تفسیر هگلی از تاریخ (قسمت دوم)

اگر گفته شود که اندیشه‌ی آدمی غالبا یا عموما از عاقلانه بودن به دور است، هگل پاسخ خواهد داد که این اشتباهی است ناشی از عدم توانایی در موقعیت تاریخی که در آن درباره ی موضوع معینی اندیشه می شود.تفکر هیچگاه...
چهارشنبه، 19 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفسیر هگلی از تاریخ  (قسمت دوم)
نوع جدید تاریخ فلسفه‌ی تاریخ است
 
چکیده:
اگر گفته شود که اندیشه‌ی آدمی غالبا یا عموما از عاقلانه بودن به دور است، هگل پاسخ خواهد داد که این اشتباهی است ناشی از عدم توانایی در موقعیت تاریخی که در آن درباره ی موضوع معینی اندیشه می شود.تفکر هیچگاه در خلا صورت نمی گیرد، بلکه همیشه به وسیله ی یک شخص معین در یک موقعیت معین انجام می شود.

تعداد کلمات: 1079 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
تفسیر هگلی از تاریخ  (قسمت دوم)
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
 
نیرویی که شاه فنر فرایند تاریخی است (با استفاده از عبارت کانت) عقل است. این نظریه ای بسیار مهم و دشوار است. مقصود هگل از آن این است که هر چه در تاریخ روی می دهد به اراده ی انسان روی می دهد، زیرا فرایند تاریخی عبارت از افعال آدمی است و ارادهی انسان هیچ چیز نیست مگر اندیشه ی انسان که از نظر ظاهری به صورت فعل تبیین می شود. اگر گفته شود که اندیشه‌ی آدمی غالبا یا عموما از عاقلانه بودن به دور است، هگل پاسخ خواهد داد که این اشتباهی است ناشی از عدم توانایی در موقعیت تاریخی که در آن درباره ی موضوع معینی اندیشه می شود. تفکر هیچگاه در خلا صورت نمی گیرد، بلکه همیشه به وسیله ی یک شخص معین در یک موقعیت معین انجام می شود و هر شخصیت تاریخی در هر موقعیت تاریخی، به اندازهای عقلانی فکر و عمل میکند که در آن موقعیت می تواند فکر کند و عمل کند و هیچ کس بیش از آن نمی تواند. این اصل بسیار بارور و ارزشمند را که نتایج مهم دیگری دارد، هگل تدوین کرد.

او عقیده داشت که انسان کاملا عقلانی، به آن سان که در روشنگری فهمیده می شد، واقعی نیست؛ واقعی همیشه انسانی است که هم شوریده است و هم عقلانی، هیچ وقت به طور خالص این یک یا آن یکی نیست، شورهایش شورهای موجودی عقلانی اند و فکرهایش فکرهای موجودی شوریده و ضمنا، بدون شوریدگی هیچ عقلی و هیچ فعلی وجود ندارد. بنابراین، اثبات این که کسی در طریقی معین از روی هیجان عمل کرده است، مثلا عمل قاضی ای که در خشم و غضب جنایتکاری را محکوم کرده، یا سیاستمداری که مخالفان را با انگیزهی جاه طلبی تار و مار کرده است، ثابت نمیکند که او عقلانی عمل نکرده است زیرا حکم قاضی یا سیاست سیاستمدار، صرفنظر از عنصر احساسی و هیجانی آن، ممکن است حکمی دادگرانه یا سیاستی خردمندانه باشد. از این رو، هگل معتقد است که این واقعیت غیرقابل انکار که تاریخ آدمی به سان شور و نمایش شوقها در معرض انظار قرار می گیرد، ثابت نمی کند که به لگام عقل مهار نمی شود. به تعبیری، او شور و احساس را ماده ای می پندارد که تاریخ از آن ساخته می شود و از یک نظر، تاریخ نمایشی است از شور و شوق ها و دیگر هیچ؛ ولی کاملا به همان ترتیب، نمایشی هم از عقل است، زیرا عقل در تحقق اهداف خویش از خود شور و احساس به سان ابزار بهره بر می گیرد.

   بیشتر بخوانید:  آفرینش تاریخ علمی

این مفهوم مکر عقل، مفهومی از عقل که شور و شوق را با خدعه به موضع ایادی خود می کشاند، یک اشکال معروف نظریه ی هگل است. به نظر می رسد او عقل را به صورت چیزی خارج از حیات آدمی شخصیت می بخشد، که از طریق اشخاص کور و شوریدهی واسطه، مقاصدی را جامه ی عمل می پوشاند که مقاصد آن است نه مقاصد آنان. شاید گاهی هگل به دیدی مانند دید الهیاتی قرون وسطا سوق می یابد که طبق آن نقشه هایی که در تاریخ اجرا می شود، نقشه های خداست و به هیچ وجه نقشه های انسان نیست؛ یا ( اگر تمیز میان این دو میسر باشد) دید مخفی الهیاتی مورخان روشنگری و کانت، که بر طبق آن نقشه هایی که در تاریخ اجرا می شود نقشه های انسان نیست، از آن طبیعت است. با این همه، به طورکلی، روشن است که هگل می خواسته است از این دید فاصله بگیرد. در نزد هگل عقلی که نقشه هایش در تاریخ اجرا می شود نه عقل طبیعی مجرد است، نه عقل مینوی استعلایی، بلکه عقل آدمی، عقل اشخاص معین است. و رابطه ای که او بین عقل و شور و شوق بر قرار می کند، رابطه ای بین خدا یا طبیعت عاقل، و انسان شورمند نیست، بلکه رابطه ای میان عقل آدمی و شور و شوق آدمی است. هنگامی که گفته می شود دید هگل از تاریخ دی عقل باورانه است این را باید به یاد داشت. عقل گرایی او از نوع بسیار عجیبی است، زیرا عناصر غیر عقلانی را برای خود عقل جوهری تصور می کند. مفهوم رابطه ی نزدیک میان عقل و غیر عقل در حیات آدمی و در ذهن به معنی دقیق کلمه، مفهوم واقع تازه ای از انسان را بشارت میدهد که مفهومی است پویا به جای ایستا، و نشان میدهد که هگل تلاش میکند از نظریه ی مجرد و ایستای ماهیت آدمی که در قرن هجدهم غلبه داشت، فاصله بگیرد.
 او عقیده داشت که انسان کاملا عقلانی، به آن سان که در روشنگری فهمیده می شد، واقعی نیست؛ واقعی همیشه انسانی است که هم شوریده است و هم عقلانی، هیچ وقت به طور خالص این یک یا آن یکی نیست، شورهایش شورهای موجودی عقلانی اند و فکرهایش فکرهای موجودی شوریده و ضمنا، بدون شوریدگی هیچ عقلی و هیچ فعلی وجود ندارد. بنابراین، اثبات این که کسی در طریقی معین از روی هیجان عمل کرده است، مثلا عمل قاضی ای که در خشم و غضب جنایتکاری را محکوم کرده، یا سیاستمداری که مخالفان را با انگیزهی جاه طلبی تار و مار کرده است، ثابت نمیکند که او عقلانی عمل نکرده است زیرا حکم قاضی یا سیاست سیاستمدار، صرفنظر از عنصر احساسی و هیجانی آن، ممکن است حکمی دادگرانه یا سیاستی خردمندانه باشد.
از آنجا که تاریخ تمام تاریخ اندیشه است و خود بالندگی عقل را به نمایش در می آورد، فرایند تاریخی اساسأ فرایندی منطقی است. به تعبیری، گذارهای تاریخی گذارهای منطقی اند که بر یک نردبان زمانی چیده شده اند. تاریخ چیزی نیست مگر نوعی منطق که در آن رابطه ی تقدم و تأخر منطقی با تبدیل شدن به رابطه ی تقدم و تأخر زمانی تقویت و مستحکم می شود اما جای خود را به آن نمی دهد. از این رو تطوراتی که در تاریخ به وقوع می پیوندد، هیچگاه عرضی نیستند، ضروری اند؛ و دانش ما از فرایند تاریخی صرفا تجربی نیست، پیشینی است؛ ما می توانیم ضرورت آن را دریابیم.
 
هیچ چیز در فلسفه ی هگل بیش از این که مفهوم کلی تاریخ فرایندی است منطقی که در زمان تطور یافته است و نیز این که معرفت ما نسبت آن پیشینی است، اعتراض و خصومت را برنیانگیخته است؛ ولی لهیلاردا باید فیتم احتلالی کرکجا که این اندیشه چندان هم که ممکن است در بادی امر به نظر آید یا وه نیست و در واقع اکثر ایرادهایی که بر آن میگیرند سوء تفاهم های محض است. اشتباه فیخته ابناک کهول بمثل هجین ط هاره علامه آن بود که فکر می کرد تاریخ را می توان بر یک اساس پیشینی محض، بدون تکیه بر شواهد تجربی از نو ساخت. از سوی دیگر، ناقدان هگل جملگی به اشتباه معکوس افتادند و معتقد شدند که شناخت تاریخی صرفا تجربی است درباره تنهاییم جز این نظردربخش پنچم نیز امتلاکرادم. خود هگل از این دو اشتباه پرهیز کرد. او مانند کانت دانش پیشینی محض را از دانش حاوی عناصر پیشینی متمایز و تاریخ را نمونه ی دومی تلقی کرد، نه اولی. از نظر او تاریخ شامل حوادث تجربی است که این حوادث بیان خارجی اندیشه است و تفکرات در پی حوادث - نه خود حوادث - زنجیره ای از مفاهیم منطقة پیوسته ای را تشکیل می دهند.

ادامه دلرد..
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  اسطوره و تاریخ یزدان‌سالار
  مفهوم یونانی تاریخ
  گرایش ضدتاریخی اندیشه‌ی یونانی

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط