طرح مسئله
یکی از حوزههای اخلاق کاربردی، اخلاق تبلیغات است و برحسب گونههای مختلف تبلیغات مانند تجاری، سیاسی و دینی مباحث اخلاقی خاصی به میان میآید. تبلیغ دین در اثربخشی، کارآیی و نیز سازگاری درونی محتاج اخلاق دینی تبلیغ است. این مقاله با چنین رهیافتی به بحث از اخلاق تبلیغات دینی میپردازد. این نوشتار با تحلیل مفهومی «دین» و «اخلاق» و بیان خصوصیات مبلغ و شرایط تبلیغ به بحث از اخلاق در تبلیغ دین میپردازد. برای روشن شدن نقش اخلاق در تبلیغ دین، مبلّغ را در سه جبهه معرّفی کرده است. یکی در جبههی عمومی، صرفنظر از دین و آیین مخاطبان و دیگری در جبههی مؤمنان و سومی در جبههی غیر مؤمنها. بحث از نقش اخلاق در تبلیغ دین محتاج توضیح سه مفهوم دین، اخلاق و تبلیغ است.1. دین
دین به معنای اعم، شامل هر کیش و آئینی است که انسان را به نحوی با عالم غیب ارتباط میدهد و به گونهای او را به پرستش و کرنش وامیدارد. در قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام، مأمور شده است که به کافران بگوید: «شما را دینی است و مرا دینی».(1) در آیهی دیگر میفرماید: «هر کس دینی غیر از اسلام بپذیرد، هرگز از او پذیرفته نمیشود».(2) از این دو آیه استفاده میشود که دین معنای عامی دارد: هم شامل دین اسلام و دین پیامبر میشود و هم ادیان دیگر. قرآن کریم هنگامی که از فطرت الهی انسان سخن میگوید، میفرماید: «این، همان دین پایدار است».(3) از این آیه استفاده میشود که دین پایدار است یا غیرپایدار، آنچه در فطرت پاک انسان ریشه دوانیده است، همان دینی است که از قوام و دوام برخوردار است و هرگز- تحت تأثیر هواهای نفسانی و فراز و نشیبهای زندگی فردی و اجتماعی- دستخوش زوال نمیشود. در آیهی دیگر میفرماید: «آگاه باشید که دین خالص از آن خداست».(4) به همین جهت است که دربارهی اهل کتاب- که دستخوش تفرقه شدهاند- میگوید: «آنها مأمور نشده بودند مگر برای دین که خدای را پرستش کنند. در حالی که دین را برای او خالص کردهاند».(5) از این دو آیه استفاده میشود که خداپرستان بر دو قسماند: آنهایی که بر دین خالص روی آورده و مخلص شدهاند و آنهایی که چنین نیستند. و سرانجام در آیهی دیگری فرموده است: «دین در نزد خدا همان اسلام است».(6) از این آیه نیز استفاده میشود که دینی که نزد خدا مقبول است، اسلام است. پس دینی که غیر از اسلام باشد، مقبول خدای متعال نیست. در روایات ما آمده است که اسلام- یعنی اسلام به معنای اخص که تنها مسلمانانی را شامل میشود که معتقد به امامت و اهل ولایت باشند- بر پنج ستون استوار است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت. سپس توضیح داده شده است که هیچ یک از ستونهای یاد شده به سان ندای ولایت نیست. ولایت مفتاح سایر اعمال است و اگر کسی روزها روزه گیرد و شبها عبادت کند و مالش را صدقه دهد و همه ساله حج به جای آورد، ولی ولایت را نشناسد و اعمالش به دلالت او نباشد، از اهل ایمان نیست و از پاداش محروم است. مفهوم دین را نمیتوان بدون مفهوم اسلام تحلیل کرد: اسلام در دو معنی استعمال شده است: یکی معنای اعم که همهی ادیان الهی را شامل میشود این معنای اعم، عبارت است از تسلیم بودن در برابر خدای متعال و ارادهی تکوینی و تشریعی او.حضرت یعقوب در بستر مرگ به فرزندان خود میگوید: «مبادا جز در حال اسلام بمیرید».(7) حضرت سلیمان به ملکهی صبا مینویسد: «بر من برتری مجویید و در حالتی که اسلام آوردهاید، نزد من آیید».(8)
مقابل این معنای اسلام، کفر است. در زمان هر پیامبری از پیامبران اولوالعزم، مسلم کسی بود که به یگانگی خدا و نبوّت خاصهی آخرین پیامبر اولوالعزم، شهادت دهد. نوحیان لازم بود بعد از اقرار به یگانگی خدا به نبوت خاصهی نوح و ابراهیمیان بعد از اقرار به یگانگی خدا، به نبوت خاصّهی آخرین پیامبر اوالوالعزم، شهادت دهد. نوحیان لازم بود بعد از اقرار به یگانگی خدا، به نبوت خاصهی ابراهیم و کلیمیان بعد از اقرار به یگانگی خدا، به نبوت خاصهی موسی و مسیحیان بعد از اقرار به یگانگی خدا به نبوّت خاصهی عیسی و محمدیان بعد از اقرار به یگانگی خدا به نبوت خاصهی پیامبر آخرالزمان شهادت دهند. همهی کسانی که نبوّت خاصه انبیاء اولوالعزم را پذیرفتهاند، مسلماند. آن که بعضی را پذیرفته و بعضی را نپذیرفته است، مسلم نیست. یهودیانی که عیسی را نپذیرفتهاند، کافرند. مسیحیان و یهودیانی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نبوّت ختمیّه نپذیرفتهاند، کافرند. امروز اگر مسلمانان ما دربارهی نبوت نوح یا ابراهیم یا موسی یا عیسی- آنگونه که قرآن معرفی کرده است- تشکیک کنند، کافرند. مسلمان کسی است که به همهی کتب آسمانی و فرشتگان و پیامبران خدا معتقد و مؤمن باشد.
«پیامبر و مؤمنان به آنچه از جانب پروردگارشان نازل شده است، ایمان آوردهاند، همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران خدا ایمان آورده و گفتهاند میان پیامبرانش فرق نمیگذاریم. پروردگارا، شنیدیم و اسباب آمرزش تو را اطاعت کردیم و بازگشت ما به سوی توست».(9)
معنای دیگر اسلام، معنای خاصّ است. به این معنای خاصّ، تنها پیروان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلم شمرده میشوند. این نام را پیشاپیش خدای متعال به آنها داده است: «پیرو کیش پدرتان ابراهیم باشید. خدای متعال در کتب پیشین و در این قرآن شما را مسلم نامیده است».(10)
امروز به جز پیروان اسلام- که به خاطر اقرار به یگانگی خدا و نبوّت خاصّهی پیامبر خاتم و نبوّت عامّهی پیامبران گذشته، مسلم شمرده میشوند... همهی پیروان ادیان گذشته و انبیاء سلف، کافرند. هرچند بتوان به کلیمیان و مسیحیانی که به مقتضای آئین خود عمل میکنند و نسبت به دین حق، جاهل قاصرند، مسلم- به معنای اعم- اطلاق کرد.
نسبت میان اسلام- به معنای خاصّ- و ایمان، عموم و خصوص مطلق است. یعنی: هر مؤمنی مسلم است، ولی لازم نیست که هر مسلمی مؤمن باشد؛ چرا که اسلام به اقرار به شهادتین محقق میشود و فایدهی آن طهارت بدن و ارث بردن از مسلمان و تناکح و محترم بودن خون انسان است؛ بدون این که شخصی که اقرار به شهادتین کرده، مستحق پاداش اخروی باشد، ولی ایمان هم فایدهی دنیوی دارد و هم فایدهی اخروی یعنی شخص مؤمن، مستحق پاداش اعمال است.
مسلم مؤمن کسی است که علاوه بر اقرار شهادتین اهل ولایت باشد. یعنی امامت و ولایت جانشینان معصوم پیامبر خدا را تصدیق کند و قول و فعل و تقریر آنها را حجّت بداند.
در روایات ما آمده است که اسلام- یعنی اسلام به معنای اخص که تنها مسلمانانی را شامل میشود که معتقد به امامت و اهل ولایت باشند- بر پنج ستون استوار است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت. سپس توضیح داده شده است که هیچ یک از ستونهای یاد شده به سان ندای ولایت نیست. ولایت مفتاح سایر اعمال است و اگر کسی روزها روزه گیرد و شبها عبادت کند و مالش را صدقه دهد و همه ساله حج به جای آورد، ولی ولایت را نشناسد و اعمالش به دلالت او نباشد، از اهل ایمان نیست و از پاداش محروم است.
1- لَو أنَّ رَجلاً قامَ لَیلهُ وصام وَ نَهارهُ وَ تَصدَّقَ بجَمیعِ ما لِه وَ حَجَّ جَمیعَ دَهرِه وَ لَم یعرِف وِلایَة وَلِیَّ الله فَیوالیهُ وَ یَکوُنُ جَمیعُ أعمالِه بِدلالَتِه إلیهِ ما کانَ لَهُ عَلی اللهِ حَقَّ فی ثَوابِه وَ لاکانَ مِن أهلِ الایمانِ.(11)
به همین ملاحظه است که کفر بر سه معنای عام و خاص و اخص، اطلاق میشود. کفر به معنای عام در برابر اسلام به معنای عامّ و کفر به معنای خاص در برابر اسلام به معنای خاص و کفر به معنای اخص، در برابر اسلام به معنای اخص یعنی در برابر ایمان است. همهی مسلمانان جهان به لحاظ طهارت و ارث و حرمت جان و مال و ناموس یکسانند و شکستن حریم آنها به هر عنوانی باشد، خلاف کتاب و سنت است، ولی مسلمانان مؤمن به امانت و ولایت علاوه بر مزایای مادّی و دنیوی از مزایای معنوی و اخروی اسلام نیز برخوردارند.
2. تبلیغ
تبلیغ یعنی رسانیدن پیام به مردم، در اینجا مقصود رساندن پیام دین است. مبلّغ دین اسلام نمیخواهد هرگونه دین و آئینی را تبلیغ کند؛ بلکه او میخواهد پیام خدا را که در قرآن آمده یا نیامده به مردم برساند. در درجهی اوّل، شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مبلّغ بود و آنچه به او وحی شده بود- اعم از این که وحی قرآنی باشد یا غیرقرآنی- به مردم ابلاغ میکرد. خدای متعال به او فرمود: «ای پیامبر، آنچه به تو از جانب پروردگارت نازل شده، تبلیغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت خدای را تبلیغ نکردهای و خدای متعال تو را از شرّ مردم حفظ میکند. خدای متعال، کافران را هدایت نمیکند».(12)خدای متعال در برخی از آیات تصریح کرده است که کار رسول منحصر در بلاغ و ابلاغ است. یکجا میگوید: «خدا و رسول را اطاعت کنید. اگر روی گردان شوید تنها بر پیامبر ما پیامرسانی آشکار است».(13) در جایی دیگر میگوید: «بگو: خدا و رسول را اطاعت کنید و اگر روی گردان شوید، تکلیف او برعهدهی خودش و تکلیف شما برعهدهی شماست و اگر اطاعتش کنید، هدایت میشوید و بر پیامبر، جز پیامرسانی آشکار نیست».(14)
پس از پیامبر، نقش مهم تبلیغ را باید پیروان راستین او برعهده گیرند. اینان باید پیام کتاب و سنت را به مردم ابلاغ کنند. این نقش حساس را امامان معصوم برعهده گرفتند و در حقیقت، مصداق آیهی زیر بودند: «آنان که پیامهای خدای را تبلیغ میکند و از او میترسند و از هیچ کس جز خدا نمیترسند».(15)
آنها ادامه دهندهی راه انبیاء بودند و «بلاغ مبین» را به خوبی ایفاء کردند. تبلیغ رسالت، یکی از سنّتهای الهی است که انبیاء و ائمه، آن را استمرار بخشیدند.(16) از آن پس نوبت پیروان آنهاست که راه آنها را ادامه دهند.
شرایط مبلغ
هر کسی نمیتواند مبلّغ دین باشد، به ویژه دین اسلام که محور بحث است، آن هم اسلام به معنای اخص که تنها اسلام امامت و اسلام ولایت را شامل است و صد البته که مبلّغ اسلام به معنای اخص، مبلغ اسلام خاص و عام نیز هم نیست؛ این مبلّغ اسلام امامت و ولایت است که همهی مراتب دیگر را تبلیغ میکند.نام احمد نام جمله انبیاست *** چون که صد آمد نود هم پیش ماست
به همان نسبت که اسلام اخص محدودیت و خلوص پیدا میکند، مبلّغ آن نیز باید از شرایط عام هر مبلغ، دارای شرایط ویژهای باشد. در حقیقت، مبلّغ باید تحقّق بخش آن بلاغ مبین باشد که در قرآن کریم، به عنوان کار ویژه پیامبران و فرستادگان خدا معرّفی شده است. به همین جهت است که او باید:
یک، دین اسلام را- به ویژه اسلام امامت و ولایت- به خوبی بشناسد. دو، بر شبهات و اشکالاتی که از سوی مخالفین مطرح میشود، اشراف داشته باشد و بتواند در مقام بحث و مناظرهی شفاهی یا قلمی آنها را محکوم کند.
سه، او باید به آنچه میگوید، معتقد باشد و در مقام عمل، به گونهای رفتار کند که اعتماد گیرندگان پیام را به خود جلب نماید و مردم، بیشتر از آن که تحت تأثیر گفتار او باشند، از رفتار و اخلاق او الهام گیرند. در روایت آمده است که: «مردم را دعوت کنندهی به راه راست باشید، نه به وسیلهی زبانهایتان. باید از شما پرهیزکاری و اجتهاد و نماز و نیکی ببینند؛ زیرا اینها دعوت کنندهاند».(17)
چهار، او باید نخست خود را بسازد، تا بتواند دیگران را بسازد.
