احزاب سیاسی در ایران

احزاب سیاسی در ایران از پدیده‌های مدرن به شمار می‌آیند و در ایران قدیم نهادی به نام حزب مطرح نبود. البته باید به این نکته توجه کرد که وقتی می‌‌گوییم حزب پدیده‌ای جدید است و در گذشته نبوده، مراد لغت حزب...
دوشنبه، 20 دی 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
احزاب سیاسی در ایران
 احزاب سیاسی در ایران

 

نویسنده: نجف لک‌زایی

 

احزاب سیاسی در ایران از پدیده‌های مدرن به شمار می‌آیند و در ایران قدیم نهادی به نام حزب مطرح نبود. البته باید به این نکته توجه کرد که وقتی می‌‌گوییم حزب پدیده‌ای جدید است و در گذشته نبوده، مراد لغت حزب نیست، تا کسی جست و جو کند و بگوید کلمه‌ی حزب در قرآن هم آمده است، بلکه مراد از حزب، نهادی با ویژگی‌ها و کارکردهای خاص می‌باشد.
به هر حال، نکاتی که باید در مقدمه‌ی این بحث به آنها توجه کنیم، عبارت است از اینکه حزب سیاسی، هم هم‌زاد نظام‌های مردم سالار جدید و هم لازمه‌ی این نظام‌هاست؛ یعنی در یک نظام مردم‌سالار، حزب هم باید حضور داشته باشد.
احزاب سیاسی لازمه‌ی تقسیم قدرت نیز می‌باشند؛ از این‌رو اگر در جامعه‌ای قدرت غیرمتمرکز یا پراکنده باشد، احزاب سیاسی قطعاً می‌توانند ایجاد شوند؛ اما اگر قدرت توزیع نشود، حزب هم معنا پیدا نمی‌کند؛ درست مانند ثروت، که اگر در یک جا متمرکز باشد، دیگر جامعه‌ی ثروتمند نخواهیم داشت، زیرا هنگامی می‌توانیم درباره‌ی ثروتمندان سخن بگوییم که به توزیع ثروت در جامعه نیز معتقد باشیم. دیگر اینکه وقتی جامعه‌ای حزب را به رسمیت می‌شناسد، باید رقابت بر سر قدرت را هم بپذیرد؛ چنان که نظام سرمایه‌داری، رقابت بر سر ثروت را می‌پذیرد؛ بنابراین اگر بگوییم که حزب را می‌پذیریم، ولی رقابت بر سر قدرت را قبول نمی‌کنیم، در این صورت یک رکن کم می‌شود.
تنها در صورتی که نهادی دو رکن زیر را داشته باشد به آن «حزب» اطلاق می‌شود:

1. علنی بودن حزب:

مسائل مربوط به حزب، مانند نام، اهداف، عضوگیری و دفاتر آن باید علنی باشد و اگر این امور مخفی بماند، دیگر به آن حزب گفته نمی‌شود، بلکه باید آن را انجمن مخفی، گروه چریکی و ...، دانست؛ گرچه در ظاهر حزب نامیده شود.

2. پذیرش توزیع قدرت در جامعه:

