تاریخ‌نویس رسمی عصر ناصری

مهم‌ترین چالش‌های سیاسی عصر ناصری، دوگانگی نهاد سلطنت و وزارت بود که از ویژگی‌ها و تمایلات دوگانه میان سنت‌های ایلی و طایفه‌ای قاجارها و دیوان‌سالاری متمرکز که در آن وزرایی با قدرت و اختیارات
چهارشنبه، 22 فروردين 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تاریخ‌نویس رسمی عصر ناصری
 تاریخ‌نویس رسمی عصر ناصری

نویسنده: نسرین جعفری

درآمد

مهم‌ترین چالش‌های سیاسی عصر ناصری، دوگانگی نهاد سلطنت و وزارت بود که از ویژگی‌ها و تمایلات دوگانه میان سنت‌های ایلی و طایفه‌ای قاجارها و دیوان‌سالاری متمرکز که در آن وزرایی با قدرت و اختیارات وسیع نه تنها در امور مالی و دیوانی که در امور لشکری و ایالات فعالانه مشارکت داشتند، ایجاد می‌شد.
علاوه بر درگیری‌ها و تضادهایی که میان شاهان قاجار و وزیران آن‌ها وجود داشت، جامعه‌ی سنتی ایران با مظاهر مادی و معنوی تمدن اروپا رو به رو شد و زمزمه‌های تجدد و تغییر در شکل و ساختار حاکمیت سیاسی در آن به گوش رسید و کشمکش میان این دو نهاد را گسترش داد. کاهش قدرت شاه و حکام ایالات و در مقابل آن، افزایش قدرت صدراعظم و وزرای مرکز و شهرهای دیگر، تبعاتی چون قتل وزرای بزرگی مانند حاج ابراهیم‌خان کلانتر اعتمادالدوله، میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی و میرزا تقی‌خان امیرکبیر را به همراه داشت. اعتمادالسلطنه به اعتبار تلقی ویژه‌ای که از نوشتن پیدا کرده بود توانست شکافی ژرف در سنت تاریخ‌نویسی کهن ایرانی ایجاد کند. آگاهی‌های جدید از اشکال مختلف حکومت در غرب و بیزاری از استبداد حکام قاجار در میان طبقه‌ی روشنفکر و نویسندگان وابسته به حکومت و وفادار به ساختار حکومت و نظام کهن سیاسی در مقابله با این اندیشه‌ها و تغییرات پایداری کردند. از جمله‌ی این نویسندگان می‌توان به میرزا محمد حسن خان مقدم مراغه‌ای معروف به اعتمادالسلطنه اشاره کرد که در کشمکش میان این دو نهاد، کتابی تحت عنوان صدر التواریخ را که در تاریخ یازده صدراعظم دودمان قاجار است، در سال 1309 ق به رشته‌ی تحریر درآورد.

شرح حال اعتمادالسلطنه

میرزا محمد حسن خان مقدم مراغه‌ای معروف به اعتمادالسلطنه در روز 21 شعبان 1256 ق در تهران زاده شد و در روز 13 فروردین، مطابق 19 شوال سال 1313 ق (قریب یک ماه قبل از قتل شاه) درگذشت. دانشمند و سیاست‌پیشه‌ی مشهور عصر ناصرالدین شاه و صاحب ده‌ها کتاب. محمد حسن از دودمان مراغه‌ای بود و پدرش، حاج علی خان که نخست لقب ضیاءالملک داشت و سپس به اعتمادالسلطنه ملقب شد، حاجب‌الدوله‌ی دربار ناصرالدین شاه بود. خاندان او از ادوار نخست پیدایش قاجاریه، صاحب عناوین و مشاغلی در دربار بودند. پدر اعتمادالسلطنه نیز به مقامات بلند سیاسی دست یافت، اما در زمان محمد شاه، به سبب پاره‌ای نادرستی‌ها از کار بر کنار شد. اموالش مصادره شد، به زندان افتاد و سرانجام به عتبات عالیات تبعید شد.
اعتمادالسلطنه به اعتبار تلقی ویژه‌ای که از نوشتن پیدا کرده بود توانست شکافی ژرف در سنت تاریخ‌نویسی کهن ایرانی ایجاد کند.
چون محمد شاه درگذشت، حاج علی خان به تهران بازگشت و مورد توجه مهد علیا، مادر شاه جدید، قرار گرفت و به سرعت در دربار نفوذی به هم رساند. حاج علی‌خان در همان اول رسماً حاجب‌الدوله‌ی دربار شد و در توطئه بر ضد امیرکبیر با مهد علیا و میرزا آقاخان نوری همدست بود و وظیفه‌ی قتل امیرکبیر را بر عهده گرفت. در دوره‌ی صدارت میرزا آقا خان نوری، کار حاج علی خان نیز رونق بیش‌تری یافت، اما چون آقاخان نوری در محرم 1275 ق از صدارت کنار رفت، او نیز معزول و بیکار شد.
محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، چهارمین فرزند حاجی علی خان بود (موسوی بجنوردی 1379: 9/ 358). وی تا سال 1268 در مدرسه‌ی دارالفنون تحصیل می‌کرد. در این سال، عنوان وکیل نظام گرفت و به تدریج در مناصب نظامی ترقی کرد. در سال 1280به سمت وابسته‌ی نظامی ایران تعیین شد و به پاریس رفت. در سال 1284 به ایران بارگشت و به سمت مترجم حضوری دربار تعیین شد. در سال 1287 اداره‌ی امور روزنامه‌ی رسمی و بعد ریاست دارالترجمه به او واگذار و به صنیع‌الدوله ملقب شد. بعد به ترتیب معاون وزارت عدلیه (1290)، رئیس دارالتألیف (1298)، عضو مجلس شورای دولتی (1299) و وزیر انطباعات (1300) شد _چرچیل 1369: 28). وی همانند پدر خود که فرمان قتل امیر کبیر را به کاشان برد و آن را اجرا کرد، از رجال عصر ناصری و از مهم‌ترین تاریخ‌نویسان زمان خود بود، و اگر چه مردی محافظه‌کار بود و با تجددخواهی بسیاری از معاصران خود از جمله میرزا فتح‌علی آخوند‌زاده و میرزا آقاخان کرمانی بیگانه بود، اما به اعتبار تلقی ویژه‌ای که از نوشتن پیدا کرده بود توانست شکافی ژرف در سنت تاریخ‌نویسی کهن ایرانی ایجاد کند. اعتمادالسلطنه را به اعتبار نوشته‌هایی مانند المآثر و الآثار و مراه البلدان در وقایع تاریخ ناصری و صدرالتواریخ در تاریخ صدراعظم‌های دوره‌ی قاجار می‌توان تاریخ‌نویس رسمی عصر ناصری دانست (طباطبایی 1385: 277- 278).

معرفی کتاب

کتاب صدرالتواریخ که در تاریخ صدراعظم دودمان قاجار است، توسط محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در سال 1309 ق نوشته شده است.
قسمت‌های نخست و پایانی کتاب صدرالتواریخ در ادامه‌ی سنت نوشتاری سده‌های متأخر، بازنویسی مطالب پیشینیان است و دارای نیز مصنوع و مسجع و لحن بسیار اغراق‌آمیز است. در قسمت نخست، اعتمادالسلطنه سبب تألیف و انگیزه‌ی خود را برای نوشته این کتاب ابراز می‌کند که «به این قصد و نیت که خلوص خدمت خود را به محضر وزارت عظمی اجلها الله تعالی (امین السلطان) باز نماید و صدق ارادت و پاکی عقیدت خویش را به ملازمان آن حوزه سینه مبرهن سازد، کتابی تألیف کرده و به طراز القاب واهره خواجه امجد مطرز ساخته است» (ص9). از سوی دیگر، چون مؤلف صدراعظم‌ها را مایه‌ی انتظام ملک و ملت می‌داند، شرح حالشان را به منزله‌ی چشم تاریخ می‌داند و به این دلیل ابراز می‌کند که در نگارش کتاب سعی و اهتمامی بلیغ داشته است. (ص 10)
در بحث شرح حال صدراعظم‌ها، آن چه برای اعتمادالسلطنه مهم بوده: اصل و نسب و ابتدای کار وزرا، چگونگی به وزارت رسیدن آن‌ها و مدت وزارتشان، سیاست خارجی و کارکردشان در این راستا، کارهای عام‌المنفعه و ضابطه‌های اخلاقی آن‌ها و عاقبت کار وزرا است. ولی در زمان هر یک از وزرا، بخشی از عوامل فوق نمود بیش‌تری پیدا می‌کند. به عنوان مثال، در شرح حال حاج ابراهیم‌خان شیرازی به دلیل این که وی پیش از دولت قاجار، در خدمت دولت زندیه بود، مطالب زیادی درباره‌ی ابتدای کار وی و چگونگی به وزارت رسیدنش ابراز کرده است و در این زمینه، دیدگاه منابع ایرانی و خارجی را نسبت به حاج ابراهیم خان بیان می‌کند. علی‌رغم این که اعتمادالسلطنه اولین شرح حال را به حاج ابراهیم‌خان شیرازی اختصاص داده است، ولی وی را اولین صدراعظم نمی‌داند بلکه میرزا محمد شفیع را با عنوان صدراعظم ملقب می‌داند و حاج ابراهیم خان را با لقب اعتمادالدوله می‌شناسد. با وجود این که حاج ابراهیم خان چهارده سال عهده‌دار مقام وزارت بود، ولی عملاً اعتمادالسلطنه از اقدامات وی در این مدت در راستای منافع ملی مطالبی نیاورده است و بیش‌تر به خیانت‌های وی نسبت به مقام سلطنت پرداخته است و به سرنوشت نافرجام وی اشاره می‌کند مؤلف از دسیسه‌چینی دو وزیری که هم زمان وزارت می‌کردند، سخن می‌گوید که به چیره شدن یکی بر دیگری می‌انجامید. به عنوان مثال «آقا میرزا شفیع به واسطه‌ی نگاهداری پایتخت و خدمات لایقه با حاجی ابراهیم شیرازی بالاشتراک در کار صدارت قیام می‌نمود و این کار بر حاجی شاق آمده، او را از مداخله به امور صدارتی خارج ساخت و او به کارهای دیگر دولتی پرداخت و از تقرب و عظم او چیزی کاسته نمی‌شد» (صص 47- 48).
مؤلف پس از اعتمادالدوله به شرح حال میرزا محمد شفیع صدراعظم بندپئی مازندرانی پرداخته است. و وی را فاقد اشتباهات حاجی ابراهیم‌خان کلانتر می‌داند که از صمیم قلب، دولتخواه و جان نثار قاجاریه بوده است و به هیچ‌وجه در تدابیرات داخله و مذاکرات با خارج خطایی نداشته است. (ص 44) آغاز ارتباط خارجی به طور گسترده در دوره‌ی میرزا محمد شفیع صورت گرفت و پای ابر قدرت‌هایی مثل روسیه، انگلستان و فرانسه به ایران باز شد. با وجود این که مؤلف فردی محافظه کار است، نشان می‌دهد که کاملاً موافق با دولت روسیه است، به گونه‌ای که عهدنامه‌ی گلستان را که با وجود از دست رفتن مناطق حاصلخیز ایران، یکی از عهدنامه‌های مخرب این دوره بوده است، دلیل بر اقتدار میرزا محمد شفیع و دانایی او می‌داند و بستن عهدنامه را به صلاح حال ایران تشخیص می‌دهد. (ص 63) اعتمادالسلطنه در ارتباط با روسیه معتقد بود که «ایران در آن مقطع زمانی با نزدیکی به روسیه می‌تواند منافع خود را تأمین کند و اینکه با گسترش روزافزون خطر انگلیسی‌ها، نزدیکی با روسیه استقلال کشور را حفظ می‌کند» (موسوی بجنوردی 1379: 359). اعتمادالسلطنه با اعتقادی که به اختصار و ایجاز مطلب و عدم حضور مورخ در متن تاریخی دارد، از اندیشه‌های تاریخی خود به روشنی سخن می‌گوید، به گونه‌ای که بهترین شکل حکومت را سلطنت مطلقه می‌داند که شاه همه‌کاره‌ی کشور است و دیگران موظف به اطاعت از او هستند.

بیشتر بخوانید: مسلمانان و تاریخ نویسی


سومین شرح حال به صدر اصفهانی اختصاص یافته است به طوری که بیش‌ترین صفحات کتاب مربوط به این صدراعظم است و آن هم به دلیل بزرگی، متانت، شخصیت خیر و کارهای عام‌المنفعه‌ی صدر بوده است. صدر اصفهانی را صدراعظمی می‌بینیم که شعرا، به واسطه‌ی کرم و بخشش وی، بیش‌ترین اشعار را در مدح او سروده‌اند.
مهم‌ترین بخش کتاب، شرح حال صدراعظم‌هایی مثل امیرکبیر، قائم مقام فراهانی و میرزا حسین‌خان سپهسالار است که تغییری اساسی در اندیشه‌ی سیاسی آنها نسبت به سلطنت پدید آمده بود و معتقد بودند که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. در این زمینه می‌توان دیدگاه اعتمادالسلطنه را به عنوان تاریخ‌نویس رسمی دربار نسبت به سلطنت و وزارت مشاهده کرد. اعتمادالسلطنه در شرح حال قائم مقام فراهانی، به مهم‌ترین مسأله یعنی تلاش قائم مقام برای برقراری مجلس وزارت و تقسیم وظایف بین شاه و وزرا اشاره می‌کند. کوشش قائم مقام در واقع بیان دیگری از خیال امیرکبیر برای برقراری کنسطیطوسیون بود (طباطبایی 1385: 141- 142). اما اعتمادالسلطنه در دنباله‌ی همین مطلب، دیدگاه خود و نظر رایج درباریان را درباره‌ی سلطنت مستقل و لابشرط بودن آن بیان می‌کند: «قائم مقام آقائی و احترام و تاج و تخت و ضرب سکه را خاص سلطنت کرده، ولی نصب و عزل و قطع و فصل کار و اجراء امور دولت و دادن و گرفتن مواجب و منصب را می‌خواست منحصر به تصویب خود نمایید و در مجلس وزارت صورت دهد و بی‌خبر از این که آب و گل ایرانیان و عادت ایشان سرشته‌ی ارادت پادشاه است و به این امید هستند که اقتدار و اختیار سلطانی اگر نباشد، اکثر بیچارگان باید همیشه از منصب و نعمت محروم باشند و همواره یک سلسله مشغول ریاست باشند و ظل‌الله باید ذی‌ظل خود، بعضی تفضلات و احساناتش لابشرط باشد که گاهی ذلیلی را عزیز کند و فقیری را غنی سازد تا همه به این امید به درگاه او شتابند و بر جای ریاست خدمت کنند و برای این کار همیشه سلطان را باید اختیار و اقتدار کلی باشد که وزرا سد فیض و قطع امید مردم را ننمایند و مرحوم قائم‌مقام بر خلاف این عقیده بود».
در واقع می‌توان گفت اصل اساسی در اندیشه‌ی سیاسی قائم مقام این اعتقاد بود که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. اگر این استدلال درست باشد، باید گفت قائم مقام نخستین رجل سیاسی تاریخ جدید ایران بوده که تمایزی میان سلطنت و وزارت عظمی قائل بوده است (طباطبایی 1385: 141).
اعتمادالسلطنه در بحث از سبب قتل قائم‌مقام، وی را از اتهام خیانت به سلطنت مبرا دانسته ولی عمده‌ی معایب وی را کثرت فضل و دانایی و شدت سواد وی می‌داند و چون در کمالات و تدبیرات افراط کرده بود و سزوار هر گونه برتری هم داشت، خودبینی را به جایی رساند که خود را خداوند مردم می‌شناخت و اکثر از مخلوق را بهائم می‌پنداشت و هرگز به خاطرش خطور نمی‌کرد که بتوان او را مسلوب‌الاختیار کرد (صص 140- 141).
اعتمادالسلطنه در ادامه‌ی این بحث بیان می‌کند که «نبایستی به غرور خدمت، با سلاطین جسارت کرد، سلطنت با اختیار شخصی نیست که هر کسی به آن قائل شود. این رتبه مخصوصاً بسته با افاضه‌ی الهی است که در میان چندین کرور نفوس یک نفر برانگیخته می‌شود، پس با چنین کسی نباید طرف شد و با او جسارت کرد که ستیزه با سلطان، مثل ستیزه با قهر و غضب الهی است. در این صورت هر کس از مقام بشریت خود تجاوز کند، به مکافات خواهد رسید» (صص 141- 142).
با توجه به دیدگاهی که اعتمادالسلطنه نسبت به سلطنت دارد می‌توان گفت اصل اول در اندیشه‌ی سیاسی اعتمادالسلطنه این مسأله است که سلطنت یک موهبت الهی و ودیعه‌ای آسمانی است که شاه در رأس آن به صورت مستقل قرار دارد، به این ترتیب در اندیشه‌ی اعتمادالسلطنه، نقد نظام سلطنت و اعمال و رفتار شاه با اعتقاد به قداست ذاتی ایشان شایسته نیست و هیچ کس حتی وزرا، حق دخالت و ابراز وجود در کارهای شاه را ندارند.
ضابطه‌های اخلاق خصوصی و عرفان که اعتمادالسلطنه برای تبیین شخصیت میرزا آقاسی و خطاهای او در تأمین مصالح ملی و نابسامانی‌هایی که از بی‌تدبیری‌های او در امور پدیدار می‌شد، وارد می‌کند، در واقع به معنای آن بود که در پایان عصر ناصری و حتی پیش از آن، حدود و ثغور اخلاق، عرفان و اندیشه‌ی تاریخی یک سره مخدوش شده بود و تاریخ به جای آن که تاریخ بیداری و مکان تکوین آگاهی ملی باشد، به تعبیر ابوالفضل بیهقی به انبوهی از افسانه‌های نویسندگان عجایز برای در خواب کردن کودکان تبدیل شده بود (طباطبایی 1385: 305- 306). امین‌السلطان در جوانی به صدراعظمی رسید. در حالی که اعتمادالسلطنه با تجربیات بیش‌تر و تحصیل در فرانسه، خود را برای احراز این سمت، محق‌تر می‌دانست. بعد از حاجی میرزا آقاسی، به شرح حال میرزا تقی‌خان امیرکبیر برخورد می‌کنیم که خواهان جدی تأسیس مجلس وزارت و به نوعی مشروطیت در سلطنت بود. مؤلف، حالت امیر کبیر را خیلی شبیه به نادر شاه می‌داند که باید در حق او کتاب‌ها نگاشت و شرح‌ها داد و نهایت تمجید دارد (ص 200). بعد از مرگ محمد شاه و به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه اعتمادالسلطنه در کتاب خلسه که محاکمه‌ی خیالی صدراعظم‌های دوره‌ی قاجار است، اشاره می‌کند که امیر کبیر با کمک مالی قنسول روس هزینه‌ی رفتن ولیعهد از تبریز به تهران را فراهم آورد و ناصرالدین شاه را به سلطنت رساند (اعتمادالسلطنه 1348: 79). این در حالی که در کتاب صدرالتواریخ به این مطلب اشاره‌ای نشده و مؤلف از نظم فوق‌العاده‌ای که در دوره‌ی امیر کبیر بر جامعه حاکم بوده است به این صورت سخن گفته است: «در عهد امیر چنان نظمی به کار بود که گرگان را از گوسفندان هراس بود و جمیع رعایا به بودن امیر راضی بودند ولی اعیان مملکت چون مجال خودسری و تعدی نداشتند به عزل او کوشش نمودند و به مقصد رسیدند و آخر همه پشیمان شده، قدر و رتبه‌ی امیر را نشناختند که بقا و دوام او باعث نظام ملک و ملت بود» (ص 230). وی اقدامات امیرکبیر در زمینه‌ی امور داخلی و خارجی را به ترتیب نام می‌برد، در حالی که در هیچ یک از کتاب‌های دیگر خود به این اقدامات نپرداخته است. برخی از اقدامات را در قالب حکایت بیان می‌کند که این بخش از خواندنی‌ترین بخش‌های کتاب به شمار می‌آید. از این حکایات می‌توان پی برد که اصولاً امیرکبیر حق را به حق‌دار می‌رسانده است (صص 219- 224). از فحوای کلام مؤلف مشخص می‌شود که امیرکبیر احترام علمای دین را حفظ می‌کرده (ص 220). مؤلف از رابطه‌ی خصمانه بین امیرکبیر و مهد علیا سخن به میان می‌آورد. این در حالی است که در کتاب خلسه سخن به گونه‌ای دیگر است و نشان دهنده‌ی رابطه‌ی دوستانه بین طرفین است و امیرکبیر در این زمینه می‌گوید: «بعد از ورود به پایتخت به استمالت امرای سلطنت ما فیه پرداختم و با مادر شاه که عقایل مخدرات و بزرگ‌ترین زن عالم بود، ساختم و خواهر صلبی و بطنی شاهنشاه را خواستگار شدم و به واسطه‌ی قدردانی و فهمیدگی مادر شاه، به این مصاهرت مفتخر و مستنظهر گردیدم» (اعتمادالسلطنه 1348: 79).
امین‌السلطان در جوانی به صدراعظمی رسید. در حالی که اعتمادالسلطنه با تجربیات بیش‌تر و تحصیل در فرانسه، خود را برای احراز این سمت، محق‌تر می‌دانست.
درباره‌ی سبب قتل امیرکبیر، به دلیل این که پدر مؤلف، حاجی علی خان فراشباشی، به دستور ناصرالدین شاه مأمور کشتن امیرکبیر بود، مؤلف از قاتل و ماجرای قتل امیرکبیر به صورت خلاصه گزارش داده است.
اعتمادالسلطنه، به مسأله‌ی مهمی در شرح حال میرزا آقاخان نوری اشاره کرده است و میرزا آقا خان نوری را در ماجرای قتل امیرکبیر مقصر می‌داند. میرزا آقاخان نوری در این زمینه می‌گوید: «با بودن امیرنظام که قلزمی نهنگ‌اوبار بود و بحری ذخایر، ایمنی و اطمینان امکان نداشت. لهذا اسباب اعدام او را فراهم آوردم» (اعتمادالسلطنه 1345: 86)، و این مطلب را در کتاب خلسه‌ی خود که کتابی رسمی نیست یادآور شده است. بعد از میرزا آقا خان نوری صدارت به میرزا محمد خان سپهسالار اعظم رسید. در این زمان مجلس شورای دولتی تشکیل شد که شامل هشت وزیر بود و در رأس آن میرزا محمدخان قرار داشت و دایره‌ی اختیارات صدراعظم نسبت به صدراعظم‌های قبلی به نسبت زیادی افزایش یافته بود و عزل و نصب، و قبض و بسط امور داخله و خارجه در اختیار صدراعظم قرار داشت (ص 251). در واقع می‌توان گفت اقداماتی را که قائم مقام درصدد انجام آن بود، میرزا محمد خان تا حدودی توانست عملی کند.
بعد از میرزا محمدخان، میرزا حسین‌خان صدراعظم شد. اعتمادالسلطنه رضایت چندانی از اصلاحات وی ندارد و معتقد است اقدامات وی بیش از آن که باعث پیشرفت کشور شود، باعث نقصان شد و به صورت محافظه‌کارانه، به ریشه‌یابی عدم توفیق اصلاحات صدراعظم می‌پردازد (صص 260-261). مؤلف سخنان ضد و نقیضی درباره‌ی این صدراعظم دارد. از طرفی میرزا حسین‌خان را از صدور معظمه‌ی دولت قاجار می‌داند که نهایت کفایت و قابلیت بزرگی داشته است و بعضی صنایع فرنگی و اسباب و آلات اروپا از قبیل چراغ گاز و آسیاب بخار و ... و عادات سهله از زمان او در ایران متداول شده است. از سوی دیگر، دیدگاه واقعی اعتمادالسلطنه نسبت به میرزا حسین‌خان سپهسالار را می‌توان در کتاب خلسه‌ی وی که آزادانه نظرات خود را درباره‌ی صدراعظم‌ها ارائه داده یافت: نخست این که استنطاق وی را به انوشیروان محول می‌کند زیرا معتقد است که این پادشاه به غلط معروف به «عادل» شده، چنان که میرزا حسین‌خان نیز به غلط معروف به «قابل» شده است (اعتمادالسلطنه 1348: 97)، دوم آن که از زبان میرزا حسین‌خان گفته است که «در ایام صدارت خود آن سبک و رویه را که جز خرابی و خسران، نتیجه‌ای دیگر ندارد پیشنهاد کردم و به قدم جدّ، آن راه باطل را پیمودم و صدارت من در حقیقت آغاز و شروع بدبختی ایران بود و اول شکستی که به سلطنت مستقله و دولت مستبده وارد آمد، صدارت من وارد آورد» (همان: 102)، و سوم آن که در پایان محاکمه، عاقبت وی به این صورت ذکر شده است که «به زنجیر آهنین ببندید و به اسفل السافلین ببرید و با غاصبین خلافت حقه محشورش کنند» (همان: 111). در تمامی جاها قصد خراب کردن و تحقیر شخصیت وی را داشته است و این نشان دهنده‌ی خصومت شخصی و رابطه‌ی تیره و خصمانه بین طرفین بوده است.
مؤلف از صدراعظم بعدی، میرزا یوسف، احساس رضایت دارد و انتقادی از او نمی‌کند. آخرین شرح حال نیز مربوط به امین‌السلطان است که اعتمادالسلطنه کتاب را برای وی نوشته است. کم‌ترین صفحات کتاب به ایشان تعلق دارد و سراسر به تمجید و تعریف از امین‌السلطان پرداخته است (صص 297- 300). این در حالی است که اعتمادالسلطنه با وجود ارتباط ظاهری مطلوب با امین‌السلطان، در سراسر دوران زندگانی سیاسی خود به وی و دیگر خاندانش نظر مساعدی نداشت. انگیزه‌ی اصلی دشمنی او، شاید کسب مقامات و مدارج متعدد امین‌السلطان در سال‌های کوتاه بود. امین‌السلطان در جوانی به صدراعظمی رسید، در حالی که اعتمادالسلطنه با تجربیات بیش‌تر و تحصیل در فرانسه، خود را برای احراز این سمت، محق‌تر می‌دانست. وی اوج دشمنی خود را با امین‌السلطان در اثر مشهور خود خلسه نشان داده است، چنان که بیش‌تر صفحات کتاب، مربوط به این صدراعظم است (موسوی بجنوردی 1379: 359).
منابع تحقیق :
موسوی بجنوردی، کاظم (1379). دائره‌المعارف بزرگ اسلامی. تهران: مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی.
چرچیل، جورج پ (1369). فرهنگ رجال قاجار. ترجمه‎‌ی غلامحسین میرزا صالح. تهران: زرین.
طباطبایی، سید جواد (1385)، تأملی در باب ایران. تبریز: ستوده.
اعتمادالسلطنه، محمد حسن‌خان (1348). خلسه یا خواب‌نامه. تهران: توکا.
اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان (1349). صدر التواریخ، به کوشش محمد مشیری.
تهران: وحید.


منبع مقاله :
ماهنامه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 180
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط