مقدمه:
علاقه اسلام به علم و دانش و تأکید بر فراگیری آن باعث گردید که مسلمانان بطور روز افزونی به جانب علم و دانش روی آوردند و با توجه به حجم مطالب و مسائل موضوع ثبت و حفظ آنها مطرح گردید.
اولین نیاز مسلمانان به کتابت و کتاب ـ ثبت آیات الهی بود که پیامبر گرامی(ص) نازل می شد و بعلت فراوانی سوره ها و آیات احتمال فراموشی ـ از بین رفتن و حذف و اضافات کلمات و عبارات وحی مسلمانان را تهدید می نمود. فلذا تدوین و جمع آوری سوره و آیات قرآن بصورت کتاب مطرح گردید.
علاوه بر این امر، پیامبر(ص) کتاب را به عنوان معجزه خود معرفی نمود، به این دلیل ارزش کتاب و کتابت به حدی رسید که کتاب و کتابخانه به عنوان وسایل با ارزش تربیتی ـ تعلیمی به سرعت تأسیس و گسترش یافت و لذا در می یابیم که:
1ـ اولین کتاب در اسلام قرآن بود
2ـ اولین محل تعلیم و تربیت مسجد بود
3ـ اولین محل حفظ و نگهداری کتاب نیز مساجد بودند ولی با توجه به آزادی علما در خصوص جمع آوری کتب و تشکیل کتابخانه بصورت امری عادی درآمد جریان تشکیل کتابخانه در اسلام از سه جنبهِ هدیه کتاب منتج می شده است که ذیلاً فقط به آن اشاره می شود.
الف) هدیه کتاب به حکام ـ وزرا ـ امرا و بزرگان ب) هدیه کتاب به عنوان پیش کش و تحفه ج) وقف کتاب.
کتابخانه های اسلامی
کتابخانه های اسلامی که از مراکز پژوهشی و نمود عینی فرهنگ و تمدن اسلام به شمار می آیند، نقش بسزایی در حفظ و حراست آثار و منابع علمی به جا مانده از علما، فقها، ادبا، مورخان، پژوهشگران و نویسندگان مسلمان و ارائه خدمات علمی به جامعه دارند.
در جامعهای که اسلام و فرهنگ اسلامی بر آن حاکم است و ما در آن زندگی می کنیم، رهبر آسمانی اش حضرت محمد(ص)، فراگیری دانش دین را بر هر مرد و زن مسلمان واجب دانسته، (طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه) و به پیروان خود دستور داده تا پایان عمر جوینده دانش باشند،
(الطلبوا العلم من المهد الی اللحد) و آن را در هر نقطه ای از جهان که باشد، بجویند، (اطلبوا العلم و لو بالصین). وصی و جانشین بر حق او امیرمؤمنان علی(ع) نیز به فراگرفتن دانش هر چند از نفاق پیشگان امر کرده، (خذ الحکمه، و لو من اهل النفاق).
بنابراین، در چنین جامعه ای به کتابخانه و کتاب و کتابخوان و نیز تحقیق و پژوهش و به طور کلی فعالیتهای علمی و فرهنگی، باید بهای بیشتری داده شود و فرهنگ مطالعه و استفاده از کتابخانه همگانی شود و فضاهای مطالعاتی گسترش یابد.
تحقق این مهم در گرو توجه جدی متصدیان امور به تأمین نیازهای معیشتی مردم، به ویژه قشر تحصیل کرده و کتابخوان و رفع مشکلات آنهاست، تا با فراغت خاطری مطلوب، به تحقیق و مطالعه در کتابخانه ها بپردازند.
و زمینه رشد و توسعه علمی کشور را فراهم آورند؛ چرا که پیشرفتهای علمی زمینه ساز پیشرفت در سایر زمینه هاست. در غیر این صورت کتابخانه ها به مراکز نگهداری اسناد ملی و میراث فرهنگی مبدل خواهد شد.
نخستین آیات نازل
بیشتر مفسران اتفاق نظر دارند که نخستین آیات نازل شده قرآن، این آیات است: (إقرا باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق، إقرأ و ربّک الأکرم. الذی علم بالقلم. علم الإنسان ما لم یعلم)،
یعنی: «بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کس که انسان را از خون بسته خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان کسی که به وسیله قلم تعلیم نمود، و به انسان آنچه را نمی دانست یاد داد».
این آیات و آیات بسیاری که پس از آنهاست ـ و انسان را تشویق به کسب دانش می کند و ارزش علما را بالا می برد ـ نشانه های کلی حیات فرهنگی مسلمانان، به ویژه حیات علمی آنان را معین کرده است.
بدین ترتیب، دانش جزئی از حیات روزمره و راه روش آنها در زندگی و ساختن خانه های مسکونی آنان شد. کتاب به صورت منبع تابش نور و پرتو افکنی درآمد، و مردم در دستیابی به آن با یکدیگر رقابت می کردند. حرکت تحقیق و ترجمه و تألیف و استنساخ آغاز شد و مقالات متعددی در منزلت کتاب، قصایدی در ترغیب به مطالعه و دست یافتن به آن سرودند.
خلفا، امرا، وزرا و علما بسیاری از وقت و مالشان را صرف کتاب می کردند و با دانش و فراگیری آن و کتاب و کتابت به خداوند تقرب می جستند. آنان برای این منظور موقوفات مختلف و گوناگونی را به وجود آوردند، .
و این فرمایش رسول خدا(ص) که: اذا مات ابن آدم انقطع علمه إلا من ثلاث: صدقه جاریه أو علم ینتفع به، او ولد صالح یدعو له (هرگاه فرزند آدم بیمرد، عملش قطع می شود مگر از سه راه: صدقه جاریه، یا دانشی که از آن سود برده شود، یا فرزند پرهیزکاری که برای او دعا کند)، آنان را به رقابت با یکدیگر وا می داشت.
مسلمانان بر روی این پل بزرگ فرهنگی که آن را با نیروی ایمان و شوق راستین به عمل شایسته بنا کردند، بر یکدیگر سبقت می جستند. بدین سان، دین بزرگان اسلام و فرهنگ و تمدن آن که بر پایه های ایمان راستین به وجود آمده بود، برتری یافت و کتابها و کتابخانه ها در اشکال و حجم های مختلف پدید آمدند، بلکه می توان گفت حتی کتابخانه های شخصی جزء اصلی در[نقشه]ساخت منازل شدند که آثار آنها تا به امروز همچنان باقی مانده است.
دهها تحقیق و پژوهش در دوره های متعددی از تاریخ عرب و مسلمانان، حیات فکری و علمی آنان را مورد بررسی قرار داده اند. برخی از آنها بر جزئیات تکیه داشته اند، چنان که کتابخانه توجه برخی از پژوهشگران[مانند نگارنده]را به خود جلب کرده، جز آن که تاریخ کتابخانه ها، پیدایش و تحول آنها، در چارچوبی کلی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
نگارنده دریافته است که وقف کانون جنبش علمی و فکری اعراب و مسلمانان در طی قرنها بوده، زیرا واقفان اعم از حکام، وزرا، علما و اشخاص در پشتیبانی از راههای علمی و در نتیجه قرار دادن دانش در اختیار همه طبقات جامعه بدون کمترین تبعیض، سهم داشته اند.
نیز به این نتیجه رسیده است کتابخانه های[اسلامی]عربی از تلاش واقفان بهره بسیار برده، به طوری که هزاران نفر از آنان در گردآوری و سپس وقف کتب بر کتابخانههای مستقل مانند:
کتابخانههای عمومی و یا وقف آنها بر مدارس، مساجد، بیمارستانها و محلهای سکونت بینوایان و بیکسان، بر یکدیگر پیشی میگرفتند. همین امر نگارنده را بر آن داشت تا به ارائه پژوهش جداگانهای که ابعاد این موضوع را نمایان سازد، بیندیشد.
وقف پایههای گوناگون فرهنگی
وقف در محکم کردن پایههای گوناگون فرهنگی جوامع اسلامی در طول سدههای متمادی مؤثر بوده است، از جمله:
ـ تأسیس مدارس، تعیین مدرس برای آنها و تأمین هزینه جویندگان علم
ـ استفاده از مساجد در امر آموزش با تشکیل جلسات درس در گوشه و کنار آنها
ـ توجه به فراهم کردن منابع علمی در مدارس، مساجد، کاروانسراها و بیمارستانها
افراد برجسته جامعه مانند خلفا، پادشاهان، فرمانروایان، ثروتمندان، علما و وزیران و برخی از عامه مردم در این گونه وقفها مشارکت داشتهاند. کسی که تاریخ اسلام را مورد پژوهش قرار میدهد،
از بذل توجه بسیار این افراد در ایجاد مدارس وقفی موجود در سراسر جهان اسلام آگاه میشود، زیرا پیشی گرفتن آنان بر یکدیگر در امر تأسیس و بنای این قبیل مدارس پدیدهای است که به وضوح قابل مشاهده است،
تا آنجا که وجود آنها در روستاهای دور دست به چشم میخورد، چه رسد به شهرهای بزرگ که مدارس مختلفی همچون کانونهای قرآن و حدیث و مذاهب فقهی، مدارس طب، مدارس عمومی بزرگ در آنها فراوان یافت میشود.
وقف در تاریخ
نعیمی دمشقی در کتاب خود که آن را فقط در زمینه تاریخ مدارس دمشق و معرفی آنها به رشته تحریر درآورده است، تصویر شگفتآوری از توجه بینظیر مردم در تاریخ به امر تعلیم و علاقه شدید آنان به نشر فرهنگ ارائه میدهد و به معرفی افراد بزرگ و سرشناسی میپردازد که در آن مدارس، در رشتههای علمی مختلف تدریس میکردند.
هر چند تاریخ معینی در اختیار نداریم که بر ما معلوم سازد نخستین مدرسه در اسلام در چه زمانی تأسیس شده، ولی یکی از مورخان که تاریخ را بررسی کرده معتقد است که در عهد صحابه و تابعین چنین مدارسی وجود نداشته،
بلکه کار احداث آنها از سال 400 هـ به بعد آغاز شده است. نخستین کسانی که در زمینه تأسیس مدارس در اسلام از آن نام برده شده، اهل نیشابور بودهاند که مدرسه بیهقیه را در آنجا بنا کردند. امیر نصر فرزند سبکتکین و برادرش سلطان محمود هر یک مدرسهای را در این شهر بنا کردند و مدرسه سعیدیه نیز در آنجا بنا شده بود.
مشهورترین مدرسهای که در قدیم بنا شده، مدرسه نظامیه بغداد بوده است. نظامیه بغداد نخستین مدرسهای بود که کرسی استادی را برای فقها تعیین کرد. این مدرسه منسوب است به نظام الملک ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق بن عباس طوسی، وزیر ملکشاه فرزند آلب ارسلان بن داود بن میکال بن سلجوق. او در سال 457 هـ شروع به ساختن «نظامیه» در شهر بغداد کرد.
بناهایی که ساخته میشد، صرفاً مدرسه و محل تجمع طلاب برای کسب علوم از اساتید در زمان و مکان معین نبود، بلکه بیشتر مدارس مؤسسات علمی پیشرفتهای بودند که از نظامات و راه و روشهای خاصی پیروی میکردند و منابع مالی و درآمدهایی داشتند که در انجام فعالیتهای خود به آنها متکی بودند.
محض نمونه مدرسه المستنصریهی بغداد که کار احداث آن در سال 631 هـ. به پایان رسید، فعالیت آموزشی خود را طبق نظام دقیق و خاصی شروع کرد، زیرا «بر مذاهب چهار گانه اهل سنت» وقف شده بود. از هر مذهبی شصت و دو فقیه و چهار نفر مربی در آن حضور داشتند .
و هر یک از مذاهب دارای مدرس مخصوص و استاد حدیث، قاریانی با ده نفر مستمع و یک استاد طب با ده نفر دانشجوی پزشکی و دفتر مخصوصی برای ایتام بودند و برای هر یک از آنان سهمیهای از نان و گوشت و حلوا در نظر گرفته شده بود و به هر یک کمک هزینه مکفی داده میشد».
بیشتر مدارس از استحکام، وسعت و زیبایی بسیاری برخوردار بودند و نسبت به زمانی که تأسیس شده بودند، اموال زیادی صرف آنها میشد. مساحت تقریبی مدرسه ستونزاده (تأسیس سال 810 هـ) در قاهره به 2262 (39 70/28) متر میرسید و دارای دو نما و دو در،
یکی اصلی، در سمت شمال غرب و دیگری فرعی، در سمت جنوب غربی بود. در وسط آن صحن مستطیل شکل و رو بازی (با مساحت 16 7/14 متر) وجود داشت که چهار سایبان در چهار طرف آن به چشم میخورد و بزرگترین سایبانش در سمت قبله بود.
آنچه میتوان بر آن تأکید کرد آن است که همه مدارس بنا شده در طول تاریخ اسلام به رغم تفاوتهایشان از لحاظ وسعت و امکانات، متکی بر وقف و تحصیل در آنها همگانی و رایگان بوده است.
