ارزیابی همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی

نقد تاریخ سیاسی

بی گمان، تاریخ سیاسی در صدر علایق شناختی- تاریخی جوامع مختلف قرار دارد، زیرا سالانه ده‌ها کتاب و صدها مقاله درباره‌ی تاریخ سیاسی نوشته می‌شود، رشته‌های مختلفی برای آموزش تاریخ سیاسی تأسیس شده است و در
دوشنبه، 1 آبان 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقد تاریخ سیاسی
نقد تاریخ سیاسی

نویسنده: احمد گل محمدی (1)

 

چکیده:

بی گمان، تاریخ سیاسی در صدر علایق شناختی- تاریخی جوامع مختلف قرار دارد، زیرا سالانه ده‌ها کتاب و صدها مقاله درباره‌ی تاریخ سیاسی نوشته می‌شود، رشته‌های مختلفی برای آموزش تاریخ سیاسی تأسیس شده است و در رشته‌های دیگر هم دروس متعددی در رابطه با تاریخ سیاسی تعریف و تدریس می‌شود. ولی، علی رغم این جایگاه مهم تاریخ سیاسی، به نظر می‌رسد تأملات انتقادی شناخت شناسانه و روش شناسانه در قالب نقد و ارزیابی پایدار وضعیت تاریخ سیاسی چندان جدی گرفته نمی‌شود.
با توجه به آن اهمیت و این کم توجهی، موضوع نوشتار حاضر در واقع نقد و ارزیابی وضعیت تاریخ سیاسی از منظر همکاری میان رشته‌ای است. اگر تاریخ سیاسی را محصول همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی و همکاری میان رشته‌ای را ادغام مفهوم بندی‌ها و روش‌های متعلق به دو یا چند رشته برای مطالعه‌ی یک موضوع یا مسئله بدانیم، این مقاله می‌‌کوشد وضعیت تاریخ سیاسی را از منظر همکاری میان رشته‌ای تاریخ با علوم سیاسی مورد ارزیابی قرار دهد. برای انجام این مهم، کاستی‌ها و ابهامات مفهومی و روشی موجود در تاریخ سیاسی بازشناسی می‌شود و، بر اساس همین بازشناسی، همکاری این دو رشته مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و نهایتاً راهکارهایی برای بهبود این همکاری میان رشته‌ای پیشنهاد می‌شود تا بستری برای ساماندهی و ارتقای تاریخ سیاسی باشد.

مقدمه

جهان دربرگیرنده‌ی هستی‌های بسیار پرشمار و گوناگون دارای وجوه و نسبت‌های بسیار پیچیده است، و هستی‌های انسانی اجتماعی هم پرشماری، گوناگونی و پیچیدگی به مراتب بیشتری دارند. بنابراین رشته‌های علمی پرشمار و گوناگون همواره نیازمند همکاری با یکدیگر بوده‌اند تا به شناخت جامع تر و معتبرتری از وجوه و نسبت‌های انواع هستی‌های مورد بررسی دست یابند، هرچند اخیراً آگاهی از ضرورت و اهمیت این همکاری بسیار بیشتر شده و مطالعات میان رشته‌ای شأن و منزلت رفیع یافته است. اندیشمندان و پژوهشگران فعال در حوزه‌ی تاریخ و تاریخ نگاری هم بیش از پیش نسبت به لزوم همکاری تاریخ با رشته‌های دیگر آگاه شده‌اند و برای تحقق و ارتقای آن تلاش می‌کنند. علوم سیاسی از آن جمله رشته‌هاست که همکاری آن با تاریخ همواره مورد تأکید قرار گرفته است. بنابراین، در نوشتار حاضر، می‌کوشیم به این پرسش پاسخ دهیم که همکاری میان تاریخ و علوم سیاسی چه وضعیتی دارد.
بررسی وضعیت همکاری تاریخ و علوم سیاسی از آن رو اهمیت دارد که لازمه‌ی آسیب شناسی و ارتقای این گونه همکاری است. به بیان دیگر، بررسی و ارزیابی روشمند همکاری تاریخ و علوم سیاسی به ما امکان می‌دهد تا، با شناسایی متغیرهای دخیل، راهکارهای مناسبی برای ارتقای همکاری این دو رشته پیدا کنیم. ارتقای همکاری دو رشته‌ی نام برده هم نهایتاً بستر ساز دست یابی به شناخت معتبرتر از تحولات سیاسی گذشته در قالب تاریخ سیاسی خواهد بود.
برای انجام این مهم، ضمن بیان چیستی همکاری میان رشته‌ای، نخست از چرایی و چگونگی آن سخن خواهیم گفت تا بدانیم چرا همکاری میان رشته‌ای لازم است، و این نوع همکاری چگونه تحقق می‌یابد. پس از بیان چیستی و چرایی و چگونگی همکاری میان رشته‌ای، وضعیت همکاری میان تاریخ و علوم سیاسی را بازشناسی و ارزیابی خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که این همکاری در وضعیت مطلوبی نیست و به همین دلیل تاریخ سیاسی، به عنوان عرصه‌ی همکاری این دو رشته، به بحران عمده‌ای دچار شده است. در قسمت پایانی بحث هم می‌کوشیم راهکاری برای تعدیل این بحران ارائه دهیم. البته ناگفته نماند که برای پاسخ دادن به پرسش اصلی این نوشتار از روش تحلیل محتوا استفاده خواهیم کرد.

