چکیده
به رغم دعوت اسلام به دوستی و برادری میان مسلمانان و نکوهش تکفیر به معنای نسبت دادن یک مسلمان به کفر، پدیده شوم و ناپاک جریان تکفیری در عصر ما رخ نمود و مدعیان این جریان نه تنها بر کفر، بلکه بر مباح بودن جان، مال و عِرض مسلمانان پای میفشارند و در پی آن رخدادهای بس تلخ و شکنندهای را سبب میشوند. نگارنده در این مقاله پس از واکاوی مفهوم لغوی و اصطلاحی تکفیر، دیدگاه فقیهان شیعه و اهل سنت را به صورت تطبیقی بررسی میکند و به این نتیجه میرسد که عموم فقیهان فریقین اقرار به شهادتین را برای تحقق اسلام کافی دانستهاند و در پی آن بر این نکته تأکید دارند که هیچ کس حق ندارد مسلمانی را تکفیر کند، چه رسد به آنکه خونش را بر زمین بریزد.مقدمه
هر کس که اندک آشناییای با اسلام دارد و فرصتی هرچند کوتاه از عمر خود را صرف واکاوی در کتاب و سنت کرده باشد، به خوبی و به آشکاری هر چه تمامتر، مِهر جاری و ساری در جای جای برنامههای آن ذهن او را متوجه خود میکند. چه نشانهای از این روشنتر میتوان ارائه کرد که مهمترین سند آن، یعنی قرآن، سورههای خود را با توصیف الاهی به دو صفت رحمانیت و رحیمیت میآغازد؛ رحمانیت به عنوان مهر ساری که همه بشریت را با همه تنوع نژادی، زبانی، رنگ، فرهنگ و ملیت در برمی گیرد و رحیمیت به عنوان مهر جاری در حق بندگان صالح و دینمدار.نیز آنگاه که در مقام بیان فلسفه رسالت برمیآید، وجود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان رحمت بر جهانیان برمیشمرد و بارها او را به برخورداری کامل از اخلاق خوش، مهر و مودت به همه آدمیان و در رأس آنها نسبت به مؤمنان میستاید؛ چنان که در عبارتی دیگر قرآن را مایه رحمت برمیشمرد. آنجا که بنا دارد خدمت رسول اکرم به جامعه را بازگو کند، ایجاد پیوند مودت و محبت میان دینداران با همه سابقه عداوت و جنگهای خونین را یادآور میشود و زمانی که بنیادهای جامعه آرمانی را بر میشمرد از مؤمنان با عنوان برادر، جان یکدیگر، حامی و غمخوار هم نام میبرد.
پیامبری که به رغم روبهرو شدن با هشتاد غزوه و سریه و تحمل صدمات فراوان جسمی و روحی و از دست دادن بهترین یاران همراه خود در طول دوران رسالت، به هنگام ورود به مکه، صلای «الیوم یوم المرحمة» سر داد و نگذاشت کوچکترین آسیبی به کسی وارد شود.
نمیدانیم بر سر امت او چه گذشت که به هفتاد و سه فرقه پراکنده شدند و در طول پانزده سده گذشته، صدها بار به جان هم افتادند و سرها بریدند و دست و پا قطع کردند!
از همه تأسفبارتر دوران ماست که به رغم یک صدایی دنیای کفر علیه مسلمانان و چپاول مستمر ثروت آنها، به جای آنکه شاهد همدلی مسلمانان باشیم، با پدیده شوم، نامبارک و پلیدی به نام جریان تکفیری روبهرو میشویم که روزی نیست ذهن و جان هر آزادهای از گستردگی جنایات آنها، دچار حزن، اندوه بیپایان و تکدر خاطر نشود! گویا چارهای جز دعا در برابر ساحت ربوبی و التماس از محضر ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نداریم تا کاری کنند بساط این پلیدی و شومی برای همیشه از گستره جهان اسلام برچیده شود.
از آنجایی که بنیاد فکری تکفیریها، کافر انگاشتن همه مسلمانان به استثنای موافقان با اندیشه تاریک آنهاست، نگارنده در این مقاله به صورت تطبیقی دیدگاه فقهای فریقین درباره تکفیر مسلمانان را بررسی کرده و نشان داده است که مقوله تکفیر از نگاه آنها امری مطرود و منفور است.
معناشناسی تکفیر
تکفیر در لغت از ریشه کفر و به معنای پوشاندن است. در معجم مقایس اللغة چنین آمده است: «الكاف والفاء والراء اصل صحیح یدل على معنى واحد وهو الستر والتغطیة». (2) راغب مینویسد: «التکفیر، ستره و تغطیته حتی یصیر بمنزلة مالم یعمل». (3) در تاج العروس چنین آمده است: «التكفیر ستر الذنب تغطیته، وقوله تعالى: ... لكفرنا عنهم سیئاتهم... اى سترناهم حتى تصیر كان لم تكن، أو یكون المعنى نذهبها ونزیلها من باب التمریض لازالة المرض والتقذیة للذهاب القذى و الى هذا یشیر قوله تعالى: ... ان الحسنات یذهبن السیئات». (4)تکفیر در اصطلاح به چهار معنا آمده است:
1. تکفیر گناهان در برابر احباط؛ به این معنا که به استناد آیاتی از قرآن برخی از حسنات میتوانند گناهان را بپوشانند؛ 2. تکفیر به معنای پرداخت کفاره سوگند و امثال آن؛ 3. تکفیر به معنای دست روی دست انداختن در نماز؛ 4. تکفیر به معنای کافر انگاشتن دیگران. (5)
محل بحث ما در این مقاله تکفیر به معنای چهارم است.
