مبارزه با اقلیتِ غالی، راهکاری جهت سلب بهانه از جریان‌های تکفیری

واکاوی ریشه‌های تکفیرِ شیعیان و آشنایی با علل آن از اهمیت خاصی برخوردار است. سوالی که مطرح است این که: چرا جریان‌های تکفیری به کفر شیعیان حکم کرده‌اند و راهکار مقابله با این پدیده خطرناک چیست؟ بررسی دیدگاه کسانی که حکم به
شنبه، 23 بهمن 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مبارزه با اقلیتِ غالی، راهکاری جهت سلب بهانه از جریان‌های تکفیری
 مبارزه با اقلیتِ غالی، راهکاری جهت سلب بهانه از جریان‌های تکفیری

 

نویسنده: یدالله حاجی‌زاده (1)

 

چکیده

واکاوی ریشه‌های تکفیرِ شیعیان و آشنایی با علل آن از اهمیت خاصی برخوردار است. سوالی که مطرح است این که: چرا جریان‌های تکفیری به کفر شیعیان حکم کرده‌اند و راهکار مقابله با این پدیده خطرناک چیست؟ بررسی دیدگاه کسانی که حکم به تکفیر شیعیان کرده‌اند نشان می‌دهد هر چند بسیاری از آن‌ها تهمت‌های ناروایی به شیعیان زده‌اند و به همین جهت چنین فتاوای خشونت آمیزی را صادر کرده‌اند، اما در برخی از موارد نیز این اقلیتِ غالیانِ منتسب به شیعه بوده‌اند که زمینه را برای این امر فراهم کرده‌اند. غالیان در حقیقت با ادعاهای غلو‌آمیز و افراطی خویش و بعضا با ندانم کاری، بهانه‌های لازم را در این خصوص فراهم کرده‌اند. راهکار مقابله با پدیده خطرناک جریان‌ها تکفیری، مقابله با اندک غالیانِ منتسب به شیعه و برائت از آنان می‌باشد.

مقدمه

زیاده‌گویی و غلو، همواره با پیامدهای منفی و بسیار خطرناکی همراه بوده است. ظهور این امر در میان برخی از منتسبان به شیعه، از همان قرون ابتدایی اسلام، عکس‌العمل‌های مخالفان را در پی داشته است. غلو علاوه بر تنفری که از شیعیان ایجاد می‌کرده، موجب اتهام‌های فراوانی از سوی دشمنان شده و آثار بسیار سوء دیگری نیز داشته است. آیت‌الله مکارم شیرازی در جلسه درس خارج فقه پس از اشاره به تخریب قبور ائمه (علیهم السلام) توسط وهابی‌ها در ضمن سفارشی به شیعیان فرمودند:
کاری نکنید، بهانه به دست دشمن داده شود. تعبیرات غلو‌آمیز، سخنان غلو‌آمیز مشکل ساز است و اگر بخواهیم آن جا اصلاح شود، اینجا هم باید اصلاح شود، اگر این جا اصلاح نشود آن جا هم اصلاح نمی‌شود. (2)
ایشان معتقد است: «یکی ازعوامل پیدایش منکران توسل به ائمه اطهار (علیهم السلام) افراط و غلو برخی از طرفداران توسل است.» (3) دقت در کلمات این مرجع عالی قدر جهان تشیع نشان می‌دهد در برخی از موارد، سخنان غلو‌آمیز، افراط، زیاده‌روی‌ها و زیاده‌گویی‌های اقلیتی از شیعیان می‌تواند بهانه به دست دشمنان بدهد که تمامی شیعیان را تکفیر کرده و احیاناً منکر برخی از اصول مسلّمه اسلامی همچون توسل شوند.
امروزه در سایت‌های اینترنتی و در برخی از مجامع دانشگاهی اهل سنت، خصوصاً در عربستان، مطالب بسیاری علیه شیعیان نگاشته می‌شود. آن‌ها با استناد به کتاب‌هایی چون مشارق‌الانوار حافظ رجب برسی، (4) شرح الزیاره شیخ احمد احسایی، (5) مرآة الانوار ابوالحسن بن محمد بن طاهر و یا کتب غیر منقح شیعه همانند بحارالانوار، و برخی از روایات ضعیف و غلوآمیز وخطبه‌های بی‌سندی چون خطبه البیان (6) و خطبه کشف (7) تمامی شیعیان را کافر و غالی شمرده‌اند و به علت برخی از سخنان غالیان شیعه، فتوا به جواز قتل شیعه داده‌اند.
امروزه به تعبیر طه حسین، «دشمنان شیعه در کمین نشسته‌اند و تک تک گفته‌ها و کردار شیعیان را زیر نظر گرفته‌اند. (8) بنابراین، عقاید و تفکراتِ اقلیتی غالی و برداشت‌های نادرست و افراطی آن‌‌ها، در واقع آب به آسیاب دشمن ریختن می‌باشد. به همین جهت پیشوایان دینی ما در گذشته و بزرگان ما امروزه بر ضرورت اصلاح در جامعه شیعی و طرد افراط گران تاکید داشته و دارند.
متأسفانه امروزه برخی از گروه‌های افراطی منتسب به شیعه - که خوش‌بختانه اقلیتی بیش نیستند - با افراطی‌گری‌هایی چون اعلام هفته برائت (هم زمان با هفته وحدت)، دشنام و ناسزا به برخی از همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و انتشار کتاب‌هایی چون الفاحشه (9) برگزاری جشن در سال روز وفات عایشه، سر دادن شعارهایی چون «عائشه فی النار»، راه‌اندازی شبکه‌های تفرقه افکنانه‌ای چون فدک، شبکه جهانی امام حسین 1و 2و 3، مرجعیت، سلام، رقیه، ابوالفضل العباس، الانوار، خدیجه، الزهرا، المهدی و... در مسیر خواسته‌های دشمنان اسلام گام بر می‌دارند. راهکار مقابله با این جریان‌های افراطی، بیزاری از اقدامات افراط‌گرایانه آن‌ها و نادرست شمردن مسیری است که این افراد اصرار زیادی بر پیمودن آن دارند. مسیری که تبعات منفی بسیاری از جمله روی‌گردانی از تشیع و نهایتاً فتوای ظالمانه به تکفیر تمامی شیعیان و قتل پیروان اهل بیت (علیهم السلام) را در پی دارد.
در نوشتار پیش رو سعی داریم. با تأمل در برخی از فتاوای تکفیری‌ها- ضمن بیان خطاهای تکفیری‌ها در تعمیم جریان غلو و افراط گرایی به تمام شیعه - خطر غلو و افراط‌گرایی اقلیت غالی را در صدور چنین فتاوایی به اثبات برسانیم و با توجه به دیدگاه‎‌های پیشوایان دینی، نادرستی چنین تفکرات غالیانه و افراط گونه را متذکر شویم.
پیش از اشاره به اصل موضوع، بهتر است واژه غلو را از نظر لغوی و اصطلاحی مورد توجه قرار دهیم.

مفهوم شناسی غلو

غلو از ماده «غ ل و» بر وزن فُعُول، مصدر غلی یغلو، در لغت به معنای ارتفاع، افراط، بالا رفتن و تجاوز از حد و مقدار و زیاده‌گویی و زیاده انگاری است. (10) «غلا السعر» به معنای بالا رفتن قیمت‌هاست. (11) «غالی باللحم» خرید گوشت با قیمت بالاست. (12) «مغالی بالسهم» به کسی گفته می‌شود که تیر را بیش از اندازه پرتاب کند.(13) به تجاوز تیر از کمان «غَلوُ» گفته می‌شود. (14) و هرگاه مایعی به جوش آید و در حد خود نگنجد، می‌گویند «غلیان» کرده است. (15) در برابر غلو، واژه «تقصیر» که به معنای کوتاهی است به کار رفته است. (16)
با توجه به کاربردهای مختلف واژه غلو، به نظر می‌رسد هر چیزی که از حد و اندازه خویش فراتر رود، کلمه غلو و مشتقاتش ممکن است در مورد آن به کار رود.
از دیگر واژه‌های مشابه غلو، به تطرف، (17) ارتفاع (18) و طیر (19) می‌توان اشاره کرد.
در تعریف اصطلاحی غلو هر چند اتفاق نظر وجود ندارد، اما عمدتاً این واژه در مورد کسانی به کار می‌رود که پیامبران، امامان و رهبران خویش را از حدود بندگان آفریدگانی الهی فراتر برده و آنان را «خدا» و یا متصف به «صفات خدایی» دانسته‌اند. شیخ مفید (م413) می‌نویسد:
غلات از متظاهرین به اسلام هستند که به علی (علیه‌ السلام) و امامان دیگر از نسل آن حضرت، نسبت خدایی و پیامبری می‌دهند و آنان را به چنان فضیلتی در دین و دنیا ستودند که در آن از اندازه بیرون رفتند. (20)
شیخ مفید در این تعریف، نسبت خدایی و نبوت به امامان (علیهم السلام) هم چنین بیان فضائلی غالیانه در حق ایشان را غلو دانسته است.

