تاریخ وعلوم طبیعی
چکیده:
همزمان با کشف آزادی خویش به عنوان مورخ است که او آزادی انسان را به عنوان یک عامل تاریخی کشف میکند. فکر تاریخی، فکر دربارهی فعالیت عقلانی، از سلطهی علم طبیعی و فعالیت عقلانی از سلطهی طبیعت آزاد است.
تعداد کلمات: 1188 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
همزمان با کشف آزادی خویش به عنوان مورخ است که او آزادی انسان را به عنوان یک عامل تاریخی کشف میکند. فکر تاریخی، فکر دربارهی فعالیت عقلانی، از سلطهی علم طبیعی و فعالیت عقلانی از سلطهی طبیعت آزاد است.
تعداد کلمات: 1188 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
پی بردن به این که افرادی که مورخ افعال آنان را مطالعه می کند به این معنی آزادند، کشفی است که هر مورخی به محض احراز تبحر علمی در موضوع خود به آن نایل می شود. وقتی که این امر وقوع می یابد، مورخ آزادی خویش را کشف می کند: یعنی خصوصیت خود مختار فکر تاریخی و توان آن را برای حل مسائل خویش به دست خویش و با روش های خویش کشف میکند. کشف میکند که چقدر نالازم و نا ممکن است که او، در مقام مورخ، حل این مسائل را به علوم طبیعی بسپارد؛ پی می برد که او به عنوان مورخ، هم می تواند و هم باید آنها را شخصا حل کند. همزمان با کشف آزادی خویش به عنوان مورخ است که او آزادی انسان را به عنوان یک عامل تاریخی کشف میکند. فکر تاریخی، فکر دربارهی فعالیت عقلانی، از سلطهی علم طبیعی و فعالیت عقلانی از سلطه ی طبیعت آزاد است.
قرابت پیوند میان این دو کشف را می شود چنین بیان کرد که آنها یک معنی در عبارت های مختلف هستند. می توان گفت که توصیف فعالیت عقلانی یک عامل تاریخی آزاد فقط یک راه دیگر برای گفتن این است که تاریخ علمی خودمختار است. من شخصا از هر یک از این دو بیان برای تهیه ی مدرک جهت این منظور استقبال می کنم که شخصی که آن را ادا کرده، در سرشت تاریخ چندان تعمق کرده است که کشف کند:
الف - فکر تاریخی از سلطهی علم طبیعی رها و علمی خودمختار است.
ب - فعل عقلانی از سلطهی طبیعت آزاد است و جهان خود را از امور آدمی، چیزهای عملی، به مقتضای خود و به روش خود بنا میکند.
ج - پیوندی تنگاتنگ میان این دو قضیه وجود دارد.
ولی در عین حال در هر یک از دو عبارت مدرکی می یابم دال بر این که شخصی که آن را ادا کرده است، از تمیز دادن گفته های یک شخص و مضمون آنها ناتوان بوده است (یا به قصدی نا معلوم خواسته خود را ناتوان اعلام کند)، یعنی ناتوان از تشخیص نظریه ی زبان یا زیبایی شناسی، از نظریه ی فکر یا منطق؛ و بنابراین، دست کم در حال حاضر، منطقی لفظ گرایانه اختیار کرده است که در آن پیوند منطقی بین دو فکر که مضمون یکدیگر را دارند، با پیوند زبانی میان دو دسته کلمه که «علامت یک چیز هستند» اشتباه گرفته می شود.
بیشتر بخوانید: عرصهی تفکر تاریخی
همچنین می بینم که سعی او برای مسکوت گذاشتن مسائل منطق، با نشاندن مسائل زبان شناسی به جای آنها، بر هیچ ارزیابی بسیار دقیق از ماهیت زبان استوار نبوده است، زیرا از دو بیان فعلی مترادف، او دربارهی یکی تصور میکرده که واقعا و حقأ معنای «چیزی را که نشانه ی آن قرار گرفته می رساند، درحالی که دیگری فقط به این دلیل ناکافی که شخصی که آن را به کار برده آن را مد نظر داشته، آن معنی را می رساند. همه ی این ها بسیار قابل بحث است. من به جای تأیید این خطاها، ترجیح می دهم مطلب را همان جا که گذاشتم بگذارم و بگویم که این دو بیان ( این که تاریخ یک علم خود مختار است و این که فعالیت عقلانی، به معنای توصیف شده، آزاد است) صور مترادف کلمات نیستند، بلکه شارح اکتشافاتی اند که هیچ یک از آنها را بدون دیگری نمی توان داشت. نتیجه این که، «جنجال ارادهی آزاد» که در قرن هفدهم بسیار مسلط بود، با این واقعیت پیوند نزدیک داشت که در قرن هفدهم که تاریخ سرهم بندی شده در صور ساده اش به تدریج مردم را ناراضی میکرد و مورخان به تدریج متوجه می شدند که این خانه ی خودشان است که احتیاج به مرتب کردن دارد وگرنه مطالعات تاریخی باید از مطالعه ی طبیعت سرمشق بگیرد و خود را به سطح علم ارتقا دهد، میل گرایش به آزاد داشتن افعال آدمی با میل حصول خود مختاری برای تاریخ، به عنوان مطالعه ی فعل آدمی، به هم وابسته بودند.
اما مطلب را اینجا رها نخواهم کرد، برای این که می خواهم نشان دهم دو بیانی که ملاحظه کرده ام، یکی ضرور تا قبل از دیگری است. فقط با به کار بردن روش های تاریخی است که می توانیم هدف های مطالعه ی تاریخی را دریابیم. هیچ کس ادعا نخواهد کرد که دربارهی اعمالی که در گذشته انجام گرفته و مورخ مدعی داشتن معرفت نسبت به آنهاست، از مورخ بیشتر میداند، زیرا مورخ از طریق دانش خود می تواند خود و افراد دیگر را قانع کند که ادعایشان بی پایه است. در نتیجه، در مطالعه ی تاریخی ما باید نخست به شیوه ای واقعا علمی و بنابراین خود مختار دست یابیم تا سپس بتوانیم به این واقعیت که فعالیت آدمی آزاد است، برسیم.
دو بیانی که ملاحظه کرده ام، یکی ضرور تا قبل از دیگری است. فقط با به کار بردن روش های تاریخی است که می توانیم هدف های مطالعه ی تاریخی را دریابیم. هیچ کس ادعا نخواهد کرد که دربارهی اعمالی که در گذشته انجام گرفته و مورخ مدعی داشتن معرفت نسبت به آنهاست، از مورخ بیشتر میداند، زیرا مورخ از طریق دانش خود می تواند خود و افراد دیگر را قانع کند که ادعایشان بی پایه است. در نتیجه، در مطالعه ی تاریخی ما باید نخست به شیوه ای واقعا علمی و بنابراین خود مختار دست یابیم تا سپس بتوانیم به این واقعیت که فعالیت آدمی آزاد است، برسیم.
این، شاید خلاف واقع به نظر برسد؛ زیرا مطمئنا گفته خواهد شد بسیاری از افراد مدتها قبل از وقوع انقلابی که تاریخ به وسیله ی آن خود را به سطح یک علم ارتقا داد، میدانستند که فعالیت آدمی آزاد است. من به این ایراد دو جواب خواهم داد که حاصل یکدیگر نیستند، بلکه یکی نسبتأ سطحی است و دیگری، امیدوارم کمی عمیق تر باشد.
اولا- شاید از آزادی انسان آگاه بودند، ولی آیا به آن دست یافته بودند؟ آیا آگاهی آنان معرفتی شایسته ی نام علم بود؟ مسلما خیر، زیرا در آن صورت نه تنها به آن یقین داشتند، بلکه به طریق نظام یافته ای بر آن وقوف داشتند و جایی برای مجادله دربارهی آن نمی ماند، چون کسانی که به آن یقین داشتند زمینه های یقین شان را می فهمیدند و آنها را به نحو قانع کننده ای بیان می کردند.
ثانیا - اگر انقلابی که با آن تاریخ یک علم شده است، حتی نه فقط نیم قرن قدمت داشته باشد، کلمه ی «انقلاب» نباید ما را فریب دهد. مدت ها قبل از آن که بیکن و دکارت علوم طبیعی را با بیانی علنی اصول آنها زیر و رو کنند، مردم در گوشه و کنار، این روشها را، بعضی بیشتر، بعضی کم تر، به کار می بردند. چنان که بیکن و دکارت کاملا به حق اشاره کرده اند که اثر کارشان این بوده است که عین همان روش ها را در دسترس عقول کاملا عادی قرار دهند. هنگامی که گفته میشود شیوه های تاریخ در نیم قرن اخیر زیر و رو شده، منظور این است. منظور این نیست که جستجوی نمونه های تاریخ علمی پیش از آن تاریخ بیهوده است. منظور این است که پیش تر تاریخ علمی به ندرت اتفاق می افتاد و بنابراین جز در آثار مردان برجسته مشکل یافت می شد و حتی در آنها بیشتر نشانه ی لحظات الهام بود تا روال هموار مطالعه. اما اکنون در شعاع دسترس همگان قرار دارد؛ چیزی که ما از هر کس که اصلا تاریخ می نویسد می طلبیم و به وسعت کافی، حتی در میان غیر علما، فهمیده شده است، به طوری که معاش نویسندگان داستانهای پلیسی، که ماجرای آنها بر این روشها استوار است، را تأمین می کند. طریق پراکنده و گسسته ای که حقیقت آزادی آدمی دست کم در قرن هفدهم درک شد، ممکن است نتیجه ی این در پراکنده و گسسته ی روش تاریخ علمی بوده باشد.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
اما مطلب را اینجا رها نخواهم کرد، برای این که می خواهم نشان دهم دو بیانی که ملاحظه کرده ام، یکی ضرور تا قبل از دیگری است. فقط با به کار بردن روش های تاریخی است که می توانیم هدف های مطالعه ی تاریخی را دریابیم. هیچ کس ادعا نخواهد کرد که دربارهی اعمالی که در گذشته انجام گرفته و مورخ مدعی داشتن معرفت نسبت به آنهاست، از مورخ بیشتر میداند، زیرا مورخ از طریق دانش خود می تواند خود و افراد دیگر را قانع کند که ادعایشان بی پایه است. در نتیجه، در مطالعه ی تاریخی ما باید نخست به شیوه ای واقعا علمی و بنابراین خود مختار دست یابیم تا سپس بتوانیم به این واقعیت که فعالیت آدمی آزاد است، برسیم.
دو بیانی که ملاحظه کرده ام، یکی ضرور تا قبل از دیگری است. فقط با به کار بردن روش های تاریخی است که می توانیم هدف های مطالعه ی تاریخی را دریابیم. هیچ کس ادعا نخواهد کرد که دربارهی اعمالی که در گذشته انجام گرفته و مورخ مدعی داشتن معرفت نسبت به آنهاست، از مورخ بیشتر میداند، زیرا مورخ از طریق دانش خود می تواند خود و افراد دیگر را قانع کند که ادعایشان بی پایه است. در نتیجه، در مطالعه ی تاریخی ما باید نخست به شیوه ای واقعا علمی و بنابراین خود مختار دست یابیم تا سپس بتوانیم به این واقعیت که فعالیت آدمی آزاد است، برسیم.
این، شاید خلاف واقع به نظر برسد؛ زیرا مطمئنا گفته خواهد شد بسیاری از افراد مدتها قبل از وقوع انقلابی که تاریخ به وسیله ی آن خود را به سطح یک علم ارتقا داد، میدانستند که فعالیت آدمی آزاد است. من به این ایراد دو جواب خواهم داد که حاصل یکدیگر نیستند، بلکه یکی نسبتأ سطحی است و دیگری، امیدوارم کمی عمیق تر باشد.
اولا- شاید از آزادی انسان آگاه بودند، ولی آیا به آن دست یافته بودند؟ آیا آگاهی آنان معرفتی شایسته ی نام علم بود؟ مسلما خیر، زیرا در آن صورت نه تنها به آن یقین داشتند، بلکه به طریق نظام یافته ای بر آن وقوف داشتند و جایی برای مجادله دربارهی آن نمی ماند، چون کسانی که به آن یقین داشتند زمینه های یقین شان را می فهمیدند و آنها را به نحو قانع کننده ای بیان می کردند.
ثانیا - اگر انقلابی که با آن تاریخ یک علم شده است، حتی نه فقط نیم قرن قدمت داشته باشد، کلمه ی «انقلاب» نباید ما را فریب دهد. مدت ها قبل از آن که بیکن و دکارت علوم طبیعی را با بیانی علنی اصول آنها زیر و رو کنند، مردم در گوشه و کنار، این روشها را، بعضی بیشتر، بعضی کم تر، به کار می بردند. چنان که بیکن و دکارت کاملا به حق اشاره کرده اند که اثر کارشان این بوده است که عین همان روش ها را در دسترس عقول کاملا عادی قرار دهند. هنگامی که گفته میشود شیوه های تاریخ در نیم قرن اخیر زیر و رو شده، منظور این است. منظور این نیست که جستجوی نمونه های تاریخ علمی پیش از آن تاریخ بیهوده است. منظور این است که پیش تر تاریخ علمی به ندرت اتفاق می افتاد و بنابراین جز در آثار مردان برجسته مشکل یافت می شد و حتی در آنها بیشتر نشانه ی لحظات الهام بود تا روال هموار مطالعه. اما اکنون در شعاع دسترس همگان قرار دارد؛ چیزی که ما از هر کس که اصلا تاریخ می نویسد می طلبیم و به وسعت کافی، حتی در میان غیر علما، فهمیده شده است، به طوری که معاش نویسندگان داستانهای پلیسی، که ماجرای آنها بر این روشها استوار است، را تأمین می کند. طریق پراکنده و گسسته ای که حقیقت آزادی آدمی دست کم در قرن هفدهم درک شد، ممکن است نتیجه ی این در پراکنده و گسسته ی روش تاریخ علمی بوده باشد.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
تخیل تاریخی
خودمختاری تاریخ
تاریخ طبیعت وفلسفه