نخست باید دانست که نخستین نشانههای تکفیر از زمان خوارج آشکار شد که پس از شکست حکمیت، از روی جهالت ارتکاب کبیره را زمینهساز کفر او دانسته، مدعی شدند مرتکب کبیره در آتش جاودانه است. این امر در گفتار بزرگان شیعه انعکاس یافته است؛ برای نمونه، از نظر سید مرتضی، تنها گروهی که مسلمانان را به دلیل ارتکاب کبائر کافر دانستند، خوارج بودند: «و هذه المذاهب إنما قال به الخوارج، وخالفوا فیه جمیع المسلمین، والاجماع متقدم لقولهم، فلا شبهة فی أن أحدا قبل حدوث الخوارج ما قال فی الفاسق المسلم أنه كافر ولا له أحكام الكفار». (6)
سید مرتضی تأکید میکند که از نظر امامیه کسانی که مرتکب گناه میشوند، در آتش جاودانه نخواهند بود:
و اتفقت الامامیة على أن الوعید بالخلود فی النار متوجه على الكفار خاصة، دون مرتكبی الذنوب من أهل المعرفة بالله تعالى والاقرار بفرائضه من أهل الصلاة. كما اتفقوا على أن من عذب بذنبه من هؤلاء لا یخلد فی العذاب، وأجمعت المعتزلة على خلاف ذلك وهو التخلید فی العذاب. (7)
از نظر ایشان، از میان گناهکاران تنها کسانی که گناهان کبیره را حلال میشمرند و در واقع ضروری دین را انکار میکنند، مستوجب جاودانگی در آتش خواهند بود. (8)
بررسی دیدگاه فقیهان شیعه درباره حرمت تکفیر مسلمانان
واکاوی ابواب مختلف فقهی نشان میدهد که فقهیان شیعه عمدتاً در ابواب ذیل از فقه درباره طهارت فرق اسلامی اظهار نظر کردهاند که عبارت اند از: 1. برشمردن مصادیق نجاسات؛ 2. باب حرمت قذف؛ 3. باب اعلام طهارت نیم خورده مسلمانان؛ 4. باب جواز نماز بر میت؛ 5. باب اعلام موانع ارث.اعلام طهارت مسلمانان بدان معناست که از نظر فقیهان شیعه به استثنای مواردی خاص؛ اعلام کفر آنها معنا ندارد. اینک به بررسی این موارد میپردازیم.
1. برشمردن مصادیق نجاسات
بیشترین اظهارنظر فقیهان شیعه درباره طهارت اهل سنت، در تبیین مفهوم کافر و برشمردن مصادیق آن بازتاب یافته است. برای نمونه، فاضل هندی چنین آورده است: «والأقرب طهارة (منعدا الخوارج والغلاة والنواصب والمجسمة من) فرق (المسلمین) إلا أن ینكر ضروریا من ضروریات الدین مع علمه بضروریته». (9) همو در جایی دیگر چنین آورده است:
و (سواء كان) الكافر (أصلیا أو مرتدا) فهو نجس، لعموم الأدلة، (وسواء انتمى إلى الاسلام کالخوارج) والنواصب (و الغلاة) والمجسمة، و کل من آنکر ضروریا من ضروریات الدین مع علمه بأنه من ضروریاته أولا. (10)
شهید اول در تعریف کافر چنین آورده است: «و الکافر سواء جحد الاسلام آو انتحله وجحد بعضی ضروریاته کالخوارج و الغلاة والمجسمة بالحقیقة والمشبهة کذلک». (11) و شهید ثانی مینویسد: «و الأقرب طهارة المسوخ، ومن عدا الخوارج، والغلاة، والنواصب، و المجسّمة من المسلمین من عدا الفرق الأربع». (12)
همو در حاشیه شرائع الاسلام چنین آورده است: «قوله: "الکافر، وضابطه: کلّ من خرج عن الاسلام، أو من انتحله، وجحد ما یعلم من الدین ضرورة، كالخوارج والغلاة" وكذا النواصب و المجسّمة بالحقیقة». (13)
شهید در جایی دیگر چنین آورده است: «و کلّ مظهر للشهادتین وان لم یکن معتقداً للحق یجوز تغسیله عدا الخوارج و الغُلاة و کذا النواصب و المجسّمة، و من أنکر ما عُلم ثبوتُه ہمر الدّین ضرورةً». (14)
علامه حلی در این باره چنین اظهارنظر کرده است:
لا فرق بین أن یکون الکافر أصلیا أو مرتدا، و لا بین أن یتدین بملة أو لا، و لا بین المسلم إذا أنکر ما یعلم ثبوته من الدین ضرورة و بینة، و کذالو اعتقد المسلم مایعلم نفیه من الدین ضرورة. الثانی: حكم الشیخ بنجاسة المجبرة والمجسمة ... و الأقرب طهارة غیر الناصب لأن علیا علیه السلام لم یجتنب سؤر من باینه من الصحابة. (15)
آنگاه چنین مینویسد:
الثالث: الناصب- وهو من یتظاهر ببغضه أحد من الأئمة (علیهم السلام)- نجس، وقد جعله الصادق (علیه السلام) شرا من الیهود والنصارى، والسر فیه أنهما منعا لطف النبوة و هو خاص، و منع هو لطف الامامة و هو عام. و کذا الخوارج لانکارهم ما علم ثبوته من الدین ضرورة، و الغلاة أیضا أنجاس لخروجهم عن الاسلام و إن انتحلوه. (16)
فخر المحققین در تعریف کافر چنین آورده است: «و (الکافر) سواء کان أصلیا أو مرتدا. و سواء انتمى إلى الاسلام كالخوارج والغلاة أولا». (17) محقق کرکی خوارج، غلات، نواصب و مجسمه را جزء کافران دانسته است: «و الکافر بأنواعه، وهمنه الخوارج والغلاة والنواصب والمجسمة». (18) ابن فهد حلی میگوید: «واما الآدمی، فالمسلمون أطهار، عدا الخوارج والغلاة والنواصب والمجسمة». (19) شیخ حر عاملی، به استناد روایات رسیده، گروههای ذیل را محکوم به کفر دانسته است:
وروی: كفر المشبهة والمجبّرة والمفوّضة، و من أنكر نبیًا أو إماما، ومن قال بالتناسخ، و من ادّعى الامامة بغیر حقّ، و من صلّى لغیر الله، والناصب، والشاكّ فی الله أو رسوله، و مبغض النبی صلى الله علیه وآله أو الامام علیه السلام، ومن قال: إنّ الله یرى بالبصر، و من عبد الاسم دون المسمّى أو عبدهما، ومن استحلّ حراما وأنكر تحریمه، والخوارج. (20)
محقق نراقی در برشمردن اقسام کافران چنین مینویسد:
[حکم الکافر و توابعه] الکافر نجس للآیة والاجماعین. وهومن جحد ضروریّاً للدین بالأصل أو الارتداد. ومنه أهل الكتاب، فینجسون وفاقاً للمشهور لما ذكر، وللمستفیضة من الصحاح و غیرها... و المجسّمة نحسة لانکارهم ضرورة الدین. والشیخ نجّس المجبّرة لبعض الظواهر، و خروجهم عنه بتعلیق الكفر على إرادة الله، وفیه كلام. (21)
ایشان با صراحت درباره طهارت اهل سنت چنین مینویسد: «و المشهور طهارة من خالفنا فی الامامة للأصل، وعمل الحجج علیهم السّلام، وعموم طهر الماء و سائر ما یلاقونه». (22)
صاحب جواهر به تفصیل در این باره سخن گفته است. به استناد گفتار وی، اهل کتاب، منکران ضرورت دین، خوارج، غلات، مجسمه، مشبهه و نواصب محکوم به کفرند. (23) شیخ انصاری نیز بر همین منوال به گفتوگوی تفصیلی پرداخته است. (24)
سید محسن حکیم مینویسد:
والمراد بالکافر من کان منکر اللألوهیة، أو التوحید، أوالرسالة، أو ضروریا من ضروریات الدین مع الالتفات إلی کونه ضروریا، بحیث یرجع انکارہ إلى إنكار الرسالة، والأحوط الاجتناب عن منكر الضروری مطلقا، وإن لم یكن ملتفتا إلى كونه ضروریا. (25)
چنانکه پیداست به استثنای برخی فرق منحرف، سایر فرق اسلامی در نگاه فقیهان، مسلمان و پاک تلقی شدهاند. به عبارت روشنتر، اهل سنت از نظر عموم علمای شیعه محکوم به اسلام و طهارتاند.
2. باب حرمت قذف
در باب قذف و اهانت به یک مسلمان تأکید شده که هر گونه اهانت موجب تعزیر میشود؛ برای نمونه، شیخ مفید در این باره چنین مینویسد: «وقول القائل للمسلم : "أنت خسیس" أو "وضیع" أو "رقیع" أو "نذل" أو "ساقط" أو "نجس" أو "رجس" أو "كلب" أو "خنزیر" أو "مسخ" و ما أشبه ذلك یوجب التعزیر، والتأدیب». (26)وی در ادامه چنین آورده است:
و من قال لغیره: "یا فاسق" وهو علی ظاهر الاسلام والعدالة، وجب علیه الیم التأدیب. فإن قال ذلك له، وهو على ظاهر الفسق، فقد صدق علیه، وأجر فی الاستخفاف به. وإذا قال له: "یا کافر" و هو علی ظاهر الایمان، ضرب ضربا وجیعا، تعزیرا له بخطائه علی ما قال. (27)
از این گفتار شیخ مفید که حکم را به عنوان «مسلمان» تعلیق کرده است، استفاده میشود که همه فرق مسلمانان محکوم به اسلاماند و کسی حق ندارد به یک مسلمان کافر بگوید؛ زیرا در غیر این صورت معنا نداشت که کافر گفتن به یک مسلمان تعزیر داشته باشد و به قول ایشان شخص دشنام دهنده به صورت شدید تنبیه شود!
3. باب اعلام طهارت نیم خورده مسلمانان
از جمله مواردی که فقیهان شیعه از طهارت فرق اسلامی سخن به میان آوردند، در باب تبیین طهارت نیم خورده مسلمانان است؛ برای نمونه، محقق در معتبر مینویسد: «أسئارالمسلمین طاهرة و إن اختلفت آراؤهم عدا الخوارج والغلاة». (28) شهید اول هم مینویسد: «وأساَر المسلمین طاهرة إلا الخوارج والغلاة لعدم اجتناب النبی وعلی علیهما السلام ذلك... وحكم الشیخ بنجاسة المجبرة و المجسمة، و ابن إدریس بنجاسة كل مخالف للحق عدا المستضعف: ضعیفان». (29)4. باب جواز نماز بر میت
شهید ثانی در باب وجوب نماز بر میت چنین آورده است: «"تجب الصلاة على كل مسلم" احترز به عن الكافر الأصلی، ومُنتَحِلِ الاسلامِ من الفِرَقِ المحکُوم بکفرِها، کالنواصِبِ و الخَوارج والمُجَسّمة». (30)ایشان همچنین در باب غسل مسّ میت میگوید:
یجب الغسل (بالمسّ) المذکور سابقا، وهو مسّ میت الآدمی نجسا علی ما فصل. (والموت) المعهود ذهنا، و هو موت الآدمیّ المسلم ومن بحكمه، من غیر الفرق الأربع وهی: النواصب، والخوارج، و الغلاة، و المجسّمة. فلا یصح تغسیل أحدها فضلا عن الوجوب. (31)
صیمری بحرانی مینویسد: «أمّا الخارجی و الناصب و الغالی فإنّهم کفّار، فلا یصلَّی علیهم». (32) علامه برای هم معتقد است در خصوص وجوب تغسیل، تکفین و نماز فقط موارد خاصی استثنا شده است؛ نظیر باغیان، حتی گفتهاند دزدان و قطاع الطریق غسل و نماز دارند؛ زیرا فسق مانع این است احکام نیست. (33) ایشان معتقد است بر تمام فرق اسلامی میتوان نماز خواند: «یصلی علی کل مظهر للشهادتین من سائر فرق الاسلام». (34) از نظر علامه، فقط در موارد ذیل میت نماز ندارد:
لا تجب الصلاة على كل من اعتقد ما یعلم بطلانه من الدین ضرورة، كالخوارج والغلاة، لقدحهم فی علی علیه السلام، و كذا من قدح فی أحد الأئمة علیهم السلام كالسبأیة، و الخطابیة، و یجب على من عداهم لقوله علیه السلام: «صلوا على كل بروفاجر». (35)
علامه ضمن تبیین موارد جواز نماز بر میت، مسلمان را این چنین تعریف کرده است:
المسلم هاهنا هو كلّ مظهر للشهادتین، ما لم یعتقد خلاف ما علم بالضرورة ثبوته من الدین، كالقادحین فی علیّ علیه السلام أو أحد الأئمّة علیهم السلام، كالخوارج. أو من غلا فیه كالنصیریّة والسبائیّة، والخطَّابیة فهؤلاء لا تجب علیهم الصلاة، لأنّهم جحدوا ركنا من الدین، واعتقدوا ما علم بالضرورة بطلانه. وتجب الصلاة على من عداهم.(36)
صاحب ریاض معتقد است استناد جواز نماز بر اهل سنت دارای شهرت عظیم میان فقیهان امامیه است:
و ظاهره دعوى الاجماع على وجوب الصلاة على المخالفین الذین لم ینكروا شیئا من ضروری الدین، و هو أحد القولین فی المسألة وأشهرهما، لعموم النبوی المشهور: صلوا على من قال: لا إله إلا الله والخبرین فی أحدهما: صل على من مات من أهل القبلة و حسابه على الله تعالى وفی الثانی: لا تدعوا أحدا من أمتی بغیر صلاة وضعفهما منجبر بالشهرة العظیمة بین أصحابنا. (37)
5. باب اعلام موانع ارث
فقها همچنین در مبحث موانع ارث اذعان کردهاند که همه فرق اسلامی از یکدیگر ارث میبرند به استثنای غلات، مرتدین و منکران ضروری دین. (38) برای نمونه، شهید در باب توارث مسلمانان از یکدیگر نیز چنین اظهارنظر کرده است: «المسلمون یتوارثون و إن اختلفت اَراؤهم عدا الخوارج والغلاة و النواصب والمجسّمةِ». (39)افزون بر موارد پیش گفته، فقها نیز در باب حلیت ذبائح، بر حلیت ذبانح مسلمانان، جز فرق ضاله، تأکید کرده است: «لا تحلّ ذبیحة المعادی وهو الناصبیّ و الخارجیّ، وفی حکمه الغالی والمجسّمة». (40)
محقق حلی بر حلیت ذبائح مسلمانان تأکید کرده است: «ذبائح المسلمین کلهم حلال و إن اختلفوا فی الآراء عدا الخوارج والغلاة والمجسمة بالحقیقة، فإنهم خارجون عن الاسلام وإن انتحلوه». (41) نیز در تبیین شروط متعاقدین در عقد نکاح به شرط مسلمان بودن زن، از اسلام مرد سخن به میان آمده است: «وشرط المتعاقدین: كونهما كاملین، وإسلام الزوجة، أو كونها كتابیة، و إسلام الزوج وإیمانه، إن كانت الزوجة كذلك. وتحرم الوثنیة، والناصبیة، والمجسمة، والخارجیة».(42)
از جمله موارد دیگری که عالمان شیعه درباره وجوب حفظ جان، مال و عِرض مسلمان سخن گفتهاند، درباره چگونگی تحقق اسلام است. از نظر آنها هر کسی که کلمه شهادتین بر زبان جاری کند، مسلمان است و جان، مال و ناموسش در امان است؛ برای نمونه، شیخ صدوق مینویسد: «باب الاسلام والایمان الاسلام هو الاقرار بالشهادتین، وهو الذی یحقن به الدماء والأموال، ومن قال: "لا إله إلا الله محمد رسول الله" فقد حقن ماله ودمه». (43)
نتیجه بررسی آرای فقهای امامیه درباره حرمت تکفیر مسلمانان
از مجموع آرای فقهای در این زمینه به دست میآید که کافر از نظر فقیهان شیعه شامل موارد ذیل است:1. منکر الوهیت خدا؛ مصداق اصلی این مورد دهریاناند که همه مظاهر متافیزیک را انکار میکنند.
2. منکر وحدانیت؛ یعنی کسانی که برای خداوند شریک قائل میشوند.
3. اهل کتاب؛ یعنی کسانی که به رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان ندارند. پیروان یهود و نصارا و سایر ادیان آسمانی از این دستهاند.
4. مجسمه؛ کسانی که قائل به تجسیم خداوند هستند. (44)
5. مشبهه؛ کسانی که برای خداوند شبیه قائل میشوند.
6. مجبّره؛ زیرا آنها کفر را ناشی از اراده الاهی میدانند. (45)
7. خوارج؛ کسانی که مرتکب کبیره، و در نتیجه همه مسلمانان، را کافر میانگارند.
8. غلات؛ کسانی که برای اهل بیت (علیهم السلام) تا سر حد خدایی مقامات علوی قائلاند.
9. ناصبیان؛ کسانی که اهل بیت (علیهم السلام) را سبّ و دشنام میدهند.
10. منکر ضروری دین؛ کسانی که ضروری دین را انکار کنند که شامل مرتد نیز میشود؛
چنان که پیداست از میان گروههای دهگانه، سه گروه نخست، یعنی منکران الوهیت، وحدانیت و اهل کتاب فرادینیاند؛ مورد چهارم و پنجم، یعنی مشبهه و مجسمه، در زمینه توحید و خداشناسی دچار انحراف شده و به تشبیه و تجسیم خداوند معتقد شدند؛ مورد هفتم، یعنی خوارج با کافر دانستن مرتکب کبیره، عملاً همه مسلمانان را تکفیر کردهاند؛ مورد هشتم، یعنی غلات در زمینه اهل بیت (علیهم السلام) به غلو گراییدهاند و آنها را تا خدایی بالا بردند و مورد نهم، یعنی نواصب، به عکس آنها چنان در عداوت افراط میکنند که سبّ و دشنام اهل بیت (علیهم السلام) را مجاز میشمرند؛ مورد دهم، یعنی منکر ضروری دین، شامل هر فرد مسلمانی است که محتمل است تحت تأثیر شبهات، یکی از ضروریات دین، نظیر نماز، روزه و حجاب را انکار کند.
بر این اساس، جمهور و عموم مسلمانان، یعنی پیروان مذاهب فقهی چهارگانه (مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی) و نیز پیروان دو مذهب کلامی، یعنی اعتزال و اشاعره، از گستره تکفیر عالمان و فقیهان شیعه خارج میشوند.
نگاهی به آرای فقهای اهل سنت درباره حرمت تکفیر مسلمانان
حرمت تکفیر مسلمانان در برخی منابع روایی اهل سنت به نقل از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انعکاس یافته است. مهمترین روایت در این زمینه در معتبرترین منبع روایی اهل سنت، یعنی صحیح بخاری، بازتاب یافته است. بخاری از ابوذر نقل کرده که او از رسول خدا این روایت را شنیده است: «لا یرمی رجل رجلا بالفسوق ولا یرمیه بالكفر الا ارتدت علیه إن لم یكن صاحبه كذلك». (46)بر اساس این روایت اگر کسی دیگری را متهم به فسق یا کفر کند و آن شخص واقعاً فاسق یا کافر نباشد، این تهمت دامن تهمت زننده را خواهد گرفت. گرچه در این روایت مستقیماً از حرمت چنین تهمتی سخن به میان نیامده، اما اعلام پیامد تهمت، که ناظر به باطن عالم و نظام تکوین است، میتواند به دلالت التزام بر حرمت این کار دلالت داشته باشد. جالب آنکه در این روایت سخن از مسلمان نیست و میتواند شامل همه آدمیان شود؛ از این جهت ناپسندی این امر درباره مسلمانان شدت بیشتری دارد.
نیز هیثمی در بابی با عنوان «باب فیمن لعن مسلما أو رماه بکفر» روایاتی را در باب حرمت لعن یا تکفیر مسلمان ذکر کرده است. در روایت نخست از سلمة بن اکوع چنین آمده است: «کنا اذا رأینا الرجل یلعن أخاه رأینا آنه قد أتی بابا من الکبائر». در روایت دوم از زبان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین آمده است: «لعن المؤمن کقتله». در روایت دیگر نیز چنین آمده است: «ما من مسلمین الا و بینهما ستر من الله فإذا قال أحدهما لصاحبه هجرا هتك ستره وإذا قال یا كافر فقد كفر أحدهما».
هیثمی همچنین روایت پیش گفته از بخاری را نقل کرده است. نیز عمران بن حصین از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این روایت را نقل کرده است: «اذا قال الرجل لاخیه یا کافر فهو کقتله». (47) هیثمی همچنین در بابی با عنوان «باب لا یکفر احد من أهل القبلة بذنب» روایاتی را درباره حرمت تکفیر مسلمانان آورده است. در روایت نخست از آن حضرت چنین نقل شده است: «کفوا عن أهل لا اله الاالله لا تکفرو هم بذنب من الکفر اهل لا اله الاالله فهو الی الکفر أقرب». این روایت میتواند مبنای منشور تعامل فرق اسلامی با یکدیگر باشد؛ به این معنا که کسی حق ندارد دیگری را تکفیر کند.
در روایت دیگر چنین آمده است: «إن الاسلام بدأ غریبا وسیعود غریبا قالوا یا رسول الله و من الغرباء قال الذین یصلحون إذا فسد الناس ولم یماروا فی دین الله ولا تكفروا أحدا من أهل التوحید بذنب». (48) و در روایت دیگری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل شده است: «بنی الاسلام علی ثلاثة أهل لا إله إلا الله لاتکفروهم بذنب ولا تشهد وا علیهم بشرک». در روایت دیگر آن حضرت آنها را، خروج از ایمان را انکار باورهای دینی دانسته است: «لن یخرج احد من الایمان الا بجحود ما دخل فیه». در روایت دیگری بر این نکته تأکید شده است که مسلمانان را به دلیل ارتکاب گناهان کبیره تکفیر نکنید: «لا تکفروا أحد امن أهل القبلة بذنب وان عملوا بالکبائر وصلوا مع كل امام وجاهدوا مع كل أمیر». (49)
تأمل در این روایات نشان میدهد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به خوبی از ظهور و رواج پدیده تکفیر در میان مسلمانان آگاهی داشتند و با تبیین خطرهای آن درصدد مقابله با آن برآمدند. صرف نظر از روایات، فقیهان اهل سنت نیز در برخی ابواب فقهی ضمن برشمردن اصناف کافران، بر طهارت فرق اسلامی تأکید کرده، تکفیر آنها را امری مردود دانستهاند. این اظهارنظر در ابواب مختلف فقهی بازتاب یافته است؛ برای نمونه به هنگام بحث درباره چگونگی اسلام آوردن سایر ادیان در این خصوص نیز اظهارنظر کردهاند.
نووی به نقل از بغوی درباره چگونگی تحقق اسلام چنین آورده است:
قال البغوی: إن كان الكافر وثنیا أو ثنویا لا یقر بالوحدانیة، فإذا قال: لا إله إلا الله، حكم بإسلامه، ثم یجبر علی قبول جمیع الأحکام، و إن کان مقرا بالوحدانیة، منکرا نبوة نبینا (صلی الله علیه و آله و سلم)، لم یحكم بإسلامه حتى یقول مع ذلك: محمد رسول الله. فإن كان یقول: الرسالة إلى العرب خاصة، لم یحكم بإسلامه حتى یقول: محمد رسول الله إلى جمیع الخلق، أو یبرأ من کل دین خالف الاسلام، و إن کان کفره بجحود فرض او استباحة محرم، لم یصح إسلامه حتى یأتی بالشهادتین. (50)
نووی درباره چگونگی اسلام یهودی چنین آورده است:
قال الیهودی المشبه: لا إله إلا الله، لم یكن إسلاما حتى یتبرأ من التشبیه ویقر بأنه لیس كمثله شىء، فإن قال مع ذلك: محمد رسول الله، فإن كان یعلم أن محمدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، جاء بنفی التشبیه، کان مؤمنا، و إلا فلا بد آن یتبرأ من التشبیه، و طرد هذا التفصیل فیما إذا قال من یزعم قدم أشیاء مع الله: لا إله إلا الله محمد رسول الله، حتى إذا كان یعلم أن محمدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جاء ینفی ذلك، كان مؤمنا. (51)
همو درباره چگونگی اسلام ثنوی و بتپرست میگوید:
وأن الثنوی إذا قال: لا إله إلا الله، لم یكن مؤمنا حتى یتبرأ من القول بقدم الظلمة والنور أن لا قدیم إلا الله كان مؤمنا، وأن الوثنی إذا قال: لا إله إلا الله، فإن كان یزعم أن الوثن شریك لله تعالى، صار مؤمنا، و إن كان یرى أن الله تعالى هو الخالق ویعظم الوثن لزعمه أنه یقربه إلى الله تعالى، لم یكن مؤمنا حتى یتبرأ من عبادة الوثن. (52)
وی درباره اسلام براهمه مینویسد: «و أنه لو قال البرهمی وهو الموحد الجاحد للرسل: محمد رسول الله، صار مؤمنا، ولو أقر برسالة نبی قبل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، لم یکن مؤمنا، ویجیء فیه القول الذی حکاه البغوی فی یهودی أقر بنبوة عیسی (صلی الله علیه)». (53)
از گفتار نقل شده از نو وی به دست میآید که از نظر وی پیروان ادیان آسمانی، همچون یهود و بتپرستان، برهمنیان از جمله مصادیق کافر به شمار میروند و نیز آشکار میشود که با اقرار آنها به توحید و رسالت، محکوم به اسلام میشوند.
وقتی قرار باشد پیروان سایر ادیان، حتی بتپرستان، با اقرار به توحید و رسالت در شمار مسلمانان قرار گیرند، پیروان فرق مختلف اسلامی به طریق اولی محکوم به اسلام خواهند بود.
سرخسی درباره اقرار کافر به شهادتین میگوید:
وإذا أسلم یجب قبول ذلك منه لقوله تعالى ولا تقولوا لمن ألقى إلیكم السلام لست مؤمنا و روى أن أسامة بن زید رضی الله عنه حمل على رجل من المشركین فقال لا إله إلا الله فقتله فبلغ ذلك رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال أقتلت رجلا قال لا إله إلا الله من الك بلا إله الا الله یوم القیامة. (54)
سمرقندی پس از تأکید بر ضرورت دعوت کافران به اسلام پیش از جنگ، چنین آورده است:
إذا لقی الغزاة قوما من الكفار فإن لم تبلغهم الدعوة أصلا، ینبغی أن یدعوهم إلى الاسلام أولا. فإن أبوا فإلى الذمة. فإن أبوا فحینئذ یقاتلونهم. فأما إذا بلغتهم الدعوة، فالأولى البداءة بالدعاء إلى الاسلام. فإن بدأوا بالقتال والاغارة والبینات علیهم، فلا بأس بذلك، لأنه قد توجه علیهم الخطاب بالایمان، باتفاق الأمة. (55)
آنگاه چنین افزوده است:
فإن سمع رجلا قال: لا إله إلا الله أو قال: أشهد أن محمدا رسول الله فإن كان من عبدة الأوثان أو من الثنویة أو من الدهریة: فإنه لا یباح قتله لأنه أتى بالتوحید. وان کان من أهل الکتاب فاتیان الشهادتین لا یکفی، مالم یتبرأ من دین الیهودیة والنصرانیة. وكذا إذا قال: أنا مسلم أو مؤمن أو أنا مصل لأنهم یعتقدون أن دین هم اسلام وأن لهم شرائع وصلاة. (56)
ابوبکر کاشانی در این باره چنین آورده است:
و قد روی أن رسول الله لم یکن یقاتل الکفرة حتی یدعوهم إلی الاسلام فیما کان دعاهم غیر مرة دل ان الافتتاح بتجدید الدعوة أفضل ثم إذا دعوهم إلى الاسلام فان أسلموا كفوا عنهم القتال لقوله علیه الصلاة والسلام أمرت ان أقاتل الناس حتى یقولوا لا إله الا الله فإذا قالوها عصموا منى دماهم و أموالهم الا بحقها وقوله علیه الصلاة والسلام من قال لا إله الا الله فقد عصم منى دمه وماله. (57)
ابن عابدین کافران را بر پنج دسته منقسم دانسته است که عبارت اند از: 1. دهریان؛ 2. ثنویه؛ 3. شماری از فلاسفه که منکر حشر اجسادند؛ 4. بتپرستان؛ 5. گروهی از مسیحیان. (58) سپس درباره چگونگی اسلام تأکید میکند که آنها با اقرار به توحید و رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حکم مسلمانان خواهند بود. (59)
چنان که از آرای این دسته از صاحبنظران اهل سنت برمیآید با اقرار کافران به توحید و رسالت، حتی کسانی که پا به میدان نبرد با مسلمانان گذاشته باشند، محکوم به اسلام هستند و جان، مال و عِرض آنها محفوظ و محترم خواهد بود. استناد همه آنها به روایاتی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در آنها اقرار به شهادتین برای تحقق اسلام کافی اعلام شده است.
نتیجه
از آنچه در این مقاله انعکاس یافته، نکات ذیل قابل استفاده است:1. تکفیر در لغت از ریشه کفر و به معنای پوشاندن است و در اصطلاح به سه معنا آمده است: 1. تکفیر گناهان در برابر احباط؛ 2. تکفیر به معنای پرداخت کفاره سوگند و امثال آن؛ 3. تکفیر به معنای کافر انگاشتن دیگران. محل بحث در این مقاله مفهوم سوم بود.
2. واکاوی ابواب مختلف فقهی نشان میدهد که فقهیان شیعه عمدتاً در پنج باب از ابواب فقهی درباره طهارت فرق اسلامی اظهارنظر کردهاند که عبارتاند از: 1. برشمردن مصادیق نجاسات؛ 2. باب حرمت قذف؛ 3. باب اعلام طهارت نیم خورده مسلمانان؛ 4. باب جواز نماز بر میت؛ 5. باب اعلام موانع ارث.
3. از مجموع آرای فقها در این زمینه به دست میآید که کافر از نظر آنها مواردی همچون مجسمه، مشبهه، غلات و خوارج را در برمیگیرد. بر این اساس، جمهور و عموم مسلمانان که پیروان مذاهب فقهی و کلامی اهل سنت را در برمیگیرد، از گستره تکفیر عالمان و فقیهان شیعه خارج میشوند.
4. حرمت تکفیر مسلمانان در برخی منابع روایی اهل سنت به نقل از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انعکاس راه است، مهمترین روایت در این زمینه در معتبرترین منبع روایی اهل سنت، یعنی صحیح بخاری بازتاب یافته است؛ نظیر روایت نبوی: «لایرمی رجل رجلا بالفسوق ولایرمیه بالکفر الا ارتدت علیه إن لم یکن صاحبه کذلک».
5. صرف نظر از روایات، فقیهان اهل سنت نیز در برخی ابواب فقهی ضمن برشمردن اصناف کافران، بر طهارت فرق اسلامی تأکید کردهاند و تکفیر آنها را امری مردود دانستهاند.
منابع تحقیق :
1. ابن عابدین، محمل امین، حاشیة ردّ المختار علی الدر المختار، دار الفکر، بیروت، 1415.
2. ابن علامة حلی، شیخ محمد، إیضاح الفوائد، چاپ با اشراف آیت الله شاهرودی، قم، 1387.
3. ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقاییس اللغة، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، 1404.
4. ابن قدامه، عبدالله بن احمد، المغنی، دار الکتاب العربی، بیروت، [بیتا].
5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [بیتا].
6. انصاری، شیخ مرتضی، کتاب الطهارة، مؤسسه الهادی، قم، 1415.
7. بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضرة، جامعه مدرسین، قم، [بیتا].
8. بخاری، محمد بن اسماعیلی، الجامع الصحیح (صحیح بخاری)، دارالفکر، بیروت، 1401.
9. جراحی عجلونی، اسماعیل، کشف الخفاء و مزیل الالباس عما اشتهر من الاحادیث علی السنة الناس، چاپ سوم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408.
10. حر عاملى، محمد بن حسن، هدایة الأمة إلى أحكام الأئمة، مؤسسة الطبع والنشر التابعة للآستانة الرضویة المقدسة، مشهد، 1414.
11. حلی، ابن فهد، المقتصر من شرح المختصر بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، مشهد 1410.
12. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، کتابفروشی مرتضوی، تهران، 1362.
13. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، المکتبة الحیاة، بیروت، [بیتا].
14. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، دارالمعرفة، بیروت، [بیتا].
15. سمرقندی، محمد ابن احمد، تحفة الفقهاء، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1414.
16. سید مرتضی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، دار الکتاب الاسلامی، قم، 1379.
17. شریف مرتضی، علی بن حسین، الانتصار، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1415.
18. شیخ حرّ عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه الی مسائل الشریعه، چاپ ششم، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1367.
19. شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، مؤسسة الامام الهادی، قم، [بیتا].
20. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، المقنعه، چاپ سوم، جامعه مدرسین، قم، 1410.
21. صمیری بحرانی، شیخ مفلح، کشف الالتباس عن موجز آبی العباس، مؤسسة صاحب الامر (عج)، قم، 1417.
22. طباطبایی حکیم، سید محسن، مستمسک العروة، موسسه دار التفسیر، قم، 1384 ق.
23. طباطبایی حکیم، سید محسن، ریاض المسائل، موسسه النشر الاسلامی، قم، 1414.
24. عاملی (شهید اول)، محمد بن مکی، البیان، مجمع الذخائر الاسلامیة، قم، 1412.
25. --------، ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1419.
26. عاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، نجف اشرف، 1967.
27.--------، المقاصد العلیة فی شرح الرسالة الألفیة، مركز الأبحاث والدراسات الاسلامیة، قم، 1420.
28. -------- ، حاشیة المختصر النافع، مرکز الابحاث والدراسات الاسلامیة، قم، 1422.
29. --------، حاشیة شرائع الاسلام، مرکز الابحاث والدراسات الاسلامیة، قم، 1422.
30. --------، فوائد القواعد، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیة، قم، 1419.
31. -------- ، مسالك الأفهام إلى تنقیح شرائع الاسلام، مؤسسة المعارف الاسلامى، قم، 1413.
32. عبد المنعم، محمود عبد الرحمن، معجم المصطلحات والألفاظ الفقهیة، دار الفضیلة، قاهره، [بیتا].
33. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1413.
34. عضد الدین إیجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف، دار الجیل، بیروت، 1417.
35. حلّی، حسن بن یوسف بن مطهر، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد، 1412.
36. --------، تذكرة الفقهاء، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، 1414.
37. فاضل هندی، بهاء الدین محمد، کشف اللثام، منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی نجفی، قم، [بیتا].
38. فتح الله، احمد، معجم الفاظ الفقه الجعفری، مؤلف، [بیجا]، 1415.
39. فقعانی، علی بن علی بن محمد بن طی، الدر المنضود فی معرفة صیغ النیات والایقاعات العقود، امیر، قم، 1418.
40. قلعه چی، محمّد روّاس، معجم لغة الفقهاء، دار النفائس، بیروت، [بیتا].
41. کاشانی، ابوبکر، بدائع الصنائع، المكتبة الحبیبیة، پاکستان، 1409.
42. کرکی (محقق ثانی)، علی بن حسین، رسائل الکرکی، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی و دفتر نشر اسلام، قم، 1409.
43. --------، جامع المقاصد فی شرح القواعد، مؤسسة آل البیت، قم، 1408.
44. المبارکفوری، محمد عبد الرحمن بن عبدالرحیم، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، دارالکتب العلمیة، بیروت، [بیتا].
45. محقق حلّی، جعفر بن حسن، المعتبر، موسسة سید الشهداء (ع)، قم، [بیتا].
46. --------، الرسائل التسع، مکتبة آیه الله المرعشی النجفی، قم، 1371.
47. مرکز المعجم الفقهی، مصطلحات و مفردات فقیهیه، [بیجا]، [بیتا].
48. مغنیة، محمد جواد، الفقه علی مذاهب الخمسة، شریعت، قم، 1427.
49. نجفی، شیخ محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، چاپ سوم، دارالکتب العلمیة، تهران، 1367.
50. نراقی، ملا محمد مهدی، معتمد الشیعة فی أحکام الشریعة، کنگره محقق نراقی، [بیجا]، 1388.
51. نووی، یحیی بن شرف، المجموع، دار الفکر، بیروت، [بیتا].
52. --------، روضة الطالبین، دارالکتب العلمیة، بیروت، [بیتا].
53. هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1408.
پینوشتها:
1- دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشیار و عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه علم و صنعت ایران.
2- ابوالحسین احمد بن فارس، معجم مقایس اللغة، ج 5، ص 191.
3- حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 717.
4- محمد مرتضی زبیدی، تاج العروسی، ج 3، ص 527.
5- نك.: محمود عبد الرحمن عبد المنعم، معجم المصطلحات والألفاظ الفقهیة، ص 797؛ احمد فتح الله، معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص 110 و 122؛ محمود عبدالرحمن عبد المنعم، معجم المصطلحات والالفاظ الفقهیة، ج 1، ص 486-487؛ محمّد روّاس قلعه چی، معجم لغة الفقهاء، ص 85.
6- علی بن حسین سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج 1، ص 156.
7- علی بن حسین شریف مرتضی، الانتصار، ص 25-26.
8- علی بن حسین سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج 1، ص 155.
9- بهاء الدین محمد، فاضل هندی، کشف اللثام، ج 1، ص 410.
10- همان، ص 402.
11- محمد بن مکی عاملی (شهید اول)، البیان، ص 91.
12- زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، فوائد القواعد، ص 56.
13- زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، حاشیة شرائع الاسلام، ص 64.
14- همان، ص 48-49.
15- حسن بن یوسف علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 68-71.
16- همان.
17- شیخ محمد بن علامه حلی، إیضاح الفوائد، ج 1، ص 26-27.
18- علی بن حسین کرکی (محقق ثانی)، رسائل الکرکی، ج 1، ص 96؛ و نیز نک.: علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج 1، ص 164-165.
19- ابن فهد حلی، المقتصر من شرح المختصر، ص 46.
20- محمد بن حسن حر عاملی، هدایة الامة الی احکام الائمة، ج 8، ص 457-458.
21- ملا محمد مهدی نراقی، معتمد الشیعة فی احکام الشریعة، ص 79-81.
22- همان.
23- نک.: شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 6، ص 41-67.
24- شیخ مرتضی انصاری، کتاب الطهارة، ج 5، ص 99-156.
25- سید محسن طباطبایی حکیم، مستمسک العروة، ج 1، ص 378.
26- محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المقنعه، ص 796.
27- همان.
28- جعفر بن حسن محقق حلی، المعتبر، ج 1، ص 97.
29- محمد بن مکی عاملی (شهید اول)، ذکری الشیعة فی احکام الشریعة، ج 1، ص 109-110.
30- زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، حاشیة المختصر النافع، ص 41.
31- زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، المقاصد العلیة فی شرح الرسالة الالفیة، ص 69-70.
32- شیخ مفلح صمیری بحرانی، کشف الالتباسی عن موجز أبی العباس، ج 1، ص 293-295.
33- «ولو قتل اللص وقاطع الطریق، غسل وكفن وصلى علیه ودفن، لأن الفسق لا یمنع هذه الأحكام»؛ حسن بن یوسف علامه عالی، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 378.
34- همان، ج 2، ص 24-25.
35- همان.
36- حسن بن یوسف حلی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج 7، ص 283-284.
37- سید علی طباطبایی، ریاض المسائل، ج 4، ص 145.
38- محمد جواد مغنیة، الفقه علی مذاهب الخمسة، ج 2، ص 499-504.
39- زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، حاشیة المختصر النافع، ص 177.
40- همان، ص 159.
41- جعفر بن حسن محقق حلی، الرسائل التسع، ص 277-278.
42- علی بن علی بن محمد بن طی فقعانی، الدر المنضود فی معرفة صیغ النیات والایقاعات والعقود، ص 195.
43- محمد بن علی شیخ صدوق، الهدایة، ص 54-55.
44- ایجی در تعریف مجسمه چنین آورده است: «والمجسمة قالوا هو جسم حقیقة فقیل مرکب من لحم ودم کمقاتل بن سلیمان و غیره وقیل هو نور یتلألأ كالسبیكة البیضاء وطوله سبعة أشبار من شبر نفسه و منهم أی من المجسمة من یبالغ ویقول إنه على صورة إنسان فقیل شاب أمرد جعد قطط أی شدید الجعودة وقیل هوشیخ أشمط الرأس واللحیة تعالى الله عن قول المبطلین و المعتمد فی بطلانه أنه لوكان جسما لكان متحیزا واللازم قد أبطلناه فی المقصد الأول وأیضا یلزم تركبه وحدوثه لأن كل جسم کذلک وأیضا فإن کان جسما لاتصف بصفات الأجسام»؛ عبدالرحمن بن احمد عضد الدین ایجی، المواقف، ج 3، ص 39-40.
45- بهاء الدین محمد فاضل هندی، کشف اللثام، ج 1، ص 403-404؛ ملا محمدمهدی نراقی، معتمد الشیعة فی أحكام الشریعة، ص 79.
46- محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح (صحیح بخاری)، ج 7، ص 84. برای شرح این روایت نک.: ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 10، ص 388؛ محمد عبدالرحمن بن عبد الرحیم المبارکفوری، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج 7، ص 326-327.
47- نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 8، ص 73.
48- همان، ج 1، ص 106-107.
49- همان.
50- یحیی بن شرف نووی، روضة الطالبین، ج 7، ص 301-302.
51- همان.
52- همان.
53- همان.
54- محمد بن احمد سرخسی، المبسوط، ج 10، ص 100.
55- محمد بن احمد سمرقندی، تحفة الفقهاء، ج 3، ص 294-295.
56- همان.
57- أبو بکر کاشانی، بدانع الصنانع، ج 7، ص 100.
58- محمد امین ابن عابدین، حاشیة ردّ المختار علی الدر المختار، ج 4، ص 411.
59- همان، ص 412.
به کوشش مهدی فرمانیان؛ (1393) ، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدرسة اهل بیت (علیهم السلام) ، چاپ اول.