوژی مذهبی که از سوی ایدئولوگهای این شبکه دائم در حال به روز شدن است، توانسته با بهرهگیری از وسایل ارتباط جمعی اعضای خود را در تمام نقاط دنیا آموزش دهد. این افراد با اعتقاد به یک ایدئولوژی عضو گروه میشوند و براساس اهداف و روشهای مشروع دست به خشونت میزنند و در این راه از فدا کردن جان خود هیچ ابایی ندارند. (20) به تعبیر یک اندیشمند غربی، تروریسم مذهبی چیزی بیش از تهدید علیه امنیت ملی است این جنگ، جنگی روانی و معنوی است که نیازمند پاسخی از همان سنخ است. چنین پاسخی مستلزم درک این نکته است که تروریستهای مذهبی نه تنها به دنبال ترساندن قربانیان خود به شکل فیزیکی هستند، بلکه به دنبال شیوع نوعی وحشت روحی- روانی هستند. (21)
دربارهی شکلگیری این موج جدید افراطگرایی مذهبی دلایل متعددی مطرح شده است. این دلایل شامل: توضیحات ماهوی در مورد ماهیت دین اسلام، نافذ بودن آموزشهای اسلامی و نفوذ رهبران اسلامگرای تندرو، توضیحات روان شناسانه که بر تأثیر شهرنشینی سریع، بی کاری و ناهنجاریهای اجتماعی متمرکز است، توضیحات سیاسی که تروریسم را به عنوان ابزار برگزیده سیاسی با استراتژیک برای سرنگونی ایالات متحده یا سلطه سیاسی اقتصادی غرب و پاسخگویی به مظالمی چون مسئله فلسطین توصیف میکند و توضیحات اقتصادی که تروریسم اسلامی را به عقب ماندگی اقتصادی، محرومیت و فقر نسبت میدهند، میشود. (22)
6- دموکراسی و تروریسم
بحث پیرامون ارتباط تروریسم با دموکراسی یکی از مهمترین نقاط برخورد حوزه سیاسی و حوزه جامعه شناسی است. براساس دیدگاه جامعه شناسان آمریکایی، بعد از واقعه تروریستی 11 سپتامبر توسعه دموکراسی به عنوان ابزاری برای افزایش امنیت در جامعهی جهانی مطرح شد که قادر به جلوگیری از اقدامهای تروریستی است. براساس این دیدگاه، توسعه دموکراسی پایه و اساس امنیت در خاورمیانه تلقی شد. از آنجا که محافظهکاران آمریکا، بنیادگرایی اسلامی یا رادیکالیسم اسلامی را در منطقه خاورمیانه مهمترین عامل رشد تروریسم میدانند معتقدند باید از طریق حمایت از اسلام اصلاحطلب و دموکرات، شیوههای معتدلی از حکومت اسلامی را در این منطقه مستقر کرد تا اسلام در مرزهای خود باقی بماند و بنیادگرایان اسلامی نتوانند از طریق روشهای تروریستی، ایدئولوژی خود را به بیرون از مرزها ببرند و به اهداف خود دست یابند. (23)پس از حملات 11 سپتامبر 2001م. این دیدگاه در میان سیاست گذاران غربی رواج یافت که حمایت از رژیمهای اقتدارگرا در خاورمیانه منافع غرب را به خطر انداخته است. به طور خاص، اتحاد بین ایالات متحده و رهبران سرکوبگر عرب باعث خشم گروههای اسلامگرا از ایالات متحده گردید. رژیمهایی که تصور میشد از دوستان ایالات متحده هستند، مانند عربستان سعودی و مصر، نقش اساسی در ظهور القاعده داشتند. بر پایهی چنین استدلالهایی، این نتیجه حاصل شد که نبود دموکراسی در خاورمیانه در ظهور تروریسم اسلامی نقش داشته است.
در نتیجه، سیاست خارجی ایالات متحده بر پایهی چنین نتایجی مورد بازبینی قرار گرفت. بر پایهی اظهارات جورج بوش و کالین پاول، رئیس جمهور و وزیر خارجه وقت آمریکا، دموکراتیزاسیون به اولویت اصلی سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه تبدیل شد. در ژوئن 2004م. ابتکار مشارکت خاورمیانه گستردهتر در اجلاس G8 در آتلانیا اعلام شد.
اعلام این سیاست از همان ابتدا با انتقادات و اعتراضاتی، چه در درون جامعه آمریکا و چه در بین کشورهای اسلامی، مواجه شد. برخی این قضیه را که رابطه مستقیمی بین پیشرفت در روند دموکراتیزاسیون و حذف ریشههای تروریسم اسلامی وجود دارد، مورد انتقاد قرار دادند. آنها هم چنین هشدار دادند که گذر از دیکتاتوری به دموکراسی میتوانند باعث هرج و مرج و آشفتگی شود. برخی مفسرین نیز رابطه بین دموکراسی و ثبات و این که دموکراسی باعث شکلگیری رژیمهای صلحطلب و شکوفا میشود، را زیر سؤال بردند. (24) در بین کشورهای اسلامی نیز این تلقی ایجاد شد که ایالات متحده با سوء استفاده از حادثه 11 سپتامبر به دنبال این است که اسلام را جایگزین تهدید کمونیسم کند و جنگ علیه ترور و دموکراتیزاسیون، در واقع پوششی برای حمله به کشورهای اسلامی و دستاندازی به منابع آنها و ایجاد دگرگونی در نظامهای کشورهای اسلامی با هدف تأمین منافع غرب است.
مطالعات در زمینهی دموکراسی و تروریسم نشان میدهد که هیچ رابطهی علی بین فقدان دموکراسی و تروریسم در هیچ جای دنیا وجود ندارد. «مارتا کرنشاو» فقدان فرصت برای مشارکت سیاسی و اعمال حکومتها نظیر استفاده غیرمعمول از زور در پاسخ به اعتراضات یا درخواست اصلاح را به عنوان کاتالیزور- برای توسل به اقدامات تروریستی- در نظر میگیرد. وی معتقد است پدیدهی تروریسم در جوامعی ظهور مییابد که بسته هستند و در مقابل نوآوری مقاومت میکنند. او همچنین بیان میکند که تروریستها تصور میکنند هیچ گزینهای وجود ندارد و آنها چارهای جز توسل به اقدامات تروریستی ندارند. در مطالعهای دیگر دیوید راپاپورت و واینبرگ، میزانی که انتخاب موجب ایجاد تقابلهای خشونت بار میشود را برجسته میسازند. «کریستوفر هیوئیت» در پاسخ به این سؤال که چرا تروریسم تا حد زیادی در جوامع باز و دموکراتیک معمول است به بررسی صحنه سیاسی ایالات متحده میپردازد و نتیجه میگیرد توسل جستن به خشونت به احتمال زیاد زمانی اتفاق میافتد که آرزوهای اعضای یک گروه مطرح میشود، اما در روند سیاسی مجال بروز پیدا نمیکند. (25)
گریگوری گاس به این سؤال که آیا درست است که به اندازه دموکراتیک شدن یک کشور، احتمال تروریسمزایی و شکلگیری گروههای تروریستی در آن کشور کمتر میشود، پاسخ منفی میدهد. از نظر وی تروریسم ریشه در عواملی دارد که بسیار جزئیتر از نوع رژیم یک کشور هستند. اگرچه تاکنون مطالعات و بررسیهای بسیار زیادی دربارهی تروریستها و سازمانهای تروریستی انجام گرفته است، اما تنها تعداد اندکی از آنها سعی کردهاند تعیین کنند آیا بالاخره دموکراسی بیشتر به تروریسم کمتر منجر میشود یا خیر. (26)
ویلیام یوبانک و لئونارد واینبرگ، دو کارشناس امور سیاسی، در تحقیق خود درباره وقایع تروریستی دهه 1980م، نشان میدهند بیشترین حوادث تروریستی، در کشورهای دموکراتیک به وقوع پیوستهاند و ضمناً عاملان این حوادث و نیز قربانیان آنها عموماً ساکن کشورهای دموکراتیک بودند. مقایسه دو کشور هند (به عنوان پرجمعیت ترین کشور دموکراتیک جهان) و چین (به عنوان پرجمعیت ترین کشور استبدادی جهان) دشواری این گمان را که دموکراسی راه حل مشکل تروریسم است بیشتر نمایان میسازد. گزارش الگوهای تروریستی جهانی در سال 2000-2003 م. نشان میدهد که در این فاصلهی زمانی، در کشور هند دویست و سه مورد حملات تروریستی بین المللی اتفاق افتاده است، در حالی که حتی یک مورد از این گونه حملات در چین مشاهده نشده است. (27)
7- شواهد تجربی
جدای از مباحث نظری فوق، شواهد تجربی در منطقه خاورمیانه نیز به طور کامل این رابطه علی را تأیید نمیکند. در الجزایر رابطه لی بین طرد سیاسی و سرکوب جنبش اسلامگرا و اتخاذ تاکتیکهای تروریستی از سوی این جنبش روشن است. توضیح آن که، در دهه 1980م. رژیم حاکم الجزایر، تحت فشار بحران مشروعیت، دست به اصلاحاتی در قانون اساسی زد و نظام تک حزبی را در سال 1989م. لغو کرد و اجازه فعالیت برای احزاب خارجر از جبههی آزادی بخش را فراهم کرد. با تصویب این قانون احزاب و تشکلهای بسیرای به وجود آمدند، اما مؤثرترین این گروهها جبههی اسلامی برای نجات الجزایر بود که از اتحاد تعداد زیادی از شخصیتهای مطرح اسلامی و هیئتها و مجامع اسلامی تشکیل شد. در اولین انتخاب آزادی که در تاریخ الجزایر در ژوئن 1990م. برگزار شد، جبههی اسلامی توانست 66 درصد کرسیهای شوراهای ایالتی و 56 درصد شوراهای شهرداریها را به دست آورد. با پیروزی این جبهه، ارتش و گروه حاکم از به قدرت رسیدن اسلامگرایان به هراس افتادند. و تدبیر را در ابطال انتخابات و اعلام وضعیت فوق العاده یافتند. در آستانه مرحله دوم انتخابات، ارتش کودتا کرد و شاذلی بن جدید، رئیس جمهور کشور را، وادار به استعفا کرد.غیرقانونی اعلام کردن فعالیتهای این جبهه باعث رویآوردن آنها به فعالیتهای زیرزمینی و مبارزه قهرآمیز با حکومت شد. در این زمان بازوی نظامی جبهه یعنی ارتش نجات شکل گرفت که به مقابله مسلحانه با نیروهای امنیتی میپرداخت. در این میان، ارتش نجات با انشعابی از موضع ضد حکومتیتر و سازش ناپذیرتر مواجه گشت. گروه انشعابی برخلاف ارتش نجات، فقط مراکز دولتی و نظامی را هدف قرار نمیداد، بلکه غیرنظامیان و اتباع خارجی را نیز مورد سوء قصد قرار میداد. در طول این سالها شدت خشونتها به سطح بی سابقهای رسید تا آن جا که به جرأت میتوان از آن به جنگ داخلی تعبیر کرد. بنا به گزارشهای موجود بیش از 120 هزار نفر در این خشونتها جان خود را از دست دادند که بیشتر آنها افراد غیرنظامی بودند. (28)
اما در مصر، افزایش تروریسم در نتیجهی انسداد فضای سیاسی توسط رژیم در پاسخ به افزایش محبوبیت اخوان المسلمین در دهه 1980 م. بود. دستکاری حکومت در قوانین انتخاباتی منجر به تحریم انتخابات 1990م. از سوی اخوان المسلمین گردید. در شب انتخابات 1995م. تعداد زیادی از اعضای کادر رهبری اخوان المسلمین دستگیر شدند. در همین زمان اقدامات شورشی گروه جماعت اسلامی از جمله حمله به توریستهای خارجی، مسیحیان و مقامهای دولتی به طرز چشمگیری افزایش یافت.
البته باید بیان کرد رابطه مستقیمی که بین طرد سیاسی و سرکوب با توسل به شیوههای تروریستی در الجزایر وجود داشت، در مصر به همان میزان قانع کننده نبود. بررسی دقیقتر شواهد نشان میدهد که توسل جماعت اسلامی به تروریسم و شورش مسلحانه پاسخ به طرد اخوان المسلمین از روند سیاسی نبود. در واقع، جماعت اسلامی به طور سنتی از مشارکت در انتخابات مجلس دوری میکرد و اخوان المسلمین را به سبب در پیش گرفتن شیوه مشارکت سیاسی بارها محکوم کرده بود. همچنین میتوان پیشینهی افزایش اقدامات تروریستی را تا اواخر دههی 1970م، زمانی که معاهده صلح با اسرائیل به امضا رسید، به عقب برد. در واقع سطوح متفاوت شدن خشونت در مصر را نمیتوان با باز یا بسته شدن فضای سیاسی مرتبط دانست. به عنوان مثال در سال 1987م. هم جماعت اسامی و هم جهاد اسلامی فعالیتهای خشونت بار خود را افزایش دادند، در حالی که در همان سال اخوان المسلمین مهمترین موفقیت انتخاباتی خود را با کسب 58 کرسی در مجلس در ائتلاف با سایر گروههای اسلامی به دست آورده بود. (29)
در تونس، کشوری که در بین کشورهای عرب از همه سکولارتر است، محرومیت حزب النهضه از مشارکت سیاسی، باعث میانهروی بیشتر از جانب آن حزب شد. پس از سرنگونی «حبیب بورقیبه» توسط زین العابدین بن علی در سال 1987 م،. فضای سیاسی برای مدت زمان کوتاهی باز شد، اما موفقیت جنبش اسلامی النهضه در انتخابات سال 1989م. و افزایش محبوبیت آن و همچنین خیزش اسلامگرایی در کشور همسایه، الجزایر، هشداری به رژیم حاکم بود. در نتیجه فضای سیاسی به سرعت بسته شد. نتیجه این سیاست، اعتدال بیشتر از جانب النهضه و به ویژه رهبر آن غنوشی بود.
نوشتهها و اعلامیههای «غنوشی» حاوی احترام به ارزشهای لیبرال و نهادهای دموکراتیک، مدارا با اقلیتها، نگاه بازتر دربارهی برابری زنان و مردان است. (30) تبعید غنوشی به غرب به وی فرصت آن را داد تا نگاهی متفاوت به سکولاریسم، به ویژه نوع انگلوساکسونیاش داشته باشد. وی در غرب دید که سکولاریسم رسمی موجود در غرب نه تنها به معنای دین ستیزی نیست، بلکه فرصت دین پروری را نیز بهتر از دولتهای سکولار مستبد حاکم بر جهان اسلام فراهم میکند و در حالی که اسلام و مظاهر تدین اسلامی در کشورهای سکولاری مانند ترکیه، ایران دوره پهلوی و تونس با فشارهای شدید مواجه است، در غرب فرصتی مناسب برای گسترش اسلام و عمل به آموزههای آن فراهم شده و اسلام در غرب عاملی برای بهداشت اخلاقی و گشودن درهای معنویت به روی غربیها شده است. البته ذکر این نکته ضروری است که غنوشی با انعطافی که در برابر نظام سیاسی غرب نشان داده، قصد کنار زدن شریعت از حوزه عمومی را ندارد و بر این عقیده است که اگر مشکل استبداد در کشورهای اسلامی حل شود و قدرت، ساختار دموکراتیک پیدا کند و مردم بر سرنوشت خود حاکم شوند، به طور طبیعی حقوق را با شریعت تنظیم میکنند.
وی افق آیندهی النهضه و برنامهی اسلامگرایی را چنین ترسیم میکند: تنها راه پیشروی برنامهی آینده اسلامگرایی به عنوان نماینده ایدههای امت اسلامی در عرصههای استقلال طلبی و یکپارچگی این است که در مسیر دفع این دو شر- تندروی سلفی و استبداد- پیش قراول امت اسلامی قرار گیرد. در این نبرد هیچ یک از این دو جبهه بر دیگری مقدم نیست، چرا که هر یک از این دو در خدمت دیگری است و از یکدیگر نیرو میگیرند. (31)
در انتها مناسب است به دیدگاههای شادی حمید (shadi Hamid) نویسنده و کارشناس ارشد مرکز سابان اشاره شود که به نوعی مؤید مطالب فوق است که سرکوب و طرد نه تنها در همه جا منجر به خشونت نمیشود، بلکه حتی منجر به افزایش مدارا میشود. وی معتقد است:
در دهه 1980 م. برای مدتی فضای باز دموکراتیک در منطقه به وجود آمد، اما باز هم شاهد بازگشت جوامع این منطقه به سرکوب بودیم که با شروع سال 2000، شدت بیشتری پیدا کرد. همان طور که در برداشت عمومی این اصل تثبیت شده است، سرکوب معمولاً به ایجاد نگرشهای افراطی منجر میشود، اما در کشورهای خاورمیانه شاهد روندی تعجبآور بودیم به طور که در دهه 1990م. و از سال 2000م. به بعد که سرکوبها در این منطقه علیه اسلامگرایان شدت بیشتری پیدا کرد، شاهد آن بودیم که اسلام گرایان به جای روی آوردن به نگرشهای افراطی به سمت بسیاری از اصول دموکراسی از قبیل توزیع قوا، حاکمیت مردمی و نظام پارلمانی گرایش پیدا کردند و بر این عقیده تأکید داشتند که مشروعیت از جانب خدا نیست، بلکه مردم این مشروعیت را برای حکومتها به وجود میآورند. در واقع، شاهد آن هستیم که در این دوره، جریان اسلامگرایی در این منطقه مواضع معتدلتری درباره مسائلی از قبیل حقوق زنان و محافظت از حقوق اقلیتها و امثال آن پیدا کند. روندهایی هم برای دموکراتیزهکردن ساختارهای سازمانی داخلی این گروههای اسلامی در همین مدت شروع شد؛ یعنی درست زمانی که سرکوبهای حکومتی در این کشورها در جراین بود. یکی از علل مطرح درباره چنین گرایشی در میان جریانهای اسلامی در منطقه در این زمان، آن است که در دوره سرکوب، اسلامگرایان به سمت تمرکز فکر و شهود و نگاه به خویشتن روی آوردند. در این شرایط، به این مسئله میاندیشیدند که دموکراسی تا چه اندازه حائز اهمیت است و آزادیهای اساسی چقدر مهم است و نقض آزادی چه معنایی دارد. در این دوران و در چنین موقعیتی بود که اسلامگرایان در منطقهی خاورمیانه متوجه شدند که آزادیهای اساسی برای جامعه برای جامعه چه اهمیتی دارد. آنها متوجه شدند تا وقتی فضای دموکراتیک برای فعالیت وجود نداشته باشد، نمیتوانند نگرشها و اهداف ایدئولوژیک خودشان را دنبال کنند. (32)
نتیجهگیری
تروریسم و خشونت سیاسی و مذهبی پدیدهای پیچیده و چندوجهی است. نظریهها و توضیحاتی که دربارهی این پدیده بیان شده است هر کدام از جنبهای به این مسئله پرداختهاند. اگر چه این تبیینها ممکن است در رابطه با مورد خاصی صادق باشند، اما تمام واقعیت در مورد پدیده تروریسم نیستند. با تحول زمان و پیشرفت فناوری، تروریسم نیز پیچیدهتر شده است.ذکر این نکته ضروری است که پرداختن به علل و ریشهای افراطگرایی در منطقه خاورمیانه، نیازمند کار تحقیقی- ترکیبی میان رشتهای و استفاده از ظرفیت سایر رشتههای مرتبط همچون جامعه شناسی، روان شناسی و اقتصاد است که خارج از ظرفیت این مقاله است. در پژوهش حاضر از بین عوامل و ریشههای تروریسم و اقدامات خشونت آمیز، به عامل فقدان دموکراسی و سرکوب حکومت و نقش آن در توسل گروههای اسلامگرا به اقدامات خشونتآمیز پرداخته شد و استدلال شد که گرچه این عامل گاهی اوقات نقش کاتالیزور را دارد، اما نمیتوان با قطعیت رابطهای علی بین آنها برقرار کرد. تجربه الجزایر این پیوند را به خوبی نشان میدهد؛ اما مورد تونس و تا حدی مصر رابطه معکوس را نشان میدهد، که گروههای سیاسی در مقابل سرکوب دولت و طرد از عرصه سیاسی به میانهروی بیشتر روی آوردهاند. نکتهای که به عنوان مدخل بحثی جدید مایلیم اضافه کنم که ان شاء الله در آیندهی نزدیک به آن پرداخته خواهد شد، این است که تجربه تونس در گذر از افراط به اعتدال میتواند جالب و بسیار راهگشا باشد. نوع دیگری از این تجربه را میتوان در نمونه حزب الله لبنان مشاهده کرد. حزب الله لبنان در عین ایستادگی بر اصول مقاومت، با پرهیز از خواستههای حداکثری و توجه به گفت و گو و مشارکت با سایر گروههای سیاسی و پرداختن به اقدامات و فعالیتهای اجتماعی عام المنفعه در کنار مبارزات سیاسی، محبوبیت فوق العادهای در جامعه چند پاره لبنان دارد. تجربهای که در صورت توسل جستن به آن از سوی محمد مرسی، رئیس جمهور مخلوع مصر، میتوانست آینده دیگری را برای آن کشور رقم بزند، اما وی با اصرار بر خواستههای حداکثری و بی اعتنایی به خواستههای نیم دیگر جامعه، این فرصت را از دست داد.
پینوشتها:
* دانشیار و عضو هیت هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی.
** دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی.
1-idhamsyah Eka putra and Zora. A. Sukabdi Basic concepts and reasons behind the emergence of religious terror activities in indonesia: A inside viww. Asian Journal of Social Pychology 16p. 83.
2- Anne Aly & Jason- leigh Striegher Examining the Role of Religion in Radicalization to Violent Islamist Extremism. Studies in Confilct & Terrorism.
3- Nasser-Eddine Minerva. Bridget Garnham, Katerina Agostino and glibert Caluya. Countering Violent Extremism (CVE) Literature Review. Edinburgh: Counter Terroris center p.5
4-محسن رهامی و آذر علی نژاد، «ریشههای ایدئولوژیک تروریسم، فصل نامه سیاست»، ص 133، پائیز، 1390.
5- داوود فیرحی و صمد ظهیری، «تروریسم، تعریف، تاریخچه و رهیافتهای موجود در تحلیل پدیده تروریسم»، فصل نامه سیاست، ص 149، پائیز 1387.
6- رضا سلیمانی، «آشفتگی معنایی تروریسم در گفتمان علمی و سیاسی»، فصل نامه راهبرد، ص 264-265، پائیز 1385.
7-Stern Jessica (2003) terror in the Name of God: Why Religious Militants kill New york: HarperCollins, p.xx
8- رهامی، پیشین، ص 135.
9- Nasser-Eddine. Ibid.p.10.
10- رهامی، پیشین، ص 138.
-Nasser-Eddine. Ibid.p.11
12- جواد جمالی، «مدل تئوریک تحلیل افراطگرایی ( با کاربست نظریه سازه انگاری)، فصل نامه آفاق امنیت، ص 154، پائیز 1390.
13- رهامی، پیشین، ص 139.
14-Nasser-Eddine. Ibid.p.12
15- رهامی، پیشین، ص 136.
16- داود فیرحی و صمد ظهیری، «تروریسم»، تعریف، تاریخچه و رهیافتهای موجود در تحلیل پدیده تروریسم»، فصل نامه سیاست، ص 149، پائیز 1387.
17-Nasser-Eddine. Ibid.p.7
18- صمد ظهیری، «امپراتوری جدید و تروریسم»، فصلنامه سیاست، ص 144-145، پائیز 1392.