چیستی، چرایی و چگونگی همکاری میان رشته‌ای

چیستی همکاری میان رشته‌ای، در این نوشتار، همکاری میان رشته‌ای ( interdisciplinary interaction) به آن نوع فعالیتی اطلاق می‌شود که، در چارچوب آن، دیدگاه‌ها یا مفهوم بندی‌ها و روش‌های متعلق به دو یا چند رشته ترکیب می‌شود تا موضوع یا مسئله‌ای مورد بررسی قرار گیرد (Skinner, p447). بنابراین، اولاً، همکاری میان رشته‌ای اساساً نوعی فعالیت پژوهشی یا به عبارتی نوعی پژوهش است. ثانیاً، این فعالیت پژوهشی به واسطه‌ی ترکیب مفهوم بندی‌ها و روش‌های متعلق به رشته‌های همکاری کننده امکان پذیر می‌شود. ثالثاً، هدف از این همکاری، در قالب ترکیب دیدگاه‌ها و روش‌ها، بررسی بهتر موضوع یا مسئله‌ای معین است. پس همکاری میان رشته‌ای نوعی پژوهش میان رشته‌ای (interdisciplinary research) است که در سنت‌های مختلف پژوهشی انجام می‌گیرد.
برای فهم بهتر همکاری یا پژوهش میان رشته‌ای، باید آن را از پژوهش چند رشته‌ای (multidisciplinary research) متمایز کرد. در این نوع فعالیت، هرچند افراد و گروه‌های آموزش یافته در رشته‌های مختلف بر سر مسائل مشترک همکاری می‌کنند، ترکیب یا ادغام مفهوم بندی‌ها و روش‌های متعلق به آن رشته‌ها لازمه‌ی این همکاری نیست. همچنین پژوهش میان رشته‌ای را باید از پژوهشی فرارشته‌ای (transdisciplinary research) نیز متمایز کرد. پژوهش فرارشته‌ای به آن نوع فعالیتی اطلاق می‌شود که در چارچوب آن پژوهشگران مختلف تلاش می‌کنند از حد و مرزهای متعارف رشته‌ای فراتر رفته راه و روش‌های جدیدی برای بررسی موضوع مورد علاقه‌ی خود ایجاد کنند (Skinner, p447).
چرایی همکاری میان رشته‌ای: همکاری یا پژوهش میان رشته‌ای به نوعی محصول پیچیدگی و درهم تنیدگی نسبی انواع هستی‌ها، به ویژه هستی‌های انسانی اجتماعی، است. هستی‌ها نه تنها بسیار پرشمار و گوناگون هستند، از وجوه و ابعاد متعددی نیز برخوردارند و نسبت‌های بسیار پیچیده‌ای با یکدیگر دارند. بنابراین، همه‌ی هستی‌ها (مانند ذرات اتمی، انسان، دولت، اقیانوس، کهکشان، عشق، خدا، جامعه، پول، جنگ، درخت و هزاران هستی دیگر) کم و بیش وجوه متعددی دارند و دارای نسبت‌های پیچیده‌ای با دیگر هستی‌ها هستند.
این تعدد، تنوع و پیچیدگی فوق العاده‌ی انواع هستی‌ها الزام بخش پژوهش میان رشته‌ای بوده است. از آنجا که رشته‌های معین نمی‌توانند هستی‌های دارای ابعاد متعدد و نسبت‌های پیچیده را (به خوبی) بررسی و شناسایی کنند به همکاری با رشته‌های دیگر نیازمندند. رشته‌های معین، هر اندازه هم که دقیق و جامع باشند، نمی توانند همه جوانب و نسبت‌های هستی مورد بررسی را بشناسانند. بررسی و شناخت معتبرتر هر هستی نیازمند نگاه جامع تر به آن است، و این مهم صرفاً از طریق اتخاذ رهیافت‌های متعدد متعلق به سنت‌های پژوهشی مختلف امکان پذیر است. همکاری میان رشته‌ای هم چیزی جز بهره مندی از دستاوردهای مفهومی و روشی رشته‌ها و سنت‌های پژوهشی مختلف نیست. خلاصه، همکاری میان رشته‌ای به این دلیل لازم است که شناخت وجوه و نسبت‌های هرچه بیشتری از موضوع‌های معین را امکان پذیر می‌کند و در نتیجه اعتبار شناخت حاصله را افزایش می‌دهد. هرچند شناخت کامل و مطلق هستی‌ها ناممکن است، می‌توان از طریق همکاری میان رشته‌ای جامعیت و اعتبار شناخت حاصله را بیشتر کرد (نک . مکالا، 1387، فصل اول؛ pompa, 2003, p 439-443).
چگونگی همکاری میان رشته‌ای: همکاری یا پژوهش میان رشته‌ای لازم برای ارتقای اعتبار شناخت حاصله در قالب رشته‌های معین اساساً از طریق اخذ دستاوردهای مفهومی و روشی رشته‌های دیگر امکان پذیر است. هر رشته‌ی علمی از منظرهای معینی به هستی‌ها یا موضوع‌های مورد علاقه‌ی خود می‌نگرد و مفهوم بندی‌ها و روش‌های معینی را برای بررسی آنها ایجاد می‌کند. بنابراین رشته‌های مختلف می‌توانند با استفاده از مفهوم بندی‌ها و روش‌های متعلق به رشته‌های دیگر به شناخت جامع تر و معتبرتری از هستی مورد علاقه‌ی خود دست یابند. پس همکاری میان رشته‌ای به صورت داد و ستد مفاهیم، نظریه‌ها و روش‌ها صورت می‌گیرد.
در چارچوب این همکاری، رشته‌هایی که موضوع‌های معین یا وجوه گوناگونی از هستی‌های معین را بررسی می‌کنند مفهوم بندی‌ها و روش‌های متعلق به یکدیگر را اخذ کرد. با مفهوم بندی‌ها و روش‌های خود ترکیب می‌کنند، تا امکان شناخت جامع تر و معتبرتر آن موضوع‌ها یا هستی‌ها فراهم شود. بنابراین، همکاری میان رشته‌ای در صورتی تحقق می‌یابد که رشته‌های مختلف از دارایی‌های مفهومی و روش شناختی یکدیگر استفاده کرده به دارایی‌های مفهومی و روش شناختی خود غنا بخشند. حال باید ببینیم که این همکاری چگونه در روابط میان تاریخ و علوم سیاسی نمود یافته است.