طلاب برای تحصیلات متوسطه و عالی خود هزینهای پرداخت میکردند. و نیز تحصیل در آنها اختصاص به قشر خاصی از مردم نداشته، بلکه شرایط برای آموزش همه اقشار مردم فراهم بوده است و فرزند فقیر و غنی و تاجر و صنعتگر و کشاورز دوشادوش یکدیگر در این مدارس تحصیل میکردهاند.
تحصیل در این مدارس به دو صورت انجام میگرفت: کسانی که وضعیت مالی خوبی نداشتند و نمیتوانستند با هزینه پدرانشان زندگی کنند و یا غریب بودند، به صورت شبانهروزی و کسانی که میخواستند شبها به خانه و جمع خانواده خود باز گردند، به صورت روزانه در آنجا به تحصیل اشتغال داشتند.
از آنجا که شمارش همه مدارس معروف در تاریخ اسلام دشوار مینماید، بهتر است به ذکر اطلاعاتی بپردازیم که از منابع مختلف تاریخی در مورد برخی از آنها گرفته شده است. امیر سیف الدین علی فرزند امیر علم الدین بن سلیمان بن جندر که از امرای بزرگ حلب و خیرخواهی بنام بود، دو مدرسه در این شهر وقف کرد، یکی را بر فرقه شافعی و دیگری را بر حنفیها.
سلطان ملک ناصر صلاحالدین ابو مظفر یوسف بن ایوب مدرسه السیوفیه را بر حنیفه وقف کرد. اهمیت دادن به امر آموزش از فضای مدارس به مساجد نیز سرایت کرد، به طوری که در مییابیم.
موقوفات بزرگی به این منظور اختصاص یافته تا با بهرهوری از عایدات آنها هزینه زندگی علمایی که در مساجد به تدریس اشتغال داشتند تأمین و شرایط لازم برای آنان و طلاب فراهم شود. این گونه موقوفات کمک میکند تا شهرت علمی و مساجد حفظ شود و برای همیشه جزو مراکز علمی در سراسر جهان اسلام باشند.
وقف و درس
موقوفات زیادی به حلقههای درس و زوایای تعلیم مسجد عمر و عاص، نخستین مسجد تأسیس شده در مصر اختصاص داشت، از قبیل:
«زاویه امام شافعی که گفته شده شافعی در آن تدریس میکرده و به نام او شهرت یافته و بر سر آن زمینی است در ناحیه سندبیس که سلطان ملک عزیز عثمان بن سلطان ملک ناصر صلاحالدین یوسف بین ایوب آن را وقف کرده است .
و هنوز بزرگان فقها و اجله علما عهدهدار تدریس در آنجا هستند. از این قبیل است زاویه مجیدی در بخش بالای مسجد، میان محراب بزرگ و محراب الخمس، در داخل ایوان میانی کنار محراب بزرگ، این زاویه را مجد الدین ابو اشبال حارث بن مهذب الدین ابوالمحاسن مهلت بن حسن بنا کرد.
و از این قبیل است زاویه الصاحبیه، زاویه الکمالیه در ایوان مجاور در مسجد جامع، قاری قرآن، ادیب و تاریخ نگار دقیق، شهابالدین احمد بن عبدالملک بن حسن اوحدی رحمه الله علیه گوید:
علامه شمسالدین محمد بن عبدالرحمن صائغ حنفی به من خبر داد که در مسجد جامع عمر و عاص در مصر پیش از وبای سال 749 هـ. بیش از چهل حلقه درس را که به منظور آموزش علم تشکیل شده بود (و هنوز ادامه دارد) مشاهده کرده است».
این خبر بیانگر فعال بودن نهضت علمی است که از این مسجد در طول قرنها به عنوان یک مرکز علمی شروع شده و وقف بزرگترین پشتیبان آن در استمرار و ادامه فعالیتهایش بوده است.
همه کسانی که موقوفای را بر مدارس و خانقاهها و حلقههای درس در مساجد وقف میکردند
به اهمیت کتاب در امر تعلیم پی برده و دریافته بودند که نباید صرفاً به ایجاد ساختمان و فراهم ساختن وسائل تدریس اکتفا کنند؛ از این رو به وقف کتاب به آنها اهتمام ورزیدند تا با دسترسی و مراجعه به آن، تحصیل علم میسر و آسان شود و استاد و شاگرد بتوانند همزمان به عنوان مأخذ علمی به آن استناد کنند.
لذا وجود کتابخانه در هر مدرسه و مسجدی که زوایایی برای تدریس در آن بود، یا کاروانسراهایی که وقف بر طالبان علم و دیگران شده بود، معمول و رایج گردید.
هدف از بحث کتاب و اهمیت آن
ما اطلاعات چندانی از وضعیت فکری و فرهنگی که در طول قرنها، تاریخ عرب شاهد آن بوده است، نداریم. هدف ما از این بحث، تکرار مسائل جزئی یا همگامی با آراء و اقوال دیگران برای دستیابی به تحکیم و تقویت ساختاری که شاید ترسیم کنندهاش آن را در حقیقت با نظر و اجتهاد خود شکل داده باشد نیست،
ولی پذیرش آنچه بدان دسترسی باشد یا بازسازی آن با الفاظ متفاوت نیز الزامی نمیباشد.
پس این سخن که دوران انحطاط فرهنگی پس از سقوط بغداد بوده، از سخنانی است که در برابر حقایق ریشهدار موجود ـ حقایقی که از راه تلاش برای ارائه تصویری کلی از فرهنگ و اندیشه عرب بر ما آشکار شده ـ بیاساس و ناپایدار است.
چهره کلی فرهنگ عرب نه بر اساس تفکیک جمعیت ساکن در نواحی عربنشین استوار است و نه بر ساس تفکیک موضوعه، بنابراین اگر ادبیات دچار انحطاط شده، ضرورتی ندارد که به سایر علوم مانند طب و فلسفه و غیره نیز سرایت کرده باشد.
همه این امور ناگزیر باید مربوط باشد به امر آموزش در مساجد و مدارس و نیز توجه به تحکیم و پایه تعلیم استوار شده بر مبانی آزادی که کتاب درسی سیطرهای بر آن ندارد، بلکه هدف اخذ مطالب از منابع بیشتر و اطلاع از آرای پسندیده و ناپسند برای به دست آوردن دیدگاه اصلی است و این در جهت تشکیل کتابخانههای عربی بوده است.
جنبش فرهنگ عرب از زمانی که کار شکلدهی به تألیف ساده کتاب را آغاز کرد، و مکانی را به جمعآوری تصنیفات و تألیفات اختصاص داد تا خوانندگان بیشتری به آن راه پیدا کنند، به صورت عمیق و نیرومندی با کتابخانه مرتبط بوده است.
آنچه که میتواند مؤید این مطلب باشد، این است که عبدالحکم جمحی زودتر از دیگران کتابخانهای را در مکه تأسیس کرد و در اختیار عموم قرار داد و برای جذب مطالعه کنندگان بیشتر، آن را به وسایل رفاهی و تفریحی مجهز کرد .
و به وسیله آنها افراد وادار به مطالعه میشدند. سابقه این گونه کتابخانهها، به صدها سال پیش از آن که غربیها به فکر تأسیس کتابخانههای عمومی مجهز به وسایل رفاهی و تفریحی بیفتند، میرسد.
از آغاز، برتری از آن کسی بوده که در تحکیم موقعیت کتابخانه نقش داشته است، یعنی کسی که در جستجوی کتاب بود، آن را جمعآوری میکرد، کتابخانهای را به وجود میآورد و سپس آن را وقف میکرد تا یک مؤسسه فرهنگی برای عموم باشد.
پیش از تأسیس مدارس مکانهایی وجود داشت به نام دارالعلم یا به تعبیر زمان ما، کتابخانههای عمومی، مانند: دارالعلم موصل، دار العلم بغداد، دار العلم بصره و دار الحکمه... و بیت الکتب در ری. این اماکن مدارسی بودند که طلاب مبتدی به آنجا میرفتند درس میخواندند، مطالعه میکردند .
و اگر وقتشان اجازه میداد در گوشه و کنار کتابخانهای که دایر بود با کسی که با او ملاقات میکردند به بحث و مناظره و گفتگو میپرداختند.
گویی مردان مصلح و خیرخواهان دریافته بودند که کتابخانه عمومی به تنهایی کافی نیست و نمیتواند اشتهای شدید دانشطلبان را ارضا کند؛ این بود که کتابخانههایی در مساجد جامع بر پا شد، سپس مدارس پدید آمد و هر کس مدرسهای تأسیس میکرد، کتابخانهای نیز در داخل یا کنار آن دایر میکرد.
اینها همه کافی نبود، لذا کتابخانههایی در بیمارستانها، کاروانسراها و خانقاهها به صورت کتابخانههای خصوصی دایر شد و کسی که برایش مقدور نبود از کتابخانههای عمومی و کتابخانههای مدارس و مساجد برای مطالعه استفاده کند، به کتابخانههای کاروانسراها یا خانقاهها مراجعه میکرد و از آن بهره میبرد.
آنچه ذکر کردیم مطالبی بود مربوط به کتاب و کتابدار و مطالعه کنندگان کتاب که با نظم و ترتیب همه جانبه بیان شد.
این پژوهش گوشهای از ابعاد درخشان گذشته و نیز برخی از رموز میراث فرهنگی اسلام را برای کسانی که بخواهند بیطرفانه در این دریای متلاطم غور کنند و هدفشان این نباشد که میان گذشته درخشان و وضعیت کنونی آن که باید درخشانتر باشد، مقایسه کنند، برملا میسازد.
میراث فرهنگی یک قصیده و یک موضوع انشای جدید نیست تا بتوان به بهانه حمایت و پاسداری از آن روحیه نوآوری امروزی را از میان برداشت، بلکه میتوان از این طریق به شواهدی دست یافت حاکی از آن که عظمت و اقتدار آنچه در گذشته بوده کمتر از آنچه اکنون ملتهای پیشرفته دارند، نیست.
اگر اهتمام غرب به کتابخانهها و تکیهاش بر آنها ما را به شگفتی وا میدارد این نشانه آگاهی کامل او از نقش کتابخانهها در تحکیم و ایجاد بنای تمدن است. گذشته تاریخ گواهی میدهد که پدران و اجداد ما نیز چنین شناختی داشتهاند،
لذا کتابخانهها در شهرهای بزرگ و روستاهای کوچک به روی مردم گشوده بود و همه آنها بر وقف متکی بودند و هیچ کس از دولت انتظار نداشت که مدرسه و کتابخانه یا کتابخانه عمومی یا مسجد و کتابخانه را با هم بسازد.
هدف این بحث بیان منشأ پیدایش کتابخانه عربی است که بر وقف متکی بوده یا بعداً بر آن استوار شده، صرفنظر از کتابخانههای خصوصی و آنهایی که وقفی بودنشان به اثبات نرسیده است،
تمام این کار با تکیه بر شواهدی تاریخی ـ مادامی که فراوان باشند ـ و با یاری جستن از روشهای علمی جدید در صورت کافی نبودن متون تاریخی انجام میگیرد و فراوان نبودن شواهد بیشتر اوقات ناشی از ناتوانی و کسالت خود پژوهشگر نیست.
این تحلیل مجموعهای از حقایق مسلم را که بر محور مطالب زیر دور میزند مورد بحث قرار میدهد:
1.وقف کتاب نزد مسلمانان عامل اساسی در افزایش معلومات طالبان دانش در طول قرنهای متمادی بوده است
2.این گونه وقف در افزایش و توسعه کتابخانههای گوناگون در تاریخ اسلام سهم مهمی داشته است.
3.کتاب های وقفی پراکنده بودند و بسیاری از آنها در نتیجه سهلانگاریها ناپدید یا ربوده و غارت شدند
4.بیشتر کتابهای خطی، عربی و اسلامی موجود در کتابخانههای دنیا نتیجه گردآوری و خریداری آنها توسط کتابخانههای وقفی امروزی و یا افراد و گروههایی است که آنها را خریده و در اختیار کتابخانههای تازه تأسیس گذاردهاند.
گروهی از پژوهشگران عرب در زمینه وقف کتب و کتابخانهها به تحقیق پرداختهاند. دکتر عبداللطیف ابراهیم استاد سند شناس در بخش کتابخانهها و اسناد دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره از جمله این گروه است.
او تحقیقات مستندی را در این زمینه انجام داده و برخی از جوانب موضوع را روشن ساخته است. وی این تحقیقات را گردآوری و در کتابی تحت عنوان، دراسات فی تاریخ الکتب و المکتبات الاسلامیه در قاهره به سال 1963 م./ 1382 هـ. منتشر کرده است.
این کتاب مشتمل بر پنج بحث است و عنوان اولین بحث آن (کتابخانههای مملوکیه) است. او در این بحثها به هویت کتابخانهها در آن دوره میپردازد و از جمله اموری که بدان پرداخته، موضوع انتخاب کتاب و تجهیز کتابخانه است .
و یادآور میشود که واقف، که عادتاً بنیانگذار مدرسه است، مجموعهای از کتب و قرآنهای موجود در گنجینه کتابهای شخصی و ابزار نویسندگی خود را بر کتابخانهی آن وقف میکرد. علاوه بر این کتابهای دیگری نیز خریداری و وقف بر مدرسه میکرد و نشانه موقوفهی خود را بر آن مینهاد.