ذات نایافته از هستی بخش *** کی تواند که شود هستی بخش
امام علی (علیه السلام) فرمود: «هر کس خود را برای پیشوایی مردم نصب کند، باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خود پردازد و باید ادب کردن او به روش و رفتار، پیش از ادب کردن او به زبان باشد. و تعلیم دهنده و ادب کنندهی خویشتن، بیشتر سزاوار تعظیم و تحلیل است، تا تعلیم دهنده و ادب کنندهی دیگران».(18)
پنج، او باید برای مخاطبان خود، جاذبه داشته باشد، نه دافعه. واضح است که مقصود، جاذبه یا دافعهی مطلق نیست. چنین جاذبه یا دافعهای نه ممکن است و نه مفید و مطلوب. انبیاء و اولیاء عظام، هم جاذبه داشتهاند و هم دافعه، آنها نیکیها و راستیها و حقایق را جذب میکردند و بدیها و کژیها و باطلها را از خود میراندند و به همین لحاظ بود که انسانهای نیک و راست و پیرو حقیقت، همچون پروانه بر گرد شمع وجودشان میچرخیدند و انسانهای بد و کژ و باطلپرست را در صورتی که قابل اصلاح نبودند، از خود میراندند و در صورتی که قابل اصلاح بودند، با اخلاق نیکو و محبّت و گذشت، آنها را جذب میکردند و تحت تربیت صحیح قرارشان میدادند.
اینجاست که نقش اخلاق- به معنای صحیح و دقیق کلمه- در تبلیغ دین آشکار میشود. مبلغ باید در پرتو اخلاق اسلامی، به گونهای رفتار کند که تجلّیبخش جاذبه و دافعهی همهی اولیاء دین- به ویژه اولیاء دین اسلام- باشد. اگر مبلّغ به زبان قال و حال، حال و قال پرچمداران اسلام ولائی را منعکس کند، بهتر میتواند جذابیّت داشته باشد و ارواح مستعدّی که طالب نورند، نه نار، و طالب حقّند، نه باطل و طالب ایمان و اخلاصاند. نه کفر و نفاق، به خود جذب کند. طبیعی است که هرجا جاذبهای باشد، دافعهای هم هست. آن که اهل ایمان و اخلاص است، کفر و نفاق را جذب نمیکند، بلکه آن را دفع میکند.
برای اینکه مبلغ بتواند از فواید و خواصّ جاذبه و دافعه، به خوبی بهرهمند شود و از مزایا و فواید اخلاق در تبلیغات خویش، به طور کامل استفاده کند، باید از سه روش بهره گیرد: یکی عمومی و همگانی و یک روش در ارتباط با خودیها و یک روش در ارتباط با غیرخودیها.
الف- روش عمومی:
روش عمومی تبلیغ دین نزد همهی انبیاء بشارت و انذار است.(19)خدای متعال پیامبرانی برانگیخت که بشارت دهنده و انذار کننده بودند.
و نیز میفرماید: «پیامبرانی بشارت دهنده و انذار کننده؛ تا برای مردم، بعد از پیامبران بر خدا حجّتی باقی نماید».(20)
در آیات متعدّدی به پیامبر گرامی اسلام دستور داده شده که از شیوهی بشارت و انذار استفاده کند. یعنی مردم را به نتایج ایمان و اعمال پسندیده امیدوار کند و آنها را از نتایج شوم کفر و نفاق و شرک و ظلم به خود و دیگران و معصیت و نافرمانی خدای متعال بترساند.
در اینجا پیامبر در نقش یک طبیب مهربان عمل میکند. طبیب، خیرخواه و دوست بیمار است و میکوشد که با انذار و بشارت طبیبانه، او را به آنچه موجب شفای اوست، تشویق و از آنچه موجب طولانی شدن بیماری یا مرگ اوست، انذار کند.(21)
از آنجا که انسان، به طور طبیعی و فطری طالب کمال و فلاح و رستگاری و گریزندهی از نقصان و خسران و گرفتاری است، اگر به کسی اعتماد و اطمینان پیدا کند و نسبت به آگاهی و خیرخواهی او منکر یا مردّد نباشد و دعوت کننده با محبّت و اخلاص با او سخن گوید، قطعاً میپذیرد و در برابرش سر تسلیم فرو میآورد. مهم این است که دعوت کننده با بصیرت و درایت و سعهی صدر و خلق و خوی پسندیده، اعتماد و اطمینان او را به خود جلب کند.
مبلّغ باید از این خصیصهی کمالجویی بشری حداکثر استفاده را بکند و با به کارگیری دقیق و صحیح بشارت و انذار با هم یا هر کدام به حسب مورد، مخاطبان را با محتوای پیام خود آشنا کند.
اگر انسانها در برابر انبیاء ایستادهاند، به خاطر انکار ارتباط آنها با عالم غیب یا انکار خیرخواهی آنها یا هر دو بوده است. در اینجا قصور یا تقصیر، متوجه انبیاء نبوده، بلکه خود آنها قاصر یا مقصّر بودهاند. مبارزات و جهاد، به خاطر برداشتن اسباب قصور یا تقصیر و زایل کردن موانعی بود که به خاطر حفظ موقعیت خود، مستکبرانه در برابر انبیاء الهی میایستادند و تبلیغات آنها را خنثی میکردند.
از آنجا که بشارت و انذار باید به گونهای باشد که هم از مبانی علمی و نظری بهره گیرد و هم از ابزار خطابه و موعظه استفاده کند و هم در مقام بحث و مناظره، شیوه جدال احسن را به کار گیرد، خدای متعال به پیامبر اسلام میگوید: «با حکمت و موعظهی نیکو، به راه پروردگارت فرا بخوان و با آنها با آنچه نیکوتر است، جدال کن».(22)
هیچ کدام از این ابزارها سهگانه، با دشمنی و ستیز و خشونت، همراه نیست. اصولاً زبان علم و حکمت، زبان محبت است. عالم و حکیم، میکوشند که طفل جان مخاطب را از پستان علم و حکمت، اشباع کنند. سقراط، خود را دایهی نفوس معرّفی میکرد. او معتقد بود که دایگی را از مادرش به ارث برده است. با این فرق که مادرش دایهی اجسام و اجساد بود و او دایهی ارواح و قلوب.
آنچه واعظ متعّظ را به موعظهی نیکو وامیدارد، محبّت وی نسبت به شنونده است. او گرفتاری و بدبختی مخاطب را گرفتاری و بدبختی خود میشمارد و همان اندازه که به حال خویش حسرت میخورد و از قصورات و تقصیرات خود، پریشان و پشیمان است، برای شنونده هم حسرت میخورد و میکوشد که او را از تقصیراتش پشیمان کند و از قصوراتش بکاهد و روحیهی حسرت و پریشانی و پشیمانی را در او تقویت کند، تا بتواند هرچه بهتر و بیشتر از فرصتهای باقیمانده بهرهمند شود. پیامبر بزرگ اسلام به قدری نسبت به سرنوشت امّت، حساس بود که حسرتش از حد گذشته بود و به همین جهت، خدای متعال به او فرمود: «مبادا جان تو به خاطر حسرت بر آنها از دست برود».(23)
در جدال و مناظره باید دعوت کننده، بهترین و نیکوترین شیوه را انتخاب کند. چنین شیوهای ملازم است با احترام به طرف مقابل و تحمّل داشتن برای شنیدن نظرات و عقاید او و آماده شدن برای نشان دادن نقاط ضعف و اشکالات نظراتش بدون پرخاش و خشونت و اهانت و تحقیر.
دعوتکنندهای که با ابزار حکمت و موعظهی حسنه و جدال احسن به میدان آمده است، میتواند سه طایفه را به خود جذب کند و آنها را با خود همراه سازد: یکی طالبان علم و حکمت، دیگری تشنگان شربت زلال موعظهی نیکو و دلنشین، سومی آنهایی که اهل بحث و مناظرهاند و خود را صاحب ایده و اندیشه و نظر میدانند. کسی که بر کرسی جدال احسن تکیه زده است، باید بتواند اندیشهی طرف مقابل را به لحاظ مبانی و ساختار و لوازم و آثار مورد نقد قرار دهد و ذهن او را به پذیرش حقیقت، نزدیک کند و در شبههزدایی باید ماهر و استاد باشد.
در این راه میتوان از روش ائمهی اطهار (علیهم السلام) بهرهمند شد. کتاب احتجاج طبرسی شیوهی مجادلات و مناظرات آن بزرگواران را به خوبی معرفی کرده است.
امامان شیعه (علیهم السلام) الگوی کامل دعوت و تبلیغ بودهاند. آنچه بر روش ایشان- چه در مقام تعلیم حکمت و چه در مقام موعظهی حسنه و چه در مقام جدال احسن و مناظره- حاکمیّت مطلق داشته، اخلاق مهرورزی و جاذبه محبّت است. آری
درس معلّم ار بود جاذبهی محبّتی *** جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
ب- در ارتباط با خودیها.
قرآن کریم در ارتباط با خودیها- یعنی آنهایی که دعوت پیامبر را پذیرفته و در برابر او سر تسلیم فرو آوردهاند- دستوراتی داده است که رعایت آنها بر جاذبهی دعوت کننده میافزاید و پیروان دین را پایداری و استقامت میافزاید. مبلغ باید همین دستورات را الگوی تبلیغات خود قرار دهد.1- خفض جناح.
در اینباره میگوید: «و پر و بال مهرورزی خود را برای آنها فرود آورد».(24)2- شدّت ناراحتی و حریص بودن.
پیامبر گرامی اسلام بر ناراحتی و گرفتاری پیروان خویش، بیتفاوت نبود، بلکه ناراحتی و گرفتاری آنها را ناراحتی و گرفتاری خود میدانست. میتوان گفت: آن اندازه که برای ناراحتی آنها ناراحت میشد، برای ناراحتی خودش ناراحت نبود. در اینباره میفرماید: «پیامبری از خودتان به سوی شما آمد که مشقت شما بر او دشوار است و بر ایمان شما حریص است».(25) پس به او توصیه میکند که اگر با همه مهرورزیها و صمیمیتها باز هم رویگردان شوند نگران نباشد و به خدا توکل کند که او پروردگار و صاحب عرش عظیم است.(26)3
- رأفت و رحمت.
اگر رحمت را به عنوان رحمت عام مطرح کنیم، او برای همهی عالمیان رحمت است، اعم از این که بدانند یا ندانند و اعم از این که بخواهند یا نخواهند. در اینباره قرآن کریم میگوید: «و اگر رحمت را به عنوان رحمت خاص مطرح کنیم، او پیامآور رحمت ویژه و رأفت بیشائبه، نسبت به مؤمنان است».(27) در حقیقت، او هم مظهر رحمت رحمانی خداست که جهان هستی را فرا گرفته است و هم مظهر رحمت رحیمی خداست که ویژهی مؤمنان است و ظهور آن در عالم آخرت است که میان مؤمن و کافر، فرق گذاشته میشود و در این دنیا نیز مؤمنان از رحمت ویژهی الهی برخوردارند و از امدادهای الهی استفاده میکنند. اما آنهایی که مؤمن نیستند، هم در دنیا و هم در آخرت از فیض رحمت خاص الهی محرومند.(28)با توجه به این که جارّ و مجرور را مقدّم داشته، از آیه استفاده میشود که تنها مؤمنان از رأفت و رحمت نبوی برخوردارند.
4- در کنار آنها بودن با صبر و شکیبایی.
قرآن کریم در اینباره میگوید: «و صبورانه با کسانی باش که صبح و شام پروردگار خود را میخوانند و رضای او را میخواهند و هرگز به خاطر زینت و زیور زندگی دنیا چشمان خود را از آنها مگردان».(29)پیامبر خدا مطابق آیهی پیش مأمور بود که همواره جاذبهها را نسبت به مردم خداجوی تقویت کند و از اطاعت و همراهی آنهایی که پیرو هوای نفس بودند و در غفلت به سر میبردند و گرفتار افراط بودند، فاصله گیرد. همانطوری که پیامبر خدا مأمور بود که هرگز از کسانی که شب و روز به یاد خدایند، روی نگرداند و زینت زندگی دنیا را بر آنها ترجیح ندهد و همواره با آنها و در میان آنها باشد، مبلّغان دین نیز همین شیوهی الهی مردمی را دنبال کنند.
5- طلب آمرزش.
در برخی از آیات قرآنی، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شده است که برای مؤمنان اعم از زنان، جنگاوران، گنهکاران، استغفار کند.الف- زنان. اگر زنان بر ترک شرک و دزدی و زنا و کشتن فرزند و تهمت و معصیت با پیامبر خدا بیعت کنند، خدای متعال به او دستور میدهد که: «با آنها بیعت کن و بر ایشان طلب آمرزش کن».(30)
ب- جنگاوران. قرآن کریم مؤمنانی را که در امور اجتماعی- مانند جنگ و جبهه- بدون اذن و اجازه از پیامبر جدا نمیشوند، میستاید. سپس دستور میدهد که اگر مصلحت دید، به آنها اجازه انصراف دهد و بر ایشان استغفار کند «هر که را خواستی، اجازه بده و برای ایشان از خدا طلب آمرزش کن».(31)
ج- گنهکاران. قرآن کریم به گونهای گنهکاران را تشویق میکند که بعد از ارتکاب گناه به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تشرّف یابند و خود استغفار کنند و او نیز بر ایشان استغفار کند. در این صورت، مطمئن باشند که خدای متعال، توبهپذیر و رحیم است و آنها را مشمول عفو و رحمت و مغفرت خویش قرار میدهد: «اگر آنها هنگامی که به خود ظلم کردند، نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر برای آنها طلب آمرزش میکرد، خدای را توبهپذیر و رحیم مییافتند».(32) در این آیه، نشان داده شده است که پیامبر پیش خدای توّاب و رحیم آبروی دارد و این هر دو، نسبت به گنهکاران لطف و عنایتی دارند و آنها باید از این زمینهی لطف و محبّت، استفاده کنند و خود را در معرض دعای پیامبر- که از سر لطف و مهربانی است و توبهپذیری خداوند- که از سر رأفت و رحمت است- قرار دهند.
بیشتر بخوانید: شبهاتی دربارهی دین و اخلاق (1)
مبلّغی که میخواهد پیام خدا و رسول را به مردم ابلاغ کند، باید همان لطف و خیرخواهی باشد و همواره دعای خیرش را بدرقهی راه مخاطبان و گروندگان قرار دهد.
6- درود و صلوات بر دهندگان زکات.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام تکمیل رسالت و تعمیم تبلیغات خود، مأمور میشود که از توانگران زکات بگیرد و به مصارفی برساند که در قرآن کریم بیان شده است. به وسیلهی زکات، فقراء و مساکین از فقر و مسکنت رها میشوند و خلأهای اقتصادی و سیاسی برطرف میشود و عمران و آبادی رونق مییابد و اما برای دهندگان زکات فوایدی دارد که در آیهی زیر بیان شده است: «از اموال ایشان زکات بگیر، تا آنها را تطهیر و تزکیه کنی و بر آنها صلوات بفرست که مایهی آرامش آنهاست».(33)مقصود از تطهیر، در آیهی فوق، تطهیر جان و روان از لوث گناهکاران و آلایشهای مادی است؛ چرا که طهارت بر دو قسم است: یکی طهارت جسم از آلودگیهای ظاهری و دیگری طهارت جان،(34) و مقصود از تزکیه پرورش دادن روح و روان و برخوردار ساختن از رشد و تکامل است؛ چرا که زکات نیز به معنای رشد و نموی است که نتیجه برکات الهی است و امور دنیوی و اخروی هر دو را شامل میشود (35) و صلوات، جمع صلاه، به معنای دعا و تبریک تمجید است.(36) بدیهی است که دعای پیامبر و دیگر رهبران دینی، مؤمنان را آرامش میبخشد و سبب مجذوبیّت بیشتر آنها میشود.
مبلغان دینی باید نسبت به خودیها این چنین باشند و همواره اسباب رشد و تکامل آنها را فراهم سازند و با درود و سلام و صلوات خود به آنها آرامش بخشند و این، بهترین اخلاصی است که هم خودیها را با یکدیگر منسجم میکند و هم روابط صمیمانهی آنها را با مبلّغ استحکام میبخشد.
هر اندازه انسجام متدیّنان بیشتر و رابطهی آنها با روحانیان- که مبلّغان واقعی دینند- مستحکمتر و استوارتر باشد، زمینهی رشد و تعالی و تکامل برای همگان فراهمتر است.
7- مراعات عواطف و احساسات مؤمنان.
یکی از اصحاب پیامبر خدا به نام زید- که آزاد شده و پسر خواندهاش بود- با همسرش- که دختر عمّهی آن حضرت بود- سازگاری نداشت و علیرغم اصرار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر تفاهم و سازگاری از هم جدا شدند و آن حضرت برای این که نشان دهد که فرزندخوانده فرزند نیست و همسرش از محارم شمرده نمیشود، تصمیم داشت که برای شکستن یک سنّت غلط عربی با او ازدواج کند، ولی به خاطر رعایت عواطف و احساسات مردم، اقدام نمیکرد و سرانجام خدای متعال با نزول آیهای نشان داد که این کار باید صورت گیرد: «به یادآور هنگامیکه به آن کسی که مورد انعام خدا و تو قرار گرفته بود، میگفتی که همسرت را نگاه دار و از معصیت خدا بپرهیز و در دل خود پنهان میکردی آنچه را خدا آشکار میکرد و از مردم بیمناک بودی و خدا سزاوارتر است که از او بیمناک باشی. بعد از آن که زید از همسرش جدا شد، او را به تزویج تو درآوردیم، تا مؤمنان را در مورد همسران پسرخواندههایشان پس از جدایی آنها مضیقهای نباشد و فرمان خدا انجام شدنی است».(37)رهبر دینی و پیشوای روحانی مردم باید به منظور کسب موفقیت بیشتر، عواطف و احساسات مردم را با الهام از آیهی فوق، مراعات کند و از کارهایی که هرچند خلاف شرع نیست، ولی عرف مردم آنها را نمیپسندد، خودداری کند. البته مشروط بر این که رعایت افکار و عواطف و احساسات مردم، مستلزم مخالفت فرمان خدا نباشد که در این صورت، مبلغ باید به جای دین که از مردم بترسد، از خدا بترسد. به عنوان مثال، اگر ازدواج موقت یا تعدّد در زوجات در میان مردم نامطلوب است، بهتر است که مبلّغ از آنها اجتناب کند، یا اگر پارهای از تجملات و تشریفات مباح زندگی را مردم نمیپسندند و موجب بدبینی و انتقاد و گریز و نفرت آنها میشود، باید از آنها بپرهیزد و سادهزیستی را شعار و دثار خود قرار دهد. آنچه در آیهی فوق ذکر شده است، سنّت همهی پیامبران است. آنها موظّف بودند که فرائض الهی را مو به مو اجراء کنند و اگر دستوری داده میشد که در عرف تودهی مردم، مطلوب نبود، باید بدون هیچ ملاحظهای آن را به اجراء درمیآوردند. در اینباره فرمود: «این سنت در میان پیامبران گذشته استمرار داشته و فرمان خدا انجام شدنی است».(38) سپس انبیاء را به همان آیهای که قبلاً در وصف تبلیغ کنندگان رسالت الهی آورده شد، توصیف کرده است.
8- پرهیز از سیطرهجویی.
مبلّغ باید توجه داشته باشد که وظیفهی عمدهی او تذکر و یادآوری است. او میخواهد وجدان خفتهی مردم را بیدار کند و آنها را به فطرت الهی بازگرداند و نعمتهای فراموش شده را- اعم از نعمتهای مادّی و معنوی- به یادشان آورد و چراغ معرفت- یعنی عقل- را در نهادشان برافروزد.(39) در این صورت، باید همچون یاری مهربان و دوستی صمیمی و معلّمی دلسوز و رفیقی شفیق و انیسی خلیق در کنارشان باشد و بداند که کار او مامایی نفوس است و میخواهد طفل جانها را از شیر شیطان بازگیرد و آنها را از پستان حوران معرفت و مکرمت و محمدت، اشباع کند. در این صورت، چگونه میتواند با سیطرهجویی و پرخاشگری و خشونت، رسالت الهی خود را به انجام رساند. خدای متعال به پیامبر گرامی خود فرمود: «پس تذکره که تو تنها تذکره دهندهای و بر آنها سلطهگر نیستی».(40)ج- در ارتباط با غیر خودیها.
هدف انبیاء این است که هم خودیها را حفظ کنند و هم غیرخودیها را در حوزهی جاذبه قرار دهند.تندروی و خشونت، هم خودیها را نومید میکند و هم غیرخودی را از ساحت تبلیغ و هدایت و ارشاد دور میسازد.
فرعون کسی بود که ادعای خدایی میکرد و مردم مصر را به سوی شرک و گمراهی سوق میداد. خدای متعال، موسی و هارون را مأمور میکند که برای ارشاد و هدایت او دست به کار شوند و خود را برای هرگونه پیشآمدی آماده سازند؛ ولی حتماً باید از تندروی و پرخاش خودداری کنند. در غیر این صورت، پیشاپیش، سند شکست خود را امضاء کردهاند و هرگز امیدی به موفقیت خود نباید داشته باشند؛ ولی اگر با نرمی و ملایمت سخن گویند، ممکن است موفق شوند. دستور خدا به موسی و هارون چنین بود: «بروید به سوی فرعون که او سرکشی کرده است با او به نرمی سخن بگویید: باشد که تذکر پذیرد یا از خدا بترسد». (41)
موسی و هارون از دیکتاتوری و استبداد فرعون وحشت داشتند و میترسیدند که او پیشدستی کند و به آزار و شکنجهی آنها فرمان دهد یا خوی سرکشی خود را بروز و ظهور بخشد. معذلک، خدای متعال به آنها دلگرمی بخشید و به آنها اعلام کرد که فرستادهی پروردگار اویند و باید بنیاسرائیل را آزاد کند و از شکنجهی آنها بپرهیزد و بداند که: درود و سلام بر کسی است که هدایت پذیرد و عذاب خدا، دامنگیر کسی است که به تکذیب و مخالفت روی آورد.(42)
مبلّغ راستین دین، اگر با زبان دیگری با غیر خودیها روبه رو شود و تندی و خشونت پیشه کند، هرگز نمیتواند به وظیفهی الهی خود عمل کند.
به همین جهت است که خدای متعال، رمز موفقیت آخرین پیامبر خود را حسن خلق و نرمخویی و مهربانی و پرهیز از درشتخویی معرفی کرد و فرمود: «به واسطهی رحمت الهی بود که برای مردم نرمخو و مهربان شدی و اگر درشتخو و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند».(43) این نرمخویی و مهربانی پیامبر خاتم فراگیر بود. اگر با غیرخودیها باید چنان باشد، با خودیها چطور؟!
تو که با دشمنان نظر داری *** دوستان را کجا کنی محروم
چهار دستور قرآنی در اخلاق تبلیغ دین
در ذیل آیهای که آن را نقل میکنیم، چهار دستور داده است که برخی نسبت به خودیها و غیرخودیها عامّ است و برخی خاصّ خودیها و همهی آنها از مظاهر نرمخویی و حسن خلق و انسان دوستی آن پیامبر خاتم و آن رسول مکرّم است.«از خطای آنها درگذر و برای آنها استغفار کن و در کارهای مهم سیاسی و اجتماعی با آنها مشورت کن و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن که خدا توکل کنندگان را دوست دارد».(44)
توضیح دستور اول: عفو.
پیداست که دستور اول، عامّ است. اگر غیرخودیها مرتکب جسارت و خیانت و سوءادب بشوند، سپس مسلمان شوند، باید آنها را عفو کرد. چنان که پیامبر گرامی اسلام پس از فتح مکّه به مشرکین شکست خورده و آمادهی پذیرش اسلام فرمود: «من به شما همان را میگویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت(45)... بروید که همهی شما آزادید».(46)اهل مکّه، متجاوز از 20 سال، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به انواع توطئهها و حیلهها و خیانتها و جنگها آزرده بودند، ولی هنگامی که در برابر آن اسطورهی بیهمتای اخلاق سر تسلیم فرود آورند، به آنها فرمود: «شما خوبید و اصحاب من خوبند و بعد از فتح مکّه هجرتی نیست».(47) از این روایت معلوم میشود که اهل مکّه، جزء صحابهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیستند. پس معاویه و پدرش ابوسفیان و امثال آنها را نباید از صحابه شمرد.(48)
توضیح دستور دوم: استغفار.
دستور دوم، استغفار است. استغفار- چنان که گفتیم- برای خودیهاست. برای کفّار، نباید استغفار کرد. آنها درخور این نیستند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مبلّغان دینی، بلکه سایر مسلمانان، برای آنها طلب مغفرت کنند؛ چرا که اگر کسی مشمول مغفرت شود، باید به بهشت رود؛ حال آنکه کفّار به بهشت نمیروند، پیامبر و مؤمنان مجاز نیستند که برای مشرکان استغفار کنند.(49) و نیز به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میگوید: «برای آنها استغفار کن، یا استغفار نکن، اگر هفتاد بار برای آنها استغفار کنی، خدا هرگز آنها را نمیآمرزد».(50) و نیز به او میفرماید: «خواه برای آنها استغفار کنی یا استغفار نکنی (فرق نمیکند) هرگز خدا آنها را نمیآمرزد».(51) تنها نکتهای که باقی میماند این است که ابراهیم به آزر مژدهی استغفار داد و گفت: «حتماً برایت استغفار میکنم».(52) این، بدان جهت بود که میخواست با اظهار عاطفه و محبت، یک مشرک غیرخودی را جذب کند و در صف خودیها قرارش دهد و البته چنین کاری با فلسفهی بعثت انبیاء- که نشان رحمت عامهی الهی است- هماهنگ است و اگر او با این نرمش و ملایمت ابراهیمی، هدایت میپذیرفت، به برکت استغفار ابراهیم، آمرزیده میشد، ولی او به راه نیامد و دست از عناد و لجاج نکشید و ابراهیم او را طرد کرد: «چون برای ابراهیم آشکار شد که او دشمن خداست؛ از وی بیزاری جست».(53) اگر به او وعدهی استغفار داده، زمانی بوده که هنوز دشمنی او با خدا آشکار نبوده و ابراهیم طبق روش عطوفتآمیز خود میخواست با وعدهای او را به راه آورد: «و استغفار ابراهیم برای پدر (یعنی عمویش آزر) تنها به خاطر وعدهای بود (که به خاطر جذب او) داده بود».(54) این همه به خاطر این بود که ابراهیم هم بسیار خداترس و اهل ذکر بود و استغفار را وارد زبان و زمزمهی قلبی خود ساخته بود و هم در برابر جفای جفاپیشگان حلیم و بردبار بود(55) و این، درسی آموزنده است برای همهی مبلّغانی که میخواهند راه و رسم انبیاء را دنبال کنند و دین خدا را حاکمیّت بخشد.ابراهیم از تمام فرصتها و زمینهها برای نجات کسی که غریق در منجلاب شرک بود، استفاده کرد. او با روش نه دوستی و نه دشمنی، با دستی او را به سوی خود میکشید و با دستی او را طرد میکرد.(56) از اینرو فرمود: «سلام بر تو، به زودی از پروردگارم برایت طلب آمرزش میکنم. او نسبت به من مهربان است و از شما و آن چه غیرخدا میپرستید، کنارهگیری میکنم».(57)
توضیح دستور سوم: مشورت.
غیرخودی همانطوری که درخور استغفار نیستند، درخور مشورت هم نیستند. نه تنها در امور سیاسی و اجتماعی مسلمانان، جائز نیست که آنها طرف مشورت باشند، بلکه سزاوار نیست که مسلمانان تحت سلطهی آنها باشند. در اینباره میفرماید: «هرگز خدای متعال، کافران را بر مؤمنان سلطهای نداده است».(58)شرکت دادن کفّار در امور مشورتی امّت اسلامی نیز نوعی سلطه است و اگر مسلمانان تن به سلطهی کفار دهند، عزّت و عظمت را نیز خداخواسته و ولایت و حاکمیت غیر خدا را پذیرفته و تن به ذلّت و پستی و خواری دادهاند: «منافقان آنهایند که کافران را به جای مؤمنان ولایت میبخشند. آیا عزّت را نزد آنان میجویند؟ بدانند که همهی عزّت از آن خداست».(59)
قرآن کریم برای جامعهی ایدهآل اسلامی چند ویژگی برشمرده است: ایمان، توکّل، اجتناب از کبائر و فواحش، عفو و گذشت در موقع خشم و غضب، اجابت پروردگار، اقامهی نماز، انفاق، همکاری و همیاری برای دفع ظلم، کیفر بدی به بدی، بلکه عفو و اصلاح.(60)
اینها در ارتباط با خودیهاست و میتوان گفت: بیت الغزل این منظومهی خوشآهنگ و دلنشین، شورا و مشاوره است که دربارهی آن میگوید: «و کارهایشان را در میان آنها به صورت مشورت است».(61)
توضیح دستور چهارم: توکل به خدا.