ارزیابی همکاری تاریخ و علوم سیاسی

هر چند همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی دارای ابعاد و عرصه‌های مختلف است، در این نوشتار از همکاری میان رشته‌ای استفاده‌ی رشته‌ی تاریخ از دستاوردهای مفهومی و روشی رشته‌ی علوم سیاسی است. از آنجا که این همکاری عمدتاً در قالب نگارش مقاله یا کتاب نمود می‌یابد، منظور از همکاری تاریخ و علوم سیاسی در نوشتار حاضر استفاده‌ی تاریخ نگاران از مفهوم بندی‌ها و روش شناسی‌های متعلق به علوم سیاسی برای بازسازی تحولات سیاسی گذشته یا نگارش تاریخ سیاسی است. بنابراین ارزیابی همکاری تاریخ و علوم سیاسی اساساً همان ارزیابی وضعیت استفاده از دارایی‌های مفهومی و روشی رشته‌ی علوم سیاسی در متون تاریخ سیاسی است.
البته این گونه متون بسیار پرشمار هستند، زیرا اکثریت قریب به اتفاق مقالات و کتب تاریخی کم و بیش به تاریخ سیاسی هم ربط دارند. بررسی چنین حجم عظیمی از متون نه تنها بسیار زمان بر و پرهزینه است اعتبار پژوهش را هم به نوعی مختل می‌کند. بسیاری از این گونه متون، هرچند به تاریخ سیاسی هم می‌پردازند، اساسا تاریخ سیاسی به شمار نمی‌آیند. بنابراین، نمی‌توان این گونه متون را مبنا و معیار ارزیابی همکاری رشته‌ی تاریخ و رشته‌ی علوم سیاسی قرار داد. به همین دلیل، تدبیری اندیشیدیم که نه تنها شمار متون مورد بررسی به اندازه‌ی کافی کاهش یابد، بلکه متونی مورد بررسی قرار گیرند که از اعتبار لازم برخوردار باشند.
تدبیر مورد نظر در واقع اتخاذ معیارهایی بود که شمار متون مورد بررسی را به صورت موجهی کاهش دهد. اولاً، از آنجا که کتاب‌های درسی برجسته‌ترین عرصه و نمود همکاری میان رشته‌ای است، فقط متونی را مبنای بررسی قرار دادیم که در قالب کتاب هستند، و به این ترتیب مقالات نسبتاً پرشمار مرتبط با تاریخ سیاسی از جامعه‌ی آماری حذف شدند. ثانیاً، با توجه به اینکه موضوع این پژوهش صرفاً تاریخ سیاسی است، متون مورد بررسی را به کتاب‌هایی محدود کردیم که عناوین اصلی و/ یا فرعی آنها دربرگیرنده‌ی عبارت‌های «تاریخ سیاسی ایران»، «تاریخ تحولات سیاسی ایران» یا «تحولات سیاسی ایران» باشد.
گرچه شمار چنین کتاب‌هایی در مقایسه با کلیه‌ی کتاب‌های متعلق به رده‌ی تاریخ ایران به مراتب اندک است، داده‌های موجود در پایگاه «کتابخانه‌ی ملی ایران»، که یکی از جامع ترین پایگاه‌ها به شمار می‌آید، حکایت از آن دارد. که مجموعه‌ی کتاب‌های نوشته شده درباره‌ی تاریخ ایران نزدیک به 50 کتاب دارای چنان عناوینی هستند. البته ناگفته نماند که در بیشتر موارد عنوان کتاب دربر گیرنده‌ی واژه‌های بیشتری هم است و نشان می‌دهد. که کتاب به تحولات سیاسی محدود نمی‌شود؛ مانند «تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران» یا «تاریخ ایران سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در...». در واقع شمار کتاب‌های نوشته شده درباره‌ی تاریخ ایران که صرفاً عنوان تاریخ سیاسی ایران، تاریخ تحولات سیاسی ایران یا تحولات سیاسی ایران را دارا باشد باز هم اندک است. (2)
به هر حال، اگر نگارش تاریخ سیاسی را عرصه‌ی همکاری تاریخ و علوم سیاسی بدانیم، که در چارچوب آن مورخان می‌کوشند با بهره گیری از دستاوردهای شناخت شناسانه و روش شناسانه‌ی علوم سیاسی شناخت تحولات سیاسی گذشته را دقت و اعتبار بیشتری ببخشند، می‌توان این متون را مبنا و معیار مناسبی برای بررسی، سنجش و ارزیابی چنین همکاری‌ای دانستند. در چارچوب این پژوهش، نزدیک به 10 درصد از متون شناسایی شده را انتخاب کردیم تا بر اساس آنها تصویری از وضعیت همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی ترسیم کنیم. این تصویر را تا حدود زیادی می‌توان نماینده‌ی وضعیت همکاری میان رشته‌ای در همه‌ی کتاب‌های نوشته شده درباره‌ی تاریخ سیاسی ایران دانست.