عنوان دومین بحث آن (کتابخانه در وقفنامه) بود که پژوهشی دربارهی کتابخانه و انتشار وقفنامه است. او در این بحث به بررسی وقفنامهی علی بن سلیمان ابشادی مالکی، ثبت شده در سال 919 هـ. پرداخته و مضمون آن وقف یک باب منزل و یک کتابخانه شخصی با تمام کتب و وسائل آن است. دکتر عبداللطیف ابراهیم در این تحقیق خود به مجموعهای از کتابهای وقفی در موضوعات مختلف اشاره کرده است.
او در سومین تحقیق تحت عنوان «سند دریافت کتابهای پژوهشی، تحقیقاتی و انتشاراتی، به بررسی یک سند رسمی اداری در مورد لیست کتابهای وقفی پرداخته است.
که یکی از اعضای هیئت امنای کتابخانههای زمان مملوکیها به نام شیخ شمس الدین محمد بن جمال الدین عبدالله بن عبدالعزیز مغربی، آن را دریافت کرده بود. واقف این کتابها شخصی است به نام عیسی بن عبدالرحمن الزواوی مالکی، و تاریخ این سند به سال 883 هـ. بر میگردد.
به رغم این که در منابع قدیمی مربوط به قرون اول تا سوم هجری از کتابخانههایی خاص و اشخاصی که کتابهایی را جمعآوری کردهاند، سخن به میان آمده، ولی درباره این که چه کسی آنها را پس از درگذشت خود وقف کرده مطلب مفیدی ذکر نشده است و به نظر میرسد علل آن به کمی تصنیفات و خودداری برخی افراد از استفاده از کتاب و ترجیح داشتن کسب دانش از علما به صورت شفاهی و از طریق نقل و روایت، بدون یاری جستن از نوشتافزار، مربوط میشود.
در قرن دوم هجری یک نوع مؤسسه علمی به نام «بیت الحکمه» ظهور کرد و از میان بخشهای مختلف آن، کتابخانه بیش از دیگر بخشهای آن مورد توجه گروهی از خلفای عباسی قرار گرفت، هر چند مأمون بیش از دیگران به نظارت، پشتیبانی و توسعه همه بخشهای بیت الحکمه، اهمیت میداد.
او علاوه بر اهمیت دادن به کتابهای عربی تألیف شده توسط بزرگان، از علمای مناطق مختلف قلمرو خلافت عباسی، برای دستیابی به کتابهای فلسفی و غیر فلسفی، نمایندگانی را به کشور روم فرستاد.
و هر چند هدف از تأسیس بیت الحکمه کمک به علما و پژوهشگران و فراهم آوردن منابع اطلاعاتی بیشتر و ایجاد تسهیلاتی برای علاقمندان به کار تحقیق و مطالعه و تألیف و ترجمه بوده ولی به هر حال نمیتوان چنین کتابخانهای را جزو کتابخانههای وقفی به شمار آورد، زیرا ما به مدرک علمی روشنی در این مورد دست نیافتهایم.
دسترسی مردم به کتابهای علمی کمیاب و کتابهایی که از زبانهای مختلف به زبان عربی ترجمه شده بود، دشوار بود؛ لذا خلفا راههای تحقیق و مطالعه در بیت الحکمه را که به منظور نشر علوم و معارف منتقل شده از ملتهای دیگر تأسیس شده بود، برای مردم هموار کردند.
این هدف بدون تردید به هدف کسانی که در مرحله بعد به طور آشکار در وقف کتب و کتابخانهها سهیم بودهاند نزدیک است، زیرا با درخشش کار تألیف و فعال شدن نهضت علمی معروف جهان اسلام در آن زمان، و افزایش تعداد محققان، حاکمان و وزرا و علما و ثروتمندان به اهمیت فراهم آوردن کتب برای بیشترین تعداد متقاضیان کتاب، پی بردند .
و کتاب را یکی از وسایل انجام کار نیک یافتند. این انگیزه و علاقمندی آنان به اشاعهی علم و غلبه بر مشکل دستیابی طلاب شهرها و مناطق مختلف به کتابهای موجود در سراسر جهان اسلام به پیدایش وقف در خصوص کتاب و کتابخانهها منجر شد.
برخی از مردم کتابهایشان را بر عموم مسلمانان وقف میکردند و کتابهای آنان[ برای استفاده همگان]در گنجینه کتب مساجد قرار داده میشد. برخی وقف آنها را به مکان یا شهر معین اختصاص میدادند و میگفتند: این کتابها را بر فلان جا یا فلان شهر وقف میکنیم.
و برخی دیگر اسفتاده از آنها را آزاد میگذاشتند. گاهی واقف، شرایطی را برای استفاده یا به امانت سپردن کتابهای وقفی وضع میکرد، چنان که قاضی ابن حیان خارج کردن کتابها را از کتابخانه ممنوع ساخت و برخی مانند ابن الخشاب کتابهایشان را بر اهل علم وقف کردند.
کم کم انواع وقف، از قبیل وقف کتابخانهها به طور کامل، وقف کتب بر مدارس، مساجد، بیمارستانها، رصدخانهها، کاروانسراها و خانقاهها به وجود آمد، در این میان نوع دیگری از وقف نمودار شد و آن وقف کتابهای یک عالِم بر علما یا ورثهاش پس از درگذشت او بود.
واقفینِ کتابخانههای مستقل یا کتابخانههای مدارس و مساجد، به افزای درآمد اقتصادی ثابتی برای نگهداری و مرمت و پرداخت مخارج افرادی که در آنها کار میکردند، اهمیت میدادند، و برخی از آنان درآمدی را معین کرده بودند تا به رشد و توسعه و شکوفایی کتابخانهها در گذر زمان کمک کند.
از قرن چهارم هجری به بعد کتابخانههای وقفی در سراسر جهان اسلام رواج یافت به درجهای که کمتر شهری یافت میشد که خالی از کتابخانه وقفی باشد. این کتابخانهها به دلیل کتاب های وقفی موجود در آنها بسیار مورد توجه طلاب واقع شد .
و کتابخانهها نیز در دستیابی به کتب جدید به آنان کمک میکردند و فرصتهایی را برای آشنایی طالبان علم با افکار و اندیشههای مؤلفان سراسر جهان اسلام در اختیارشان قرار میدادند. تعداد این کتابخانهها در اندلس به حدی رسیده بود که ابوحیان نحوی بر خریدار کتاب عیب میگرفت و میگفت:
«خدا به تو عقل معاش دهد[ چرا کتاب میخری؟!]من هر کتابی را بخواهم از کتابخانههای وقفی به امانت میگیرم». برای مدلل ساختن افزایش تعداد کتابخانههای وقفی و گسترش آنها، یادآور میشویم که در قرن هفتم هجری، تنها در شهر مرو شاهجان، ده گنجینه کتاب وقفی وجود داشت. یاقوت حموی دربارهی آن میگوید:
«من نظیر این شهر را از لحاظ فراوانی گنجینههای موجود در آن، در دنیا ندیدهام. دو گنجینه در مسجد جامع آن بود که به یکی از آن دو «عزیزیّه» گفته میشد و فردی به نام عزیز الدین ابوبکر عتیق زنجانی یا عتیق بن ابوبکر، آن را وقف کرده بود. این شخص ابتدا در بازار مرو میوه و سبزیجات میفروخت و سپس ساقی[مِی رِسان]سلطان سنجر شد.
در آن کتابخانه نزدیک به دوازده هزار جلد کتاب وجود داشت؛ و به دیگری گنجینه «کمالیه» گفته میشد، گنجینه شرف الملک مستوفی ابوسعد محمد بن منصور در مدرسه او بود، گنجینه دیگری در مدرسه العمیدیه وجود داشت .
و گنجینهای بود متعلق به مجد الملک یکی از وزرای متأخر این شهر و گنجینههای خاتونیه در مدرسهاش و ضمیریه در خانقاه آنجا قرار داشت که دسترسی به کتاب آنها آسان بود و اقامتگاه من هیچگاه از حدود دویست جلد از این کتب که بیشتر آنها را بدون سپردن وثیقه دریافت کرده بودم، خالی نبود».
به نظر میرسد بسیاری از آثار مشهور علمای بزرگ به هر شکل ممکن در اختیار کتابخانههای وقفی قرار میگرفت. خطیب تبریزی متوفای سال 502 هـ. یک نسخه از کتاب التهذیب فی اللغه ابومنصور ازهری را در اختیار داشت و خواست آن را با خود از تبریز به المعره ببرد و چون مال کافی نداشت .
تا مرکبی اجاره کند، این کتاب را در توبرهای گذاشت و پیاده به راه افتاد. توبره را بر دوش کشید و عرق بدنش در آن نفوذ و به کتاب سرایت کرد. بعدها این کتاب در قرن هفتم هجری، در اختیار یکی از کتابخانههای وقفی بغداد قرار گرفت.
کتابخانههای وقفی و کتابهایشان، علاوه بر کتابخانههای خصوصی نظیر کتابخانههای خلفاء، امیران، وزیران و دانشمندان پشتوانه انقلاب فکری و فرهنگی بوده که جهان اسلام در طول قرنهای متمادی شاهد آن بوده است. علمای مشهور در تألیف کتابهایشان به این کتابخانهها استناد میجستهاند،
جنان که یاقوت حموی خود به استفاده از گنجینههای کتب شهر مرو شاهجان اشاره کرده میگوید: «در گردآوری بیشتر مطالب این کتاب (مقصودش معجم البلدان است) و دیگر کتابهایی که نوشتهام، از کتابخانههای آن شهر استفاده کردم».
با استناد به منابعی که از آنها اطلاع یافتهایم در مییابیم که وقف کتابخانهها یا گنجینههای کتب مستقل، از قدیمیترین انواع وقف کتب و کتابخانه در میان مسلمانان بوده و طبیعی است که خلفا، حاکمان، وزیران و ثروتمندان،
با توجه به دارا بودن اموال بسیار و داشتن انگیزه مشارکت در کار خیر با بهرهگیری از بخشی از ثروتشان به نفع عموم، به امید ثواب و بجا گذاشتن اثر نیک نزد افرادی که در زمان حیات یا مرگ آنان از این کتابخانهها استفاده میکنند جزء نخستین کسانی هستند که در ایجاد این گونه وقف سهیم بودهاند.
نخستین کتابخانههای وقفی در قرن چهارم هجری پدید آمد که از آن جمله بود:دار العلم موصل: این دار العلم و به تعبیر امروزی این کتابخانه نخستین کتابخانه وقفی در اسلام به شمار میآید. یکی از محققان به استناد مدارک تاریخی موجود که در دسترس ما است آن را نخستین دار العلم در اسلام شمرده است.
حق تقدم در تأسیس این کتابخانه با ابوالقاسم جعفر بن محمد بن حمدان موصلی فقیه شافعی است و یاقوت حموی به نقل از محمد بن اسحاق الندیم دربارهی وی میگوید:
«او نویسندهای خوش قلم، مؤلفی عجیب، شاعر، ادیب، فاضل و شعر شناس بوده و روایات بسیاری نقل کرده است. وی در سال 240 هـ. تولد یافت و در سال 323 هـ. از دنیا رفت.
او دارای چندین کتاب در فقه مذهب شافعی است و کتابهایی در ادبیات دارد مانند کتاب الباهر فی أشعار المحدثین که در آن به مقابله با الروضه مبرّد پرداخته است، کتاب الشعر و الشعراء که به اتمام نرسید و اگر کامل میشد، در نوع خود بینظیر بود؛ کتاب السرقات او نیز که محتوی خوبی دارد، کامل نشد و کتاب محاسن أشعار المحدثین او نیز کتاب جالبی است».
ابن حمدان در موصل از مقام و منزلتی قابل توجه برخوردار و در علومی مانند فقه، نحو، کلام و جدل پیشتاز بود، او روابط خوبی با رجال عصر خود از قبیل وزارت و ادبا و شعرا مانند بحتری و مبرّد و ثعلب داشت.
به نظر میرسد که تنوع فعالیتهای علمی و دانش دوستی، اخلاص و صداقت وی، او را به فکر ایجاد کتابخانه در شهر موصول انداخت تا امکاناتی برای کمک به مطالعه و تحقیق و پژوهش طلاب و محققان، در آن فراهم آمد باشد،
لابد ثروتش به اندازهای بوده است که او را در اجرای چنین طرحی یاری کند. یاقوت حموی به نقل از ابوعلی بن الزمزام به این مطلب اشاره کرده میگوید:
«ابن حمدان در میان صاحب منصبان موصل از موقعیت بسیار خوبی برخوردار بود، او با همه وزاری زمان خود دوست و ستایشگر آنان بود و نزد آنان احترام داشت.
ابن حمدون در شهر خویش کتابخانهای داشت که گنجینههایی از کتب را از همه علوم در آن قرار داده و بر طالبان علم وقف کرده بود. از ورود کسی به آنجا جلوگیری نمیشد، هرگاه شخص غریبی برای کسب دانش به آنجا میآمد،
اگر تنگدست بود، یک ورق کاغذ و یک سکه به او میداد. این کتابخانه همه روزها باز بود و خود ابن حمدون پس از بازگشت از شتر سواری در آن مینشست و مردم گردش جمع میشدند و او از اشعار و تألیفات خویش و دیگران برای آنان املا میکرد...».