19- Nasser-Eddine. Ibid. p.7
20- رهامی، پیشین، ص 140.
21- stem Ibid.p.xxviii
22-Dalacoura Katerina (2006): "Islamist Terrorism and the Middle East democratic deficit: Political exclusion repression and the causes of extremism", Democratization 13:3 p510
23-نعیما محمدی و علی محمد حاضری، «تروریسم به مثابه یکی جنبش اجتماعی جدید در مواجهه با دموکراسی»، پژوهش نامه علوم سیاسی، شماره 26، ص 187-188، 1391.
24-Dalacoura Ibid p.509.
25-Ibid.p. 511.
26- اف گریگوری گاس، «آیا دموکراسی از تروریسم جلوگیری میکند؟» ترجمه حسن پاشازاده، ماهنامه زمانه، ص، آبان 1384.
27- همان، ص 79.
28-احمد دوست محمدی و حسین زحمتکش، «بررسی ریشههای خشونت در الجزایر دهه 90»، فصل نامه سیاست، ص 211-215. پائیز 1388.
29- Dalacoura Ibid, p.518-519.
30-ibid, p 520.
31-سید محمد ذوالفقاری، «بازخوانی اسلام سیاسی در تونس، فصل نامه پژوهشهای منطقهای، ص 47-48، بهار 1390.
32- واحد مرکزی خبر، 11 اردیبهشت 93.
منابع تحقیق : 1- جمالی، جواد، «مدل تئوریک تحلیل افراطگرایی (با کاربست نظریه سازه انگاری)، فصل نامه آفاق امنیت، شماره 12، پاییز 1390.
2- دوست محمدی، احمد و زحمتکش، حسین، «بررسی ریشههای خشونت در الجزایر دهه 90»، فصلن نامه سیاست، دوره 39، شماره 3، پاییز 1388.
3- ذوالفقاری، سید محمد، «بازخوانی اسلام سیاسی در تونس»، فصلنامه پژوهشهای منطقهای، شماره 6، بهار 1390.
4- رهامی، محسن و علی نژاد، آذر، «ریشههای ایدئولوژیک تروریسم»، فصل نامه سیاست، دوره 41، شماره 3، پاییز 1390.
5- سلیمانی، رضا، «آشفتگی معنایی تروریسم در گفتمان علمی و سیاسی»، فصل نامه راهبرد، شماره 41، پائیز 1385.
6- ظهیری، صمد، «امپراتوری جدید و تروریسم»، فصل نامه سیاست، دوره 43، شماره 3، پاییز 1392.
7- فیرحی، داود و ظهیری، صمد، «تروریسم»،؛ تعریف تاریخچه و رهیافتهای موجود در تحلیل پدیده تروریسم»، فصل نامه سیاست، دوره 38، شماره 3، پاییز 1387.
8- گاس، اف گریگوری، «آیا دموکراسی از تروریسم جلوگیری میکند». ترجمه حسن پاشازاده، ماه نامه زمانه، شماره 38، آبان 1384.
9- محمدی، نعیما و حاضری، علی محمد «تروریسم به مثابه یک جنبش اجتماعی جدید در مواجهه با دموکراسی»، پژوهش نامه علوم سیاسی، شماره 26، 1391.
10-Aly Anne & Jason-Leigh Striegker" Examining the Role of Religion in Radicalization to Violent Islamist Extremism". Studies in Conflict & Terrorism 35: 12, 849-862,2012
11- Dalacoura Katerina" Islamist Terrrorism and the Middle East democratic deficit: Political exclusion repreession and the causes of extremism" Democratization 13:3 508-525.2006.
12- Nasser-Eddine Minerva. Bridget Garnham, Katerina Agostino and glibert Caluya. Countering Voiolent Extremism (CVE) Literature Review. Edinburgh: Counter Terrorism and Security Technology centre.2011.
13- Stern Jessica terror in the Name of God: Why Religious Militants kill New york: HarperCollins, 2003
منبع مقاله :
فرمانیان، مهدی؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام، جلد هفتم» (بی م)، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع))، چاپ اول