چنان که پیش‌تر اشاره شد، در این نوشتار منظور از همکاری میان رشته‌ای بهره برداری مورخان یا نویسندگان تاریخ سیاسی از مفهوم بندی‌ها و روش شناسی‌های علوم سیاسی برای ارتقای شناخت رویدادها و تحولات سیاسی گذشته است. بنابراین، ارزیابی این نوع همکاری میان رشته‌ای اساساً ارزیابی میزان استفاده از مفهوم بندی‌ها و روش شناسی‌های علوم سیاسی در متون شناسایی شده است. در سطور پایین، بیان خواهیم کرد که متون برگزیده تا چه اندازه از دستاوردهای مفهومی و روشی علوم سیاسی بهره مند شده‌اند، و بازسازی رویدادها و تحولات سیاسی گذشته تا چه اندازه با استفاده از آن دسته مفهوم بندی‌ها و روش‌ها صورت گرفته است.
چنان که در بندهای آغازین این نوشتار اشاره شد، می‌توان به این فرض فلسفی پای بند بود که جهان دربرگیرنده‌ی هستی‌های بسیار پرشمار دارای وجوه گوناگون است که روابط و نسبت‌های بسیار پیچیده‌ای با یکدیگر دارند. این هستی‌های بسیار پرشمار کثیر الوجه دارای روابط و نسبت‌های بسیار پیچیده، بی واسطه، شناخت پذیر نیستند، و ذهن شناخت پرداز یا فاعل شناسا نمی‌تواند آنها را مستقیماً و بی واسطه بشناسد. هرگونه شناخت پردازی به واسطه‌ی نوعی مفهوم بندی امکان پذیر است.
نخستین گام یا مرحله‌ی مفهوم بندی ساختن مفهوم (یا ایده یا تصور یا تصویر) برای انواع هستی‌ها(ی واقعی و انتزاعی) است. ساختن مفهوم برای انواع هستی‌ها شرط لازم شناخت پردازی است، زیرا هستی‌ها صرفاً در صورتی برای ما وجود دارند که نوعی برساخته‌ی ذهنی برای آنها در ذهن داشته باشیم. به عبارتی، ما جهان شناخت پذیر را در ذهن خود می‌سازیم (Bevir, 2008, p62-63). به این ترتیب، مجموعه‌ای از مفاهیم در ذهن فاعل شناخت پرداز ساخته می‌شود. این مفاهیم یا هستی‌های ذهنی در واقع هستی‌های (ساده و پیچیده‌ی واقعی یا انتزاعی) بیرون از ذهن را نمایندگی می‌کنند.
ولی هستی‌های بیرون از ذهن روابط یا نسبت‌های بسیار پیچیده‌ای هم با یکدیگر دارند. بنابراین، ذهن شناخت پرداز باید این گونه روابط و نسبت‌ها را هم بازسازی کند. این مهم به واسطه‌ی ساختن و پرداختن نظام‌های مفهومی انجام می گیرد. در قالب این نظام‌های مفهومی، هستی‌ها به اشکال مختلف دسته بندی می‌شوند، و نسبت‌های مختلفی میان آنها برقرار می‌شود (نک، مقدمه‌ی Hall,1999). مقولاتی مانند دیدگاه، رهیافت، چارچوب نظری، نظریه، فرضیه و موارد مشابه دیگر اساساً مصادیق مختلف نظام مفهومی به حساب می‌آیند.
بنابراین، برای اینکه هستی‌های پرشمار و گوناگون کثیر الوجه دارای روابط پیچیده شناخت پذیر شوند باید نوعی بازنمایی ذهنی پیدا کنند، و این بازنمایی ذهنی از طریق ساختن و پرداختن مجموعه‌ای از مفاهیم و نظام‌های مفهومی تحقق می‌یابد. به بیان دیگر، هستی‌ها و نسبت‌های آنها باید نخست در قید و بند مفهوم قرار گیرند تا امکان شناخت آنها فراهم شود. پس مفهوم بندی هم چیزی جز قید و بند زدن به هستی‌ها و نسبت‌های آنها در قالب مفاهیم و نظام‌های مفهومی نیست.
البته پرشماری، گوناگونی و پیچیدگی بسیار زیاد هستی‌ها و ابعاد و نسبت‌های آنها امکان یک مفهوم بندی جامع و مانع جهان شمول را نمی دهد. بنابراین، بر اساس مواضع و علایق و نیازهای گوناگون، مفهوم بندی‌های مختلف شکل می‌گیرد و رشته‌های علمی متعدد به وجود می‌آید. هر کدام از این رشته‌ها نه تنها هستی یا مجموعه‌ی هستی‌های معین، بلکه حتی وجوه و نسبت‌هایی از هستی‌های معین را مطالعه می‌کنند. بنابراین، در هر رشته، مفهوم بندی‌ها یا مجموعه‌ی مفاهیم و نظام‌های مفهومی‌ای برساخته می‌شود که کم و بیش مختص آن رشته یا رشته‌ها هم خانواده به حساب می‌آیند. البته، متناسب با مفهوم بندی‌های هر رشته، روش شناسی‌هایی نیز شکل می‌گیرد که با اهداف و علایق آن رشته و رشته‌های مرتبط سازگار است. علوم سیاسی هم مفهوم بندی‌ها و تا حدودی روش شناسی‌های نسبتاً تخصصی خود را دارد که در فرایند همکاری میان رشته‌های داد و ستد می‌شود.
ولی از متون بررسی شده چنین مستفاد می‌شود که بهره برداری مورخان از مفهوم بندی‌ها و روش شناسی‌ها یا دارایی‌های مفهومی و روشی علوم سیاسی بسیار اندک است. تقریباً در اکثریت قریب به اتفاق این متون مفهوم بندی‌های متعلق به علوم سیاسی و مفاهیم تخصصی این رشته چندان محلی از اعراب ندارند. به بیان دیگر، رویدادها و تحولات سیاسی گذشته نه در قالب مفاهیم کم و بیش تخصصی علوم سیاسی بازشناسی می‌شوند و نه در قالب رهیافت‌ها و نظریه‌های علم سیاست. برای نشان دادن اعتبار چنین ادعایی، تک تک متون برگزیده را به منزله‌ی نمونه‌ی جامعه‌ی آماری بررسی می‌کنیم.
کتاب تحولات سیاسی و اجتماعی ایران نوشته‌ی صادق زیبا کلام که توسط «سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها» و «به عنوان منبع اصلی"درس تحولات سیاسی و اجتماعی ایران 1320-1322" ... تدوین شده است» یکی از آن نمونه‌ها به حساب می‌آید. این کتاب، هرچند به معنای دقیق کلمه نوعی تاریخ سیاسی است که برای دانشجویان رشته‌ی علوم سیاسی نوشته شده، از دارایی‌های مفهومی رشته‌ی علوم سیاسی چندان بهره مند نیست.
فهرست مطالب و پیش گفتار کتاب حکایت از این دارد که در آن همکاری میان رشته‌ها چندان محلی از اعراب ندارد. در این فهرست، به استثنای دو مفهوم «الیگارشی» و «فراکسیون» هیچ مفهوم تخصصیِ متعلق به علوم سیاسی به چشم نمی‌خورد. در واقع، اکثریت قریب به اتفاق مفاهیم تشکیل دهنده‌ی فهرست نسبتاً غیرتخصصی هستند (زیباکلام، 1385، ص «پنج» تا «شش») بنابراین فهرست کتاب حکایت از آن دارد که این مورد از تلاش برای شناخت تحولات و رویدادهای سیاسی گذشته چندان بر همکاری تاریخ و علوم سیاسی استوار نبوده است، و مورخ به حداقل ممکن بهره برداری مفاهیم نسبتاً تخصصی علوم سیاسی بسنده کرده است. در «پیش گفتار» کتاب هم از کاربست مفاهیم تخصصی سخنی به میان نیامده است و صرفاً به مفاهیمی مانند «ساختار‌ قدرت»، «ملی گرایی» ، «معادلات سیاسی» و «جریانات سیاسی» اشاره شده است که دشوار است بتوان آنها را مفاهیم تخصصی علوم سیاسی دانست.
علاوه بر بهره برداری حداقلی از مفاهیم علوم سیاسی، در این کتاب بهره برداری از نظام‌های ‌مفهوم علوم سیاسی هم محلی از اعراب ندارد. معمولاً نظام مفهومی مورد استفاده در هر کتاب علمی روشمند در ابتدای کتاب و در قالب پیش گفتار و/ یا مقدمه‌ی کتاب مشخص می‌شود. از آنجا که این کتاب فاقد مقدمه است، قاعدتاً موضع مفهومی- نظری نویسنده باید در گفتار کتاب مشخص شود. ولی در «پیش گفتار» کتاب از رهیافت، دیدگاه یا چارچوب نظری مشخص متعلق به علوم سیاسی سخن به میان نیامده و نویسنده بنیاد نظری پژوهش خود را روشن نکرده است (زیباکلام، 1385، ص1-5).
همکاری میان رشته‌ای در قالب بهره برداری روش شناختی حتی به مراتب کمرنگ تر است. در فهرست و پیش گفتار کتاب، هرچند اشاراتی به برخی مفاهیم نیمه تخصصی شده است، هیچ عبارت یا گزاره‌ای وجود ندارد که بر استفاده‌ی مورخ از دستاوردهای روش شناختی علوم سیاسی دلالت کند. بنابراین، ویژگی‌های متن بررسی شده حکایت از آن دارد که همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی در آن بسیار ضعیف است، زیرا مورخ نه از مفاهیم تخصصی علوم سیاسی استفاده کرده است، نه چارچوب‌های نظری متعلق به این رشته را به کار گرفته و نه از دستاوردهای روش شناختی آن بهره مند شده است.
نمونه‌ی دیگر کتاب تاریخ سیاسی معاصر ایران نوشته‌ی سید جلال الدین مدنی است. با توجه به شاخص‌های همکاری میان رشته‌ای، نویسنده‌ی این کتاب هم نه از مفهوم بندی‌های علوم سیاسی استفاده کرده است و نه از روش شناسی‌های آن. در «فهرست» نسبتاً مفصل کتاب هیچ مفهومی تخصصی علوم سیاسی به چشم نمی‌خورد، و اکثریت قریب به اتفاق مفاهیم آن غیرتخصصی و عمومی است. فهرست کتاب دربرگیرنده‌ی عباراتی دال بر استفاده‌ی مورخ از چارچوب‌های نظری مشخص و یا روش‌های معین متعلق به علوم سیاسی نیز نیست (مدنی، 1361، ص395-399).
همچنین، در «مقدمه» بسیار کوتاه کتاب، فقط از انگیزه‌ی مورخ و انگیزه‌ی مشوق مورخ سخن به میان آمده است، و هیچ ادعای مشخصی درباره‌ی بنیاد نظری و روش شناختی این روایت تاریخی، که مصداق بهره گیری از دستاوردهای نظری و روشی علوم سیاسی باشد، وجود ندارد (مدنی، 1361، ص1-2). «پیش گفتار» نسبتاً مختصر کتاب هم وضعیت مشابهی دارد و دربرگیرنده‌ی هیچ ادعایی روشن یا ضمنی مرتبط با چارچوب نظری و روشی کتاب نیست بلکه بیشتر به نوعی بیانیه‌ی سیاسی شباهت دارد (مدنی، 1361، ص3-6).