تاریخ تأسیس این کتابخانه در منابع موجود ذکر نشده ولی احتمال میرود در سالهای بین اواخر قرن سوم هجری و اوایل قرن چهارم از سال 240 تا 323 هـ. در دوران زندگی ابن حمدون ساخته شده باشد. اما کتابهای موجود در آن با توجه به تنوع فعالیتهای خود او که طبق نقل منابع، به فقه و شعر و ادبیات و تاریخ و نجوم اهمیت میداد، شامل علوم مختلف بوده است.
از سرنوشت این کتابخانه اطلاعی در دست نیست، زیرا جمعی از مردم موصل به خاطر حسد ورزی نسبت به دانش و مقام و موقعیت وی نزد خلفا و وزرا و علما او را متهم به سخنچینی کردند. آنان بر ضد او اعلامیه نوشته و شهادت دادند .
که وی مرتکب اعمالی بسیار زشت شده است، لذا او را از موصل تبعید کردند. او به بغداد گریخت و پس از این رویداد خبری از این کتابخانه که به موصل خدمت کرد و راه کسب دانش و ادب را برای مردم آن هموار ساخت، به دست ما نرسید.
از مطالبی که ارائه شد توجه فوقالعادهای که افراد به کتابخانههای وقفی داشتهاند و چگونگی بهرهمندی آنها از وقف، برای ما آشکار میشود. این توجه حاکی از اهتمام آنان به اشاعه علم و ایجاد شرایطی بود که کار گردش کتاب را در میان طالبانش ـ که در صورت فقدان این قبیل کتابخانهها نمیتوانستند به برخی از کتب مورد نظرشان دست یابند ـ ممکن سازد.
این کتابخانهها در سابق به مدارس اختصاص داشت، از این رو مراکزی برای پژوهشگران و علمایی بود که در آنها با یکدیگر ملاقات میکردند و از گنجینههای کتبشان بهره میبردند و در داخل رواقهای آن به اظهار نظر و بحث و جدل میپرداختند.
برخی از این کتابخانهها بسیار مشهور بودند و بزرگانی از مشاهیر همانند ابوالعلاء را وادار کرده بود تا برای اطلاع یافتن از کتب نفیس و بینظیر موجود در آن به آنها رو آوردند، زیرا کتب مورد نظر آنان در محل اقامتشان وجود نداشت.
مساجد در طول دوران تاریخ اسلام از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است، زیرا هدف از ایجاد مساجد و افزایش خدمات متناسب با آنها، این بوده که شعایر مذهبی در آنها برگزار شود و خلفا، حکام، وزرا، علما و ثروتمندان برای تحقق این هدف کوشیدهاند. علاوه بر این از برخی مساجد در امر تعلیم و آموزش نیز بهرهبرداری شده است.
طبیعی بود که امر آموزش در اسلام نخست از جلسات درسی که در مساجد تشکیل میشد، آغاز شود. وجود کتب در مساجد ارتباط داشت با فزونی قرآنهایی که در آنها قرار داده میشد تا افرادی که به مساجد رفت و آمد میکردند، آنها را قرائت کنند، زیرا قرائت قرآن کریم جزء عبادات شمرده میشود، لذا قدیمیترین کتبی که بر مساجد وقف شدند، قرآنها بودند.
یکی از محققان اظهار داشته است که اکثر کتابخانههای مساجد ـ صرفنظر از حجم و مکان آنها ـ کتابخانههای قرآنی بودند؛ زیرا همزمان با بنای مساجد نسخههایی از قرآن در آن نهاده میشد و اهدا و وقف قرآنها بر آنها از آداب و رسوم اسلامی ریشهدار به شمار میآمد.
در خصوص وقف قرآنها، قدیمیترین مطلبی که نقل شده این است که عبدالعزیز بن مروان ناراحت شد از این که حجاج بن یوسف ثقفی، قرآنی را به مصر فرستاد، و دستور داد قرآن دیگری برای او استنساخ کنند تا آن را در منزلش داشته باشد.
او هر صبح جمعه قرآن را از منزل خود به مسجد جامع عمروبنعاص میبرد و در آنجا به تلاوت آن میپرداخت و سپس آن را به جای خود بر میگرداند.
چون عبدالعزیز وفات یافت، پسرش ابوبکر آن را به هزار دینار فروخت و سپس اسماء، دختر ابوبکر، پس از درگذشت پدرش آن را هفتصد دینار خرید تا مردم را از استفاده آن بهرهمند سازد. او به این قرآن شهرت داد، به طوری که به او منسوب و به قرآن اسماء معروف گردید.
در پی وفات اسماء برادرش حکم بن عبدالعزیز بن مروان آن را به پانصد درهم از ورثه او خرید. در سال 118 هجری قاضی توبه بن نمر حضرمی به وی پیشنهاد کرد آن را در اختیار مسجد قرار دهد، او با این پیشنهاد موافقت نمود
و برای کسی که آن قرآن را در مسجد تلاوت کند، هر ماه سه دینار مزد تعیین کرد. همین سال را میتوان نقطه شروع تاریخ وقف قرآن بر مسجد به صورت دائمی به شمار آورد.
در سال 298 هـ. شخصی به نام عبدالمنعم بن احمد، سی جزء کامل از قرآن را بر مسجد جامع اموی دمشق وقف کرد، و یک جزء آن هنوز باقی مانده و چنان که یوسف العش مینویسد، هم اکنون در موزه ملی سوریه نگهداری میشود.
در سال 347 هـ. یک مرد عراقی قرآنی را بر مسجد جامع عمرو بن عاص وقف کرد که گفته شده قرآن عثمان بن عفان بوده، آثاری از خون در آن مشاهده شده است و گفته است آن را از گنجینههای کتب المقتدر بالله خلیفه عباسی به دست آورده است.
لذا امام جماعت مسجد یک روز آن را تلاوت میکرد و روز دیگر قرآن اسماء را که پیش از این به آن اشاره شد. مقریزی بر این قرآن اطلاع یافته و متن زیرا را بر روی جلد آن مشاهده کرده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین، این قرآن را که همه آیات کتاب خداوند، جل ثنائه و تقدست اسمائه در آن گردآوری شده، مبارک مسعود فرزند سعد هیتی به مسجد آورد تا برای همیشه و تا زمانی که اوراق او باقی است .
و نامش از بین نرفته، وقف باشد بر جماعت مسلمین، آنان که تلاوت کننده قرآنند و با قرائت آن به خداوند جل ذکره تقرب جسته و تعلیم دهنده آنند. به امید آن که خدای عزوجل به واقف پاداش خیر دهد و او را عفو نماید و آن را ذخیره روز بینوایی و نیازمندی او قرار دهد.
خداوند به لطف خویش واقف را به آرزویش نایل گرداند و او را از ثواب تلاوت کسانی که این قرآن را میخوانند، بهرهمند سازد. دنباله کلام واقف از پشت جلد قرآن محو شده و احتمال میرود چنین باشد:
او نگاهی به قرآن انداخت و تصمیم گرفت آن را به مسجد جامع شهر فسطاط مصر که از مساجد قدیمی مسلمانان بود بسپارد تا مانند سایر قرآنهای موجود در آن محفوظ بماند.
رحمت خدا بر کسی باد که در نگهداری آن بکوشد و آن را بخواند و مورد توجه قرار دهد. روز سه شنبه اول ماه ذیقعده سال 347 هـ.ق، و صل الله علی محمد سید المرسلین و علی آله و سلم تسلیما کثیراً و حسبنا الله و نعم الوکیل».
وقف قرآنها بر مساجد تا آنجا رواج یافته بود که در برخی از آنها مانند مسجد عمرو بن عاص صدها جلد قرآن نگهداری میشد. گفتهاند الحاکم بامر الله خلیفه فاطمی 1298 نسخه از قرآنهای کامل و چهار پارهای را از قصر خود در اختیار این مسجد نهاد و مردم از تلاوت آنها بهرهمند شدند.
در میان آنها قرآنهایی وجود داشت که همهاش با آب طلا نوشته شده بود. او 814 نسخه قرآن را نیز در اختیار مسجد جامع ابن طولون گذاشت.
یکی از پادشاهان مغرب قرآن قطوری را که بر استر حمل میشد، توسط ابوعبدالله محمد بن ابراهیم یقوری (متوفای سال 707 هـ) به منظور وقف به مکه فرستاد و بدون تردید محلی که او قصد داشت آن را وقف بر آنجا کند حرم مکه (یعنی مسجد الحرام) بود.
برخی از مشاهیر خودشان در نوشتن و استنساخ قرآنها مشارکت داشته و آنها را وقف بر مساجد میکردند از قبیل: علی بن احمد الناصر لدن الله فرزند حسن (متوفای سال 612 هـ.) که مکنی به ابوالحسن و ملقب به لملک العظم (پادشاه بزرگ) و از فرزندان خلفای عباسی بود و به داشتن خط زیبا شهرت داشت.
پیشینیان ما به خوبی دریافته بودند که کتاب وسیلهای ضروری در امر آموزش است و معلم و متعلم نمیتوانند بینیاز از آن باشند. این بود که همزمان با ایجاد مدارس همّ خود را صرف تهیه کتابهای بیشتر برای آنها میکردند.
برخی از کتب در زمینه موضوعات مختلف یا در زمینه موضوعات تخصصی مدرسه بود و برخی در مورد اطلاعات عمومی بود که هیچ طالب علم علاقمند به ایجاد فرهنگ وسیع و پیشرفته خود را بینیاز از آنها نمیدانست.
از این رو در مییابیم هر کس مدرسهای را وقف میکرد، گنجینهای از کتابهای وقفی را نیز در اختیار آن میگذاشت و سهمی از منابع مالی را بدان اختصاص میداد تا چرخ وقف با کمک همگان در حرکت باشد.
سپس افراد برجستهای از مردم همچون علما و ثروتمندان و طالبان علم از طریق خرید کتاب و وقف کردن آنها بر گنجینه کتاب مدرسه، بر کتب موجود در آن میافزودند، و یا مضمون وصیتنامههایشان اشاره به این داشت که آنان کتابهای اختصاصی خود را وقف بر مدرسه معینی کرده بودند.
به طور قطع میتوان ادعا نمود که در هر یک از نقاط جهان قدیم اسلام که مدرسهای وجود داشته، خالی از کتابخانهای وابسته به آن ـ صرف نظر از گنجایش و مکانش ـ نبوده است.
هر چند تعیین نخستین مدرسهای که در تاریخ اسلام دارای کتابخانه بوده، به طور دقیق برای ما دشوار است، میتوان گفت کتابخانهای که در مدرسه بیهقیه نیشابور وجود داشته بیشترین قدمت را دارد.
مدرسه بیهقیه در نیشابور: در این مدرسه که تاریخ[تأسیس]آن تقریباً به قرن چهارم هجری باز میگردد، و ویژهی علم حدیث بود، یک کتابخانه وقفی وجود داشت و احمد بن عبدالملک ابوصالح مؤذن نیشابوری (388-470 هـ) در آن کار میکرد.
او مسئول حفظ و نگهداری از کتابهای حدیثی گرد آمده در گنجینه کتبی بود که میراث استادان بزرگ بود و بر علمای حدیث وقف شده بود. او موقوفات محدثان را از قبیل مرکب و کاغذ و غیره در اختیار داشت و آنها را میان آنان توزیع و به آنان میرساند. علاوه بر این سالیانی قربه الی الله بر منارهی مدرسه بیهقیه اذان میگفت.
از متن فوق به دست میآید که کتابها در مدرسهای که ضمیمه مسجد بوده نگهداری میشده است نه در یک مدرسه مستقل. چنین استنباطی را ما از جمله «و کان یؤذن علی مناره المدرسه البیهقیه» به دست میآوریم.
کار ابوصالح در این مدرسه در درجه اول به منزلهی امانتداری کتابخانه بود و گمان میرود که بین این مدرسه و مسجد جامع نیشابور که پیش از این بدان اشاره شد، ارتباط وجود دارد و در نتیجه کتابخانه مورد بحث ما در اینجا همان کتابخانهای است که در آن مسجد بود.
گسترش وقف کتاب و کتابخانه در میان عرب و مسلمانان و سرایت آن از کتابخانههای عمومی و مساجد و مدارس به جاهای دیگر، بیانگر این است که کتاب از لوازم غیرقابل انفکاک زندگی انسان[مسلمان]در نواحی جهان اسلام بوده و او از آن بینیاز نبوده است؛
همین امر سبب شد واقفین توجه خود را به مؤسسات وقفی همگانی معطوف دارند و به دنبال ایجاد کتابخانهای در درون آنها باشند تا پاسخگوی نیازهای افراد معدود حاضر در آنها باشد. در نتیجه کتابخانههای بیمارستانها، کاروانسراها و خانقاهها پدید آمد و کار به تأسیس کتابخانههای وقفی در مقابر برخی از درگذشتگان انجامید.
کسانی بودند که کتابهایشان را بر طالبان علم وقف میکردند، بدون اینکه مکان آن را معین کنند، اگرچه کتب وقف شده غالباً نزد ورثه واقف و در داخل خانه وی بود.