دست‌کم باید دو قطب قدرت در جامعه پذیرفته شود. بر این اساس، اگر حزبی تشکیل شود، ولی مانع تشکیل احزاب دیگر باشد، این را نیز نمی‌توان حزب نامید؛ مانند کشورهای مارکسیستی - سوسیالیستی که در آنجا، حزب کمونیست تنها حزبِ حاکم بود، هر چند جلسات مفصل حزبی هم برقرار می‌شد؛ بنابراین دست کم باید دو حزب فعال باشند؛ دو حزب متفاوت با یک دیگر که بتوانند بر سر قدرت با هم رقابت کنند و سرانجام هر کدام به بخشی از قدرت توزیع شده دست یابد.
بهتر است که احزاب یک کشور، درباره‌ی نوع مسیری که برای رسیدن به هدف انتخاب می‌شود و چگونگی پیمودن آن مسیر با یک دیگر اختلاف نظر داشته باشند، ولی مسائلی، همچون منافع ملی، قانون اساسی، صنعت، چشم‌انداز، رنگ پرچم و زبان رسمی، نباید محل اختلاف نظر احزاب قرار گیرد. بر این اساس، احزاب بر سر قدرت، و به عبارت لطیف‌تر، بر سر خدمت با یک دیگر رقابت می‌کنند. احزاب باید به قانون اساسی و قوانین عادی کشور ملتزم باشند، مگر اینکه خودشان از طریق نهادهای قانون‌گذار در آنها تغییراتی ایجاد کنند، چرا که طبق تعریف، نظام‌های دموکراتیک به گروه‌هایی که مخالف قانون اساسی باشند، اجازه‌ی فعالیت نمی‌دهند؛ به طور نمونه در دهه‌ی 1950 م کمونیست‌ها در آمریکا به علت اینکه اجازه‌ی فعالیت نداشتند، فعالیت مخفی خود را در دستگاه‌ها و وزارتخانه‌ها شروع کرده بودند، ولی به محض اطلاع دولت، همگی قلع و قمع شدند.

ویژگی‌های عمومی احزاب سیاسی در ایران معاصر

ویژگی‌های عمومی احزاب ایران معاصر عبارت است از:
1. همواره بین اقتدار و تحکیم دولت با آزادی و فعالیت گسترده‌ی احزاب، رابطه‌ی معکوس وجود داشته است. تاریخ حضور و غیبت احزاب در صحنه‌ی سیاسی ایران به خوبی این مطلب را نشان می‌دهد، به طوری که هرگاه دولت‌ها قدرتمندتر می‌شدند، فعالیت احزاب کاهش می‌یافت و هرگاه قدرت دولت‌ها کم می‌شد، تعداد و فعالیت احزاب افزایش می‌یافت.
در فاصله‌ی سال‌های 1320-1332 که فضای دیکتاتوری رضا‌خان فروپاشید و ایران تحت اشغال متفقین قرار گرفت، تعداد احزاب افزایش یافت؛ اما با کودتای 28 مرداد و شکل‌گیری دیکتاتوری محمدرضا پهلوی، احزاب کم رونق شدند. بار دیگر، با پیروزی انقلاب اسلامی، احزاب زیادی به صورتی هرج و مرج طلبانه به فعالیت گسترده پرداختند که در واقع، این احزاب با اهداف متنوع، به انسجام و هم بستگی جامعه آسیب زدند تا اینکه دولت جمهوری اسلامی مستقر شد و فضای بی‌ثباتی سیاسی به سمت تثبیت سیاسی سوق پیدا کرد.
2. در دوره‌های آزادی احزاب در ایران، احزاب از لحاظ تعداد «بسیار»، ولی از لحاظ گستره‌ی فعالیت «کوچک» بوده‌اند که این احزاب غالباً قائم به شخص بودند. در احزاب قائم به شخص، اگر شخص تصمیم بگیرد که حزب نباشد، حزب نیز از هم می‌پاشد؛ در حالی که حزب باید قائم به نهاد باشد. در دوران قبل از انقلاب، حزب توده به مواضع و موازین حزبی بسیار نزدیک شده بود و حالت نهادی داشت. بعد از انقلاب نیز حزب جمهوری اسلامی تا حدی فراگیر بود و حالت نهادی پیدا کرد.
3. همه‌ی احزابی که در ایران ایجاد شدند، خاستگاه و پایگاه شهری داشتند و حزبی با پایگاه روستایی مشاهده نمی‌شود.
4. اکثر احزابی که در ایران تأسیس شدند، فاقد انسجام و یک‌پارچگی درونی بودند و با انشعاب‌های مکرر مواجه شدند.
5. رابطه‌ی احزاب با گروه‌های سیاسی غالباً خصمانه بوده است و کمتر می‌توان رقابت و ائتلاف‌های حزبی را مشاهده کرد. گاهی نیز برخی احزاب برای حذف یک دیگر تأسیس می‌شدند و یا برخی احزاب اساساً فرهنگ حزبی نداشتند و به جای ائتلاف با همدیگر و کوشش برای تحقق منافع ملی ایران، برای حذف یکدیگر گام برمی‌داشتند؛ در حالی که احزاب باید با یکدیگر رقابت کنند، نه خصومت، زیرا در غیر این صورت، از حالت حزبی بودن خارج می‌شدند؛ به عبارت دیگر، مشکل فرهنگی احزاب ایران این است که افراد سیاسی، بین خصومت و رقابت، و خصومت و اختلاف نظر تفاوت قائل نمی‌شوند.
6. رابطه‌ی احزاب ایران با دولت نیز عمدتاً خصمانه و حذفی بوده است؛ البته این نوع رابطه، در دوران قبل از انقلاب بیشتر از دوره‌ی جمهوری اسلامی مشاهده می‌گردد و معمولاً در این درگیری‌ها دولت پیروز می‌شد.
7. به طور کلی، احزاب در ایران هنوز نهادینه نشده‌اند.