گواه دیگر چنین ادعایی نمایه یا «فهرست اعلام» بسیار مفصل کتاب است. در این نمایه‌ی 62 صفحه‌ای تقریباً هیچ مفهوم تخصصی متعلق به علوم سیاسی وجود ندارد. اگر از معدود مفاهیم نسبتاً عمومی مانند انقلاب، جنگ و صهیونیسم بگذریم، اکثریت قریب به اتفاق مدخل‌های نمایه‌ی کتاب را اسامی خاص (اشخاص، اماکن، سازمان‌ها ...) تشکیل می‌دهند (مدنی، 1361، ص402-464). بنابراین با بررسی شاخص‌های نام برده می‌توان ادعا کرد که این متن هم گواه روشنى است بر ناچیزو کم رنگ بودن همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی در عرصه‌ی نگارش تاریخ سیاسی.
متن سوم بررسی شده کتاب تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران نوشته یحیی فوزی است. هرچند این متن در مقایسه با متن قبلی عرصه‌ی همکاری میان رشته‌ای بوده است، این همکاری در حداقل ممکن قرار دارد. در «فهرست مطالب» کتاب، چند مفهوم نسبتاً تخصصی استفاده شده است: «گروه‌های سیاسی ایدئولوژیک»، «تکوین ساختار سیاسی»، «صف بندی نیروهای سیاسی». (فوزی، 1384، ص5-6؛ 643-650). البته مطالب «مقدمه‌ی مؤلف» حکایت از آن دارد که در بخش دوم کتاب، به ویژه فصول دوم تا ششم آن، پای بندی مورخ به این گونه مفهوم بندی کم رنگ می‌شود و حتی از بین می‌رود (فوزی، 1384، ص «الف» تا «د»).
در این تاریخ نگاری، نه تنها استفاده از مفاهیم تخصصی و نیمه تخصصی علوم سیاسی بسیار ناقص و کم رنگ است، مورخ از هیچ گونه نظام مفهومی در قالب رهیافت کلى یا چارچوب نظری نیز استفاده نکرده است. افزون بر این، بهره برداری از دستاوردهای روش شناختی علوم سیاسی هم در این کتاب محلی از اعراب ندارد. نه در مقدمه و نه در فصول مستقل کتاب، درباره‌ی بنیاد روش شناختی این تاریخ نگاری سخنی به میان نیامده است، و به همین دلیل می‌توان ادعا کرد که در این مورد هیچ گونه همکاری روش شناختی میان رشته‌ای میان تاریخ و علوم سیاسی صورت نگرفته است.
چهارمین متن بررسی شده تاریخ تحولات سیاسی ایرانی نوشته‌ی موسی نجفی است. هرچند نویسنده در معرفی ویژگی‌های کتاب خود از همکاری میان رشته‌ای در قالب «امتزاج» «با نوعی مباحث اندیشه‌ی سیاسی و اجتماعی» سخن گفته است، مصادیق چنین امتزاجی معلوم نیست. در فهرست کتاب، هیچ نشانه‌ای از کار بستن مفهوم بندی‌های متعلق به علوم سیاسی به چشم نمی‌خورد. نه مفاهیم تخصصی و نیمه تخصصی رشته‌ی علوم سیاسی در فهرست وجود دارد و نه در مقدمه‌ی کتاب از کاربست چارچوب نظری معین برای بازشناسی رویدادها و تحولات سیاسی گفته شده است (نجفی، 1383، ص «فهرست» و «مقدمه»).
بنابراین، متونی که برای نمونه بررسی کردیم حکایت از آن دارند که همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی بسیار ناچیز و در مواردی حتی در حد صفر است. اگر قاعدتاً تاریخ سیاسی را مهم ترین عرصه و نمود این همکاری میان رشته‌ای بدانیم، بررسی موارد نام برده نشان می‌دهد که در نگارش تاریخ سیاسی استفاده‌ی چندانی از دستاوردهای مفهومی و روشی علوم سیاسی صورت نگرفته است. هرچند در مواردی، مانند کتاب یحیی فوزی، شاهد کاربست مفاهیم نیمه- تخصصی و گاهی تخصصی علوم سیاسی هستیم، کاربست نظام مفهومی (مانند رهیافت‌ها و نظریه‌های متعلق به علم سیاست) محلی از اعراب ندارد. استفاده از روش شناسی‌های متعلق به علوم سیاسی برای نگارش تاریخ سیاسی نیز هیچ گونه مصداقی ندارد.
البته، اگر به ویژگی‌های جامعه‌ی آماری و جامعه‌ی نمونه توجه داشته باشیم، به این نتیجه می‌رسیم که شاید همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی حتی ضعیف‌تر و کمرنگ‌تر باشد. چنان که پیش تر بیان شد، شمار کتاب‌هایی که موضوع یا موضوع اصلی آنها تاریخ سیاسی ایران است به کتاب‌هایی با عنوان «تاریخ سیاسی ایران» یا «تاریخ تحولات سیاسی ایران» یا «تحولات سیاسی ایران» محدود نمی‌شوند و بسیار بیشتر است. ولی، در این بررسی، جامعه‌ی آماری و جامعه‌ی نمونه را به کتاب‌هایی با چنان عناوینی محدود کردیم. اگر میزان همکاری میان رشته‌ای در کتاب‌هایی با آن عناوین (که قاعدتاً باید بیش از تاریخ نگاری‌های دیگر از دستاوردهای مفهومی و روشی علوم سیاسی استفاده کرده باشند) چنین ضعیف و ناچیز باشد، در تاریخ نگاری‌های فاقد چنان عناوینی قاعدتاً ضعیف‌تر و ناچیزتر خواهد بود.

نتیجه

هستی‌ها، به ویژه هستی‌های انسانی- اجتماعی، بسیار پرشمار و گوناگون و کثیر الوجه هستند و نسبت‌های بسیار پیچیده‌ای با یکدیگر دارند که شناخت آنها صرفاً به واسطه‌ی مفهوم بندی (شامل مفهوم و نظام مفهومی) امکان پذیر است. ولی همین پرشماری، گوناگونی، کثیر الوجه بودن و داشتن نسبت‌های پیچیده امکان ساختن و پرداختن مفهوم بندی واحد و جامع و مانع را از بین می‌برد. بنابراین، معرفت‌ها و رشته‌های علمی مختلف شکل می‌گیرد که هر کدام از آنها وجوه و نسبت‌هایی از هستی‌های معین را مطالعه می‌کنند و، متناسب با موضوع مورد مطالعه‌ی خود، مفهوم بندی‌ها و روش‌های معینی تولید و بازتولید می‌کنند.
از آنجا که در هیچ رشته‌ای نمی‌توان تمام وجوه و نسبت‌های هستی مورد بررسی آن رشته را مطالعه کرد، به همکاری با دیگر رشته‌ها نیاز است، تا با بهره گیری از دستاوردهای مفهومی و روشی آنها شناخت دقیق تر، جامع تر و معتبرتری از آن هستی به دست آید. همکاری میان رشته‌ای یا پژوهش میان رشته‌ای به همین داد و ستد و ترکیب دستاوردهای مفهومی و روشی دو یا چند رشته برای بررسی بهتر یک موضوع یا حل مسئله گفته می‌شود. بنابراین همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی هم چیزی جز استفاده از مفهوم بندی‌ها و روش شناسی‌های دو رشته برای شناخت بهتر وجوه و نسبت‌های هستی معین یا مسئله‌ی معین نیست.
از آنجا که این همکاری عمدتاً در عرصه‌ی تاریخ سیاسی یا شناخت رویدادها و تحولات سیاسی گذشته مصداق پیدا می‌کند، برای ارزیابی وضعیت همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی، نمونه‌هایی از کتاب‌های راجع به تاریخ سیاسی ایران را بررسی کردیم تا مشخص کنیم که برای نگارش تاریخ سیاسی ایران چگونه و تا چه اندازه از دستاوردهای مفهومی و روشی علوم سیاسی استفاده شده است. بررسی محتوای کتاب‌ها حکایت از آن دارد که همکاری میان رشته‌ای مورد نظر بسیار ضعیف است. در بازشناسی رویدادها و تحولات سیاسی ایران در قالب این متون هرچند از برخی مفاهیم عمدتاً نیمه- تخصصی علوم سیاسی استفاده شده است. بهره گیری از نظام‌های مفهومی و روش‌های متعلق به علوم سیاسی هیچ محلی از اعراب ندارد و مورخان بدون بهره گیری از چارچوب‌های نظری و روش‌های متناسب گذشته‌ی سیاسی ایران را بازسازی کرده‌اند.
این ضعف همکاری میان رشته‌ای البته پیامدهایی برای تاریخ سیاسی داشته است که مهم‌ترین آنها در غلتیدن تاریخ سیاسی به نوعی گاه شمارگونگی است. از آنجا که پژوهش روشمند نیازمند نوعی تعریف و مفهوم بندی است، در نتیجه‌ی فقدان یا ابهام تعریف و مفهوم بندی تاریخ سیاسی، معمولاً نگارش تاریخ سیاسی بر روش مشخص و موجهی استوار نمی‌شود و پای بندی روش شناختی از میان می‌رود. بنابراین، در اکثر نوشته‌های راجع به تاریخ سیاسی، نه تنها چارچوب مفهومی مشخصی وجود ندارد، روش معینی هم در‌ کار نیست. در اغلب موارد، بازشناسی گذشته صرفاً بر نوعی زمانی و نظم گاه شمارانه استوار است و بس.
پیامد دیگر مخدوش شدن هویت تاریخ سیاسی است. اکثر نوشته‌هایی که (بر اساس عنوان و/ یا موضوع) در «رده تاریخ سیاسی» قرار می‌گیرند نه تنها هیچ گونه تعریف و مفهوم بندی مشخصی از تاریخ سیاسی را دربر نمی‌گیرند، تابع روش شناسی معینی هم نیستند. در واقع دست «مورخ» به اندازه‌ای باز است که می‌تواند آنچه را می‌خواهد موضوعی سیاسی تعریف کند و بدون پای بندی به روش مشخصی تاریخ آن را بنویسد. به بیان دیگر، از آنجا که هر موضوع تاریخی را می‌توان سیاسی دانست و هر «روشی» را می‌توان برای نگارش تاریخ سیاسی به کار بست، در واقع تاریخ سیاسی، به معنای دقیق کلمه، نه موضوع مشخصی دارد، نه روش مشخصی.
هرچند این تنوع و تعدد را می‌توان دال بر غنا و گستردگی و پیچیدگی حوزه‌ی تاریخ سیاسی دانست، میزان تنوع و تعدد چنان بالاست که هویت تاریخ سیاسی را به منزله‌ی نوعی شناخت یا معرفت تاریخی مخدوش می‌کند. اگر حدومرز هستی شناسانه و روش شناسانه‌ای برای بازشناسی هستی‌های سیاسی تاریخی و بازسازی آن هستی‌ها وجود نداشته باشد، در واقع تاریخ سیاسی هویت خود را از دست می‌دهد. معرفتی را که نه موضوع مشخص دارد و نه روش معین به چه معنی می‌توان نوعی معرفت علمی دانست. همین حد و مرزهای مبهم و درهم ریخته باعث شده است تا بتوان هرآنچه را در رده‌ی انواع دیگر تاریخ (مانند تاریخ اجتماعی، تاریخ اقتصادی، تاریخ فرهنگی و تاریخ نظامی) قرار نمی‌گیرد تاریخ سیاسی نام نهاد. پیتر کلارک، استاد تاریخ دانشگاه کمبریج، هم به این نکته اشاره می‌کند، وقتی می‌گوید «مطمئنم که علایق متنوع من را فقط به این دلیل باید به عنوان موضوع تاریخ سیاسی تعریف کرد که ذیل حوزه‌های متعارف دیگر تاریخ قرار نمی‌گیرند» (Burk, 1985, p 8).
به نظر می‌رسد از جمله راهکارهای مؤثر برای تعدیل چنین بحران و آشفتگی ناشی از ضعف همکاری میان رشته‌ای در عرصه‌ی تاریخ سیاسی ارتقای پای بندی به تعریف تاریخ سیاسی است. هرچند تاریخ سیاسی عمده ترین دغدغه‌ی مورخان است و بسیار بیشتر از دیگر حوزه‌ها و تاریخ نگاری نوشته و خوانده می‌شود، در اکثریت قریب به اتفاق موارد تعریفی از تاریخ سیاسی به دست داده نمی‌شود. اگر فعالان عرصه تاریخ سیاسی کم و بیش به تعریف تاریخ سیاسی پای بند باشند، این پای بندی نسبی نوعی پای بندی مفهومی و روشی را در پی خواهد داشت. به عبارتی، اگر مورخ بپذیرد که تعریفی از تاریخ سیاسی را مبنای تاریخ نگاری قرار دهد، قاعدتاً به نوعی مفهوم بندی مشخص هم پای بند خواهد بود، و همین پای بندی باعث نوعی دغدغه‌های روش شناختی می‌شود.
به میزانی که دغدغه‌های مفهومی و روشی مورخان تاریخ سیاسی افزایش یابد، بستر مناسب تری برای همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی فراهم می‌شود. اگر نویسنده‌ی تاریخ سیاسی در پی تعریف موجه و معتبری از امر سیاسی باشد، قاعدتاً نیازمند بهره گیری از دستاوردهای علوم سیاسی خواهد بود. دست یابی به چارچوب نظری و روش شناسی مناسب برای بازشناسی تحول امر سیاسی نیز باز در گرو توسل به دارایی‌های مفهومی و روشی علوم سیاسی است. بنابراین تعدیل بحران و آشفتگی در عرصه‌ی تاریخ سیاسی که از ضعف همکاری تاریخ با علوم سیاسی ناشی می‌شود در گرو توجه بیشتر به مسائل مفهومی و روشی است، و افزایش توجه به چنین مسائلی به ارتقای همکاری میان رشته‌ای تاریخ و علوم سیاسی خواهد انجامید.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی Ahmad, golmohamadi@gmail.com.
2. مطابق فهرست اخذ شده از پایگاه کتابخانه ملی ایران، کتاب‌های دارای چنین عناوین محدود عبارت‌اند از تاریخ سیاسی [ایرانی دوره] اشکانی نوشته‌ی نیلسون کارل دوبواز؛ تاریخ سیاسی [ایران دوره] پارت نوشته‌ی نیلسون کارل دوبواز؛ تاریخ سیاسی [ایرانی دوره] هخامنشی نوشته‌ی داندامایف؛ نگاهی به تاریخ سیاسی ایران نوشته‌ی بنی صدر؛ تاریخ سیاسی معاصر ایرانی نوشته‌ی جلال الدین مدنی.

منابع تحقیق :
- زیباکلام، صادق (1383). تحولات سیاسی و اجتماعی ایرانی، تهران: سمت.
- فوزی، یحیی (1384). تحولات سیاسی و اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، تهران: عروج.
- مدنی، سید جلال الدین (1361). تاریخ سیاسی ایرانی، تهران: دفتر انتشارات اسلامی.
- مکالا، سی بی بین (1387). بادهای علم تاریخ، ترجمه‌ی گل محمدی، تهران: نی.
- نجفی، موسی (1383). تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
- Bevir, Mark (2008). “Meta-Methodology: Clearing the Underbrush”, The Oxford Handbook of Political Methodology, Box-Steffensmeier, Henry E. Brady and David Collier (eds), Oxford: Oxford University Press.
- Burk, Kathleen (1985). “What is Political History?”, History Today, v.35, issue1, January 1985.
- Hall, Stuart (ed.) (1997). Representation, London: SAGE, in association with Open University Press.
- Pompa, Leon (2003), “Philosophy of History”, The Blackwell Companion to Philosophy, second edition, Nicholas Bunnin and E. P. Tsui-James (eds.), Oxford: Blackwell.
- Skinner, Debra (2008). “Interdisciplinary Research”. The SAGE Encyclopedia of Oualitative Research Methods, Lisa M. Given (ed.) London: SAGE Publications, Inc.

منبع مقاله :
به کوشش داریوش رحمانیان؛ (1392)، مجموعه مقالات همایش تاریخ و همکاری‌های میان رشته‌ای، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.