اولین نیاز مسلمانان به کتابت و کتاب ـ ثبت آیات الهی بود که پیامبر گرامی(ص) نازل می شد و بعلت فراوانی سوره ها و آیات احتمال فراموشی ـ از بین رفتن و حذف و اضافات کلمات و عبارات وحی مسلمانان را تهدید می نمود. فلذا تدوین و جمع آوری سوره و آیات قرآن بصورت کتاب مطرح گردید.
علاوه بر این امر، پیامبر(ص) کتاب را به عنوان معجزه خود معرفی نمود، به این دلیل ارزش کتاب و کتابت به حدی رسید که کتاب و کتابخانه به عنوان وسایل با ارزش تربیتی ـ تعلیمی به سرعت تأسیس و گسترش یافت و لذا در می یابیم که:
1ـ اولین کتاب در اسلام قرآن بود
2ـ اولین محل تعلیم و تربیت مسجد بود
3ـ اولین محل حفظ و نگهداری کتاب نیز مساجد بودند ولی با توجه به آزادی علما در خصوص جمع آوری کتب و تشکیل کتابخانه بصورت امری عادی درآمد جریان تشکیل کتابخانه در اسلام از سه جنبهِ هدیه کتاب منتج می شده است که ذیلاً فقط به آن اشاره می شود.
الف) هدیه کتاب به حکام ـ وزرا ـ امرا و بزرگان ب) هدیه کتاب به عنوان پیش کش و تحفه ج) وقف کتاب.
کتابخانه های اسلامی
کتابخانه های اسلامی که از مراکز پژوهشی و نمود عینی فرهنگ و تمدن اسلام به شمار می آیند، نقش بسزایی در حفظ و حراست آثار و منابع علمی به جا مانده از علما، فقها، ادبا، مورخان، پژوهشگران و نویسندگان مسلمان و ارائه خدمات علمی به جامعه دارند.
در جامعهای که اسلام و فرهنگ اسلامی بر آن حاکم است و ما در آن زندگی می کنیم، رهبر آسمانی اش حضرت محمد(ص)، فراگیری دانش دین را بر هر مرد و زن مسلمان واجب دانسته، (طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه) و به پیروان خود دستور داده تا پایان عمر جوینده دانش باشند،
(الطلبوا العلم من المهد الی اللحد) و آن را در هر نقطه ای از جهان که باشد، بجویند، (اطلبوا العلم و لو بالصین). وصی و جانشین بر حق او امیرمؤمنان علی(ع) نیز به فراگرفتن دانش هر چند از نفاق پیشگان امر کرده، (خذ الحکمه، و لو من اهل النفاق).
بنابراین، در چنین جامعه ای به کتابخانه و کتاب و کتابخوان و نیز تحقیق و پژوهش و به طور کلی فعالیتهای علمی و فرهنگی، باید بهای بیشتری داده شود و فرهنگ مطالعه و استفاده از کتابخانه همگانی شود و فضاهای مطالعاتی گسترش یابد.
تحقق این مهم در گرو توجه جدی متصدیان امور به تأمین نیازهای معیشتی مردم، به ویژه قشر تحصیل کرده و کتابخوان و رفع مشکلات آنهاست، تا با فراغت خاطری مطلوب، به تحقیق و مطالعه در کتابخانه ها بپردازند.
و زمینه رشد و توسعه علمی کشور را فراهم آورند؛ چرا که پیشرفتهای علمی زمینه ساز پیشرفت در سایر زمینه هاست. در غیر این صورت کتابخانه ها به مراکز نگهداری اسناد ملی و میراث فرهنگی مبدل خواهد شد.
نخستین آیات نازل
بیشتر مفسران اتفاق نظر دارند که نخستین آیات نازل شده قرآن، این آیات است: (إقرا باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق، إقرأ و ربّک الأکرم. الذی علم بالقلم. علم الإنسان ما لم یعلم)،
یعنی: «بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کس که انسان را از خون بسته خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان کسی که به وسیله قلم تعلیم نمود، و به انسان آنچه را نمی دانست یاد داد».
این آیات و آیات بسیاری که پس از آنهاست ـ و انسان را تشویق به کسب دانش می کند و ارزش علما را بالا می برد ـ نشانه های کلی حیات فرهنگی مسلمانان، به ویژه حیات علمی آنان را معین کرده است.
بدین ترتیب، دانش جزئی از حیات روزمره و راه روش آنها در زندگی و ساختن خانه های مسکونی آنان شد. کتاب به صورت منبع تابش نور و پرتو افکنی درآمد، و مردم در دستیابی به آن با یکدیگر رقابت می کردند. حرکت تحقیق و ترجمه و تألیف و استنساخ آغاز شد و مقالات متعددی در منزلت کتاب، قصایدی در ترغیب به مطالعه و دست یافتن به آن سرودند.
خلفا، امرا، وزرا و علما بسیاری از وقت و مالشان را صرف کتاب می کردند و با دانش و فراگیری آن و کتاب و کتابت به خداوند تقرب می جستند. آنان برای این منظور موقوفات مختلف و گوناگونی را به وجود آوردند، .
و این فرمایش رسول خدا(ص) که: اذا مات ابن آدم انقطع علمه إلا من ثلاث: صدقه جاریه أو علم ینتفع به، او ولد صالح یدعو له (هرگاه فرزند آدم بیمرد، عملش قطع می شود مگر از سه راه: صدقه جاریه، یا دانشی که از آن سود برده شود، یا فرزند پرهیزکاری که برای او دعا کند)، آنان را به رقابت با یکدیگر وا می داشت.
مسلمانان بر روی این پل بزرگ فرهنگی که آن را با نیروی ایمان و شوق راستین به عمل شایسته بنا کردند، بر یکدیگر سبقت می جستند. بدین سان، دین بزرگان اسلام و فرهنگ و تمدن آن که بر پایه های ایمان راستین به وجود آمده بود، برتری یافت و کتابها و کتابخانه ها در اشکال و حجم های مختلف پدید آمدند، بلکه می توان گفت حتی کتابخانه های شخصی جزء اصلی در[نقشه]ساخت منازل شدند که آثار آنها تا به امروز همچنان باقی مانده است.
دهها تحقیق و پژوهش در دوره های متعددی از تاریخ عرب و مسلمانان، حیات فکری و علمی آنان را مورد بررسی قرار داده اند. برخی از آنها بر جزئیات تکیه داشته اند، چنان که کتابخانه توجه برخی از پژوهشگران[مانند نگارنده]را به خود جلب کرده، جز آن که تاریخ کتابخانه ها، پیدایش و تحول آنها، در چارچوبی کلی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
نگارنده دریافته است که وقف کانون جنبش علمی و فکری اعراب و مسلمانان در طی قرنها بوده، زیرا واقفان اعم از حکام، وزرا، علما و اشخاص در پشتیبانی از راههای علمی و در نتیجه قرار دادن دانش در اختیار همه طبقات جامعه بدون کمترین تبعیض، سهم داشته اند.
نیز به این نتیجه رسیده است کتابخانه های[اسلامی]عربی از تلاش واقفان بهره بسیار برده، به طوری که هزاران نفر از آنان در گردآوری و سپس وقف کتب بر کتابخانههای مستقل مانند:
کتابخانههای عمومی و یا وقف آنها بر مدارس، مساجد، بیمارستانها و محلهای سکونت بینوایان و بیکسان، بر یکدیگر پیشی میگرفتند. همین امر نگارنده را بر آن داشت تا به ارائه پژوهش جداگانهای که ابعاد این موضوع را نمایان سازد، بیندیشد.
وقف پایههای گوناگون فرهنگی
وقف در محکم کردن پایههای گوناگون فرهنگی جوامع اسلامی در طول سدههای متمادی مؤثر بوده است، از جمله:
ـ تأسیس مدارس، تعیین مدرس برای آنها و تأمین هزینه جویندگان علم
ـ استفاده از مساجد در امر آموزش با تشکیل جلسات درس در گوشه و کنار آنها
ـ توجه به فراهم کردن منابع علمی در مدارس، مساجد، کاروانسراها و بیمارستانها
افراد برجسته جامعه مانند خلفا، پادشاهان، فرمانروایان، ثروتمندان، علما و وزیران و برخی از عامه مردم در این گونه وقفها مشارکت داشتهاند. کسی که تاریخ اسلام را مورد پژوهش قرار میدهد،
از بذل توجه بسیار این افراد در ایجاد مدارس وقفی موجود در سراسر جهان اسلام آگاه میشود، زیرا پیشی گرفتن آنان بر یکدیگر در امر تأسیس و بنای این قبیل مدارس پدیدهای است که به وضوح قابل مشاهده است،
تا آنجا که وجود آنها در روستاهای دور دست به چشم میخورد، چه رسد به شهرهای بزرگ که مدارس مختلفی همچون کانونهای قرآن و حدیث و مذاهب فقهی، مدارس طب، مدارس عمومی بزرگ در آنها فراوان یافت میشود.
وقف در تاریخ
نعیمی دمشقی در کتاب خود که آن را فقط در زمینه تاریخ مدارس دمشق و معرفی آنها به رشته تحریر درآورده است، تصویر شگفتآوری از توجه بینظیر مردم در تاریخ به امر تعلیم و علاقه شدید آنان به نشر فرهنگ ارائه میدهد و به معرفی افراد بزرگ و سرشناسی میپردازد که در آن مدارس، در رشتههای علمی مختلف تدریس میکردند.
هر چند تاریخ معینی در اختیار نداریم که بر ما معلوم سازد نخستین مدرسه در اسلام در چه زمانی تأسیس شده، ولی یکی از مورخان که تاریخ را بررسی کرده معتقد است که در عهد صحابه و تابعین چنین مدارسی وجود نداشته،
بلکه کار احداث آنها از سال 400 هـ به بعد آغاز شده است. نخستین کسانی که در زمینه تأسیس مدارس در اسلام از آن نام برده شده، اهل نیشابور بودهاند که مدرسه بیهقیه را در آنجا بنا کردند. امیر نصر فرزند سبکتکین و برادرش سلطان محمود هر یک مدرسهای را در این شهر بنا کردند و مدرسه سعیدیه نیز در آنجا بنا شده بود.
مشهورترین مدرسهای که در قدیم بنا شده، مدرسه نظامیه بغداد بوده است. نظامیه بغداد نخستین مدرسهای بود که کرسی استادی را برای فقها تعیین کرد. این مدرسه منسوب است به نظام الملک ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق بن عباس طوسی، وزیر ملکشاه فرزند آلب ارسلان بن داود بن میکال بن سلجوق. او در سال 457 هـ شروع به ساختن «نظامیه» در شهر بغداد کرد.
بناهایی که ساخته میشد، صرفاً مدرسه و محل تجمع طلاب برای کسب علوم از اساتید در زمان و مکان معین نبود، بلکه بیشتر مدارس مؤسسات علمی پیشرفتهای بودند که از نظامات و راه و روشهای خاصی پیروی میکردند و منابع مالی و درآمدهایی داشتند که در انجام فعالیتهای خود به آنها متکی بودند.
محض نمونه مدرسه المستنصریهی بغداد که کار احداث آن در سال 631 هـ. به پایان رسید، فعالیت آموزشی خود را طبق نظام دقیق و خاصی شروع کرد، زیرا «بر مذاهب چهار گانه اهل سنت» وقف شده بود. از هر مذهبی شصت و دو فقیه و چهار نفر مربی در آن حضور داشتند .
و هر یک از مذاهب دارای مدرس مخصوص و استاد حدیث، قاریانی با ده نفر مستمع و یک استاد طب با ده نفر دانشجوی پزشکی و دفتر مخصوصی برای ایتام بودند و برای هر یک از آنان سهمیهای از نان و گوشت و حلوا در نظر گرفته شده بود و به هر یک کمک هزینه مکفی داده میشد».
بیشتر مدارس از استحکام، وسعت و زیبایی بسیاری برخوردار بودند و نسبت به زمانی که تأسیس شده بودند، اموال زیادی صرف آنها میشد. مساحت تقریبی مدرسه ستونزاده (تأسیس سال 810 هـ) در قاهره به 2262 (39 70/28) متر میرسید و دارای دو نما و دو در،
یکی اصلی، در سمت شمال غرب و دیگری فرعی، در سمت جنوب غربی بود. در وسط آن صحن مستطیل شکل و رو بازی (با مساحت 16 7/14 متر) وجود داشت که چهار سایبان در چهار طرف آن به چشم میخورد و بزرگترین سایبانش در سمت قبله بود.
آنچه میتوان بر آن تأکید کرد آن است که همه مدارس بنا شده در طول تاریخ اسلام به رغم تفاوتهایشان از لحاظ وسعت و امکانات، متکی بر وقف و تحصیل در آنها همگانی و رایگان بوده است.
طلاب برای تحصیلات متوسطه و عالی خود هزینهای پرداخت میکردند. و نیز تحصیل در آنها اختصاص به قشر خاصی از مردم نداشته، بلکه شرایط برای آموزش همه اقشار مردم فراهم بوده است و فرزند فقیر و غنی و تاجر و صنعتگر و کشاورز دوشادوش یکدیگر در این مدارس تحصیل میکردهاند.
تحصیل در این مدارس به دو صورت انجام میگرفت: کسانی که وضعیت مالی خوبی نداشتند و نمیتوانستند با هزینه پدرانشان زندگی کنند و یا غریب بودند، به صورت شبانهروزی و کسانی که میخواستند شبها به خانه و جمع خانواده خود باز گردند، به صورت روزانه در آنجا به تحصیل اشتغال داشتند.
از آنجا که شمارش همه مدارس معروف در تاریخ اسلام دشوار مینماید، بهتر است به ذکر اطلاعاتی بپردازیم که از منابع مختلف تاریخی در مورد برخی از آنها گرفته شده است. امیر سیف الدین علی فرزند امیر علم الدین بن سلیمان بن جندر که از امرای بزرگ حلب و خیرخواهی بنام بود، دو مدرسه در این شهر وقف کرد، یکی را بر فرقه شافعی و دیگری را بر حنفیها.
سلطان ملک ناصر صلاحالدین ابو مظفر یوسف بن ایوب مدرسه السیوفیه را بر حنیفه وقف کرد. اهمیت دادن به امر آموزش از فضای مدارس به مساجد نیز سرایت کرد، به طوری که در مییابیم.
موقوفات بزرگی به این منظور اختصاص یافته تا با بهرهوری از عایدات آنها هزینه زندگی علمایی که در مساجد به تدریس اشتغال داشتند تأمین و شرایط لازم برای آنان و طلاب فراهم شود. این گونه موقوفات کمک میکند تا شهرت علمی و مساجد حفظ شود و برای همیشه جزو مراکز علمی در سراسر جهان اسلام باشند.
وقف و درس
موقوفات زیادی به حلقههای درس و زوایای تعلیم مسجد عمر و عاص، نخستین مسجد تأسیس شده در مصر اختصاص داشت، از قبیل:
«زاویه امام شافعی که گفته شده شافعی در آن تدریس میکرده و به نام او شهرت یافته و بر سر آن زمینی است در ناحیه سندبیس که سلطان ملک عزیز عثمان بن سلطان ملک ناصر صلاحالدین یوسف بین ایوب آن را وقف کرده است .
و هنوز بزرگان فقها و اجله علما عهدهدار تدریس در آنجا هستند. از این قبیل است زاویه مجیدی در بخش بالای مسجد، میان محراب بزرگ و محراب الخمس، در داخل ایوان میانی کنار محراب بزرگ، این زاویه را مجد الدین ابو اشبال حارث بن مهذب الدین ابوالمحاسن مهلت بن حسن بنا کرد.
و از این قبیل است زاویه الصاحبیه، زاویه الکمالیه در ایوان مجاور در مسجد جامع، قاری قرآن، ادیب و تاریخ نگار دقیق، شهابالدین احمد بن عبدالملک بن حسن اوحدی رحمه الله علیه گوید:
علامه شمسالدین محمد بن عبدالرحمن صائغ حنفی به من خبر داد که در مسجد جامع عمر و عاص در مصر پیش از وبای سال 749 هـ. بیش از چهل حلقه درس را که به منظور آموزش علم تشکیل شده بود (و هنوز ادامه دارد) مشاهده کرده است».
این خبر بیانگر فعال بودن نهضت علمی است که از این مسجد در طول قرنها به عنوان یک مرکز علمی شروع شده و وقف بزرگترین پشتیبان آن در استمرار و ادامه فعالیتهایش بوده است.
همه کسانی که موقوفای را بر مدارس و خانقاهها و حلقههای درس در مساجد وقف میکردند
به اهمیت کتاب در امر تعلیم پی برده و دریافته بودند که نباید صرفاً به ایجاد ساختمان و فراهم ساختن وسائل تدریس اکتفا کنند؛ از این رو به وقف کتاب به آنها اهتمام ورزیدند تا با دسترسی و مراجعه به آن، تحصیل علم میسر و آسان شود و استاد و شاگرد بتوانند همزمان به عنوان مأخذ علمی به آن استناد کنند.
لذا وجود کتابخانه در هر مدرسه و مسجدی که زوایایی برای تدریس در آن بود، یا کاروانسراهایی که وقف بر طالبان علم و دیگران شده بود، معمول و رایج گردید.
هدف از بحث کتاب و اهمیت آن
ما اطلاعات چندانی از وضعیت فکری و فرهنگی که در طول قرنها، تاریخ عرب شاهد آن بوده است، نداریم. هدف ما از این بحث، تکرار مسائل جزئی یا همگامی با آراء و اقوال دیگران برای دستیابی به تحکیم و تقویت ساختاری که شاید ترسیم کنندهاش آن را در حقیقت با نظر و اجتهاد خود شکل داده باشد نیست،
ولی پذیرش آنچه بدان دسترسی باشد یا بازسازی آن با الفاظ متفاوت نیز الزامی نمیباشد.
پس این سخن که دوران انحطاط فرهنگی پس از سقوط بغداد بوده، از سخنانی است که در برابر حقایق ریشهدار موجود ـ حقایقی که از راه تلاش برای ارائه تصویری کلی از فرهنگ و اندیشه عرب بر ما آشکار شده ـ بیاساس و ناپایدار است.
چهره کلی فرهنگ عرب نه بر اساس تفکیک جمعیت ساکن در نواحی عربنشین استوار است و نه بر ساس تفکیک موضوعه، بنابراین اگر ادبیات دچار انحطاط شده، ضرورتی ندارد که به سایر علوم مانند طب و فلسفه و غیره نیز سرایت کرده باشد.
همه این امور ناگزیر باید مربوط باشد به امر آموزش در مساجد و مدارس و نیز توجه به تحکیم و پایه تعلیم استوار شده بر مبانی آزادی که کتاب درسی سیطرهای بر آن ندارد، بلکه هدف اخذ مطالب از منابع بیشتر و اطلاع از آرای پسندیده و ناپسند برای به دست آوردن دیدگاه اصلی است و این در جهت تشکیل کتابخانههای عربی بوده است.
جنبش فرهنگ عرب از زمانی که کار شکلدهی به تألیف ساده کتاب را آغاز کرد، و مکانی را به جمعآوری تصنیفات و تألیفات اختصاص داد تا خوانندگان بیشتری به آن راه پیدا کنند، به صورت عمیق و نیرومندی با کتابخانه مرتبط بوده است.
آنچه که میتواند مؤید این مطلب باشد، این است که عبدالحکم جمحی زودتر از دیگران کتابخانهای را در مکه تأسیس کرد و در اختیار عموم قرار داد و برای جذب مطالعه کنندگان بیشتر، آن را به وسایل رفاهی و تفریحی مجهز کرد .
و به وسیله آنها افراد وادار به مطالعه میشدند. سابقه این گونه کتابخانهها، به صدها سال پیش از آن که غربیها به فکر تأسیس کتابخانههای عمومی مجهز به وسایل رفاهی و تفریحی بیفتند، میرسد.
از آغاز، برتری از آن کسی بوده که در تحکیم موقعیت کتابخانه نقش داشته است، یعنی کسی که در جستجوی کتاب بود، آن را جمعآوری میکرد، کتابخانهای را به وجود میآورد و سپس آن را وقف میکرد تا یک مؤسسه فرهنگی برای عموم باشد.
پیش از تأسیس مدارس مکانهایی وجود داشت به نام دارالعلم یا به تعبیر زمان ما، کتابخانههای عمومی، مانند: دارالعلم موصل، دار العلم بغداد، دار العلم بصره و دار الحکمه... و بیت الکتب در ری. این اماکن مدارسی بودند که طلاب مبتدی به آنجا میرفتند درس میخواندند، مطالعه میکردند .
و اگر وقتشان اجازه میداد در گوشه و کنار کتابخانهای که دایر بود با کسی که با او ملاقات میکردند به بحث و مناظره و گفتگو میپرداختند.
گویی مردان مصلح و خیرخواهان دریافته بودند که کتابخانه عمومی به تنهایی کافی نیست و نمیتواند اشتهای شدید دانشطلبان را ارضا کند؛ این بود که کتابخانههایی در مساجد جامع بر پا شد، سپس مدارس پدید آمد و هر کس مدرسهای تأسیس میکرد، کتابخانهای نیز در داخل یا کنار آن دایر میکرد.
اینها همه کافی نبود، لذا کتابخانههایی در بیمارستانها، کاروانسراها و خانقاهها به صورت کتابخانههای خصوصی دایر شد و کسی که برایش مقدور نبود از کتابخانههای عمومی و کتابخانههای مدارس و مساجد برای مطالعه استفاده کند، به کتابخانههای کاروانسراها یا خانقاهها مراجعه میکرد و از آن بهره میبرد.
آنچه ذکر کردیم مطالبی بود مربوط به کتاب و کتابدار و مطالعه کنندگان کتاب که با نظم و ترتیب همه جانبه بیان شد.
این پژوهش گوشهای از ابعاد درخشان گذشته و نیز برخی از رموز میراث فرهنگی اسلام را برای کسانی که بخواهند بیطرفانه در این دریای متلاطم غور کنند و هدفشان این نباشد که میان گذشته درخشان و وضعیت کنونی آن که باید درخشانتر باشد، مقایسه کنند، برملا میسازد.
میراث فرهنگی یک قصیده و یک موضوع انشای جدید نیست تا بتوان به بهانه حمایت و پاسداری از آن روحیه نوآوری امروزی را از میان برداشت، بلکه میتوان از این طریق به شواهدی دست یافت حاکی از آن که عظمت و اقتدار آنچه در گذشته بوده کمتر از آنچه اکنون ملتهای پیشرفته دارند، نیست.
اگر اهتمام غرب به کتابخانهها و تکیهاش بر آنها ما را به شگفتی وا میدارد این نشانه آگاهی کامل او از نقش کتابخانهها در تحکیم و ایجاد بنای تمدن است. گذشته تاریخ گواهی میدهد که پدران و اجداد ما نیز چنین شناختی داشتهاند،
لذا کتابخانهها در شهرهای بزرگ و روستاهای کوچک به روی مردم گشوده بود و همه آنها بر وقف متکی بودند و هیچ کس از دولت انتظار نداشت که مدرسه و کتابخانه یا کتابخانه عمومی یا مسجد و کتابخانه را با هم بسازد.
هدف این بحث بیان منشأ پیدایش کتابخانه عربی است که بر وقف متکی بوده یا بعداً بر آن استوار شده، صرفنظر از کتابخانههای خصوصی و آنهایی که وقفی بودنشان به اثبات نرسیده است،
تمام این کار با تکیه بر شواهدی تاریخی ـ مادامی که فراوان باشند ـ و با یاری جستن از روشهای علمی جدید در صورت کافی نبودن متون تاریخی انجام میگیرد و فراوان نبودن شواهد بیشتر اوقات ناشی از ناتوانی و کسالت خود پژوهشگر نیست.
این تحلیل مجموعهای از حقایق مسلم را که بر محور مطالب زیر دور میزند مورد بحث قرار میدهد:
1.وقف کتاب نزد مسلمانان عامل اساسی در افزایش معلومات طالبان دانش در طول قرنهای متمادی بوده است
2.این گونه وقف در افزایش و توسعه کتابخانههای گوناگون در تاریخ اسلام سهم مهمی داشته است.
3.کتاب های وقفی پراکنده بودند و بسیاری از آنها در نتیجه سهلانگاریها ناپدید یا ربوده و غارت شدند
4.بیشتر کتابهای خطی، عربی و اسلامی موجود در کتابخانههای دنیا نتیجه گردآوری و خریداری آنها توسط کتابخانههای وقفی امروزی و یا افراد و گروههایی است که آنها را خریده و در اختیار کتابخانههای تازه تأسیس گذاردهاند.
گروهی از پژوهشگران عرب در زمینه وقف کتب و کتابخانهها به تحقیق پرداختهاند. دکتر عبداللطیف ابراهیم استاد سند شناس در بخش کتابخانهها و اسناد دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره از جمله این گروه است.
او تحقیقات مستندی را در این زمینه انجام داده و برخی از جوانب موضوع را روشن ساخته است. وی این تحقیقات را گردآوری و در کتابی تحت عنوان، دراسات فی تاریخ الکتب و المکتبات الاسلامیه در قاهره به سال 1963 م./ 1382 هـ. منتشر کرده است.
این کتاب مشتمل بر پنج بحث است و عنوان اولین بحث آن (کتابخانههای مملوکیه) است. او در این بحثها به هویت کتابخانهها در آن دوره میپردازد و از جمله اموری که بدان پرداخته، موضوع انتخاب کتاب و تجهیز کتابخانه است .
و یادآور میشود که واقف، که عادتاً بنیانگذار مدرسه است، مجموعهای از کتب و قرآنهای موجود در گنجینه کتابهای شخصی و ابزار نویسندگی خود را بر کتابخانهی آن وقف میکرد. علاوه بر این کتابهای دیگری نیز خریداری و وقف بر مدرسه میکرد و نشانه موقوفهی خود را بر آن مینهاد.
عنوان دومین بحث آن (کتابخانه در وقفنامه) بود که پژوهشی دربارهی کتابخانه و انتشار وقفنامه است. او در این بحث به بررسی وقفنامهی علی بن سلیمان ابشادی مالکی، ثبت شده در سال 919 هـ. پرداخته و مضمون آن وقف یک باب منزل و یک کتابخانه شخصی با تمام کتب و وسائل آن است. دکتر عبداللطیف ابراهیم در این تحقیق خود به مجموعهای از کتابهای وقفی در موضوعات مختلف اشاره کرده است.
او در سومین تحقیق تحت عنوان «سند دریافت کتابهای پژوهشی، تحقیقاتی و انتشاراتی، به بررسی یک سند رسمی اداری در مورد لیست کتابهای وقفی پرداخته است.
که یکی از اعضای هیئت امنای کتابخانههای زمان مملوکیها به نام شیخ شمس الدین محمد بن جمال الدین عبدالله بن عبدالعزیز مغربی، آن را دریافت کرده بود. واقف این کتابها شخصی است به نام عیسی بن عبدالرحمن الزواوی مالکی، و تاریخ این سند به سال 883 هـ. بر میگردد.
به رغم این که در منابع قدیمی مربوط به قرون اول تا سوم هجری از کتابخانههایی خاص و اشخاصی که کتابهایی را جمعآوری کردهاند، سخن به میان آمده، ولی درباره این که چه کسی آنها را پس از درگذشت خود وقف کرده مطلب مفیدی ذکر نشده است و به نظر میرسد علل آن به کمی تصنیفات و خودداری برخی افراد از استفاده از کتاب و ترجیح داشتن کسب دانش از علما به صورت شفاهی و از طریق نقل و روایت، بدون یاری جستن از نوشتافزار، مربوط میشود.
در قرن دوم هجری یک نوع مؤسسه علمی به نام «بیت الحکمه» ظهور کرد و از میان بخشهای مختلف آن، کتابخانه بیش از دیگر بخشهای آن مورد توجه گروهی از خلفای عباسی قرار گرفت، هر چند مأمون بیش از دیگران به نظارت، پشتیبانی و توسعه همه بخشهای بیت الحکمه، اهمیت میداد.
او علاوه بر اهمیت دادن به کتابهای عربی تألیف شده توسط بزرگان، از علمای مناطق مختلف قلمرو خلافت عباسی، برای دستیابی به کتابهای فلسفی و غیر فلسفی، نمایندگانی را به کشور روم فرستاد.
و هر چند هدف از تأسیس بیت الحکمه کمک به علما و پژوهشگران و فراهم آوردن منابع اطلاعاتی بیشتر و ایجاد تسهیلاتی برای علاقمندان به کار تحقیق و مطالعه و تألیف و ترجمه بوده ولی به هر حال نمیتوان چنین کتابخانهای را جزو کتابخانههای وقفی به شمار آورد، زیرا ما به مدرک علمی روشنی در این مورد دست نیافتهایم.
دسترسی مردم به کتابهای علمی کمیاب و کتابهایی که از زبانهای مختلف به زبان عربی ترجمه شده بود، دشوار بود؛ لذا خلفا راههای تحقیق و مطالعه در بیت الحکمه را که به منظور نشر علوم و معارف منتقل شده از ملتهای دیگر تأسیس شده بود، برای مردم هموار کردند.
این هدف بدون تردید به هدف کسانی که در مرحله بعد به طور آشکار در وقف کتب و کتابخانهها سهیم بودهاند نزدیک است، زیرا با درخشش کار تألیف و فعال شدن نهضت علمی معروف جهان اسلام در آن زمان، و افزایش تعداد محققان، حاکمان و وزرا و علما و ثروتمندان به اهمیت فراهم آوردن کتب برای بیشترین تعداد متقاضیان کتاب، پی بردند .
و کتاب را یکی از وسایل انجام کار نیک یافتند. این انگیزه و علاقمندی آنان به اشاعهی علم و غلبه بر مشکل دستیابی طلاب شهرها و مناطق مختلف به کتابهای موجود در سراسر جهان اسلام به پیدایش وقف در خصوص کتاب و کتابخانهها منجر شد.
برخی از مردم کتابهایشان را بر عموم مسلمانان وقف میکردند و کتابهای آنان[ برای استفاده همگان]در گنجینه کتب مساجد قرار داده میشد. برخی وقف آنها را به مکان یا شهر معین اختصاص میدادند و میگفتند: این کتابها را بر فلان جا یا فلان شهر وقف میکنیم.
و برخی دیگر اسفتاده از آنها را آزاد میگذاشتند. گاهی واقف، شرایطی را برای استفاده یا به امانت سپردن کتابهای وقفی وضع میکرد، چنان که قاضی ابن حیان خارج کردن کتابها را از کتابخانه ممنوع ساخت و برخی مانند ابن الخشاب کتابهایشان را بر اهل علم وقف کردند.
کم کم انواع وقف، از قبیل وقف کتابخانهها به طور کامل، وقف کتب بر مدارس، مساجد، بیمارستانها، رصدخانهها، کاروانسراها و خانقاهها به وجود آمد، در این میان نوع دیگری از وقف نمودار شد و آن وقف کتابهای یک عالِم بر علما یا ورثهاش پس از درگذشت او بود.
واقفینِ کتابخانههای مستقل یا کتابخانههای مدارس و مساجد، به افزای درآمد اقتصادی ثابتی برای نگهداری و مرمت و پرداخت مخارج افرادی که در آنها کار میکردند، اهمیت میدادند، و برخی از آنان درآمدی را معین کرده بودند تا به رشد و توسعه و شکوفایی کتابخانهها در گذر زمان کمک کند.
از قرن چهارم هجری به بعد کتابخانههای وقفی در سراسر جهان اسلام رواج یافت به درجهای که کمتر شهری یافت میشد که خالی از کتابخانه وقفی باشد. این کتابخانهها به دلیل کتاب های وقفی موجود در آنها بسیار مورد توجه طلاب واقع شد .
و کتابخانهها نیز در دستیابی به کتب جدید به آنان کمک میکردند و فرصتهایی را برای آشنایی طالبان علم با افکار و اندیشههای مؤلفان سراسر جهان اسلام در اختیارشان قرار میدادند. تعداد این کتابخانهها در اندلس به حدی رسیده بود که ابوحیان نحوی بر خریدار کتاب عیب میگرفت و میگفت:
«خدا به تو عقل معاش دهد[ چرا کتاب میخری؟!]من هر کتابی را بخواهم از کتابخانههای وقفی به امانت میگیرم». برای مدلل ساختن افزایش تعداد کتابخانههای وقفی و گسترش آنها، یادآور میشویم که در قرن هفتم هجری، تنها در شهر مرو شاهجان، ده گنجینه کتاب وقفی وجود داشت. یاقوت حموی دربارهی آن میگوید:
«من نظیر این شهر را از لحاظ فراوانی گنجینههای موجود در آن، در دنیا ندیدهام. دو گنجینه در مسجد جامع آن بود که به یکی از آن دو «عزیزیّه» گفته میشد و فردی به نام عزیز الدین ابوبکر عتیق زنجانی یا عتیق بن ابوبکر، آن را وقف کرده بود. این شخص ابتدا در بازار مرو میوه و سبزیجات میفروخت و سپس ساقی[مِی رِسان]سلطان سنجر شد.
در آن کتابخانه نزدیک به دوازده هزار جلد کتاب وجود داشت؛ و به دیگری گنجینه «کمالیه» گفته میشد، گنجینه شرف الملک مستوفی ابوسعد محمد بن منصور در مدرسه او بود، گنجینه دیگری در مدرسه العمیدیه وجود داشت .
و گنجینهای بود متعلق به مجد الملک یکی از وزرای متأخر این شهر و گنجینههای خاتونیه در مدرسهاش و ضمیریه در خانقاه آنجا قرار داشت که دسترسی به کتاب آنها آسان بود و اقامتگاه من هیچگاه از حدود دویست جلد از این کتب که بیشتر آنها را بدون سپردن وثیقه دریافت کرده بودم، خالی نبود».
به نظر میرسد بسیاری از آثار مشهور علمای بزرگ به هر شکل ممکن در اختیار کتابخانههای وقفی قرار میگرفت. خطیب تبریزی متوفای سال 502 هـ. یک نسخه از کتاب التهذیب فی اللغه ابومنصور ازهری را در اختیار داشت و خواست آن را با خود از تبریز به المعره ببرد و چون مال کافی نداشت .
تا مرکبی اجاره کند، این کتاب را در توبرهای گذاشت و پیاده به راه افتاد. توبره را بر دوش کشید و عرق بدنش در آن نفوذ و به کتاب سرایت کرد. بعدها این کتاب در قرن هفتم هجری، در اختیار یکی از کتابخانههای وقفی بغداد قرار گرفت.
کتابخانههای وقفی و کتابهایشان، علاوه بر کتابخانههای خصوصی نظیر کتابخانههای خلفاء، امیران، وزیران و دانشمندان پشتوانه انقلاب فکری و فرهنگی بوده که جهان اسلام در طول قرنهای متمادی شاهد آن بوده است. علمای مشهور در تألیف کتابهایشان به این کتابخانهها استناد میجستهاند،
جنان که یاقوت حموی خود به استفاده از گنجینههای کتب شهر مرو شاهجان اشاره کرده میگوید: «در گردآوری بیشتر مطالب این کتاب (مقصودش معجم البلدان است) و دیگر کتابهایی که نوشتهام، از کتابخانههای آن شهر استفاده کردم».
با استناد به منابعی که از آنها اطلاع یافتهایم در مییابیم که وقف کتابخانهها یا گنجینههای کتب مستقل، از قدیمیترین انواع وقف کتب و کتابخانه در میان مسلمانان بوده و طبیعی است که خلفا، حاکمان، وزیران و ثروتمندان،
با توجه به دارا بودن اموال بسیار و داشتن انگیزه مشارکت در کار خیر با بهرهگیری از بخشی از ثروتشان به نفع عموم، به امید ثواب و بجا گذاشتن اثر نیک نزد افرادی که در زمان حیات یا مرگ آنان از این کتابخانهها استفاده میکنند جزء نخستین کسانی هستند که در ایجاد این گونه وقف سهیم بودهاند.
نخستین کتابخانههای وقفی در قرن چهارم هجری پدید آمد که از آن جمله بود:دار العلم موصل: این دار العلم و به تعبیر امروزی این کتابخانه نخستین کتابخانه وقفی در اسلام به شمار میآید. یکی از محققان به استناد مدارک تاریخی موجود که در دسترس ما است آن را نخستین دار العلم در اسلام شمرده است.
حق تقدم در تأسیس این کتابخانه با ابوالقاسم جعفر بن محمد بن حمدان موصلی فقیه شافعی است و یاقوت حموی به نقل از محمد بن اسحاق الندیم دربارهی وی میگوید:
«او نویسندهای خوش قلم، مؤلفی عجیب، شاعر، ادیب، فاضل و شعر شناس بوده و روایات بسیاری نقل کرده است. وی در سال 240 هـ. تولد یافت و در سال 323 هـ. از دنیا رفت.
او دارای چندین کتاب در فقه مذهب شافعی است و کتابهایی در ادبیات دارد مانند کتاب الباهر فی أشعار المحدثین که در آن به مقابله با الروضه مبرّد پرداخته است، کتاب الشعر و الشعراء که به اتمام نرسید و اگر کامل میشد، در نوع خود بینظیر بود؛ کتاب السرقات او نیز که محتوی خوبی دارد، کامل نشد و کتاب محاسن أشعار المحدثین او نیز کتاب جالبی است».
ابن حمدان در موصل از مقام و منزلتی قابل توجه برخوردار و در علومی مانند فقه، نحو، کلام و جدل پیشتاز بود، او روابط خوبی با رجال عصر خود از قبیل وزارت و ادبا و شعرا مانند بحتری و مبرّد و ثعلب داشت.
به نظر میرسد که تنوع فعالیتهای علمی و دانش دوستی، اخلاص و صداقت وی، او را به فکر ایجاد کتابخانه در شهر موصول انداخت تا امکاناتی برای کمک به مطالعه و تحقیق و پژوهش طلاب و محققان، در آن فراهم آمد باشد،
لابد ثروتش به اندازهای بوده است که او را در اجرای چنین طرحی یاری کند. یاقوت حموی به نقل از ابوعلی بن الزمزام به این مطلب اشاره کرده میگوید:
«ابن حمدان در میان صاحب منصبان موصل از موقعیت بسیار خوبی برخوردار بود، او با همه وزاری زمان خود دوست و ستایشگر آنان بود و نزد آنان احترام داشت.
ابن حمدون در شهر خویش کتابخانهای داشت که گنجینههایی از کتب را از همه علوم در آن قرار داده و بر طالبان علم وقف کرده بود. از ورود کسی به آنجا جلوگیری نمیشد، هرگاه شخص غریبی برای کسب دانش به آنجا میآمد،
اگر تنگدست بود، یک ورق کاغذ و یک سکه به او میداد. این کتابخانه همه روزها باز بود و خود ابن حمدون پس از بازگشت از شتر سواری در آن مینشست و مردم گردش جمع میشدند و او از اشعار و تألیفات خویش و دیگران برای آنان املا میکرد...».
تاریخ تأسیس این کتابخانه در منابع موجود ذکر نشده ولی احتمال میرود در سالهای بین اواخر قرن سوم هجری و اوایل قرن چهارم از سال 240 تا 323 هـ. در دوران زندگی ابن حمدون ساخته شده باشد. اما کتابهای موجود در آن با توجه به تنوع فعالیتهای خود او که طبق نقل منابع، به فقه و شعر و ادبیات و تاریخ و نجوم اهمیت میداد، شامل علوم مختلف بوده است.
از سرنوشت این کتابخانه اطلاعی در دست نیست، زیرا جمعی از مردم موصل به خاطر حسد ورزی نسبت به دانش و مقام و موقعیت وی نزد خلفا و وزرا و علما او را متهم به سخنچینی کردند. آنان بر ضد او اعلامیه نوشته و شهادت دادند .
که وی مرتکب اعمالی بسیار زشت شده است، لذا او را از موصل تبعید کردند. او به بغداد گریخت و پس از این رویداد خبری از این کتابخانه که به موصل خدمت کرد و راه کسب دانش و ادب را برای مردم آن هموار ساخت، به دست ما نرسید.
از مطالبی که ارائه شد توجه فوقالعادهای که افراد به کتابخانههای وقفی داشتهاند و چگونگی بهرهمندی آنها از وقف، برای ما آشکار میشود. این توجه حاکی از اهتمام آنان به اشاعه علم و ایجاد شرایطی بود که کار گردش کتاب را در میان طالبانش ـ که در صورت فقدان این قبیل کتابخانهها نمیتوانستند به برخی از کتب مورد نظرشان دست یابند ـ ممکن سازد.
این کتابخانهها در سابق به مدارس اختصاص داشت، از این رو مراکزی برای پژوهشگران و علمایی بود که در آنها با یکدیگر ملاقات میکردند و از گنجینههای کتبشان بهره میبردند و در داخل رواقهای آن به اظهار نظر و بحث و جدل میپرداختند.
برخی از این کتابخانهها بسیار مشهور بودند و بزرگانی از مشاهیر همانند ابوالعلاء را وادار کرده بود تا برای اطلاع یافتن از کتب نفیس و بینظیر موجود در آن به آنها رو آوردند، زیرا کتب مورد نظر آنان در محل اقامتشان وجود نداشت.
مساجد در طول دوران تاریخ اسلام از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است، زیرا هدف از ایجاد مساجد و افزایش خدمات متناسب با آنها، این بوده که شعایر مذهبی در آنها برگزار شود و خلفا، حکام، وزرا، علما و ثروتمندان برای تحقق این هدف کوشیدهاند. علاوه بر این از برخی مساجد در امر تعلیم و آموزش نیز بهرهبرداری شده است.
طبیعی بود که امر آموزش در اسلام نخست از جلسات درسی که در مساجد تشکیل میشد، آغاز شود. وجود کتب در مساجد ارتباط داشت با فزونی قرآنهایی که در آنها قرار داده میشد تا افرادی که به مساجد رفت و آمد میکردند، آنها را قرائت کنند، زیرا قرائت قرآن کریم جزء عبادات شمرده میشود، لذا قدیمیترین کتبی که بر مساجد وقف شدند، قرآنها بودند.
یکی از محققان اظهار داشته است که اکثر کتابخانههای مساجد ـ صرفنظر از حجم و مکان آنها ـ کتابخانههای قرآنی بودند؛ زیرا همزمان با بنای مساجد نسخههایی از قرآن در آن نهاده میشد و اهدا و وقف قرآنها بر آنها از آداب و رسوم اسلامی ریشهدار به شمار میآمد.
در خصوص وقف قرآنها، قدیمیترین مطلبی که نقل شده این است که عبدالعزیز بن مروان ناراحت شد از این که حجاج بن یوسف ثقفی، قرآنی را به مصر فرستاد، و دستور داد قرآن دیگری برای او استنساخ کنند تا آن را در منزلش داشته باشد.
او هر صبح جمعه قرآن را از منزل خود به مسجد جامع عمروبنعاص میبرد و در آنجا به تلاوت آن میپرداخت و سپس آن را به جای خود بر میگرداند.
چون عبدالعزیز وفات یافت، پسرش ابوبکر آن را به هزار دینار فروخت و سپس اسماء، دختر ابوبکر، پس از درگذشت پدرش آن را هفتصد دینار خرید تا مردم را از استفاده آن بهرهمند سازد. او به این قرآن شهرت داد، به طوری که به او منسوب و به قرآن اسماء معروف گردید.
در پی وفات اسماء برادرش حکم بن عبدالعزیز بن مروان آن را به پانصد درهم از ورثه او خرید. در سال 118 هجری قاضی توبه بن نمر حضرمی به وی پیشنهاد کرد آن را در اختیار مسجد قرار دهد، او با این پیشنهاد موافقت نمود
و برای کسی که آن قرآن را در مسجد تلاوت کند، هر ماه سه دینار مزد تعیین کرد. همین سال را میتوان نقطه شروع تاریخ وقف قرآن بر مسجد به صورت دائمی به شمار آورد.
در سال 298 هـ. شخصی به نام عبدالمنعم بن احمد، سی جزء کامل از قرآن را بر مسجد جامع اموی دمشق وقف کرد، و یک جزء آن هنوز باقی مانده و چنان که یوسف العش مینویسد، هم اکنون در موزه ملی سوریه نگهداری میشود.
در سال 347 هـ. یک مرد عراقی قرآنی را بر مسجد جامع عمرو بن عاص وقف کرد که گفته شده قرآن عثمان بن عفان بوده، آثاری از خون در آن مشاهده شده است و گفته است آن را از گنجینههای کتب المقتدر بالله خلیفه عباسی به دست آورده است.
لذا امام جماعت مسجد یک روز آن را تلاوت میکرد و روز دیگر قرآن اسماء را که پیش از این به آن اشاره شد. مقریزی بر این قرآن اطلاع یافته و متن زیرا را بر روی جلد آن مشاهده کرده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین، این قرآن را که همه آیات کتاب خداوند، جل ثنائه و تقدست اسمائه در آن گردآوری شده، مبارک مسعود فرزند سعد هیتی به مسجد آورد تا برای همیشه و تا زمانی که اوراق او باقی است .
و نامش از بین نرفته، وقف باشد بر جماعت مسلمین، آنان که تلاوت کننده قرآنند و با قرائت آن به خداوند جل ذکره تقرب جسته و تعلیم دهنده آنند. به امید آن که خدای عزوجل به واقف پاداش خیر دهد و او را عفو نماید و آن را ذخیره روز بینوایی و نیازمندی او قرار دهد.
خداوند به لطف خویش واقف را به آرزویش نایل گرداند و او را از ثواب تلاوت کسانی که این قرآن را میخوانند، بهرهمند سازد. دنباله کلام واقف از پشت جلد قرآن محو شده و احتمال میرود چنین باشد:
او نگاهی به قرآن انداخت و تصمیم گرفت آن را به مسجد جامع شهر فسطاط مصر که از مساجد قدیمی مسلمانان بود بسپارد تا مانند سایر قرآنهای موجود در آن محفوظ بماند.
رحمت خدا بر کسی باد که در نگهداری آن بکوشد و آن را بخواند و مورد توجه قرار دهد. روز سه شنبه اول ماه ذیقعده سال 347 هـ.ق، و صل الله علی محمد سید المرسلین و علی آله و سلم تسلیما کثیراً و حسبنا الله و نعم الوکیل».
وقف قرآنها بر مساجد تا آنجا رواج یافته بود که در برخی از آنها مانند مسجد عمرو بن عاص صدها جلد قرآن نگهداری میشد. گفتهاند الحاکم بامر الله خلیفه فاطمی 1298 نسخه از قرآنهای کامل و چهار پارهای را از قصر خود در اختیار این مسجد نهاد و مردم از تلاوت آنها بهرهمند شدند.
در میان آنها قرآنهایی وجود داشت که همهاش با آب طلا نوشته شده بود. او 814 نسخه قرآن را نیز در اختیار مسجد جامع ابن طولون گذاشت.
یکی از پادشاهان مغرب قرآن قطوری را که بر استر حمل میشد، توسط ابوعبدالله محمد بن ابراهیم یقوری (متوفای سال 707 هـ) به منظور وقف به مکه فرستاد و بدون تردید محلی که او قصد داشت آن را وقف بر آنجا کند حرم مکه (یعنی مسجد الحرام) بود.
برخی از مشاهیر خودشان در نوشتن و استنساخ قرآنها مشارکت داشته و آنها را وقف بر مساجد میکردند از قبیل: علی بن احمد الناصر لدن الله فرزند حسن (متوفای سال 612 هـ.) که مکنی به ابوالحسن و ملقب به لملک العظم (پادشاه بزرگ) و از فرزندان خلفای عباسی بود و به داشتن خط زیبا شهرت داشت.
پیشینیان ما به خوبی دریافته بودند که کتاب وسیلهای ضروری در امر آموزش است و معلم و متعلم نمیتوانند بینیاز از آن باشند. این بود که همزمان با ایجاد مدارس همّ خود را صرف تهیه کتابهای بیشتر برای آنها میکردند.
برخی از کتب در زمینه موضوعات مختلف یا در زمینه موضوعات تخصصی مدرسه بود و برخی در مورد اطلاعات عمومی بود که هیچ طالب علم علاقمند به ایجاد فرهنگ وسیع و پیشرفته خود را بینیاز از آنها نمیدانست.
از این رو در مییابیم هر کس مدرسهای را وقف میکرد، گنجینهای از کتابهای وقفی را نیز در اختیار آن میگذاشت و سهمی از منابع مالی را بدان اختصاص میداد تا چرخ وقف با کمک همگان در حرکت باشد.
سپس افراد برجستهای از مردم همچون علما و ثروتمندان و طالبان علم از طریق خرید کتاب و وقف کردن آنها بر گنجینه کتاب مدرسه، بر کتب موجود در آن میافزودند، و یا مضمون وصیتنامههایشان اشاره به این داشت که آنان کتابهای اختصاصی خود را وقف بر مدرسه معینی کرده بودند.
به طور قطع میتوان ادعا نمود که در هر یک از نقاط جهان قدیم اسلام که مدرسهای وجود داشته، خالی از کتابخانهای وابسته به آن ـ صرف نظر از گنجایش و مکانش ـ نبوده است.
هر چند تعیین نخستین مدرسهای که در تاریخ اسلام دارای کتابخانه بوده، به طور دقیق برای ما دشوار است، میتوان گفت کتابخانهای که در مدرسه بیهقیه نیشابور وجود داشته بیشترین قدمت را دارد.
مدرسه بیهقیه در نیشابور: در این مدرسه که تاریخ[تأسیس]آن تقریباً به قرن چهارم هجری باز میگردد، و ویژهی علم حدیث بود، یک کتابخانه وقفی وجود داشت و احمد بن عبدالملک ابوصالح مؤذن نیشابوری (388-470 هـ) در آن کار میکرد.
او مسئول حفظ و نگهداری از کتابهای حدیثی گرد آمده در گنجینه کتبی بود که میراث استادان بزرگ بود و بر علمای حدیث وقف شده بود. او موقوفات محدثان را از قبیل مرکب و کاغذ و غیره در اختیار داشت و آنها را میان آنان توزیع و به آنان میرساند. علاوه بر این سالیانی قربه الی الله بر منارهی مدرسه بیهقیه اذان میگفت.
از متن فوق به دست میآید که کتابها در مدرسهای که ضمیمه مسجد بوده نگهداری میشده است نه در یک مدرسه مستقل. چنین استنباطی را ما از جمله «و کان یؤذن علی مناره المدرسه البیهقیه» به دست میآوریم.
کار ابوصالح در این مدرسه در درجه اول به منزلهی امانتداری کتابخانه بود و گمان میرود که بین این مدرسه و مسجد جامع نیشابور که پیش از این بدان اشاره شد، ارتباط وجود دارد و در نتیجه کتابخانه مورد بحث ما در اینجا همان کتابخانهای است که در آن مسجد بود.
گسترش وقف کتاب و کتابخانه در میان عرب و مسلمانان و سرایت آن از کتابخانههای عمومی و مساجد و مدارس به جاهای دیگر، بیانگر این است که کتاب از لوازم غیرقابل انفکاک زندگی انسان[مسلمان]در نواحی جهان اسلام بوده و او از آن بینیاز نبوده است؛
همین امر سبب شد واقفین توجه خود را به مؤسسات وقفی همگانی معطوف دارند و به دنبال ایجاد کتابخانهای در درون آنها باشند تا پاسخگوی نیازهای افراد معدود حاضر در آنها باشد. در نتیجه کتابخانههای بیمارستانها، کاروانسراها و خانقاهها پدید آمد و کار به تأسیس کتابخانههای وقفی در مقابر برخی از درگذشتگان انجامید.
کسانی بودند که کتابهایشان را بر طالبان علم وقف میکردند، بدون اینکه مکان آن را معین کنند، اگرچه کتب وقف شده غالباً نزد ورثه واقف و در داخل خانه وی بود.
*این مقاله در تاریخ 1402/12/10 بروز رسانی شده است.