نقش و پیامد اندیشه‌های غالیانه در تکفیر شیعیان

تکفیر دیگران می‌تواند از عوامل متعددی همچون جهالت و کوته‌ فکری، کج فهمی، تعصبات شدید، تنگ نظری، کم اطلاعی از مبانی اسلامی، تکیه بر شایعات و مسموعات، کینه‌توزی و ضعف اخلاقی، بدگمانی، و ... ناشی شود. بدون شک وهابیت در تکفیر شیعیان خود در دام غلو و افراط افتاده است. این فرقه افراطی و منحرف با اتهاماتی بسیار، تمامی شیعیان را کافر و مرتد می‌داند، به قتل شیعیان و حلیّت اموال و نوامیس آنان فتوا داده است. هر چند به نظر می‌رسد که بعید است آن‌ها به همین راحتی از روشی که در پیش گرفته‌اند، دست بردارند، اما به نظر می‌رسد می‌توان با انکار عقاید غالیان، با برائت از این اقلیت غالی و با نادرست شمردن مسیر آن‌ها (که بر اثر عوامل مختلف به دام غلو افتاده‌اند، ) (21) تا حد زیادی جلوی پیامدهای منفی غلو - که در قالب تکفیر شیعیان نمود یافته است - را سد کنیم.
باید اذعان کرد که هر چند بسیاری از اموری که وهابیت در آن امور به شیعیان خرده می‌گیرند (همانند برگزاری مراسم سوگواری، توسل، زیارت قبور و... ) با استدلال‌های قوی قرآنی و روایی و عقلی قابل اثبات است که عقاید غالیانه و افراطی و افراط‌گری‌های عملی را هرگز نمی‌توان و نباید توجیه کرد. بنابراین باید با روشن‌گری و هشدار به اندک غالیانی که بعضاً در گوشه و کنار پیدا می‌شوند، و با بیزاری جستن از روش نادرست آنان، بهانه را از دست دشمن بگیریم و نادرستی نظریه افراطی «همسانی میان شیعیان و غالیان» (22) را به اثبات برسانیم.
ابن جبرین از مفتیان بزرگ سعودی در پاسخ به این سوال که آیا به فقرای شیعه می‌توان زکات داد؟ پاسخی در خور تأمل می‌دهد. وی می‌گوید: «طبق نظر علمای اسلامی به «کافر» نمی‌توان زکات داد و شیعیان بدون شک به چهار دلیل کافرند:
1. آنان به قرآن طعنه زده و بدگویی می‌کنند و معتقدند که قرآن تحریف شده و می‌گویند دو سوم قرآن حذف شده و هر کس به قرن طعنه زند، کافر است و منکر آیه شریفه (وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌ ) (23) می‌باشد.
2. به سنت پیامبر طعنه می‌زنند... صحابه را کافر می‌شمارند و معتقدند که پس از پیامبر، همه صحابه جز علی و فرزندان او تعداد اندکی مانند سلمان و عمار، همه کافر و مرتد شدند.
3. شیعیان، اهل سنت را کافر دانسته و با آنان نماز نمی‌خوانند و اگر نماز بخوانند آن را اعاده می‌کنند... کسانی که مسلمانان را کافر بدانند، خود شایسته‌تر به کفرند.
4. شیعیان در مورد علی و فرزندان او غلو کرده و آنان را به صفات ویژه خداوند توصیف می‌کنند و همانند خداوند آنان را صدا می‌کنند...» (24)
دقت در این فتوای ظالمانه نشان می‌دهد ابن‌جبرین برخی از عقاید غالیان را به تمامی شیعیان نسبت داده و به همین جهت حکم به کفر آنان و عدم جواز پرداخت زکات به آنان کرده است. در ریشه یابی علل تکفیر شیعیان، مواردی که در بالا اشاره شد و در ادامه تکرار می‌شوند، قابل تأمل هستند.

1. اعتقاد غالیان به تحریف قرآن

همان‌گونه که اشاره شد یکی از علل تکفیر شیعیان توسط جریان‌های تکفیری، اعتقاد اندک شیعیان غالی، به تحریف قرآن می‌باشد. پیش از این به فتوای ابن‌جبرین اشاره کردیم. این مفتی وهابی در جای دیگری می‌گوید: «شیعیان به قرآن طعنه می‌زنند و گمان می‌کنند «صحابه آن را تحریف کرده و از آن، چیزهای بسیاری که مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) و دشمنان آنان است، حذف کرده‌اند. بنابراین اعتقادی به قرآن ندارند و آن را دلیل و حجت نمی‌دانند.» (25)
شکی نیست که چنین اعتقادی، باور اقلیتی از غالیان منتسب به شیعه است که امروزه وجود خارجی ندارند و شاید فقط نامی از آنان در منابع مانده باشد. این باور انحرافی در زمان امامان (علیهم السلام) در میان برخی از افراد منتسب به شیعه وجود داشته است. به عنوان نمونه یونس بن ظبیان که منابع رجالی او را فردی غالی، (26) دروغ‌گو و جعل کننده حدیث (27) خوانده‌اند، در سند چهارده روایت از روایات تحریف قرآن به چشم می‌خورد. (28)
بیشترین روایات تحریف قرآن از احمد بن محمد سیاری (از غالیان زمان امام جواد و هادی (علیهما السلام)) نقل شده است. (29) محمد بن علی بن ابراهیم صیرفی مشهور به ابوسمینه (از غلات دوره امام رضا (علیه السلام)) و محمد بن فضیل بن کثیر صیرفی ازدی معروف به ابوجعفر ازرق، نیز از راویان احادیث تحریف قرآن محسوب می‌شوند. (30)
روایاتی که نشان می‌دهد قرآن مورد تحریف شده است، (31) مورد پذیرش عالمان شیعه قرار نگرفته‌اند. (32) اما عده معدودی از اخباریان شیعه با تکیه بر روایاتِ این چنینی، قائل به تحریف قرن (تحریف به نقیصه) شده‌اند. (33)
به نظر می‌رسد امثال میرزا حسین نوری به جهت عقاید غالیانه‌ای که داشته‌اند، معتقد بودند آیات فراوانی در قرآن وجود داشته که جایگاه رفیع اهل بیت (علیهم السلام) را بیان می‌کرده و این آیات مورد تحریف قرار گرفته‌اند. میرزا حسین نوری می‌گوید:
چگونه یک شخص با انصاف می‌تواند احتمال دهد که خداوندی که نام اوصیای خاتم پیامبران و دختر ایشان را در تمام کتاب‌هایی که بر پیامبرانش نازل کرده بیاورد و به وصایت و خلافت آنان تصریح کند اما از ذکر اسامی آن‌ها در قرآن کریم که شاهد بر همه کتاب‌ها است، خودداری ورزد؟ (34)
تأمل در این گفتار نشان می‌دهد ایشان به جهت باورهای غالیانه‌اش معتقد است در قرآن نازل شده بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، نام امامان (علیهم السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) وجود داشته و با تحریف قرآن این اسامی حذف شده‌اند! این احتمال (دیدگاه‌های غالیانه مدعیان تحریف قرآن) وقتی تقویت می‌شود که بدانیم آیت‌لله مرعشی نجفی (رحمه‌الله) با مطالعه کتاب فصل الخطاب بسیاری از روایات این کتاب را دارای ضعف سند و منقول از غلات و افراط گرانِ در دوستی اهل بیت (علیهم السلام) می‌داند که چون دیده‌اند ائمه (علیهم السلام) از آن مقاماتی که داشته‌اند کنار گذاشته شده‌اند، به جهت کاستن از این ناراحتی، دست به چنین جعلی زده‌اند. (35)
به نظر می‌رسد با استناد به نوشته‌های پذیرفته نشده‌ای چون فصل الخطاب است که ابن‌جبرین و دیگران این عقیده انحرافی را به تمامی شیعیان نسبت می‌دهند. (36)
جریان موسوم به اخباری‌گری به هیچ روی نتوانست در میان شیعیان جاری باز کند در حقیقت با تلاش‌های مرحوم وحید بهبهانی (1208 ق) و شاگردان ایشان، جریان اصولی بر اخباری‌گری غلبه کرد و آن را به سختی شکست داد. ابن جبرین و دیگران گویی مخالف نودونه درصدی علمای شیعه را با امثال میرزا حسین نوری ندیده و یا نخواسته‌اند ببینند، به همین جهت شاهد صدور فتاوای این گونه‌ای از سوی آنان هستیم.
پیشوایان دینی ما با عقیده تحریف قرآن مقابله کرده و بر نادرستی این باور تاکید دارند. در ادامه به موارد اندکی از برخورد امامان (علیهم السلام) با این عقیده اشاره می‌شود.
در حدیثی که کلینی آن را با اسناد صحیح از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده آن حضرت در نامه‌ای به سعدالخیر (37) از شیوه‌های بی‌اعتنایی به قرآن را حفظ حروف و الفاظ قرآن و تحریف حدود و مضامین آن دانسته است. (38) دقت در متن این روایت نشان می‌دهد مقصود از تحریف، تحریف الفاظ و آیات قرن نیست بلکه تاویل و تفسیر نادرست قرآن مراد است. محمد هادی معرفت پس ازاشاره به صدور این روایت از امام باقر (علیه السلام) می‌نویسد: «از این نامه به روشنی استفاده می‌شود که در الفاظ قرآن هیچ گونه تحریفی رخ نداده و به همان شکل نخستین خود باقی مانده، گرچه برخی، احکام و معارف آن را بد تفسیر کرده، تغییر دادند و بدان عمل نکردند.» (39)
امام صادق (علیه السلام) در روایتی و در پاسخ به این سوال که چرا خداوند از علی (علیه السلام) و خاندانش نامی نبرده است؟ فرمودند:
«نماز هم بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد اما تعداد رکعات نماز در قرآن نیامده است...». (40)
«امام با این بیان ثابت می‌کند که نام حضرت علی (علیه السلام) و دیگر امامان (صلی الله علیه و آله وسلم) در قرآن نبوده است.» (41)
امام هادی (علیه السلام) در روایتی به سلامت قرآن از تحریف و دست‌نخوردگی آن از نظر کلیه فرقه‌های اسلامی تاکید ورزیده است. سپس آن حضرت ضمن تقسیم روایات به اخبار حق و باطل، تاکید دارد در صورتی که قرآن بر درستی روایتی دلالت داشت، همه باید صحت آن را بپذیرد، زیرا تمامی مسلمانان، بر درستی قرآن اعتراف دارند. (42)
در این روایت، امام هادی (علیه السلام) علاوه بر تصریح به عدم تحریف قرآن، با ارائه معیارِ «عرضه روایات بر قرآن» (43) به عنوان «مهم‌ترین و کارآمدترین معیار برای نقد روایات»، (44) به طور ضمنی نیز بر عدم تحریف قرآن تاکید دارد.

2. زیاده‌گویی اندک غالیان شیعی در حق ائمه (علیهم السلام) و اعتقاد به تفویض

شیخ عبدالعزیز عبدالله بن باز، رئیس دانشگاه مدینه و مفتی عربستان، فتوایی به شماره 2143 مورخ 1395/9/3 صادر کرد که: «نماز به امامت زیدیه را صحیح نمی‌دانم، زیرا خصلت غالب در آنان این است که در مورد اهل بیت غلو می‌کنند و انواع شرک را مرتکب می‌گردند، افزون بر این که به بعضی از صحابه عشق می‌ورزند و بدعت‌هایی را بروز می‌دهند و هم چنین است وضع بقیه گروه‌های شیعه که امروزه وجود دارند، مثل امامیه و گروه‌های دیگر...» (45)
بن باز هر چند مدتی بعد از این فتوای خویش برگشت اما در مرحله اول علت صدور چنین فتوایی از جانب وی استناد به غلو زیدیه و دیگر شیعیان در حق اهل بیت (علیهم السلام) دانسته است.
همان گونه که اشاره شد، «ابن جبرین» نیز «غلو شیعیان در مورد امام علی (علیه السلام) و اختصاص صفات الهی به آن حضرت» را از دیگر دلایل خویش در تکفیر شیعیان بر شمرده است. وی هم چنین گفته است: شیعه، علی را ربّ، خالق، متصرف در کون و عالم غیب، مالک سود و زیان و مانند آن دانسته‌اند. (46)
عقایدی که ابن جبرین در اینجا به آن‌ها اشاره دارد در حقیقت عقاید اندک غالیانی است که به عنوان «مفوّضه» شناخته می‌شوند. در توضیح این مطلب باید گفت: هر چند امروزه غالیانی همچون ابوالخطاب، (47) بیان بن سِمعان، (48) مغیره‌ی بن سعید، (49) محمد بن بشیر (50) و ... که در زمان امامان (علیهم السلام)، آن بزرگواران را خدا می‌دانستند، وجود ندارند، اما در دوره امامان (علیهم السلام) و پس از آن شاهد حضور عده‌ای اندک از غالیان هستیم که بعضاً صفات ویژه خداوند هم چون رزق و روزی، تدبیر عالم، مرگ و میر انسان‌ها و... را به پیشوایان دینی نسبت می‌دادند. مفوضه معتقد بودند: خداوند امر خلقت، رزق و دیگر اموری را که از شئون الهی است به پیامبر (صلی الله علیه و آله وس لم) و یا به پیامبر و ائمه (علیهم السلام) واگذار کرده است. (51) آن‌ها کسانی بودند که صفاتی چون خلقت، رزق و میراندن انسان‌ها و سایر موجودات که از صفات مختصه الهی هستند، را، به امامان (علیهم السلام) نسبت می‌دادند، یا قائل به علم غیب نامحدود یا قائل به آگاهی آن‌ها از غیب (بدون وحی و الهام الهی) می‌شدند، تشریع را به ایشان نسبت می‌دادند و آن‌ها را قادر مطلق بر تصرف در کائنات می‌دانستند.
به این نکته باید توجه داشت که قدرت مطلق، بر تصرفِ در کائنات، با ولایت تکوینی متفاوت، است چرا که ولایت تکوینی (به عنوان یکی از مراحل عبودیت و بندگی) قدرت محدودِ تصرف در جهان است که شامل معجزات پیامبران و امامان (علیهم السلام) می‌شود. قدرتی که از سوی یک بنده و البته با اذن الهی انجام می‌شود. (52)
ائمه اطهار (علیهم السلام) همواره با عقیده غالیانه مفوضه مخالفت کرده‌اند و این باور را مخالف با آیات قرآن و روایات رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) دانسته‌اند. علاوه بر این بر اساسی‌ترین اصل اعتقادی یعنی «توحید» تاکید کرده‌اند و در حقیقت این عقیده را مخالف توحید دانسته‌اند. (53) هم چنین مفوضه را لعن کرده، آنان را مشرک خوانده‌اند، از آنان برائت جسته‌اند، از هم‌نشینی با آنان نهی کرده‌اند، خواستار نابودی آنان شده‌اند و در مواردی وجه صحیح تفویض را بیان کرده و در این زمینه دست به روشن‌گری زده‌اند.
اشاره به نوع برخورد امامان (علیهم السلام) با غالیان مفوضی، در مجال این نوشتار نیست. در این جا تنها به گوشه‌هایی از برخورد امامان (علیهم السلام) با این عقیده انحرافی اشاره می‌شود.
وقتی به امام صادق (علیه السلام) خبر دادند که یکی از شیعیان می‌گوید: شما اهل بیت (علیهم السلام) هستید که روزی بندگان را مقدر می‌فرمایید!، امام (علیه السلام) سوگند یاد کرد که «روزی را جز خداوند مقدر نمی‌فرماید، من خود به غذایی برای خانواده‌ام احتیاج داشتم، سینه‌ام تنگ و فکرم مشغول شد تا این که رزق آنان را تأمین کردم و نفس راحتی کشیدم. (54) حضرت در این حدیث به تقدیر رزق و روزی‌ها از سوی خداوند اشاره کرده است و بر این امر سوگند خورده است. علاوه بر این به زندگی طبیعی خویش اشاره کرده و خود را همانند سایر انسان‌ها که نیازهایی طبیعی از جمله نیاز به معاش زندگی دارند، معرفی کرده است و اشاره دارد که به جهت نداشتن غذا برای خانواده‌ام ناراحت بودم و فکرم مشغول بود، با این وجود آیا می‌شود که من روزی دیگران را مقدر کنم و خودم به تهیه غذا برای اهل و عیالم محتاج باشم؟!
امام صادق (علیه السلام) در حدیثی دیگر و در رد عقیده مفوضه، بر بندگی و مخلوق بودن ائمه (علیهم السلام) سوگند یاد کرد. (55) سوگند امام صادق (علیه السلام) نشان دهنده شدت تاکید آن حضرت بر نادرستی عقیده تفویض و تاکید بر جنبه‌های بشری امامان (علیهم السلام) می‌باشد.
هم چنین امام صادق (علیه السلام) در روایتی کسانی که گمان کرده‌اند خداوند کار آفرینش و رزق و روزی را به حجت‌های خویش واگذار کرده و به این ترتیب قائل به تفویض شده‌اند، مشرک خواند و از آنها برائت جست. (56) بیزاری آن حضرت از باورمندان به تفویض، در واقع به علت اعتقاد شرک آلود ایشان بوده است.
امام رضا (علیه السلام) در پاسخ به یاسر خادم که از معنای تفویض پرسیده بود، فرمود:
خدای تبارک و تعالی امر دین را به پیامبر واگذار کرد و فرمود: آنچه را پیامبر برای شما آورده، اخذ کنید و آنچه را نهی کرده بپرهیزید (57) ولی خلقت و رزق و روزی را به او واگذار نکرده است. سپس آن حضرت در ادامه حدیث، خداوند را به عنوان خالق و آفریننده همه چیز معرفی کرد و به آیه 62 سوره زمر (58) و آیه 40 سوره روم (59) استناد کرد. (60) استناد امام رضا (علیه السلام) و دیگر امامان (علیهم السلام) به آیاتی که تنها خداوند را خالق و رازق همه موجودات معرفی کرده است و شراکت دیگران را نفی کرده‌اند، در حقیقت تاکید امامان (علیهم السلام) بر توحید را نشان می‌دهد و نشان می‌دهد، نسبتِ خلقت، رزق و روزی، میراندن و زنده کردن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) جایز نبوده و این امر مخالف آیات قرآن و مخالف مهم‌ترین اصل از اصول دین یعنی توحید می‌باشد.
در یک مورد امام رضا (علیه السلام) پس از کافر خواندن غلات و مشرک خواندن مفوضه فرمودند:
هر که با ایشان نشست و برخاست داشته باشد، بخورد و بیاشامد ازدواج و پیوندی داشته باشد، به آن‌ها امان دهد، احادیث آن‌ها را تصدیق کند یا با کلمه‌ای یا نیم کلمه‌ای آن‌ها را یاری کند، از ولایت خدای عز و جل و از ولایت ما خارج شده است. (61)
حکم به شرک و کفر مفوضه و غالیان و تاکید بر عدم همنشینی با آن‌ها نشان دهنده شدت تنفر امامان (علیهم السلام) از عقایدِ غالیانه و نشان‌دهنده میزان انحراف غالیان و مفوضه است. از طرفی به نظر می‌رسد نهی جدی امام رضا (علیه السلام) از همنشینی با غالیان و مفوضه نشان دهنده نگرانی امام رضا (علیه السلام) از تأثیر باورهای آنان در میان شیعیان است. طبرسی پس از اشاره به نوع برخورد امام رضا (علیه السلام) و دیگر امامان شیعه با غالیان و مفوضه که شامل سرزنش آنان و پیروانشان، تکفیر آنها، گمراه شمردن ایشان، برائت از آنان، رسواسازی آن‌ها و نادرست شمردن باورهای غالیانه است، می‌نویسد: علت چنین برخوردهایی جلوگیری از فریب خوردن شیعیان ضعیف بوده است علاوه بر این خواسته‌اند بدنامی را از شیعیان بردارند که مخالفان شیعه نگویند تمامی شیعیان چنین عقایدی در سر دارند. (62)
امام رضا (علیه السلام) در حدیثی به احادیث غالیانه و نقش تخریبی این احادیث اشاره دارد آن حضرت به ابراهیم بن ابی محمود که از حضرت در خصوص پذیرش یا عدم پذیرش احادیث غالیانه سوال کرده بود، به تلاش مخالفان در این باره اشاره کرد و فرمود:
مخالفان ما روایاتی را در خصوص فضائل ما جعل کردند و آن‌ها را سه قسم کردند: اخبار مشتمل بر غلو، اخبار مشتمل بر تقصیر و اخبار مشتمل بر تصریح به لعن و مذمت دشمنان ما. وقتی مردم سخنان غالیانه را در مورد ما بشنوند، شیعیان ما را تکفیر می‌کنند... (63)
امام رضا (علیه السلام) در این حدیث شنیدن سخنان غالیانه را علت اصلی تکفیر شیعیان توسط مخالفان دانسته است. سایر پیشوایان دینی بر عقیده تفویض را رد کرده‌اند. (64)
عموم شیعیان در حقیقت با روشنگری‌های ائمه (علیهم السلام) به هیچ روی چنین عقیده‌ای را نپذیرفته و آن را قبول ندارند. اما جریان تکفیری بدون توجه به جریان عام شیعه و تنها با استناد به گفته‌ها و نوشته‌های اندک شیعیانی که در دام غلو گرفتار شده‌اند، فتوا به کفر تمامی شیعیان داده‌اند.

3. لعن و تکفیر صحابه توسط غالیان

ابن جبرین در بخشی از فتوای خویش علت صدور حکم به کفر شیعیان را، اعتقاد شیعیان به کفر صحابه و ارتداد آنان دانسته است. ابن‌تیمیه نیز در این باره گوید:
هر آن که پنداشته صحابه پس از پیامبر خدا به جز شمار معدودی از آنان مرتد شده یا اغلب آنان فاسق گشته‌اند، بی‌گمان کافر می‌باشد، زیرا او نص قرآن را که دلالت بر خشنودی خداوند از صحابه و مدح و ثنای آنان دارد، تکذیب نموده بلکه هر کس در کیفر این شخص تردید کند، کفر خود او متعین گردد. کفر این شخص به دلیل ضرورت دین اسلام قطعی می‌باشد. (65)
هر چند چنین حکمی (حکم به ارتداد صحابه) به هیچ عنوان از سوی شیعیان صادر نشده است، اما در برخی از منابع شیعی به ارتداد صحابه پیامبر پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) اشاره شده است. برخی از این روایات در رجال کشی آمده‌اند. به عنوان نمونه‌کشی روایتی را از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که به ارتداد مردم بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) به جز مقداد، ابوذر و سلمان اشاره دارد. (66) شیخ مفید نیز همین روایت را در کتاب‌الاختصاص ذکر کرده است. (67) روایات مشابهی در کتاب کافی نیز وجود دارد. (68) آیت‌الله سبحانی که به تفصیل این روایات را مورد بررسی قرار داده می‌نویسد:
این روایات از هفت مورد تجاوز نمی‌کنند که برخی از آن‌ها ضعیف هستند و اعتمادی به آن‌ها نیست و برخی موثق و صحیح و البته قابل تاویلند و دلالتی بر ارتداد از دین و خروج از اسلام ندارند.
ایشان معتقد است به جهات عدیده به این روایات استناد نمی‌شود. سپس ایشان به این جهات اشاره کرده و می‌نویسد:
نهایت چیزی که در مورد این روایات می‌توان گفت این است که مراد از ارتداد، کفر و گمراهی و رجوع به جاهلیت نیست. مراد از این روایات عدم وفا به عهدی است که از آن‌ها در جاهای مختلف از جمله در غدیر گرفته شد.
سپس روایتی از امام باقر (علیه السلام) به عنوان موید ذکر کرده است که در این روایت وقتی عده‌ای اعلام کردند که حق با علی (علیه السلام) است حضرت از ایشان خواست سرهای خود را تراشیده و در مکانی مشخص جمع شوند به جز تعدادی معدود از آنها، کسی سر خود را نتراشیده بود. (69) ایشان در پایان می‌نویسد:
به نظر می‌رسد این روایات از ساخته‌های غالیان و حشویه باشند... در حالی که سازندگان این روایات از این نکته غافل بوده‌اند که این روایات با قرآن کریم، با آنچه از علی (علیه السلام) و امام سجاد (علیه السلام) رسیده، در تضاد هستند چرا که (قرآن، امام علی (علیه السلام) و امام سجاد (علیه السلام)) به مدح و ثناء عده‌ای از صحابه پرداخته‌اند. (70)
«مدح و ثنای برخی از صحابه» که آیت‌الله سبحانی به آن اشاره دارد، در حقیقت اشاره به خطبه 97 نهج‌البلاغه (71) و یکی از دعاهای صحیفه سجادیه است. (72) بنابراین همان‌گونه که بزرگان ما اشاره دارند، ارتداد در این روایات به معنای بازگشت از اسلام و به تعبیری ارتداد اصطلاحی نیست. بلکه مقصود از آن عدم همراهی لازم با امام علی (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) است.
وهابیت تکفیری گویی به این نکته توجه نداشته که صرف وجود برخی از روایات در منابع شیعی، لزوماً به معنای درستی آن‌ها نیست و گویی آنان به این نکته هم توجه نداشته‌اند که چنین روایاتی از سوی بزرگان شیعه مورد انکار قرار گرفته‌اند.

بدگویی به مقدسات مخالفان

صرف‌نظر از این که آیا لعن مخالفان جایز است یا خیر، (73) به این نکته باید توجه داشت که یکی از عواملی که سبب شده وهابیت به گونه‌ای افراطی به تکفیر تمامی شیعیان بپردازند، سب و لعن اندک شیعیان افراطی به مقدسات آنان است.
سبّ و لعن خلفا در میان برخی از غالیان رواج داشته است. برخی معتقدند پایه‌گذار سب و لعن به خلفا - با ذکر نام و نشان - کیسانیه بوده‌اند. (74) بدون شک این کار سبب عکس‌العمل افراط گونه مخالفان شیعه می‌شود که بالاترین حد آن تکفیر شیعیان و حکم به قتل آنان می‌باشد. ابن اثیر در ذکر حوادث 407 هجری می‌نویسد: «در این سال شیعیان در تمامی بلاد آفریقا به اتهام دشنام به شیخین قتل عام شدند.» (75) آلوسی برخی از عوام جاهل سنی را مشاهده کرده که از دشنام نسبت به شیخین ناراحت شده و شروع به اهانت به مقام علی (علیه السلام) می‌کنند هنگامی که از او سوال می‌شود چرا به علی (علیه السلام) که مورد احترام توست اهانت می‌کنی؟ می‌گوید: من می‌خواستم شیعه‌ها را ناراحت کنم، زیرا هیچ چیز را ناراحت کننده‌تر از این موضوع برای آن‌ها ندیدم! (76)
این حکایت موید این نکته است که گاهی بدگویی نسبت به مقدسات اهل سنت که از سوی اقلیتی افراطی صورت می‌گیرد - سبب می‌شود، علی رغم ارادتی که آن‌ها به امام علی (علیه السلام) دارند و آن حضرت را خلیفه چهارم می‌دانند، به منظور انتقام‌گیری از طرف مقابل، مقدسات او را مورد حمله قرار دهند.
بنابراین به نظر می‌رسد عکس‌العمل‌های نابهنجار برخی از عوام اهل سنت و حتی برخی از علمای آنها - در برخی از موارد - متاثر از اقدامات نادرست اندک غالیان و افراطیونی است که کمتر به پیامدهای سخنان و کارهای خویش توجه دارند. حسن بن فرحان مالکی از علمای اهل سنت پس از اشاره به برخی از عقاید نادرست اهل سنت می‌نویسد:
... این حرف‌ها، رای پیشینیان اهل سنت نبوده است بلکه تنها رای نواصب بوده که اسم اهل سنت را بر خود نهاده‌اند و یا کسانی که در مقابل غالیان شیعه چنین عکس‌العملی از خود نشان داده‌اند. (77)
این عبارت موید این نکته است که در مواردی اقدامات غالیان سبب عکس‌العمل منفی از سوی گروه‌هایی از اهل سنت می‌شود. یکی از نویسندگان ضمن اشاره به افراط‌گرایی مذهبی در ایران (دوره صفویه) و باز بودن دست افراط‌گران در طعن بر مخالفان می‌نویسد:
برخی از علمای شیعه که در حرمین شریفین بودند به علمای ایران نامه نوشتند شما پیشوایان اهل سنت را در اصفهان سب می‌کنید و ما به این جهت مورد شکنجه قرار می‌گیریم. (78)
اهل سنت همانند سایر فرقه‌های مسلمان و غیر مسلمان نسبت به مقدسات خود بسیار حساسند و توهین به مقدسات خویش را به هیچ روی نمی‌پذیرند. احمد بن حنبل پیشوای حنابله و مکتب حدیث گوید:
بر احدی جایز نیست از زشتی‌های خلفای اربعه سخن گفته و عیب و نقصی را بر آنان وارد سازد و هر آنکه چنین کند بر حاکم واجب است او را تأدیب و مجازات نموده و حق در گذشتن ازگناهش را ندارد بلکه او را کیفر داده و استتابه کند. پس اگر توبه کند، پذیرفته شود و اگر اصرار ورزد دوباره کیفر داده شود و در حبس ابدی افکنده شود تا اینک از گناهش برگشته یا بمیرد. (79)
این گفتار احمد بن حنبل کاملاً نشان‌گر حساسیت اهل سنت در این زمینه است.
شیخ عبدالرحمن بن البرّاک در سخنانی متعصبانه و قابل تامل که کاملاً واضح است این سخنان را از روی دشمنی با شیعیان بیان کرده، می‌گوید:
مؤسس این مذهب (شیعه) نامش عبدالله بن سبأ است که اصحاب سبئیه یاران افراطی او بودند که ادعای خدایی علی را کردند و اکنون می‌بینید که به امامانشان از ذریه علی مقام خدایی می‌دهند، «اینان به اجماع تمام مسلمین کافرند»!، ... از میان رافضیان عده‌ای سبّابه نامیده می‌شوند. چون آنان ابوبکر و عمر را دشنام می‌دهند و به آنان بغض و کینه دارند و جز عدّه کمی، آنان را کافر و فاسق می‌دانند، ... غرض اصلی سخن ما این است که همه رافضیان بدترین امّتند؛ چرا که در آن‌ها تمامی موجبات کفر از جمله تکفیر صحابه، تعطیل صفات، شرک در عبادت با دعا در مورد اموات و استغاثه به آنان گرد آمده است. این واقعیت حال رافضه امامیه است که مشهورترینشان دوازده امامی هستند. آنان در حقیقت کافر و مشرکند ولی آن را کتمان می‌کنند، اگر در بین مسلمانان باشند در جهت کتمان عقیده باطلشان و سازش با مخالفان تقیه می‌کنند، آنان کودکانشان را بر اساس بغض نسبت به صحابه خصوصاً ابوبکر و عمر و غلو در مورد اهل بیت خصوصاً علی و فاطمه و فرزندانشان تربیت می‌کنند، و این‌ها نشان می‌دهد که آن‌ها کافر و مشرک و منافقند! این حکم برای تمام طایفه آنان است. (80)
دقت در این عبارت‌ها نشان می‌دهد تکفیرِ ظالمانه پیروان اهل بیت (علیهم السلام) توسط مفتیانی چون شیخ عبدالرحمن البراک، در برخی از موارد به جهت عقاید غالیانه و بدگویی اقلیتی از افراطیون شیعه نسبت به مقدسات اهل سنت است. این در حالی است که عموم شیعیان با تاسی به قرآن کریم، سفارشات پیشوایان معصوم و بزرگان خویش به هیچ روی بدگویی به مقدسات دیگران را روا نمی‌دانند.
قرآن کریم مسلمانان را به خوش‌گفتاری (81) و (در مجادله با اهل کتاب) به جدال احسن سفارش کرده است. (82) این کتاب آسمانی از سب و لعن مقدسات مشرکان نهی کرده است و بیان می‌کند که این کار موجب عکس العمل آنان خواهد شد (83) در روایتی از امام صادق (علیه السلام) که در تفسیر همین آیه آمده حضرت می‌فرماید: آنان را دشنام ندهید، چراکه در این صورت آنان نیز به شما دشنام خواهند داد. (84) علامه طباطبایی ذیل این آیه می‌نویسد: «این آیه یکی از ادب‌های دینی را خاطر نشان می‌‌سازد که با رعایت آن، احترام مقدسات جامعه دینی محفوظ مانده و دستخوش اهانت و ناسزا و یا سخریه نمی‌شود...» (85)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها مسلمانان را از دشنام دادن به مقدسات کفار بر حذر داشته است. آن حضرت فحش به دیگران را از موجبات دشمنی آنان دانسته است. (86) بر اساس روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه فردی پدر دیگری را لعن کند - به جهت عکس‌العملی که این کار دارد - گویی والدین خویش را لعن کرده است. (87) پس از فتح مکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان را از دشنام دادن به پدر عکرمه بن ابی جهل - به جهت آزاری که به بازماندگانش می‌رسد- نهی کرد. (88) بر اساس روایتی از امام باقر (علیه السلام)، بعد از این که ابوبکر، پدر مشرکِ یکی از مسلمانان را لعن کرد و او خشمگین شده و به ابوبکر پاسخی تند داد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «وقتی مشرکان را لعن و بدگویی می‌کنید، به طور کلی سخن بگویید نه به طور خاص (با ذکر نام) که فرزندانشان خشمگین شوند. » (89)
این ماجرا که در مصادر تاریخی نیز آمده است، (90) اهمیت رعایت ادب و نزاکت را می‌رساند و وقتی رعایت ادب و نزاکت - حتی در مورد مشرکین - مورد تاکید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، بنابراین این سفارش به طریق اولی در مورد مسلمانان لازم و واجب است. در حقیقت رعایت این امر می‌تواند بهانه‌های دشمنان شیعه را در تکفیر، از آنان سلب کند.
ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز به عنوان اسوه‌هایی برای همه مسلمانان، در دوران خویش با دشنام‌گویی به دشمن مخالفت کرده‌اند. در جنگ صفین حضرت علی (علیه السلام) یاران خویش را از سب و لعن سپاه شام و معاویه بر حذر داشت. (91) آن حضرت در این جنگ به یاران خویش سفارش کردند: در برابر کسانی که به من دشنام می‌دهند، وقار و سکینه و آرامش خویش را حفظ کنید. (92) در منابع اهل سنت آمده است: وقتی به امام علی (علیه السلام) خبر دادند که ابن‌السوداء از ابوبکر و عمر بدگویی می‌کند، حضرت او را فرا خواند و تصمیم به قتل وی گرفت. عده‌ای با حضرت در این باره صحبت کردند و حضرت او را به مدائن تبعید کرد. (93) این بیان نشان می‌دهد امام علی (علیه السلام) با کسانی که درصدد بودند با افراطی‌گری متعرض شخصیت‌هایی شوند که در جامعه عده زیادی برای آنان ارزش قائلند، با جدیّت برخورد می‌کرده است و اجازه نمی‌داده چنین بدزبانی‌هایی در جامعه به وجود آید.
توجه به سیره سایر پیشوایان دینی نیز نشان می‌دهد آنان شیعیان خویش را از بدگویی به مقدسات مخالفان بر حذر داشته‌اند تا بهانه را از دشمنان سلب کنند.
وقتی به امام صادق (علیه السلام) گزارش شد که فردی علناً دشمنان شما را دشنام می‌دهد، حضرت فرمود: او را چه می‌شود؟ خدا او را لعنت کند! او با این کارش متعرض ما شده است. سپس حضرت به آیه (وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ...) استناد کرده و فرمود: آنان را دشنام ندهید چرا که این امر سبب می‌شود آنان نیز شما را دشنام دهند. (94) بر اساس نقل شیخ صدوق، وقتی امام صادق (علیه السلام) از بدگویی اقلیتی از کوفیان نسبت به ابوبکر و عمر آگاه شد، از کار آنان برائت جست (95) و احتمالاً خواسته ابوحنیفه را که از حضرت درخواست داشت در این باره نامه‌ای برای شیعیان افراطی بنویسد، پذیرفت. محمد بن یعقوب کلینی از نامه امام صادق (علیه السلام) به شیعیانش خبر داده است. در بخشی از این نامه، آن حضرت، شیعیان را از بدگویی به مخالفان بر حذر داشته است. شیعیان این نامه را در جایگاه نماز خود قرار می‌دادند و بعد از نماز آن را می‌خواندند. (96) امام صادق (علیه السلام) با آگاهی از این امر که برخی از شیعیان به مقدسات مخالفان احترام نمی‌گذارند و بدین جهت سبب بدنامی شیعه می‌شوند و به دست دشمن بهانه می‌دهند، این نامه را برای شیعیان خویش نوشته است.
شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر گران قدرش حدیثی را از امام رضا (علیه السلام) از پدرش از جدّش امام صادق (علیه السلام) آورده است که فرمود: آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق نظر دارند «بسم‌الله الرحمن الرحیم» را آشکارا و درباره اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین گفتار را بگویند. (97) امام رضا (علیه السلام) در این حدیث بر خوش‌گفتاری با صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تاکید دارد.
امام رضا (علیه السلام) در حدیث دیگری به پیامدهای بدگویی از مخالفان اشاره دارد و به آیه 108 سوره انعام (98) استناد کرده است و در ادامه به لزوم پیروی از راه اهل بیت و بر میانه‌روی تاکید دارد. (99) دقت در کلام امام رضا (علیه السلام) می‌رساند که دشنام به مخالفان، خروج از راه و سیره اهل بیت (علیهم السلام) و گام نهادن در بیراهه افراطی‌گری است. بیراهه‌ای که پیامدهای ناگواری ممکن است با خود داشته باشد.
به عنوان یک مصداق باید گفت آنچه پس از عصر صفوی در برخی از محافل، تحت عنوان «عید الزهرا» در میان اقلیتی از شیعیان افراط رواج یافت، امری غیر دینی و برخلاف سیره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) بوده است. از این رو بسیاری از مراجع تقلید شیعه به صراحت آن را خرافی و حرام اعلام کرده‌اند. (100) حدیثی که برخی از افراطی‌ها برای توجیه این مراسم خرافی مورد استناد قرار می‌دهند نیز به اعتقاد محققان جعلی و فاقد اعتبار است. (101)
سفارش به خوش‌گفتاری و پرهیز از بدگویی مقدساتِ اهل سنت از سفارش‌های همیشگی علمای بزرگ اسلام و مراجع تقلید نیز بوده است. امام خمینی (رحمه‌الله) نوشته‌های اختلاف‌انگیز را برای امت اسلام سمی کشنده دانسته است. (102) این امر حاکی از درک بسیار عمیق و بینش بالای آن رهبر فرزانه از شرایط خاص دنیای امروز است. (103)
آیت‌الله مکارم شیرازی با آگاهی از فحاشی‌های یاسر الحبیب (104) او را فردی بی‌سواد و روحانی‌نما خواند که به نام شیعه به مقدسات اهل سنت و برخی از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اهانت کرده، ایشان با تأکید بر اینکه اینگونه اشخاص، نماینده شیعیان نیستند، می‌گوید: «این آدم یا مزدور و مأمور است و یا سفیه و دیوانه.» ایشان ضمن اشاره به سوء استفاده وهابیت از این امر فرمودند: «ما می‌گوییم سخنان این شخص بد و دروغ بوده است و او بی‌سواد است اما وهابی‌ها چسبیده‌اند به حرف او!...» آیت‌الله مکارم با اشاره به توطئه‌های پیچیده‌ی استکبار علیه اسلام گفتند: «ما هرگونه اهانت به همسران پیامبر را روا نمی‌دانیم و اهانت به آن‌ها اهانت بلا واسطه به پیامبر است.»

سخن پایانی

غلو و زیاده‌گویی و افراط کاری همواره پیامدهای بسیار سخت و ناگواری را در پی داشته است. به همین جهت امامان شیعه و بزرگان ما همواره با این پدیده خطرناک با جدیت برخورد کرده‌اند، به گونه‌ای که شاید با هیچ گروهی از مخالفان این گونه برخورد نداشته‌اند. توجه به علل تکفیر شیعیان توسط برخی از افراطیان اهل سنت نشان می‌دهد در موارد زیادی غلو و زیاده‌گویی و افراط کاریِ اندک غالیان منتسب به شیعه، از موجبات اصلی صدور چنین حکم ظالمانه‌ای می‌باشد. در حقیقت زیاده‌گویی و زیاده روی اقلیتی غالی می‌تواند بهانه لازمه را در اختیار گروه‌های تکفیری قرار دهد. آنان با استناد به عقاید غالیانه‌ای چون تحریف قرآن، غلو و زیاده‌‎‌گویی در حق ائمه (علیهم السلام)، سب و لعن برخی از سران اهل سنت - که مورد پذیرش عموم شیعیان نیستند - تمامی شیعیان را دارای چنین باورهایی می‌دانند و در نتیجه به کفر آنان حکم کرده و در مواردی به قتل آنان فتوا داده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1. دکتری مدرس معارف اسلامی، گرایش تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه معارف اسلامی قم.
2. درس خارج فقه مورخه 86/7/28 سایت آیت‌الله مکام شیرازی، به نشانی www.makarem.ir.
3. مکارم شیرازی، شیعه پاسخ می‌گوید، ص 248-247.
4. علامه مجلسی در مورد این کتاب و کتاب دیگر حافظ رجب برسی می‌نویسد: من بر آن چه که این دو کتاب به تنهایی نقل نموده اعتماد نمی‌کنم، زیرا آن دو را مشتمل بر اشتباه و آشفتگی و غلو یافته‌ام. «... لاشتمال کتابیه علی ما یوهم الخبط و الخلط و الارتفاع» مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص 10 هم چنین ر. ک: خوانساری، روضات الجنات، ج3، ص 344-343.
5. پیشوای فرقه شیخیه که از فرقه‌های غالی محسوب می‌شود.
6. علامه مجلسی می‌نویسد خطبه بیان و امثال آن فقط در کتاب‌های غالیان یافت می‌شود. «... کخطیة البیان و أمثالها فلم یوجد إلا فی کتب الغلاة و أشباههم» (مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 348).
7. بیاضی درباره این خطبه که منسوب به امام علی (علیه السلام) است، می‌نویسد: «...قالت الغلاة فیه إنه الخالق المعبود... و ادعوا أن له خطبة سماها خطبة الکشف قال فیها أنا شققت أنهارها و أینعت أثمارها و...» (نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج1، ص 95).
8. «و خصومهم وافقون لهم بالمرصاد...» (طه حسین، الفتنة الکبری علی و بنوه، ج2، ص 25).
9. الفاحشة الوجه الآخر لعائشة (فاحشه چهره دیگر عایشه) کتابی که توسط یاسر الحبیب، طلبه کویتی ساکن انگلستان در سال 2010 میلادی در لندن چاپ شده است.
10. زبیدی، تاج العروس، ج10، ص 269؛ فراهیدی، العین، ج4، ص 446؛ طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص 319؛ ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 131-132.
11. ابن‌منظور، لسان العرب، ج2، ص 22 و ابن درید، جمهرة اللغه، ج2، ص 1081.
12. غالی باللحم: ای اشتراه بثمن غاله (زبیدی، تاج العروس، ج20، ص و 22 و جوهری، الصحاح، ج6، ص 2448) غالی بالشیء یعنی اشتراه بثمن غاله (ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 131).
13. والمغالی باالسهم الرافع یده یرید به اقصی الغایه. (فراهیدی، العین، ج4، ص 446 و ازهری، تهذیب اللغه، ج8، ص 168).
14. «و فی السّهم: غَلوُ» (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 613 و زبیدی، تاج العروس، ج20، ص 23).
15. صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج6، ص 48 و راغب اصفهانی، مفردات، ص 613.
16. زمخشری، الفائق، ج2، ص 171 و ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 669 و زبیدی، تاج العروس، ج10، ص 435.
17. فراهیدی، العین، ج7، ص 414-415 «طرف کل شیی: منتهاه» ابن درید، جمهرة اللغه، ج2، ص 754 و مهنا، لسان اللسان، ج2، ص 89 «تَطَرَّفَ فی آرائِهِ»: در آراء خود زیاده‌روی بخرج داد. بستانی، فرهنگ ابجدی، ص 236.
18. عباراتی چون «مرتفع المذهب»، «فی مذهبه ارتفاع» «کان من اهل الارتفاع» و «مرتفع القول» در خصوص برخی از غلات به کار رفته است. (ر. ک. ابن داوود، رجال، ص 353 و صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص 548).
19. این کلمه به معنای پرواز است. با توجه به بلندپروازی غالیان مشتقانی از این کلمه مانند طیاره، مطر و... اشاره به غلو و بلند پروازی ایشان است. حضرت علی (علیه السلام) در حدیثی فرموده است: یهلک فی رجلان محب مطر یقرطنی بما لیس فی...» (متقی هندی، کنزالعمال، ج13، ص 125).
20. «والغلاة من المتظاهرین بالإسلام هم الذین ...» (مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص 131).
21. جهت آشنایی با ریشه‌ها و علل پیدایش غلو ر. ک: مقاله «ریشه‌ها و علل پیدایش غلو در عصر ائمه (علیهم السلام)» به قلم یدالله حاجی‌زاده و دیگران، فصلنامه علمی - پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، شماره 12، ص 109-136.
22. همسان پنداری شیعیان و غالیان سبب شده سید عصام‌الدین العماد کتابی تحت عنوان، «الصله بین الاثنی عشریه و فرق الغلاة» را بنویسد. هر چند وی با مطالعات بسیار به اشتباه خویش در این باره پی برده است. (ر. ک: رضوانی، وهابیت و غلو، ص 44).
23. حجر، آیه 9.
24. حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص 170-171 به نقل از اللولوء المکین من فتاوی فضیلة الشیخ ابن‌جبرین، ص 39.
25. رجبی، بررسی فتوای تکفیر در نگاه مذاهب اسلامی، ص 59.
26. «یونس بن ظبیان متهم غال» طوسی، اختیار معرفة الرجال، (رجال الکشی)، ص 363 و ابن غضائری، رجال ابن غضائری، ص 101 و خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 27.
27. «یونس بن ظبیان کوفی غال کذاب وضاع للحدیث» (ابن غضائری، رجال ابن غضائری، ص 101) نجاشی هم می‌نویسد: مولی، ضعیف جدا، لا یلتفت إلی ما رواه. کل کتبه تخلیط، » (رجال نجاشی، ص 448).
28. محمد حسن احمدی، «غالیان و اندیشه تحریف قرآن»، نشریه علوم حدیث، دوره 14، شماره 2، 1383، ص 204.
29. سیاری مدعی تحریف قرآن بوده است و در این باره کتاب «التنزیل و التحریف» که به آن «کتاب القراءات» نیز گفته‌اند را نوشته است. مجلسی، بحارالانوار، ج102، ص 65، نسخه دست‌نویس این کتاب در کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی موجود است. ر. ک: سیاری، احمد بن محمد، کتاب القرآءه، (بی‌جا، بی‌تا، بی‌نا)، نسخه دست‌نویس در کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، به شماره 2507. این کتاب از مصادر اصلی روایاتی است که در تحریف قرآن به آن استدلال شده است. (میرزا حسین نوری در مستدرک الوسائل حداقل هفت مورد به کتاب او ارجاع داده و روایات او را ذکر می‌کند.»
30. ر.ک: احمدی، «غالیان و اندیشه تحریف قرآن»، ص 197-204.
31. بر اساس روایتی از وسط آیه (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى...) (نساء، آیه 3) بیش از یک سوم قرآن افتاده است و به همین جهت نظم آیه به هم ریخته است. (رک: طبرسی، احتجاج، ج1، ص 377).
32. رک: معرفت، مصونیت قرآن از تحریف؛ و جوادی آملی، نزاهت قرآن از تحریف.
33. میرزا حسین نوری در کتاب فصل الخطاب به همین روایات استناد کرده است.
34. «... فکیف یحتمل المنصف ان یهمل الله ذکر اسامیهم فی کتابه المهیمن علی جمیع الکتب؟» (محمد حبیب، فصل الخطاب فی اثبات تحرف کتاب رب الارباب، عرض ... نقد، ص 158 به نقل از فصل الخطاب، ص 184).
35. «انه قد طالعت هذا الکتاب... و رایت ان عمدة الادله فیها للتحریف هی الروایات و هی علی اقسام فاکثر من نصفها ضعاف الاسانید منقوله عن الغلاة المفرطین فی الحب، وضعوها تشفیها لغیظ صدورهم حیث راوا تاخر الائمه عن مقاماتهم» (مرعشی نجفی، میراث ماندگار، ص 16)، عبارات فوق در رساله‌ای تقریباً بیست صفحه‌ای تحت عنوان: «القول الفاصل فی الرد علی مدعی التحریف» به چاپ رسیده است.
36. «فادعوا أن بعض الصحابة حرفوه و هذا بهتان من الروافض عظیم» (احمدی المسائل و الرسائل المرویة عن الإمام أحمد بن حنبل فی العقیدة، ج2، ص 362).
37. سعد بن عبدالملک اموی که امام باقر (علیه السلام) او را سعد الخیر می‌نامید در حدیثی امام باقر (علیه السلام) به او فرمود: «أنت أموی منا أهل البیت» (مفید، اختصاص، ص 85).
38. «وَ کَانَ مِن نَبذهِمِ الکتَابَ أن أقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ فَهُم یروونَهُ وَ لا یرعَونَهُ وَ الجُهَّالُ یعجِبُهُم حِفظُهُم للرَّوَایةِ وَ العُلَمَاءُ یحزُنُهُم تَرکُهُم لِلرَّعَایة» (کلینی، کافی ، ج8، ص 53).
39. معرفت، مصونیت قرآن از تحریف، ص 48.
40. « ... إنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَزَّلَت عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ لَم یَسمِّ الله لَهُم ثَلاثَاً وَ لاَ اربَعا» (کلینی، کافی، ج1، ص 286).
41. معرفت، همان، ص 48-49.
42. «اجتَمَعَت الاُمَّةُ قَاطِبةً لاَ اختَلافَ بَینَهُم فِی ذَلک أنَّ القُرآنَ حَقِّ لاَرَیبَ فِیهِ عِندَ جَمِیعِ فِرِقَهَا... فَإذَا شَهِدَ الکِتَابُ بِتَصدیِقِ خَبَرٍ وَ تَحقِیقِهِ ...) (طبرسی، احتجاج، ج2، ص 450).
43. معیار «عرضه روایات بر قرآن» توسط بسیاری از ائمه (علیهم السلام) مطرح شده است و روایات عرضه در این خصوص مشهورند. شیخ انصاری از این روایات به عنوان روایات متواتر معنوی یاد کرده است. «...ما ورد فی الاخبار المتواتره معنی من الامر بالرجوع الی الکتاب و عرض الاخبار علیه» (انصاری، فرائد الاصوال، ص 166-167).
44. نصیری، روش‌شناسی نقد احادیث، ص 185.
45. رجبی، بررسی فتوای تکفیر در نگاه مذاهب اسلامی، ص 46- 47.
46. همان، ص 49.
47. محمد بن مقلاص اسدی معروف به ابوالخطاب، یکی ازمهم‌ترین غالیان در دوره امام صادق (علیه السلام) است. شخصیت غالی بسیار خطرناکی که جریان فکری او (در قالب فرقه خطابیه و سایر فرقه‌های منشعب از آن) در جامعه تداوم یافته و پیروانی تا دوره‌های بعد داشته است. (ر. ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال‌کشی)، ص 295 و طوسی، تهذیب الاحکام، ج1، ص 4 و شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 210 نوبختی، فرق الشیعه، ص 42 و اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 51 و سمعانی، الانساب، ج5، ص 161).
48. یکی از مشهورترین سران غلات دوره امام باقر (علیه السلام) و اوایل امام صادق (علیه السلام)، بیان بن سمعان نهدی بوده است. (ر. ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص 304 و 301 و نوبختی، فرق الشیعه، ص 34 و ناشی اکبر، مسائل الامامه، ص 198 و عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 214).
49. مغیرة بن سعید عجلی از سرشناس‌ترین غالیان دوره امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) بوده است. او مدعی از الوهیت امام باقر (علیه السلام) و نبوت خویش شد و عقاید غالیانه دیگری را نیز مطرح کرد. پیروان او به مغیریه مشهورند. (ر. ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص 227- 228 و شهرستانی، المل و النحل، ج1، ص 209 و نوبختی، فرق‌الشیعه، ص 63 و اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 77).
50. از غالیان زمان امام موسی بن جعفر (علیه السلام). ر. ک: حاجی‌زاده، یدالله، «جریان غلو در دوره امام موسی بن جعفر (علیه السلام) با تکیه بر عقاید غالیانه محمد به بشیر» فصلنامه علمی - پژوهشی تاریخ اسلام، سال چهارم، شماره اول، بهار 1392 ، شماره مسلسل 53.
51. «المفوضه الذین قالوا ان الله تعالی فوض الی محمد و علی (علیهما السلام) الخلق و الرزق و غیر ذالک» (سید مرتضی، رسائل المرتضی، ج4، ص 22 و اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 60-61 اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 16).
52. ر. ک: مطهری، آزادی معنوی، ص 56-69.
53. تفویض باعث شرک افعالی می‌شود.
54. «.... فَقَالَ و الله مَا یَقدرُ ارزَاقَنَا إلاَّ اللهُ وَ لَقَد احتَجتُ إلَی طَعَامٍ لِعِیالِی فَضَاقََ صَدرِی وَ ابلغَت إلَی الفکرَةُ فِی ذَلِکَ حَتَّی احَرزَتُ قُوتَهُم فَعِندَهَا طَابَت نَفسِی» (طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال‌الکشی)، ص 323).
55. «... أنَّا واللهِ عَبِیدُ مَخلُوقُونَ لَنَا رَبُّ نَعبُدُهُ و إن لَم نَعبُدهُ عَذَّبنَا» (طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص 341).
56. «من زعم ان الینا الخلق و الرزق فنحن منه برآء...» (صدوق، الاعتقادات فی دین الامامیه، ص 100).
57. اشاره به آیه (وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (حشر، آیه 7).
58. (اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ) (زمر، آیه 62).
59. (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ‌) (روم، آیه 40).
60. إنَّ الّله تَبارک و تعالی فوَّضَ إلَی نَبِیهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أمرَ دِیِنِهِ فَقَالَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذَوهُ وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتهُوا فَأمَّا الخَلقُ وَ الرَّزقُ فَلا» (صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص 202).
61. «مَن جَالَسَهُم أو خَالَطَهُم أو... خَرَجَ مِن ولآیةِ اللهِ عزَّوَ جَلَّ وَ ولایَةِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ ولآیِتنَا أهل البَیت» (صدوق، همان، ج2، ص 203).
62. «...کی لایغتر بمقالتهم ضعفاء الشیعة و لا یعتقد من خالف هذه الطائفة أن الشیعة الامامیة بأسرهم علی ذلک» (طبرسی، احتجاج، ج2، ص 437).
63. «إنَّ مخَالِفِینَا وَضَعُوا أخبَاراً فِی فَضَائِلِنَا... فإذا سمع الناس الغلو فینا کفروا شیعتنا و نسبوهم إلی القول بربوبیتنا» (صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 304 و طبری، دلائل الامامه، ص 24).
64. ر. ک: کلینی، کافی، ج1، ص 441 و طوسی، الغیبه، ص 247 و ص 293-294 محمد بن مشهدی، مزار کبیر، ص 657 و طبرسی، احتجاج، ج2، ص 471.
65. «و امام من جاوز ذلک الی ان زعم انهم ارتدوا بعد رسول الله... فهذا لا ریب ایضا فی کفره...» (ابن تیمیه، الصّارم المسلول علی شاتم الرسول، ص 586-587).
66. «قَالَ ابُو جَعفَرٍ (علیه السلام) ارتَدَّ النَّاسُ إلاَّ ثَلَاثَةَ نَفَرٍ سَلمَانُ و أبُو ذَرِّ و المقداد (طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص 11 و ر. ک: همان، ص 8).
67. «... عن أبی جعفرٍ (علیه السلام) قال: ارتَدَّ الناسُ بَعدَ النَّبیِ إلا ثَلاثةَ نَفَرٍ: المِقدَادُ بنُ الأسوَدِ و ابُو ذَرِّ الغفَارِی وَ سَلمَانُ الفَارِسِی، ثُمَّ إنَّ النَّاس عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعد» (مفید، اختصاص، ص 6).
68. «کان الناس أهل ردة بعد النبی إلا ثلاثة»، (کلینی، کافی، ج8، ص 246).
69. « ... فَقَالَ عَلی (علیه السلام): إن کُنتُم صَادِقِینَ فَاغدُوا غَداً عَلی مُحَلّقِینَ! فَحَلقَ عَلِی (علیه السلام) وَ حَلَقَ سَلمَانُ وَ حَلقَ مِقدَادُ وَ حَلَقَ أبُو ذَرَّ وَ لَم یحلِق غَیرُهُم» (طوسی، اختیار معرفة الرجال، (رجال کشی)، ص 8).
70. «ولا یدلان علی الارتداد عن الدین...» (سبحانی، اضواء علی عقاید الشیعة الامامیه و تاریخهم، ص 522- 526).
71. لقد رأیت أصحاب محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) فما أری أحدا یشبههم منکم لقد کانوا یصبحون شعثا غبرا، و قد باتوا سجّدا و قیاما، یراوحون بین جباههم و خدودهم» (نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه 97، ص 143).
72. «اللَّهُمَّ وَ أصحَاب محَمَّدٍ خَاصَّة الَّذیِنَ احسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذیِنَ ابَلوُا البَلَاءَ الحَسَنَ فِی نَصرِه...» (صحیفة سجادیة، دعای چهارم، ص 42).
73. برخی از مراجع، بدگویی و اهانت نسبت به خلفا، صحابه و همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را حرام دانسته‌اند. آیت‌الله خامنه‌ای در فتوایی فرمودند: «اهانت به نمادهای برادران اهل سنّت از جمله اتّهام زنی به همسر پیامبر اسلام حرام است. ا ین موضوع، شامل زنان همه پیامبران به ویژه سیّد الانبیاء پیامبر اعظم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شود.»
74. معلمی، مصطفی، «بینان‌گذاران و مبلغان سب و لعن با نام ونشان در اسلام» فصلنامه پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، س 2، پاییز 1390، ص 181 و 204 به این نکته توجه داشت که فرقه‌های غالی‌ای چون هاشمیه و کربیه، کیسانی بوده‌اند. (ر. ک: نوبختی، فرق الشیعه، ص 27 و اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 27 و ص 38 و بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 27-28 و اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 19 و طوسی، تلخیص المحصل، ص 414).
75. فی هذه السنة، فی المحرّم، قتلت الشیعة بجمیع بلاد إفریقیة. و کان سبب ذلک ...یسبّون أبابکر و عمر...» (ابن اثیر، الکامل، ج9، ص 294).
76. «. کنت أرید أن أنتقم من ذلک الشیعی، و لم أجد ما یغضبه و یثیره خیرا من هذا، فحملوه علی أن یتوب عما فعل» (مکارم شیرازی، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج4، ص 424 به نقل از آلوسی، روح المعانی، ج7، ص 218).
77. رضوانی، وهابیت و غلو، ص 63 به نقل از المجله شماره 1082 تحت عنوان «قرائه فی التحولات السنیه للشیعه».
78. «انکم تسبون ائمتهم فی اصفهان و نحن فی الحرمین نعذب بذلک اللعن و السب» (جعفریان، صفویه در عرصه دین و فرهنگ و سیاست، ج1، ص 41 به نقل از خوانساری، روضات الجنات، ج4، ص 362).
79. حنبلی، طبقات الحنابلة، ج1، ص 34، و ابن‌تیمیه، الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ص 573.
80. «و اجتمع فیهم من موجبات الکفر، تکفیر الصحابة، و تعطیل الصفات، والشرک فی العبادة بدعاء الأموات، و الاستغاثة بهم» http://www.apmkadeh.com به نقل از سایت رسمی عبدالله بن البراک. لینک این فتوا در اینترنت به این صورت آمده است:
http://albarrak. islamlight. net/ index. php?option-com- ftawa& task=view&id=18080
81. (وَ قُلْ لِعِبَادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ) به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد» (اسراء، آیه 53).
82. (وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ) (عنکبوت، آیه 46).
83. (وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ ) (أنعام، آیه 108).
84. «لا تسبّوهم، فإنّهم یسبّون علیکم» (فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج2، ص 148).
85. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج7، ص 434.
86. «عَن أبی جَعفَر (علیه السلام) قال: إنَّ رَجُلاّ مِن بِنَی تَمیمٍ أتَی النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ أوصنی فَکَانَ فِیمَا اوصَاهُ أن قَالَ لا تَسُبُّوا النَّاس فَتکتَسِبُوا العدَاوَةَ بَینَهُم» (کلینی، کافی، ج2، ص 360 روایات بیشتر در این باره را بنگرید در: همان، ج2، ص 259- 361).
87. «.... یسبّ الرّجل أبا الرّجل فیسب أباه، و یسب أمّه (صحیح بخاری، ج 7، ص 69 و سجستانی، سنن ابی داوود، ج2، ص 507).
88. «فلا تسبوا أباه، فان سب المیت یؤذی الحی، و لا یبلغ المیت» (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج11، ص 501 و واقدی، المغازی، ج2، ص 851).
89. «... ثُمَّ قَالَ إذا أنتُم تَنَاولُتُم المُشرِکِینَ فَعُمُّوا وَ لَا تَخُصُّوا فَیغضَبَ ولدهُ» (کلینی، کافی، ج8، ص 70).
90. «سبب الأموات یؤذی الأحیاء، فإذا سببتم فعموا» (بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص 142) «إنّ سبّ الأموات یؤذی الأحیاء، فإن شئتم المشرکین فعمّوا.» (واقدی، المغازی، ج 3، ص 925).
91. «انی لا احب ان تکونوا سبابین» (ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص 498. نهج‌البلاغه، خطبه 206، ص 428 و ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج3، ص 181 و منقری، وقعة صفین، ص 144).
92. «أنَّ عَلیاَ مَرَّ جَمَاعَةٍ مِن أهلِ الشَّامِ بِصفِّینَ فِیهم الوَلیدُ بنُ عُقبَةَ وَ هُم یشتمُونَهُ و یقصبُونَهُ فَأخبَرُوهُ بِذَلکَ فَوَقَفَ فِی نَاسٍ مِن أصحَابِهِ فَقَالَه: «انهَدُوا إلَیهِم وَ عَلیکُمُ السَّکیِنةَ و سِیمَاءُ الصَّالِحِینَ وَ وَقارُ الاِسلَام...» (منقری، وقعة صفین، ص 391).
93. «بلغ علیا ان ابن السوداء ینتقص ابابکر و عمر فدعا به و دعا بالسیف... فسیره الی المدائن» (ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج29، ص 9).
94. « .... لاَ تَسُبوهُم فَإنَّهُم یسُبُّوا عَلَیکُم» (صدوق، اعتقادات فی دین الامامیه، ص 107).
95. «... فَقَالَ وَیلَک یا أبا حَنِیفَةَ لَم یکُن هَذَا مَعَاذَ الله...» (صدوق، علل الشرائع، ج1، ص 91).
96. «فَکانُوا یضَعُونَهَآ فِی مَسَاجِدِ بُیوتِهِم فَإذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلاةِ نَظَرُوا فِیهَا» (کلینی، کافی، ج8، ص 2).
97. «اجتمع آل محمد علی الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم و علی.. و علی ان یقولوا فی اصحاب النبی احسن قول»؛ (رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 50).
98. (وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ ) (انعام، آیه 108).
99. «و إذا سمعوا مثالب أعدائنا بأسمائهم ثلبونا بأسمائنا، و قد قال الله تعالی: وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ...» (صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص 304 و طبری، دلائل الامامه، ص 24).
100. آیت‌الله خامنه‌ای در پاسخ به سوالی در مورد نهم ربیع فرمودند: «هرگونه گفتار یا کردار و رفتاری که در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین شود، شرعا حرام اکید است.» مسائلی، نهم ربیع جهالت‌ها خسارت‌ها، ص 106 درباره نظر سایر مراجع و نهی آنها، ر. ک: همان ص 107 به بعد.
101. در این باره ر. ک: مسائلی، نهم ربیع جهالت‌ها خسارت‌ها.
102. امام خمینی، صحیفه نور، ج14، ص 253.
103. جهت اطلاع بیشتر از اندیشه‌های امام خمینی (قدس سره) در این باره ر. ک: محمد فولادی، محمد، «استراتژی وحدت جهان اسلام در اندیشه امام خمینی»، «نشریه معرفت»، خرداد 1387 ، شماره 126 ص 75-96.
104. یاسر الحبیب طلبه کویتی مقیم انگلستان که با چراغ سبز برخی از افراطیون، سخنانی سخیف و تفرقه افکنانه بر زبان جاری کرده است.

منبع مقاله:
1. قرآن کریم.
2. نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، قم، موسسه دار الهجره، (بی‌تا).
3. صحیفه‌ سجادیة، الهادی، قم 1418.
4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار الکتب العربیه، (بی‌جا) 1378ق.
5. ابن‌تیمیه، الصّارم المسلول علی شاتم الرسول، دار الکتب العلمیه، بیروت (بی‌تا).
6. ابن داوود، رجال، المطبعة الحیدریه، نجف 1392.
7. ابن درید، جمهرة اللغه، دار العلم للملایین، بیروت (بی‌تا).
8. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، دار الفکر، بیروت 1415ق.
9. ابن غضائری، احمد، رجال ابن الغضائری، دار الحدیث، قم 1422 ق.
10. ابن منظور، لسان العرب، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1405.
11. احمدی، عبدالله بن سلمان، المسائل و الرسائل المرویة عن الإمام أحمد بن حنبل فی العقیدة، دار طیبه، ریاض 1416.
12. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، دار احیاء التراث العربی، بیروت (بی‌تا).
13. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، فراینس شتاینر، آلمان 1400 ق.
14. امام خمینی، صحیفه نور، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی (رحمه‌الله)، تهران 1386.
15. انصاری، شیخ مرتضی، فرائد الاصول، مجمع الفکر الاسلامی، قم 1419ق.
16. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دار الفکر، بیروت 1401.
17. بستانی، فواد افرم، فرهنگ ابجدی، اسلامیه، تهران 1375.
18. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ اول، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت 1394.
9. جزری، عزالدین ابن اثیر، الکامل، دار صادر، بیروت 1385 ق.
20. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، انصاریان، قم 1387.
21. ــــ ، صفویه در عرصه دین و فرهنگ و سیاست، پژوهشگاه حوزه دانشگاه، قم 1389.
22. جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، اسراء قم 1386.
23. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، دار العلم للملایین، بیروت (بی‌تا).
24. حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، معاونت تربیت و آموزش عقیدتی سیاسی نزسا، تهران 1387.
25. حنبلی، ابویعلی، طبقات الحنابلة، دار المعرفه، بیروت (بی‌تا).
26. خوانساری، سیدمحمدباقر، روضات الجنات، اسماعیلیان، قم 1390 ق.
27. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، (بی‌جا، بی‌نا)، 1413ق.
28. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد 1408 ق.
29. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، دار القلم، بیروت (بی‌تا).
30. رجبی، حسین، بررسی فتوای تکفیر در نگاه مذاهب اسلامی، نشر مشعر، تهران 1389.
31. رضوانی، علی اصغر، وهابیت و غلو، مشعر، قم 1391.
32. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، المکتبة الحیاة، بیروت (بی‌تا).
33. زمخشری، محمود بن عمر، الفائق، دار الکتب العلمیه، بیروت (بی‌تا).
34. سبحانی، جعفر، اضواء علی عقاید الشیعه الامامیه و تاریخهم، مشعر، تهران 1421.
35. سجستانی، ابی داوود، سنن ابی داوود، دار الفکر، بیروت 1410ق.
36. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، مجلس دائره‌المعارف العثمانیه، حیدرآباد 1382 ق.
37. سیاری، احمد بن محمد، کتاب القرآءه، نسخه دست نویس در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، به شماره 2507 (بی‌نا، بی‌تا).
38. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل ، شریف رضی، قم 1364.
39. صاحب بن عباده، المحیط فی اللغه، عالم الکتب، بیروت (بی‌تا).
40. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، دار المفید، بیروت 1414ق.
41.ــــ ، علل الشرائع، انتشارات مکتبة الداوری، قم (بی‌تا).
42. ــــ ، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، موسسه اعلمی للمطبوعات، قم 1404 ق.
43.ـــــ ، من لایحضره الفقیه، جامعه مدرسین، قم 1404.
44. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین، قم 1374 ش.
45. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، دار النعمان، نجف 1386ق.
46. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت 1387 ق.
47. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران 1375.
48. طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، دار الاضواء، بیروت 1405.
49. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، دانشگاه مشهد، مشهد 1348ش.
50. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دار الکتب الاسلامیه، تهران 1365.
51. طه حسین، الفتنة الکبری (علی و بنوه)، دار المعارف، قاهره (بی‌تا).
52. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، دارالهجره، قم 1409.
53. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر صافی، الصدر، تهران 1415.
54. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، دارالاضواء، بیروت 1411 ق.
55. متقی هندی، کنزالعمال، موسسه الرساله، بی‌تا، ج13، بیروت (بی‌تا).
56. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، اسلامیه، تهران 1363ش.
57. محمد حبیب، فصل الخطاب فی اثبات تحرف کتاب رب الارباب/ عرض... نقد، (بی‌نا، بی‌جا)، 1428.
58. مرعشی نجفی، سید محمود، میراث ماندگار، کتابخانه بزرگ آیة الله مرعشی نجفی، قم 1382.
59. مسائلی، مهدی نهم ربیع، جهالت‌ها خسارت‌ها، وثوق، قم 1386.
60. مشهدی، محمد، مزار الکبیر، قیوم، قم 1419ق.
61. مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، صدرا، تهران 1389.
62.ــــ ، حج، صدرا، تهران 1386 ش.
63. معرفت، محمد هادی، مصونیت قرآن از تحریف، ترجمه محمد شهر آبی، بوستان کتاب، قم 1387.
64. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، دارالمفید، بیروت 1414ق.
65. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الامامیه، دار المفید، بیروت 1414 ق.
66. مکارم شیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مدرسه امام علی بن ابیطالب، قم 1421.
67.ــــ ، شیعه پاسخ می‌گوید، امام علی بن ابیطالب (علیه السلام)، قم 1389 ش.
68. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، مکتبه آیت‌الله مرعشی نجفی، قم 1403.
69. موسوی، علی بن حسین (سید مرتضی)، رسائل المرتضی، دارالقرآن، قم 1410 ق.
70. مهنا، عبدالله علی، لسان اللسان، دارالکتب العلمیه، بیروت (بی‌تا).
71. ناشی اکبر، مسائل الامامه، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، قم 1386ش.
72. نباطی بیاضی، شیخ علی، الصراط المستقیم، نجف المکتبة الحیدریه، 1384ق. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، جامعه مدرسین، قم 1416.
73. نصیری، علی، روش شناسی نقد احادیث، وحی و خرد، قم 1390ش.
74. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، دارالاضواء، بیروت 1404.
75. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، موسسه الاعلمی، بیروت 1409.
مقالات:
76. محمدحسن احمدی، «غالیان و اندیشه تحریف قرآن» نشریه علوم حدیث، دوره 14، شماره 2، 1383.
77. حاجی‌زاده، یدالله ودیگران، «ریشه‌ها و علل پیدایش غلو در عصر ائمه (علیهم السلام)»، فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، شماره 12، 1392.
78. حاجی زاده، یدالله، «جریان غلو در دوره امام موسی بن جعفر (علیه السلام) با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر» فصلنامه علمی - پژوهشی تاریخ اسلام (باقرالعلوم)، سال چهارم، شماره اول، بهار 1392، شماره مسلسل 53.
79. فولادی، محمد، «استراتژی وحدت جهان اسلام در اندیشه امام خمینی»، نشریه معرفت، خرداد 1387، شماره 126.
80. معلمی، مصطفی، «بنیان‌گذاران و مبلغان سب و لعن با نام و نشان در اسلام»، فصلنامه پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، سال 2، پاییز 1390.

منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط