عبدالله هندیانی (2)
سیدعلی عبادینژاد (3)، علی اصانلو (4)
نمونه موردی: جریان تکفیری داعش
چکیده
شرایط و ویژگیهای محیطی که سرزمین در اختیار انسان قرار میدهد عامل اصلی شکلگیری رقابت در صحنه جغرافیای جهان میباشد. تاریخ گذشته بشر حاکی از آن است که همیشه جریان حرکت نیروها به سمت مناطق دارای مزیتهای زیستی بوده است و درگیریهای جهانی و منطقهای در جهت دستیابی به این فرصتها بوده است.امروزه دستیابی به قدرت، اصلیترین مؤلفه جهت استیفای مزیتهای محیطی مورد توجه بازیگران سیاسی در جهان میباشد که جغرافیا به عنوان ترکیبی از مردم و اشکال سرزمینی صحنه این بازی را شکل میدهند.
ویژگیها و مزیتهای جغرافیایی منطقه جنوب غربی آسیا همیشه عامل اصلی بحران و درگیری میان ساکنان و قدرتهای بیرونی بوده است که مجموعه این رقابتها سبب شکلگیری جغرافیای سیاسی خاص این منطقه گردیده است. از جمله ویژگیهای این منطقه، شکلگیری واحدهای سیاسی بدون پشتوانههای جغرافیایی - تاریخی و عدم توجه به ساختار اجتماعی آن است که عموماً بحران مقبولیت و نارضایتی از ساختار سیاسی را به دنبال داشته است. این عامل سبب شکلگیری گروههای مخالف و ساختارشکن شدهاند که با توجه به ساختار فرهنگی - جغرافیایی خود تلاش میکنند تا با رشد اندیشههای بنیادگرایانه به پیشبرد اهداف خود جامه عمل پوشند.
از جمله جریانهای فراگیر و خطرناک که بخشی از این منطقه را به خود مشغول داشته است، گسترش و پیشروی جریان تکفیری میباشد که با اندیشه شکلگیری یک واحد سیاسی، موجودیت خود را با عنوان «دولت اسلامی عراق و شام» اعلام نموده است و مبنای فکری خود را بر تکفیر دیگر شاخههای دین اسلام بنا نهاده است.
بررسی ادعای فکری آنان را اندیشمندان دینی مورد توجه قرار میدهند؛ اما پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی - تحلیلی تلاش دارد تا علل، عوامل و مولفههای جغرافیایی - سیاسی را که شکل دهنده و پیشبرنده این جریان است بررسی و شناسایی کند، تا از این رهگذر بتواند به الگوی فضایی شکلگیری آن دست یابد.
محققان عوامل مختلفی از قبیل ایدئولوژی و ساختار اجتماعی را سبب ظهور و سقوط این جریانها میدانند، اما تاکنون به بررسی ساسی - فضایی این جریانها که مدنظر این پژوهش است، توجهی نشده است. از این رو، نتایج بررسیهای جغرافیایی - سیاسی نشان میدهد که ساختار سرزمینی و اجتماعی موجود در این منطقه اصلیترین عامل در شکلگیری و گسترش این تفکر و جریان میباشد و برای رهایی از ایجاد دوباره این جریانها، تغییر در سازمان سیاسی فضا و واگذاری اختیارات محلی (منطقهگرایی) راهبرد منطقی و مناسبی به نظر میرسد.
مقدمه
بشر برای به دست آوردن نیازهای معقول و غیرمعقول خود به دنبال قدرت و ایجاد اعمال آن است. از این رو سراسر تاریخ او صحنه درگیری گروههای مختلف برای دستیابی به این عامل کلیدی میباشد. اگر چه در دورههای گذشته وسعت اعمال آن محدود و در حد یک قبیله تا یک منطقه و به صورت مستقیم بود؛ امروزه نوع، شکل و وسایل اعمال آن تغییر یافته است و حالت آن نیز تا حدودی غیرمستقیم شده است.جنوب غربی آسیا که به خاورمیانه شهرت دارد از جمله مناطق مستعد و دارای منابع جغرافیایی - ارتباطی میباشد که از دیرباز تاکنون گروههای سیاسی در پی دستیابی به منابع آن بودهاند. وجود منابع و حضور مداوم بازیگران خارجی در منطقه، همراه با پیشینه تمدنی سبب شکلگیری ساختهای ویژه اجتماعی - فرهنگی گردیده است. به گونهای که در دورههای مختلف، حوادث متفاوتی توسط بیگانگان و یا علیه آنان در منطقه رخ داده است. این امر سبب شده است تا نگاههای متفاوتی در میان ساکنان اصلی آن در مورد حضور قدرتها شکل بگیرد. رویکردهایی که به مسامحه و یا برخورد با آنان اشاره دارد. به گونهای که عدهای علل مشکلات و بحرانهای موجود منطقه را حضور بیگانگان و دستهای در مقابل، حضور آنان را مفید و مؤثر میدانند.
بررسیها نشان میدهد که قدرتهای خارجی در جهت دستیابی به خواستههای خود توانستهاند با رخنه در میان ساکنان بومی، آنها را با سیاستهای خود همراه کنند و هرگاه که از مسیر اهداف خود دور شدند، گروههای ساکن در منطقه را بر علیه یکدیگر تجهیز نمایند. این مسئله در طول تاریخ از جمله در دوره حکومت صفویه و عثمانی و هم چنین در عصر قاجاریه و پس از آن، جنگهای جهانی اول و دوم به «بازی بزرگ» در دنیای سیاست معروف شده است. جایی که حکومتهای موجود در منطقه به عنوان مهرههای بازی در زمین ابر قدرتها در حال بازی بودند. تجربه راهاندازی جنگ با ایران پس از انقلاب اسلامی و تجهیز جریانهای فراماسونری، بنیادگرای القاعده و مورد اخیر داعش از این گونه سیاستها بوده است.
نقش قدرتهای بیگانه در شکلدهی و مسیر این حوادث در منطقه غیرقابل انکار است، اما علل و عوامل موفقیت آنها در راهاندازی این جریانها وابسته به عوامل جغرافیایی - تاریخی است که در دل این سرزمین قابل بررسی و مطالعه میباشد. ساختار جغرافیایی جنوب غرب آسیا و پیشینه فرهنگی و تمدنی آن به واسطهی گذرگاهی بودن و نقش ارتباطی، آن حالت سیّال و دینامیک داشته است که بیشترین تغییرات، برخوردها و درگیریها را در طول تاریخ در این منطقه به همراه داشته است. بنابراین میتوان ریشه بسیاری از منازعات در خاورمیانه را ناشی از وجود تعارض بین الزامات دولت مدرن و ساختارهای سنتی دیرین در این منطقه و عدم یا ضعف پایبندی به الزامات جدید در قالب به رسمیت شناختن منافع فردی و امنیت ملی کشورهای منطقه است.
بارزترین حوادثی که جغرافیای سیاسی، هویت فرهنگی و سامان اجتماعی خاورمیانه را دستخوشِ تغییر و تحول کرد شکلگیری صورتبندی جدید تحت عنوان حکومتهای ملی جدید در قرن بیستم بوده است. این ساخت جدید سرزمینی، هویتی و اجتماعی که محصول شرایط خاص تغییر و تحول اروپا از قرن پانزدهم به بعد بوده است، الزامات جدیدی را ایجاب میکند که از جمله آن برابری شهروندان ذیل یک حکومت، شناسایی اصل حاکمیت سرزمینی با مرزهای مشخص ذیل چنین حاکمیتی و اجتناب از اصل عدم مداخله و تعقیب منافع ملی که در چارچوب مرزهای دولتی و به عنوان کشور تعریف و به رسمیت شناخته شده است، میباشد.
اما تجربه دو قرن اخیر نشان میدهد که خاورمیانه دستخوشِ دوگانگی رفتار در چارچوب قواعد پیشین و الزامات جدید بوده است و همین مسئله منشأ منازعات متعدد بین دولتی و درگیریهای داخلی و نارضایتیهای متعدد قومیتها و صاحبان مذاهب مختلف در داخل کشورها بوده است که اساساً ناهمگن از نظر اجتماعی و فرهنگی هستند. (5)
جغرافیای سیاسی کنونی خاورمیانه محصول گسترش نظام دولت محور و به رسمیت شناخته شدن نظام دولتهای ملی به عنوان بازیگران رسمی و اصلی در نظام بینالملل است. این تحول در خاورمیانه با فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول و سپس شکلگیری دولتهای کنونی پس از به ویژه پس از توافقاتی مانند سایکس-پیکو و سن رمون و سور... تحقق یافت که مردمان منطقه کمترین نقش را در شکلگیری و اجرای آنها داشتند. لذا زمینه شکلگیری بحرانها و منازعات از همان آغاز ظهور یافته است. پژوهش حاضر عوامل جغرافیایی - سیاسی این بحرانها را مورد بررسی قرار خواهد داد تا شاخص ایجاد کننده این حوادث را الگویابی فضایی نماید.
روش تحقیق
پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی - تحلیلی به دنبال شناخت علل و عوامل ایجاد و گسترش بنیادگرایی به ویژه جریانهای تکفیری در خاورمیانه میباشد و تلاش دارد تا شاخصهای جغرافیایی - سیاسی آن را بر اساس مؤلفههای سرزمینی - اجتماعی الگویابی نماید. در مرحله اول به توصیف ویژگیهای جغرافیایی این مناطق پرداخته و سپس شرایط اجتماعی - سیاسی حاکم بر آن را تحلیل میکنیم.قلمرو و تاریخ
اگر چه برای بررسی تاریخ داعش باید به پیشینه آنها یعنی سلفیگری مراجعه نمود و هم اینک این رویکرد در بسیاری از کشورهای منطقه در حال فعالیت و تبلیغات گسترده میباشد؛ اما پژوهش ما بررسی گروهک داعش میباشد که به صورت مسلحانه در حال ایجاد یک دولت اسلامی تندرو میباشد.تاریخ تشکیل داعش به پس از حمله نظامی آمریکا به عراق در بهار سال 2003 باز میگردد. در سال 2004 این گروه رسماً اعلام موجودیت کرد و بیعت خود را با القاعده اعلام نمود. در آن زمان با نام القاعده عراق و سپس در اکتبر 2006 این گروه، به یک سازمان فراگیر برای گروههای شورشی عراق تحت عنوان حکومت اسلامی عراق تبدیل شد. (6)
فعالیت این گروه به دو مرحله تقسیم میشود:
مرحله اول:
از سال 2004 تا سال 2011 و مرحله دوم از سال 2011 تاکنوندر طول مدت هفت سال از تشکیل این گروه در مرحله اول که زمان خروج نظامیان ائتلاف به رهبری آمریکا از عراق بود، این گروه عامل مرگ تعداد بسیار زیادی از مردم عادی و هم چنین نظامیان خارجی در این کشور بود. سال 2011 دو اتفاق منجر به گشوده شدن فصل تازهای از فعالیتهای این گروه شد: یکی خروج نظامیان ائتلاف از عراق و دیگری آغاز جنگ داخلی سوریه که با توجه به نابسامانی اوضاع امنیتی سوریه دست این گروه برای ورود به سوریه هم باز شد. گروه حکومت اسلامی عراق در این سال محدوده فعالیت خود را وسیعتر کرد و به دولت اسلامی عراق و شام تغییر نام داد. این گروه از حمایت عربستان و قطر و کشورهای خلیج فارس و غربی که منافع مشترکی دارند برخوردار است. (7)
یافتههای پژوهش
خاورمیانه برای قرنها قلمرو امپراتوریها و ملوک الطوایفیهایی بوده است که غلبه اقوام و خاندانهای مختلف و مذهب هویت اساسی آن را تشکیل میداده است. از این رو، این ذهنیت تاریخی و هویت مردمانی بوده است که در این قلمروها زیست کردهاند و مرزها و حکومتها تابعی از عوامل قدرت درونی منطقه و میزان توانمندیهای حاکمان مختلف بوده و رسمیت و شناسایی ملی و هویتهای زبانی و قومی در چارچوب هر یک از این قلمروها فقط در چارچوب سرحدات است و مرزهای سیال و خاندانهای حاکم معرفی میشدند.بنابراین میتوان گفت تا دورهی معاصر هویتهای رسمی مبتنی بر تاریخ و فرهنگ یا زبان و مذهب مشترک و با قلمروی به رسمیت شناخته شده امری غریب در این منطقه بوده است. اما چنان که اشاره شد تاریخ مدرن خاورمیانه تاریخ تشکیل دولتهای مدرن با تعریف وستفالیایی و رسمیت بینالمللی است. این دورهی جدید و مطابق نظم و قواعد حاکم بر آن تعاریف هویتی، مرزی و حکومتی جدیدی ارائه داده که یک سره با کل تاریخ این منطقه بیگانه بوده است.
همین مسئله یعنی تازگی و ناسازگاری ساختار جغرافیای سیاسی جدید و به ویژه تصنعی بودن مرزهای جدید که پس از پایان جنگ جهانی اول و به تدریج طی دهههای بعدی شکل گرفت هویتهای مشخص در چارچوب و قالب مرزهای جدیدی تعریف شدند که میبایست الزامات جدید آن یعنی هویت رسمی مردم، حاکمیت دولت، مرزهای رسمی و دولت سرزمینی آن مورد تایید و توافق قرار گیرد.
در این شرایط، خطوط مرزی جدید، مردمی را که قرنها جزو یک سامان اجتماعی و هویتهای پیوسته و همگن بودند، به اجبار از هم جدا کرد در حالی که هیچ بهانه و تاریخی از لحاظ هویتی آنها را جدا نمیکرد، بلکه واحدهای قبیلهای و مذهبی و زبانی مشترکی داشتند که در درون قلمرو یک حکومت محلی و یا امپراتوری زیست میکردند. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که یادآور میشود که مرزهای جدید نه بر اساس هویتهای تاریخی و فرهنگ و یا زبان و مذهب مشترک که بر اساس یک تقسیمبندی تصنعی ساخته و پرداخته شدهاند. این مسئله بعدها، یعنی پس از تشکیل دولتهای جدید، به مسئلهای جدی در چالشها و نزاعهای بین دولتی و داخلی کشورهای منطقه خاورمیانه تبدیل شد.
مجموعه این عوامل و حوادثی را که ابر قدرتها در شکلدهی به مرزبندیها در این منطقه انجام دادهاند مسبب اصلی جریاناتی است که تاریخ این منطقه و دنیا را دچار دگرگونی و تعبیر نموده است. در بررسی ویژگیهای جغرافیایی - سیاسی حاکم در خاورمیانه، مؤلفههای زیر را میتوان به عنوان عوامل اصلی شکلگیری و پیشبرنده جریانهای سیاسی دانست.
عدم وجود قدرت یکپارچه و متمرکز
یکی از اولین و مهمترین عواملی که سبب گسترش جریانهای تندرو و تروریست در منطقه شده است، ضعف و ناتوانی حکومتهای منطقه در گسترش فضایی قدرت ملی، در فضای سرزمین است و شکلگیری شکافهای توسعه از جمله ویژگیهای کشورهای خاورمیانه است. هر چند عوامل دیگری نظیر اقدامات و دخالتهای دیگر قدرتهای منطقه و فرامنطقه در ایجاد این فضا تأثیرگذار است، اما قدرت سیاسی ملی به عنوان قدرت مسلط توانایی خود را بیشتر بر تحقق خواستههای گروههای طرفدار خود قرار داده است، لذا گروههای دیگر که از نظر فکری و قومی با آنها متفاوت هستند سهم کمی از مشارکت و توجه را دریافت میکنند، و لذا زمینههای واگرایی به واسطه سیاستهای دولت مرکزی آغاز میشود. این مسئله را میتوان به شکل گسترده در افغانستان، پاکستان، عراق پس از حمله آمریکا، سوریه و لبنان مشاهده نمود. اگر چه تنها یک عامل را نمیتوان مسبب اصلی این وضعیت دانست، اما در شناسایی و دستهبندی مؤلفههای اثرگذار در نابسامانی و هرج و مرج در منطقه میتواند اصلیترین عامل باشد، زیرا کشورهایی چون ایران و ترکیه با وجود همسایگی و داشتن شرایطی نظیر این کشورها و حتی تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی گستردهتر توانسته است فضای داخلی خود را با ثبات نگه دارد.شکل و ساختار حکومت در منطقه
بخش قابل توجهی از بحرانها در خاورمیانه به رفتار رژیمهای اقتدارگرا مربوط میشود که به صورت انحصاری بر منابع دولتی کنترل داشته و الگوی حکومتی خود را به شیوههای مختلفی باز تولید میکنند. به طور کلی دو نوع حکومت سلطنتی و دیکتاتوری در اغلب کشورهای منطقه موجود است که شکل موروثی دارند و تصمیمگیری نهایی توسط پادشاه و یا حاکم نظامی اتخاذ میشود. تقریباً در بسیاری از کشورها، ساختار نظام تصمیمگیری فردی بوده و کسی خارج از خاندان حاکم در سیستم تصمیمگیری این کشورها اختیار تام ندارد و اگر هم برخی رژیمهای منطقه به اعلام برنامه دموکراتیکسازی مناسبات قدرت میپردازند، در واقع این کار نوعی استراتژی بقا برای حاکمان میباشد و آنان بدین وسیله به تحکیم قدرت و ادامه حیات خود میاندیشند. (8)برای مثال در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس خانوادههای قبیلهای مشخصی انحصار قدرت سیاسی را دارند: آل سعود در عربستان، آل صباح در کویت، آل خلیفه در بحرین، آل ثانی در قطر، آل نهیان در ابوظبی و آل بوسعید در عمان، قدرتهای حاکم در منطقه هستند. لذا به نظر میرسد نخبگان سنتی این کشورها که دارای مشروعیت مبتنی بر سنت هستند در رأس حکومت قرار دارند. برخی از ویژگیهای چنین نظامهای سیاسی عبارتند از: سلطه مطلقه، مؤثر نبودن افراد در سرنوشت کشور و نفوذ بیگانگان در ساختارهای نظام. (9) ویژگیهای مذکور در کشورهای منطقه باعث ایجاد نوعی سیستم وفاداری شخصی در حکومتها شده که به مقتضای آن، تصمیمگیری فردی در رویدادها و تحولات سیاسی بسیار سرنوشت ساز میباشد. بر این اساس نظامهای مذکور، سنتی و محافظه کار بوده و مشروعیت نظام به حقوق الهی سلطنت و ریشههای مذهبی و قبیلهای باز میگردد. (10) این گونه از شکل و ساختار حکومت متفاوت از غرب و باعث عدم مشارکت عمومی در حکومت میباشد و لذا جریان دو طرفهای از بی اعتمادی بین مردم و دولت حاکم میباشد.
شکلگیری حفرهها و فضاهای بیدولت
عدم توانایی دولت در گسترش یکپارچه قدرت در سرزمین، سبب شکلگیری حفرههای قدرت شده و گروههای ناراضی و واگرا بیشترین تلاش خود را برای پیشبرد اهداف خود در این مناطق به عمل میآورند. زمانی که واگرایی به صورت پراکنده در فضای سرزمین گسترش یافته باشد توانایی ایجاد بحران و شورش علیه حکومت مرکزی را نخواهد داشت اما زمانی که واگرایی به صورت متمرکز در نقطه خاصی از سرزمین باشد که قدرتهای خارجی به آنها کمکرسانی کنند، شکلگیری بحران، قهری خواهد بود. لذا یکی از ویژگیهای عمومی کشورهای منطقه وجود حفرهها و فضاهایی است که دولت در آن قدرت کافی برای اعمال حاکمیت ندارد. نمونه این امر را میتوان در افغانستان، پاکستان، فلسطین اشغالی سوریه و عراق پس از حمله آمریکا میتوان نام برد که به صورت دورهای و مداوم به دنبال دستیابی به قدرت هستند. همین گروهها مهمترین حربه و ابزار برای دیگر قدرتهای خارجی حاضر در منطقه هستند. تجربه حمایت از بنیادگراهایی چون گروه القاعده و هم چنین گروه داعش نیز بخش از فعالیتهای این قدرتها به حساب میآید.عدم مشارکت اجتماعی در قدرت سیاسی
عدم مشارکت، بیانگر وجود شکاف میان مردم و حاکمیت است. عامل شکاف ممکن است ناکارآمدی دولت باشد و یا ممکن است عامل بیرونی باشد. این شکاف باعث میگردد که اعتماد متقابل میان مردم و حاکمان از همدیگر سلب گردد. اعتماد نکردن مردم به حاکمان و بر عکس آن باعث میگردد که مردم در فرایندهای سیاسی شرکت نکنند. هم چنین به خاطر عدم اعتماد حاکمان به مردم، نیز باعث میگردد که فرصت مشارکت را از مردم بگیرد.یکی از خصوصیات اجتماعی در منطقه خاورمیانه، ضعف مشارکت اجتماعی در قدرت میباشد. ساختار سیاسی حاکم در منطقه با توجه به پیشینه تاریخی آن قبیلهگرا و مردسالار است (ساختار عشیرهای و ایلی در گذشته) و دستورها از رئیس قبیله به بقیه در ساختاری سلسله مراتبی اعمال میشود. این امر عدم پذیرش رویکردهای مدرن حکومتداری را موجّه نمیداند و قدرت به شکل مطلق با آن مقابله میکند و لذا قدرت در دستان گروه خاصی است که بر دیگر گروهها بدون داشتن هیچگونه حق و حقوقی اعمال شود.
از نظر اجتماعی، کشورهای منطقه در اغلب موارد مشابه هستند. غیر بومی بودن نیروی کار و نامتجانس بودن مردم به ویژه در کشورهای منطقه خلیج فارس، شکاف میان طبقات اجتماعی و ایفای نقش اصلی توسط طبقات خاص و اشراف در زمینههای مختلف از صفات این کشورهاست. هم چنین عدم برابری حقوقی مردان و زنان، فقدان حاکمیت قانون و آزادی مطبوعات و احزاب، فقدان موقعیت اجتماعی و سیاسی برای زنان در اغلب کشورها، شکاف مذهبی، توسعه نیافتگی و عدم مشارکت مردم با توجه به ساخت اجتماعی و نیز وجود بحرانهایی نظیر بحران هویت و بحران توزیع، وضعیت ا جتماعی، کشورهای این منطقه را شبیه هم ساخته است. (11) اگر به تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورهای منطقه نگاهی بیندازیم به منازعاتی بر میخوریم که دلیلشان عدم مشارکت گروههای اجتماعی در ساختار قدرت بوده است که دلیل آن به رسمیت شناخته نشدن هویت برخی گروههای اجتماعی بوده است. حتی در بعضی از کشورها طرح مشارکت در قدرت به اندازه شعاع سرزمینیشان در افغانستان پیاده شده است، اما این طرح نیز به علت عدم پذیرش گروههای تمامیت خواه نتوانسته باعث ایجاد امنیت در این کشور شود. لذا عدم تمایل حکومت مرکزی به مشارکتپذیری و هم چنین عدم موافقت گروههای صاحب قدرت به تمکین در برابر قانون بحرانهای امنیتی را در منطقه دامن زده است که نمونه آن اکثر کشورهای منطقه است.
اقتدار نهادهای سنتی متضاد با جریانهای مردم سالاری
فرهنگ قبیلهای و پاتریمونیالیستی حاکم بر مردم خاورمیانه، یکی از مهمترین ویژگیهایی است که توجه شرقشناسان را نیز به خود جلب کرده است. سنت زندگی قبیلهای و پذیرش اصل شیخوخیت و گرایشهای کاریزماتیک که با آمریت نیز همراه میباشد، زمینه ذهنی مردم این منطقه را شکل میدهد. فرهنگ پذیرش شاه یا شیخ در این کشورها که به واسطه تاریخ دولتهای حاکم بر آن به وجود آمده است، روحیه استبدادپذیری و آمریت را نیز در میان مردم پدید آورده است. در این نگرش، پادشاه، مظهرِ اقتدار ملی و فرّه ایزدی با ماهیتی کاریزماتیک است که باید از او تبعیت کرد. مسلماً این بینش با دموکراسی به آسانی قابل جمع نمیباشد. (12) در منطقه خاورمیانه قبل از آن که اندیشه و نقد اندیشه مهم باشد، فرد، اقتدار، حضور قدرتمند او، غیر قابل دسترس بودن و ریش سفیدی و نیز شوکت وجودی او مطرح است. برخلاف دولتمردان و اندیشمندان غربی که افرادی عادی هستند، دولت مردان خاورمیانه، چنان خود را در عاج اقتدار تصور میکنند که در واقع فرهنگ شاهان و سلطنت را به ذهن متبادر مینمایند. (13) این امر باعث شده است تا در این منطقه توجیه به نمادهای مردمسالاری به منزله همراهی با بیگانگان تلقی شود و گروههای صاحب قدرت با این بهانه این حرکات را ناکام بگذارند.دخالت و تأثیرگذاری قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای
خاورمیانه به دلایل مختلف از جمله مهد ادیان وحدانی، منابع انرژی نفت و گاز، تنگهها و آبراههای بینالمللی، مورد توجه قدرتهای خارجی قرار دارد. این قدرتها حداقل طی دو قرن اخیر، با حضور مستقیم و غیرمستقیم در منطقه خاورمیانه، ساختار قدرت را تعیین میکردند. (14) سابقه حضور استعماری انگلیس در خاورمیانه و خلیج فارس به اوایل قرن نوزدهم باز میگردد.انگلستان در راه سلطه کامل خود بر منطقه در سالهای آخر قرن نوزدهم، ضمن سایر اقدامات، از سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده میکرد و با تشدید اختلافات مرزی بین شیخ نشینها، باعث تضعیف هر چه بیشتر آنها میشد و اوضاع منطقه را متشنج میکرد. در این مرحله انگلستان توانست، شیخ نشینهای بحرین، قطر، دبی، شارجه، ابوظبی، مسقط، عمان و ... را زیر سلطه خود درآورد. سپس در طی نیمه دوم قرن نوزدهم، انگلستان بعد از تثبیت موقعیت خود در شیخ نشینهای خلیج فارس کوشش بیشتری در جهت تضعیف دولت ایران و عثمانی به عمل آورد و با تحمیل جنگهای متعدد به این دولتها و انتزاع سرزمینهای مختلف از آنها، توانست سلطه و نفوذ خود را هر چه بیشتر در این دو کشور گسترش دهد و جا پای خود را در خاورمیانه محکم کند. دو عامل نفت و اقتصاد باعث علاقه دیگر قدرتها در این منطقه شد و طی دو قرن اخیر تغییرات و اتفاقات بزرگی در این منطقه رخ داد که به واسطه فعالیت این قدرتها شکل گرفت.
ساختار ژئوپولیتیکی و ژئواکونومیکی منطقه
در تحلیلهای ژئوپلیتیکی، گاه یک منطقه از جهان، به دلایل متعددی از دیگر مناطق متمایز میشود. این دلایل میتواند قرار داشتن در کنار آب راهی مهم و بینالمللی، برخوردار بودن از منابع غنی زمینی و زیرزمینی، موقعیت استراتژیک و قرار داشتن در گذرگاه ترانزیتی بینالمللی باشد. در این دیدگاه، منطقه یک فضای جغرافیایی است که عوامل پیوند دهندهای، اجزای آنها را به هم پیوند میدهد و باعث میشود تحرکات هر یک بر دیگری تأثیر فراوان بگذارد. خاورمیانه از جمله این مناطق است. خاورمیانه در حقیقت، مجموعهای از چند منطقه ژئوپلیتیک جداگانه و متمایز مانند خلیج فارس، شامات، مغرب یا بخشی از شمال آفریقا و... است که هر یک به دلیل هماهنگیهای موجود در پدیدههای محیطی خود، یک منطقه مشخص و مستقل از دیگر مناطق است.خاورمیانه؛ گهواره تمدن، زادگاه سه دین توحیدی بزرگ، تقاطع حرکت و تجارت، پایگاه امپراتوریهای گسترده و منبع 60 درصد نفت جهان است و دو آب راه مهم تنگه هرمز و کانال سوئز در آن قرار دارد. با کشف نفت در اوایل قرن بیستم، حضور قدرتهای خارجی در خاورمیانه به مرحله جدیدی وارد شد. تغییر سوخت نیروی دریایی بریتانیا از زغال سنگ به نفت موجب برتری آن بر دیگر کشورها شد. «ژرژ کلمانسو»، نخست وزیر فرانسه در آن مقطع، اهمیت نفت را همچون خون سربازان میدانست. خلیج فارس که قدرتهای فرامنطقهای، آن را «هارتلند» یعنی قلب زمین یا قلب انرژی زمین مینامند، در خاورمیانه واقع شده است. شایان ذکر است که بیش از 65 درصد از منابع نفتی و فسیلی دنیا در این منطقه قرار دارد و اکنون حدود 30 درصد ازتولیدات نفتی دنیا از این منطقه به نقاط مختلف جهان صادر میشود.
ژئوپلیتیک قدرت در خاورمیانه بر اثر عوامل داخلی و بینالمللی شکل گرفته است. قدرتهای خارجی برای حفظ منافع خود همواره تلاش کردهاند از یک طرف، ائتلافهای منطقه را تشکیل دهند و از طرف دیگر به اختلافهای داخلی دامن زنند. آنها از این طریق، خاورمیانه را از نظر ژئوپلیتیکی به منطقه «نوارهای شکننده» تبدیل کردهاند. قدرتهای بزرگ میکوشند از این طریق، تسلیحات خود را به فروش برسانند. بنابراین همین مسئله یعنی بازار گسترده فروش سلاح نیز به یکی دیگر از ویژگیهای خاورمیانه تبدیل شده است. تا چندین دهه، وجود رژیم صهیونیستی، عامل فروش حساب شده سلاح به کشورهای خاورمیانه بود. در سالهای اخیر نیز، با پروژه ایران هراسی تلاش شده است، سلاح بیشتری به این منطقه فروخته شود. (15)
علت وجودی و اندیشه مبهم ملی
علت وجودی کشور، مفهومی حساس در جغرافیای سیاسی است. گر چه موجودیت کشور مستلزم پیش نیازهایی چون سرزمین، جمعیت مقیم دائم، حکومت، اقتصاد سازمان یافته، شبکه ارتباطی منظم، حاکمیت و شناسایی آن به وسیله سایر کشورهاست، تداوم بقای ملی در گروه یکپارچگی، وحدت و همسویی اتباع دولت است و این امر در صورتی تحقق مییابد که دولت با علت وجودی یا اندیشه سیاسی خود، تابعیت مردم نواحی مختلف کشور را جذب کند و هویت ملی به وجود آورد. (16) علت وجودی، مفهوم، مرام ایدئولوژی و در مجموع اعتقاد و دلیلی است که ملتی را معتقد و وادار میسازد که به صورت کشوری مستقل به حیات خود ادامه دهد. بدون شک کشورهایی که نتوانند علت یا علتهایی برای تداوم موجودیت خود داشته باشند، احتمال کمی برای استمرار حیات سیاسی دارند. کشورهایی همچون جمهوری دمکراتیک آلمان، جمهوری خلق چین، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، چک اسلواکی و یوگسلاوی، عنوانهایی آشنا برای واحدهای سیاسی مستقلی بودند که تا دهه 90 وجود داشتند، ولی امروز به دلیل نیافتن علتی برای موجودیت خود، وجود خارجی ندارند. به همین دلیل است که بیشتر دولتها، اراده راهبردی و ماهوی خود را معطوف به ایجاد تجانس ملی مینمایند. کوشش اصلی آنها در مسیر یکپارچه سازی ملی، کاستن مستمر از انرژی گریز از مرکز و تقویت انرژی جانب مرکز است. این قدرت عظیم (دولت)، برای گسترش و تقویت اعتقاد شهروندان به وحدت ملی از همه توان خود سود میبرد اما کوشش دولت برای همگنسازی، زمانی مؤثر است که زمینههای فرهنگی مناسبی در داخل وجود داشته باشد. (17) کشورهای خاورمیانه به جز ایران و مصر که بر پیشینه تاریخی - تمدنی خود شکل گرفتهاند، عموماً محصول روابط و حضور ابر قدرتها پس از جنگهای جهانی هستند، لذا به واسطه جداسازیهای اجباری گروههای متفاوت در محدودههای گوناگون قرار گرفتهاند که احساس اشتراک و ما بودن در خود احساس نمیکنند و دائماً در حال تلاش برای استقلال هستند. نمونه این امر را میتوان درگروه بندیهای قومی در عراق و تفاوتهای مذهبی در لبنان مشاهده کرد.تفاوت در مفهوم سرزمین و مرز و بوم
سرزمین، یکی از پایههای اساسی علم جغرافیای سیاسی میباشد. حسّ تعلق داشتن به سرزمین سیاسی و هویت ملی ویژه، زیربنای انگیزه معنوی اصلی در اندیشه هر انسان است. هنگامی که حسّ تعلق به سرزمین سیاسی ارضا شود، نیاز انسان به داشتن «هویت» خودنمایی میکند. ملت از جمله مفاهیم نوپدید در دوران مدرن است. این اصطلاح، تعریف تازهای از هویت افراد ساکن در یک محیط خاص جغرافیایی، فرهنگی و سیاسی به دست میدهد. در دوران پیش مدرن، هویت بیشتر بر مدار خون، سرزمین و نژاد میگشت؛ اما مفهوم جدید ملت هم بسته به دیگر مفاهیم مدرن است. پیش از پیدایش مفهوم «ملت» و ناسیونالیسم و پیش از پدید آمدن نظام «دولت ملی»، پیروان ادیان مختلف را «ملت» و ناسیونالیسم و پیش از پدید آمدن نظام «دولت ملی»، پیروان ادیان مختلف را «ملت» های آن ادیان میخواندند؛ مانند ملت اسلام یا ملت یهود. در آن کاربرد، مفهوم ملت با مفهوم کنونی امت در جهان بینی اسلامی برابری داشت؛ مفهومی که گستره جغرافیاییاش فرامرزی و حتی فرامنطقهای است. در برداشتی مستقیم از مفهوم امت بود که فلسفه کمونیسم مفهوم خلق را اختراع کرد؛ چیزی که پس از هشتاد سال، کارآیی جغرافیایی سیاسی خود را در دهه 1990 از دست داد، حال آن که مفهوم امت، رو به گسترش دارد. در هر حال این مفهوم، به معنای «پیروان دین» است. در جهان امروز، مفهوم ملت، در برگیرنده ایده یکپارچگی گروهی جمعی از مردمان در سرزمینی مشخص است. این مفهوم، هنگامی واقعیت میپذیرد که افراد ترکیب کننده آن گروه انسانی، پدیدههایی را میان خود مشترک بیابند؛ پدیدههایی که همه آن افراد را به هم پیوند دهد و چهرهای کلی و یکپارچه بسازد که نماینده ویژگیهای مشترک همه آنان باشد. (18) کشورهای منطقه خاورمیانه به واسطه ساختار قبیلهای و عشیرهای و هم چنین مذهبی، نگاه ویژهای به مفهوم سرزمین دارند.از این رو مرزهای قراردادی سیاسی که توسط دیگر قدرتها شکل گرفته است را بر نمیتابند. لذا جداسازیهای ملی تا حدود زیادی در میان آنها رنگ باخته است و به همین دلیل است که جریانهای فکری و عقیدتی به راحتی از مرزهای آنها عبور میکند. چرا که پایبند به هویتهای قومی و مذهبی خود هستند.نارضایتی اجتماعی و فقر
از جمله ویژگیهای اجتماعی مطنقه خاورمیانه، فقر و نارضایتی است. وجود حکومتهای مستبد و مطلقه که تمامی منابع ثروت و قدرت را در اختیار خود گرفتهاند و دگراندیشان و مخالفان خود را از آن محروم میکنند، عاملی است تا به محض وجود ضعف در قدرت ملی به سمت جریانهای خشونتطلب کشیده شوند. امروزه بیشتر افرادی که در این جریانها در حال جنگ در خط مقدم هستند به واسطه منابع مالی و پولی است که حاضر شدهاند تا از جان خود نیز دست بشویند. بیشتر این افراد از کشورهای یمن، سودان و دیگر کشورهای افریقایی و حتی تعداد بسیار زیادی نیز از کشورهای اروپایی نیز هستند. بحران اقتصادی در کشورهای عربی نه تنها سبب کاهش قیمت نفت و افزایش قیمت کالاها شده بلکه موجی از بیکاری و فقر اجتماعی را به دنبال آورد. این عدم امنیت اقتصادی بر ورود سرمایههای خارجی نیز تأثیر بسیار منفی گذاشت. پاسخ کشورهای عربی به این بحران بسیار متفاوت است. برخی از کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج فارس بستهها و سیاستهای حمایتی طراحی کردند در حالی که کشورهای ضعیفی همانند سوریه، اردن، مراکش، مصر، لبنان و الجزایر مجبور به اتخاذ سیاستهای تعدیل اقتصادی شدند. این سیاستها به شدت سبب افزایش فقر اقتصادی مردم این کشورها شد. (19)قرائتهای متفاوت از دین و توجه به ظواهر
تفاسیر جدید از اسلام، هستهی بسیاری از مشکلات برخی کشورهای عربی است. عدم توانایی در تبیین مسائل روحانی با مسائل دنیوی و اغتشاش در رابطه شریعت و دولت که به گفتهی بسیاری، یکی از مطالبات در این دین میباشد، باعث شده تا موسسات سیاسی و دینی منسجم شکل نگیرند. اقلیتی شبه نظامی برای دریافت مشروعیت به شیوههایی متوسل میشوند که تفاسیر بسیار متعصبانهای از قرآن را ارائه میکند. مسلمانان دیگر که در تهدید جنگ داخلی و خشونتهای افراطیون قراردارند به فرقه و مسلک خود توسل میجویند. در گذشته شیعهها و سنیها، در عراق، به سادگی با یکدیگر ازدواج میکردند، در مقابل، امروزه اغلب مشغول ضرب و جرح و قتل یکدیگرند. این انحرافات خشونتبار در اسلام امروزه به مناطق بسیار دورتری مثل نیجریه نیز رسیده است. (20)بحث و نتیجهگیری
در خصوص علل وقوع بحرانهای اجتماعی در کشورهای خاورمیانه و خصوصاً عربی، دیدگاههای متفاوتی ارائه شده که در آنها بر تأثیر عوامل داخلی و خارجی تأکید شده است. شکلگیری و گسترش طبقه متوسط، نحوه موضعگیری دولتها نسبت به مسئله فلسطین و نوع رابطه آنها با آمریکا و اسرائیل، فساد و ناکارآمدی، زوال مشروعیت، و عدم وجود نهادهای مدنی از جمله علل و عوامل بروز این جنبشها در خاورمیانه قلمداد شده است.از جمله دلایل سیاسی بحرانها در منطقه میتوان به حکومتهای غیرملی و غیر دموکراتیک، رژیمهای اقتدارگرا، حکمرانی بد و فشار و سرکوب و از جمله علل اقتصادی جنبشهای مزبور میتوان به فساد مالی سران حاکم و فشارهای اقتصادی اشاره کرد که به وضعیت معیشتی نامناسب مردم و فقر و محرومیت گسترده منجر شده است. این حکومتها که پیشتر تأمین کنندهی خدمات اجتماعی بوده و در ازای آن از مردم انتظار پیروی داشتند، از دههی 1980 دچار تحول شده و دیگر قادر به تأمین خدمات پیشین نبودند، با این حال آنها هم چنان با بهرهگیری از قدرت امنیتی و نظامی، خواستار حفظ پیروی و وفاداری مردم بودند که از دید بسیاری از آنها «اتباع» به حساب میآیند. از جمله نکات جالب در این جنبشها، شباهتهایی است که میان آنها وجود دارد. نحوهی بسیج افکار عمومی و شکل تظاهرات، مشارکت معترضان دارای زمینههای اجتماعی و طبقاتی مختلف، نقش برجسته جوانان و زنان و استفاده از تکنولوژی جدید رسانهای در زمره این شباهتها قرار دارد. در این میان به ویژه نقش رسانههای مختلف اعم از دیداری، شنیداری و مجازی در آغاز و تداوم این جنبشها غیر قابل انکار است. پیشرفت در فناوری اطلاعات و ارتباطات و بهرهگیری از این ابزارهای جدید توسط مردم سبب تسریع در جنبشهای مردمی در خاورمیانه شد. (21)
همان گونه که مطالب فوق نشان داد همه این موارد تنها میتواند یک شمای کلی از شکلگیری بحران در محدوده سرزمینی جنوب غرب آسیا را به دست بدهد؛ چرا که شرایط جغرافیا و ویژگیهای خاص آن، حاکمان، دولتمردان و وابستگی و دلبستگیهای آنان ارائه تحلیلهای کارآمد را دشوار مینماید.
در بررسی شاخصهای یافته شده ترکیب سرزمین و اجتماع، که شکل دهنده واحد فضایی در جغرافیاست، به مواردی مشترک دست یافتیم. اگر چه ساختار فضایی اجتماع از رویکردهای مدرن تبعیت میکند، سازمان سیاسی فضا جهت در دست داشتن قدرت به ساختارهای متمرکز و بالا به پایین سنتی توجه دارد. از این رو کنترل سازمان فضایی دشوار گردیده و پیشبینی آشوب و بحران، دور از ذهن نمینماید. جهت کنترل بحرانها، واگذاری اختیارات محلی به ساکنان مناطق و مدیریت محلی با ویژگیهای غیر متمرکزگرایانه همراه با آزادیهای اجتماعی - مذهبی و تلاشهای فرهنگی حکومت مرکزی میتواند تا حدود زیادی بحرانهای اجتماعی و فرهنگی را کاهش داده و شکل و مسیر آنها را تغییر دهد.
پینوشتها:
1. استادیار جغرافیا دانشگاه علوم انتظامی امین.
2. استادیار دانشگاه علوم انتظامی امین.
3. استادیار جغرافیا دانشگاه علوم انتظامی امین.
4. عضو هیئت علمی دانشگاه علوم انتظامی امین.
5. مصطفی اکرمی، پذیرش واقعیت دولت، ص 1.
6. http://www.parsine.com.
7. http://ta-mko.com/fa/content.
8. داود غرایاق زندی، چشمانداز خاورمیانه در آستانه هزاره سوم، کتاب ماه علوم اجتماعی، ش 106 و 107، مرداد و شهریور 1385.
9. عبدالرضا همدانی «علل عدم شکلگیری احزاب سیاسی در کویت»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره دوم، تابستان 1381.
10. یوسفی جویباری، محمد، «همگرایی در میان کشورهای منطقه خلیج فارس»: بررسی زمینههای موجود، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره دوم، تابستان 1380.
11. محمد حسین حافظیان، «زنان خاورمیانه در حوزه عمومی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شمارههای 106 و 107.
12. ر. ک: حسن علوی، کتاب بند، ص 122.
13. محمد علی امامی، «سنت، نوگرایی و مشروعیت در کشورهای حوزه خلیج فارس»، فصلنامه سیاسی خارجی، سال چهاردهم، شماره 13، 1379.
14. ر. ک: امیرزاده، بیداری اسلامی و ژئوپولتیک جدید قدرت، ص 94-97.
15. ر. ک: کامروا، خاورمیانه معاصر.
16. میرحیدر، اصول و مبانی جغرافیای سیاسی ، ص 42.
17. یدالله کریمیپور، روش شناخت مناطق استراتژیک کشور، ص 94.
18. مجتهدزاده، پیروز، «جغرافیا و سیاست در دنیای واقعیتها»، ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شمارههای 120 و 119 ، تهران، 1376.
19. lbrahim, 2011.
20. آروین مقصودلو، تراژدی کشورهای عربی.
21. محمود واعظی، بحرانهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی، ص 29.
1. امامی، محمدعلی، «سنت، نوگرایی و مشروعیت در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس»، فصلنامه سیاسیت خارجی، سال چهاردهم، شماره سوم، پاییز 1379.
2. امیرزاده، عباس، «بیداری اسلامی و ژئوپلیتیک جدید قدرت در خاورمیانه»:
http://www.nehzatejahani.com
3. حافظیان، محمدحسین، «زنان خاورمیانه در حوزه عمومی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شمارههای 106 و 107 و 108، مرداد، شهریور و مهر 1385.
4. سائول برنارد کوهن، ژئوپلتیک نظام جهانی، ترجمه عباس کاردان، انتشارات ابرار معاصر، تهران 1387.
5. علوی، حسن، قطر، کتاب سبز، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بینالملل وزارت امور خارجه، تهران 1374.
6. غرایاق زندی، داود، چشمانداز خاورمیانه در آستانه هزاره سوم، کتاب ماه علوم اجتماعی، شمارههای 106 و 107 و 108، مرداد و شهریور و مهر 1385.
7. قادری، علی (1392): «مکانیسم کنترل بحران مشارکت در نظامهای دموکراتیک»:
http://www.parsine.com/fa.news.
8. کرمی، مصطفی، «پذیرش واقعیت دولت، راه حل اجتناب از منازعات خاورمیانه»:
http://www.farsnews.com/
9. کریمیپور، یدالله و کامران، حسن، «مقدمهای بر علت وجودی ایران»، فصلنامه مدرس علوم انسانی، تهران 1385.
10. کریمیپور، یدالله، روش شناخت مناطق استراتژیک کشور، پژوهش پایهای، مرکز تحقیقات استراتژیک دفاعی، تهران 1376.
11. مجتهدزاده، پیروز، «جغرافیا و سیاست در دنیای واقعیتها»، ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شمارههای 120 و 119، تهران، 1376.
12. مقصودلو، آروین، تراژدی کشورهای عربی، http:anthropology.ir/node24598
13. مهران کامروا، خاورمیانه معاصر: تاریخ سیاسی پس از جنگ اول جهانی، ترجمه محمدباقر قالیباف و سید موسی پورموسوی، نشر قومس، تهران 1388.
14. میر حیدر (مهاجرانی) درّه، اصول و مبانی جغرافیای سیاسی، دانشگاه تهران، تهران 1386.
15. واعظی، محمود، بحرانهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی در خاورمیانه: نظریهها و روندها، معاونت پژوهشهای سیاسی خارجی. تهران 1391.
16. همدانی، عبدالرضا، «علل عدم شکلگیری احزاب سیاسی در کویت»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره دوم، تابستان 1381.
17. یوسفی جویباری، محمد، «همگرایی در میان کشورهای منطقه خلیج فارس»: بررسی زمینههای موجود، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره دوم، تابستان 1380.
18. http://www.mashreghnews.ir/fa/news.
19. http://www.ta-mko.com/fa/content
20. Saif, lbrahim (2011): Arab Country Responses to the Global Economic Crisis, INTERNATIONAL ECONOMIC BULLETIN,USA.
منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.