پیامبران خدا در انجام رسالت خود، در عالیترین درجهی توکل به خدا بودند و چون مبلّغ، ادامه دهندهی راه آنهاست، باید همواره از آنها الهام گیرد، تا بتواند در برابر رفتار ناخوشایند غیرخودیها استقامت ورزد.راغب اصفهانی میگوید: «تَوکَّلتَ لَهُ» یعنی عهدهدار کارهای او شدم و «تَوَکَّلتُ عَلَیه» یعنی به او اعتماد جستم.(62) نوح که با سرکشی امّت خود مواجه بود، به آنها گفت: «اگر جایگاه و تذکرات من نسبت به آیات الهی بر شما دشوار است، من فقط بر خدا اعتماد کردهام».(63) آنگاه اعلام میکند که برای مرگ در راه هدف آماده است و قدرت پوشالی معبودهای باطل و پرستندگانشان هیچ و پوچ است. ابراهیم نیز در نیایش خود گفت: «پروردگارا بر تو توکّل کردیم و به تو پناه بردیم و بازگشت به سوی توست».(64)
اصولاً راه و رسم پیامبران خدا و همهی مبلّغان راستین توکل به خداست. اگر مبلّغ راستین اسلام، اهل توکل باشد، میتواند با عزم راسخ و ارادهی پولادین در برابر توطئههای دنیای استکبار بایستد و غیرخودیها را به زانو درآورد. ممکن است توفیق مبلّغ راستین دیرپا باشد و ممکن است گرفتار مصائب و مشکلات شود؛ ولی وعدهی خدا این است که سرانجام پیروزی بخشد. چنان که میفرماید: «ما پیش از تو پیامبرانی به سوی قومشان فرستادیم. آنها با دلایل روشن به سوی قوم خود آمدند و ما از آنها (که سرکشی کردند». «چرا بر خدا توکل نکنیم، با این که ما را به راههای سعادت، هدایت کرده است؟ ما قطعاً در برابر آزارهای شما صبر میکنیم و اهل ایمان باید بر خدا توکّل کنند».(65)
خدای متعال به خاتم پیامبران میگوید: «اگر از حق رویگردان شوند، به آنها بگو: خدای متعال، مرا بس است. جز او خدائی نیست. بر او توکّل جستهام و او پروردگار عرش بزرگ است».(66)
اگر مبلّغ راستین اسلام، اهل توکل باشد، میتواند با عزم راسخ و ارادهی پولادین در برابر توطئههای دنیای استکبار بایستد و غیرخودیها را به زانو درآورد. ممکن است توفیق مبلّغ راستین دیرپا باشد و ممکن است گرفتار مصائب و مشکلات شود؛ ولی وعدهی خدا این است که سرانجام پیروزی بخشد. چنان که میفرماید: «ما پیش از تو پیامبرانی به سوی قومشان فرستادیم. آنها با دلایل روشن به سوی قوم خود آمدند و ما از آنها (که سرکشی کردند».(67) انتقام گرفتیم و یاری مؤمنان حقی است که بر عهدهی ماست). در این صورت، چه جای نگرانی؟ آن که در نهایت شکست میخورد، کسی است که در برابر تبلیغات راستین به مخالفت برمیخیزد و پیروزی نهایی از آن مبلّغان راستین است.
تاریخ، شاهدی گویا است. فراعنه و نمرودیان، گم شدند؛ ولی نام موسی و عیسی و نوح و ابراهیم و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده و جاوید است. مبلّغان راستین با داشتن چنان پشتوانهای از امدادهای غیبی، تنها و تنها باید اخلاق تبلیغ را بیاموزند و با صبر و استقامت به کار گیرند، تا موفق شوند.
نُصح یا دوستی خالصانه
مفهوم نصح در تبلیغ دین اهمیت فراوان دارد و بارها در قرآن مورد بحث قرار گرفته است. راغب اصفهانی در تحلیل مفهوم نصح میگوید: «هُوَ مِن قَولِهِم نَصَحتُ لَه الوُدَّ، ای أخلَصتُهُ و ناصِحُ العَسَلِ خالِصُهُ».(68) نصح را از «نَصَحتُ لَه الوُدَّ» گرفتهاند. یعنی دوستی را برای او خالص کردم و عسل ناصح، یعنی عسل خالص.نوح صمیمانه به قوم خود میگفت: «رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و خیرخواه شمایم و از خدای خود چیزهایی میدانم که شما نمیدانید».(69) و باز هم به آنها میگفت: «اگر خدا بخواهد شما را گمراه کند و من بخواهم شما را از راه خیرخواهی اندرز دهم، اندرز خیرخواهانه من شما را سودی نمیبخشد. اوست پروردگار شما و به سوی او بازگردانده میشوید».(70)
حضرت صالح نیز به ثمودیان سرکش فرمود: «رسالت پروردگارم را ابلاغ کردم و خیرخواهانه زبان به نصیحت شما گشودم، ولی شما ناصحان را دوست نمیدارید».(71)
پیام حضرت هود نیز به قوم عاد چنین بود که وقتی به او نسبت سفاهت میدادند، گفت: «ولی من فرستادهی پروردگار عالمیانم که پیامهای او را ابلاغ میکنم و برای شما ناصحی امینم».(72)
شعیب نیز پس از زحمات زیادی که برای هدایت مردم مدین متحمل شد، از آنها روی گرداند و گفت: «من پیامهای خدا را ابلاغ کردم و زبان به نصیحت شما گشودم. چگونه بر قوم کفرپیشه تأسف بخورم؟!»(73)
این قبیل آیات، همه و همه مقام مبلّغ را به عنوان فردی مهربان و خیّر و دلسوز و شریک بیریای غم و شادی مردم معرفی میکند. مبلّغ نمیخواهد بر مردم اعمال حاکمیت کند، بلکه میخواهد بر دلهایشان حکومت کند؛ حکومتی که نه با کودتا از پای درمیآید و نه با قوای قهریّه و نه با هیچ توطئه و حیله و نیرنگی.
خیرخواهی و نصح مبلّغ تا آن حد است که خود را از مردم میداند و در همهی مراحل با آنها همراه و همگام است و حتی اگر لازم شود، به طور موقت در شعار غلط آنها شریک میشود. تا اشتباهشان را صمیمانه برایشان آشکار سازد. چنان که ابراهیم خلیل (علیه السلام) چنین کرد. او یک بار ستاره را خدای خود معرفی کرد و با غروب آن اعلام کرد که این شایستهی خدایی نیست و دوستش ندارد و یک بار ماه را که بزرگتر بود، به عنوان پروردگار خویش اعلام کرد و چون قرص ماه در پشت افق پنهان شد، اعلام کرد که باید خدا هدایتش کند، وگرنه از گمراهان است و سرانجام برای جلب توجه قوم و اعلام دوستی و خیرخواهی نسبت به آنها با طلوع خورشید، ظاهراً اظهار خوشحالی کرد و با غروب آن، ورشکستگی همهی خدایان پوشالی را اعلام داشت و گفت: «من به کسی روی آوردهام که زمین و آسمان را آفریده. من بر دین حنیف و خالصم و از مشرکان نیستم».(74)
پیامبران از باب خیرخواهی گاهی کشتی میساختند و گاهی زره میبافتند و گاهی برای کمک به مردم کشاورزی میکردند و گاهی با عناصر فاسد میجنگیدند و گاهی با حواریین خود دورهگردی میکردند و کور مادرزاد را بینا میکردند یا پیسی را شفا میدادند یا مرده را زنده میکردند. گاهی در قعر چاه فرو میغلتیدند و گاهی بر تخت مینشستند. گاهی عصای خود را اژدها میکردند و گاهی ید بیضا را نشان میدادند. گاهی از سر ناچاری و اضطرار، نفرین میکردند و زمانی روانهی قتلگاه میشدند و یا- ظاهراً- به دار آویخته میشدند و گاهی با زبان فصیح و بلیغ، کلامی ابلاغ میکردند که نه شعر بود، نه نثر، نه از گویندگان بشری بود، نه از نویسندگان. بلکه از خدا بود. همهی این فنون ابلاغ و تبلیغ، تنها به انگیزهی خیرخواهی و بشردوستی بود. هم اکنون نیز باید فنون تبلیغی انبیاء به انگیزهی خیرخواهی ادامه یابد.
نتیجه
اخلاق ویژگی مؤثر در تبلیغ دین است. مبلغ اسلام امامت محور باید خصلتهای اخلاقی متعالی داشته باشد. تبلیغ دین با سه گروه در ارتباط است: عموم و مخاطبان، مؤمنان و غیرمؤمنان. در مقابل با هر یک از آنها اخلاقیات خاصی وجود دارد. در اخلاق تبلیغ دین پنج عنصر مهم وجود دارد. عفو، استغفار، مشورت، توکل به خدا و دوستی خالصانه یا نصح و خیرخواهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود الگو و اسوه مبلغ دین است.نمایش پی نوشت ها:
1- «لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ» کافرون/6.
2- «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ» آل عمران/85.
3- «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» روم/30.
4- «أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ» زمر/3.
5- «وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» بیّنه/5.
6- «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ» آل عمران/19.
7- «فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» بقره/132.
8- «أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ» نمل/31.
9- «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ» بقره/285.
10- «مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذَا» حج/78.
11- شیخ عباس قمی، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، (مطبعهی علمیه نجف اشرف، 1355)، ج2، ص691.
12- «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» مائده/67.
13- «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ» تغابن/12.
14- «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِینُ» نور/54.
15- «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» احزاب/39.
16- «سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ» (همان آیه 38).
17- محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، (دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1388)، ج2، ص78.
18- نهج البلاغه، حکمت73.
19- «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ» بقره/213.
20- «رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» نساء/165.
21- درخصوص نقش انبیاء تمثیلهای فراوانی وجود دارد. عمدهترین آنها که در نهج البلاغه نیز فراوان آمده است، تمثیل نبی به طبیب است: طبیبٌ دوّارٌ بطبّه. تفصیل سخن در این مقام را مراجعه کنید به: طوسی، تجرید الاعتقاد، دفتر چهارم، نبوت، ترجمه و شرح احد فرامرز قراملکی و س. سلمان ماهیتی، (تهران، دانشگاه امام صادق بخش خواهران، 1388).
22- «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ....» نحل/125.
23- «فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ» فاطر/8.
24- «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ» حجر/88.
25- «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» توبه/128.
26- «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ....» (همان/129).
27- «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» انبیاء/107.
28- «بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» توبه/128.
29- «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» کهف/28.
30- «فَبَایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ» ممتحنه/125.
31- «فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ» نور/62.
32- «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً» نساء/64.
33- «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» توبه/103.
34- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، (تهران، مکتبهی مرتضوی، بیتا)، ص307.
35- همان، ص213.
36- همان، ص285.
37- «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً» احزاب/37.
38- «سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً» احزاب/38.
39- امام علی دربارهی انبیاء فرمود: «فبعث فیهم رسله، و واتر الیهم انبیاءه، لیستادوهم میثاق فطرته، ویذکروهم منسی نعمته، ویحتجوا علیهم بالتبلیغ، ویثیروا لهم دفائن العقول، ویروهم آیات المقدرة» (نهج البلاغه، خطبهی 1).
40- «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُسَیْطِرٍ» غاشیه/21و22.
41- «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى، فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» طه/43و44.
42- همان/45و46و47.
43- «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» آل عمران/159.
44- «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» همان.
45- یوسف به برادرانش که از رفتار خود پشیمان شده بودند، گفت: «لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» یوسف/92.
46- شیخ عباس قمی، پیشین، ج1، ص413.
47- «أنتُم خَیرٌ وَ أصحابی خَیرٌ وَلا هِجرَهَ بَعدَ الفَتحِ» همان، ج2، ص92.
48- مردی از خراسان قسم خورده بود که اگر معاویه از صحابه باشد، همسرش مطلّقه است. فقهاء عصر حکم کردند به طلاق همسر او، ولی امام رضا (علیه السلام) حکم کرد به عدم طلاق، و چون فقهاء علت را پرسیدند، فرمود: این را به حکم روایتی که شما از ابوسعید خدری نقل کردهاید، گفتهام. سپس روایت فوق را نقل کرد و اعلام داشت که پس از فتح مکه نه اهل مکّه از مهاجرانند و نه از اصحاب و آنها پذیرفتند. (همان)
49- «مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ» توبه/113.
50- «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» همان/80.
51- «سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ» منافقون/6.
52- «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ» ممتحنه/4.
53- «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّ أَمِنْهُ» توبه/114.
54- «وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ» همان.
55- إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ، همان.
56- نک: سیدمحمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، (دارالکتب الاسلامیه، 1391ق)، ج19، ص266و267.
57- «سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً، وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» مریم/47و 48.
58- «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» نساء/141.
59- «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً» همان/139.
60- شوری/36 تا 40.
61- «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» همان/38.
62- راغب اصفهانی، پیشین، ص531.
63- «إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ» یونس/71.
64- «رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ» ممتحنه/4.
65- «وَ مَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» ابراهیم/12.
66- «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» توبه/129.
67- «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَ کَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» روم/47.
68- راغب اصفهانی، پیشین، ص 494.
69- «أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» اعراف/62.
70- «وَ لاَ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» هود/34.
71- «لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لاَ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ» اعراف/79.
72- «لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ. أُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ» اعراف/68.
73- «لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِینَ» همان/93.
74- «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» انعام/79.
نمایش منبع ها:
قرآن مجید
سیدرضی، نهج البلاغه، ضبط صبحی صالح، بیروت، 1387ق.
اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، تهران، مکتبه مرتضوی، بیتا.
طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دارالکتب الاسلامیه، 1391ق.
طوسی، تجریدالاعتقاد، شرح جامع: دفتر چهارم، نبوت، احد فرامرز قراملکی، س، سلمان ماهینی، تهران، دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، بخش خواهران، 1388.
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1388.
قمی، شیخ عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، مطبعهی علمیه نجف اشرف، 1355ق.
فرامرز قراملکی، احد، (1389) اخلاق کاربردی در ایران و اسلام، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.