علل ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی در ایران معاصر

درباره‌ی علل ضعف و ناپایداری احزاب در ایران، دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده است؛ از جمله:

دیدگاه اول:

عوامل خارجی و دولت‌های بیگانه برای اینکه در کشورهای دیگر به منافعی دست یابند، ابزارهای مختلفی به کار برده‌اند؛ آنها گاهی یک دولت دست نشانده را در کشوری بر سر کار گذاشته‌اند و گاهی نیز از احزاب بهره برده‌اند و با تشکیل حزبی، از آن به مثابه آلت دست خود استفاده کرده‌اند. در واقع، شبهه‌ی حضور بیگانگان در برخی احزاب ایران، برای ایرانیان ذهنیت منفی درباره احزاب ایجاد کرده است؛ به همین سبب، ایرانیان نتوانسته‌اند به احزاب خوش‌بین باشند و به آنها تکیه کنند.
به نظر می‌رسد که این دیدگاه نمی‌تواند قانع کننده باشد، چون وابستگی به دولت‌های بیگانه، هر چند یکی از عوامل ناپایداری احزاب در بعضی از دوره‌هاست، ولی تنها عامل نیست، زیرا احزاب مستقل از بیگانگان هم نتوانسته‌اند دوام بیاورند.

دیدگاه دوم:

عده‌ای دو عامل را سبب ناپایداری احزاب در ایران برشمرده‌اند:
1. عامل خارجی؛ 2. عوامل درونی.
از لحاظ عوامل درونی، احزاب با مشکلاتی روبه‌رو بودند که باعث عدم تداوم آنها می‌شد. این مشکلات عبارت است از:
الف) ضعف مبانی سازمانی (غالباً تشکیلات احزاب ضعیف بوده است)؛
ب) ضعف مبانی فکری و ایدئولوژیکی (یک حزب باید بر اساس ایدئولوژی خویش، مواضع داخلی و خارجی‌اش را مشخص نماید. اغلب احزابی که در ایران تأسیس شدند، به لحاظ ایدئولوژی ضعیف بودند)؛
ج) فقدان برنامه‌ی سیاسی مشخص (مردم به سبب برنامه‌های مفید یک حزب، به آن می‌پیوندند)؛
د) شخص محوری (احزاب در ایران غالباً شخص‌محور بودند؛ به این صورت که یک نفر حزب را تشکیل می‌داد و تا آخر همه کاره بود؛ در صورتی که حزب باید اعضا و دبیر کل داشته باشد و انتخاباتی صورت بگیرد و...).
دیدگاه دوم نیز صحیح نیست، زیرا همه‌ی عوامل مطرح شده، معلول هستند؛ در حالی که سؤال این است که چرا احزاب شخص محور بودند، برنامه‌های مشخص سیاسی نداشتند و... .

دیدگاه سوم:

در این دیدگاه، برخی با تأکید بر ویژگی‌های فرهنگی ایرانیان، خصوصاً ویژگی‌های فرهنگ سیاسی، گفته‌اند: فرهنگ سیاسی ایرانیان ایراد دارد؛ برای مثال سطح پایین آگاهی‌های سیاسی مردم، بی‌توجهی سیاسی و بدبینی آنان به سیاست، باعث ناپایداری احزاب سیاسی در ایران شده است؛ عده‌ای دیگر نیز بر ویژگی‌های اخلاقی ایرانیان، مانند تلوّن مزاج، عدم صراحت و...، تأکید کرده‌اند؛ دسته‌ی دیگر گفته‌اند که ایرانیان در کارهای فردی «قوی» و در کارهای جمعی «ضعیف» هستند؛ بنابراین احزاب دوام پیدا نمی‌کنند، چراکه نوعی خودمحوری در ایرانیان حاکم است و آنان با اصول کار جمعی آشنا نیستند.
نقدهایی بر این دیدگاه وارد شده که پذیرش آن را دشوار می‌نماید. در اینجا به سه نقد اشاره می‌کنیم:

نقد اول:

دیدگاه‌های مطرح شده بسیار کلی است و در آنها به چندگانگی فرهنگی توجه نشده است؛ مانند اینکه آگاهی سیاسی بعضی افراد پایین است، برخی تلوّن مزاج دارند و عده‌ای خودمحورند؛ در حالی که در همه‌ی این نگاه‌ها کلی‌گویی شده و این صفت‌ها به همه‌ی مردم ایران نسبت داده شده است.

نقد دوم:

این تحلیل‌ها انتزاعی‌اند و در آنها از توجه به جنبه‌های دیگر زندگی اجتماعی ایرانیان غفلت شده است، چون همه‌ی مسائل یک جامعه را نمی‌توان در فرهنگ خلاصه کرد، بلکه عناصر دیگری، همچون اقتصاد، سیاست، خانواده، مذهب و دین نیز مطرح است و در واقع، زندگی اجتماعی ابعاد مختلفی دارد.

نقد سوم:

همه‌ی دیدگاه‌های مطرح شده معلول می‌باشند، نه علت. آیا مسائل مطرح شده معلول ضعف فرهنگ مشارکت نیست؟ وقتی که حزب و مشارکت باشد، در این صورت افراد یاد می‌گیرند که صریحاً خواسته‌هایشان را بگویند و وارد مذاکره شوند.

دیدگاه چهارم:

عده‌ای معتقدند مهم‌ترین مؤلفه‌ای که می‌توان بر آن تأکید کرد، استبداد مداوم و طولانی در ایران بوده که هیچ رقیبی را تحمل نمی‌کرده است.
این دیدگاه نیز پذیرفته نیست، چون اگر استبداد عامل ناکارآمدی احزاب باشد، باید زمانی که استبداد وجود ندارد، احزاب کارآمد باشند؛ در حالی که ما در شرایط عدم استبداد، هرج و مرج را مشاهده کرده‌ایم؛ بنابراین باید به دنبال متغیری باشیم که علاوه بر ناکارآمدی احزاب، وجود استبداد را در ایران توضیح دهد.

دیدگاه پنجم:

علت اصلی ضعف و ناپایداری احزاب سیاسی در ایران را باید در مبانی اجتماعی احزاب جست‌وجو کرد. در هر جامعه، پدیده‌ی شکاف‌های اجتماعی وجود دارد. مراد از شکاف‌های اجتماعی، آن دسته از تمایزات قومی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... است که بخش‌های مختلف یک جامعه را از همدیگر جدا می‌کند و در عین حال، در درون هر یک از این بخش‌ها نیز نوعی احساس هویت مشترک و هم‌بستگی وجود دارد؛ به عبارت دیگر، ضمن دوگانگی و تمایزات جنسی، قومی، اقتصادی و جغرافیایی، نوع هم‌بستگی هم در درون خود احساس می‌کنیم. به نظر می‌رسد این دیدگاه، تحلیلی صائب‌تر از مسئله علل ‌ناپایداری می‌کند.
منبع مقاله :
لک‌زایی، نجف، (1391)، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران معاصر، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط