بهداشت روانی در مدارس
نویسنده : باقر آرياييفر
مدارس نقش مهمي در پيشبرد امر بهداشت رواني در سطح جامعه دارند. معلمان و مربيان به عنوان عناصر کليدي آموزش و پرورش در انجام وظايف آموزشي و پرورشي اگر با نيازهاي مختلف جسماني، رواني و اجتماعي شاگردان آشنا و از نکات اساسي مربوط به برخورد مناسب با کودکان و نوجوانان
سر کلاس درس و محيط مدرسه، آگاهي داشته باشند، بهتر ميتوانند آنان را در جهت نائل آمدن به پيشرفت تحصيلي و در نهايت کسب يک شخصيت استوار ياري كنند.
در مدارس به علت تأکيد بيش از اندازه بر آموزشهاي نظري و انباشت حافظه از محفوظات مختلف، مجال کمتري به معلمان و مديران داده ميشود که به نيازهاي مختلف کودکان و نوجوانان توجه بايستهاي صورت گيرد، در صورتي که نيازهاي ايمني (احساس اطمينان)، نياز به تعلق و دوست داشتن و حتي نيازهاي فيزيولوژيک شاگرد بايد به صورت مناسب ارضا شود تا در وي خود پنداره مثبت و عزت نفس بالا حاصل شود. بدون توجه به اين عوامل، دانستنيها و محفوظات هيچگونه کارکرد مفيد و مؤثري نخواهند داشت. اين نکته زماني آشکارتر ميشود که توجه داشته باشيم پرورش شخصيت اخلاقي به عنوان يک هدف غايي در تعليم و تربيت مطرح است و رسيدن به آن پايه، مستلزم توجه به نيازهاي روان شناختي و اصول بهداشت رواني شاگردان در مدارس است.
بيشتر کودکاني که داراي مشکلات بهداشت رواني هستند، هرگز به خدمات تخصصي که بدان نيازمندند، دسترسي ندارند و مؤسسات و نهادهاي اساسي همچون مدارس بايد به آنها توجه داشته باشند. بسياري از معلمان ممتاز آگاهي چنداني از مسائل بهداشت رواني کودکان ندارند. آنان فاقد دانش، شناخت و مهارت لازم براي مقابله با مسائل بهداشت رواني هستند، گاهي حتي معلمان بسيار با تجربه هم هنگام برخورد با اين شاگردان احساس ناتواني ميکنند. آنها ممکن است نسبت به روشي که بايد در برخورد با اين کودکان داشته باشند، مطمئن نباشند يا نگران باشند هر کارکه انجام دهند مشکلات آنان را تشديد كند. اين مسأله در برخي از مواقع به خاطر بيميلي متخصصان بهداشت براي ارائه اطلاعات به معلمان و ناتواني آنها در درک محدوديتهايي که معلمان ضمن کار با اين کودکان در مدارس معمولي دارند، تشديد ميشود.
بسياري از معلمان متوجه دانش آموزان با مشکلات هيجاني و رفتاري (EBD) ميشوند، ليکن اغلب تمايز واضحي ميان «رفتار غلط بهنجار، مشکلات هيجاني و رفتاري» و «بيماري رواني» وجود ندارد. کودکان داراي EBD در طيف پيوستهاي قرار ميگيرند که از «شيطنتهاي اتفاقي» در يک طيف تا «بيماري رواني» در طرف ديگر طيف را شامل ميشوند. در ارزيابي وضعيت کودکان، اين که آنها بهEBD دچار هستند يا خير، بستگي خواهد داشت به ماهيت، فراواني، اصرار (تداوم)، شدت، نابهنجاري رفتار يا اثر تراکمي رفتار آنها در مقايسه با رفتارهاي بهنجار مورد انتظار از کودکان هم سن آنها. EBD ميتواند داراي شکلهاي مختلفي باشد. در آييننامه اجرايي نيازهاي آموزشي ويژه (EFD،1994). به شکلهاي انزواجويي، گرايش به افسردگي و خودکشي، اشتغال ذهني وسواسگونه همراه با عادات خوردن، مدرسه هراسي، سوء مصرف موادمخدر، رفتارهاي تخريبي، ضداجتماعي و غيرهمکارانه و همچنين محروميت (ناکامي)، خشم و تهديد به تجاوز اشاره شده است.
در هر صورت معلمان، به ندرت قادرند تعريف روشني از EBD ارائه دهند (دانيل و ديگران، 1999). به عنوان مثال، کودکان بيش فعال را اغلب کودکان شيطان به شمار ميآورند. ممکن است ارزيابي اين که کودکان در کجاي پيوستار بين شيطنت اتفاقي تا بيماري رواني قرار ميگيرند، مشکل باشد. بسياري از کودکان در دورههاي اتفاقي رفتارهاي تخريبي و کنارهجويانه از خود نشان ميدهند، ليکن در برخي از کودکان اين دورهها آنقدر شدت و نيز دوام دارند که گواه بر EBD هستند.
1ـ مشکلات بهداشت رواني علت ايجاد پريشاني است و ميتواند بر بسياري از جنبههاي زندگي کودکان، رشد هيجاني (عاطفي)، بدني و اجتماعي کودکان و نيز بر پيشرفت تحصيلي آنها تأثير بگذارد.
2ـ مشکلات بهداشت رواني کودکان براي تمامي افرادي که درگير مراقبت از کودکان هستند و همچنين افرادي که با آنها تماس روزانه دارند، از قبيل معلمان و ساير شاگردان، پيامدهايي در بر دارد.
3ـ مشکلات حل نشده در مراحل اوليه، ميتواند پيامدهاي درازمدتي ايجاد کند و ممکن است به تعليم و تربيت گسيخته، ضعف وجوه اجتماعي شدن و فقدان بهزيستي رواني در بزرگسالي منجر شود.
4ـ مشکلات بهداشت رواني در کودکان موجب بالا رفتن تقاضا براي ساير خدمات از قبيل خدمات اجتماعي و خدمات آموزشي و خدمات قضايي مربوط به جوانان ميشود.
برخي از عوامل خطر معمول ميتواند احتمال ايجاد بهداشت رواني کودکان را افزايش دهد. اين عوامل عبارتاند از عوامل فردي از قبيل مشکلات مزاجي، بيماريهاي بدني يا نارسايي در يادگيري، عوامل خانوادگي از قبيل تعارض ميان والدين و نبود انسجام انضباطي و عوامل محيطي از قبيل وضعيت نامساعد اقتصادي ـ اجتماعي و بيخانماني (بنياد بهداشت رواني 1999). عملکرد عوامل خطر به صورت تصاعدي است. اگر کودک با يک عامل خطر روبه رو شود، احتمال ابتلاي او به مشکلات بهداشت رواني بين يك تا دو درصد است، اما اگر کودک با چهار يا بيش از چهار عامل خطر روبه رو شود، اين احتمال به 20درصد ميرسد. حوادث فشارزاي زندگي بر روي برخي از کودکان بيش از ديگران تأثير ميگذارد. يکي از کليديترين عوامل ارتقاي بهداشت رواني در کودکان، شناخت عميقتر و عوامل حفاظت کنندهاي است که باعث عکسالعمل بيشتر برخي از کودکان در مقايسه با بقيه آنها ميشود. عواملي که کودکان را در برابر مشکلات بهداشت رواني حفاظت ميکند، عبارتاند از عوامل فردي از قبيل داشتن هوش زياد و برخورداري از خلق و خوي آسانگير، عوامل خانوادگي از قبيل ارتباطات خوب با والدين و حمايت تربيتي خانوادگي و عوامل محيطي از قبيل شبکه حمايتي خوب و تجارب مدرسهاي مثبت (بنياد بهداشت رواني 1999). هر چه کودک از عوامل حمايت کننده بيشتري برخوردار باشد، احتمال بهزيستي رواني او بيشتر است. در هر صورت، خطر ابتلا در کودک زماني به شدت افزايش مييابد که شرايط محيطي زيانآور، ارتباطات خانوادگي زيانآور و ويژگيهاي شخصي خود آنها يکديگر را تقويت کنند.
لازم است معلمان درک کنند که چگونه هيجاناتي از قبيل ترس، اضطراب و خشم ميتوانند به انزواجويي يا ساير مشکلات رفتاري بينجامند و مانع يادگيري در کودکان شوند. به علاوه طرد شدن توسط همسالان ميتواند به کاهش عزت نفس، انگيزش ضعيف و عملکرد تحصيلي ضعيف منجر شود که به نوبه خود ميتواند به افزايش سطح آسيبپذيري فرد در ارتکاب آزارگري و افزايش احتمال شکست تحصيلي و افسردگي بينجامد. اخيراً يک مدل چهار مرحلهاي در مورد خدمات بهداشت رواني کودکان و نوجوانان (HSCAM ) پيشنهاد شده است (خدمات مشاورهاي بهداشتي NHS، 1995) هر يک از اين مرحلهها معرف سطح متفاوتي از خدمات تخصصي است. مرحله اول شامل افراد غيرمتخصص از قبيل معلمان و مديران مدارس است که در ارتباط مستقيم با کودکان و نوجوانان هستند و نقش زيادي در ارتقاء بهداشت رواني دارند. نقش اين افراد اغلب نقش مشورتي کلي و شناسايي مشکلات بهداشت رواني دانشآموزان است. مرحله دوم، شامل کارکنان بهداشت رواني کودکان و نوجوانان هستند که از معلمان کمکي و روانشناسان تربيتي شبکهاي متشکل از افراد متخصص و غيرمتخصص تشکيل ميشوند. اين متخصصان به نحوه برخورد، ارزيابي و دسترسي به سطوح مختلف خدمات تخصصيتر و همچنين مشاوره و کارآموزي متخصصان خدمات مربوط به يک مرحله ميپردازند. مرحله سوم ارائه خدمات تخصصي به کودکان و نوجواناني است که دچار اختلال بهداشت رواني پيچيدهتر، جديتر و پايدار هستند، در حالي که در مرحله چهارم برخورد عميق و بسيار تخصصي از قبيل درمانهاي روانپزشکي باليني را براي آنها که دچار بيماري رواني شديد هستند يا در معرض خودکشي قرار دارند، ميطلبد.اصطلاح بهداشت رواني به معني بهزيستي جسماني و هيجاني و همچنين نداشتن بيماري رواني است. همچنين در اين اصطلاح بر توانايي ادامه يک زندگي فعال و کامل و نيز انعطاف پذيري در مقابله با فشارهايي که در زندگي رخ مينمايند (وير2000)، تأكيد شده است.
منبع:روزنامه اطلاعات /س
سر کلاس درس و محيط مدرسه، آگاهي داشته باشند، بهتر ميتوانند آنان را در جهت نائل آمدن به پيشرفت تحصيلي و در نهايت کسب يک شخصيت استوار ياري كنند.
در مدارس به علت تأکيد بيش از اندازه بر آموزشهاي نظري و انباشت حافظه از محفوظات مختلف، مجال کمتري به معلمان و مديران داده ميشود که به نيازهاي مختلف کودکان و نوجوانان توجه بايستهاي صورت گيرد، در صورتي که نيازهاي ايمني (احساس اطمينان)، نياز به تعلق و دوست داشتن و حتي نيازهاي فيزيولوژيک شاگرد بايد به صورت مناسب ارضا شود تا در وي خود پنداره مثبت و عزت نفس بالا حاصل شود. بدون توجه به اين عوامل، دانستنيها و محفوظات هيچگونه کارکرد مفيد و مؤثري نخواهند داشت. اين نکته زماني آشکارتر ميشود که توجه داشته باشيم پرورش شخصيت اخلاقي به عنوان يک هدف غايي در تعليم و تربيت مطرح است و رسيدن به آن پايه، مستلزم توجه به نيازهاي روان شناختي و اصول بهداشت رواني شاگردان در مدارس است.
بيشتر کودکاني که داراي مشکلات بهداشت رواني هستند، هرگز به خدمات تخصصي که بدان نيازمندند، دسترسي ندارند و مؤسسات و نهادهاي اساسي همچون مدارس بايد به آنها توجه داشته باشند. بسياري از معلمان ممتاز آگاهي چنداني از مسائل بهداشت رواني کودکان ندارند. آنان فاقد دانش، شناخت و مهارت لازم براي مقابله با مسائل بهداشت رواني هستند، گاهي حتي معلمان بسيار با تجربه هم هنگام برخورد با اين شاگردان احساس ناتواني ميکنند. آنها ممکن است نسبت به روشي که بايد در برخورد با اين کودکان داشته باشند، مطمئن نباشند يا نگران باشند هر کارکه انجام دهند مشکلات آنان را تشديد كند. اين مسأله در برخي از مواقع به خاطر بيميلي متخصصان بهداشت براي ارائه اطلاعات به معلمان و ناتواني آنها در درک محدوديتهايي که معلمان ضمن کار با اين کودکان در مدارس معمولي دارند، تشديد ميشود.
بسياري از معلمان متوجه دانش آموزان با مشکلات هيجاني و رفتاري (EBD) ميشوند، ليکن اغلب تمايز واضحي ميان «رفتار غلط بهنجار، مشکلات هيجاني و رفتاري» و «بيماري رواني» وجود ندارد. کودکان داراي EBD در طيف پيوستهاي قرار ميگيرند که از «شيطنتهاي اتفاقي» در يک طيف تا «بيماري رواني» در طرف ديگر طيف را شامل ميشوند. در ارزيابي وضعيت کودکان، اين که آنها بهEBD دچار هستند يا خير، بستگي خواهد داشت به ماهيت، فراواني، اصرار (تداوم)، شدت، نابهنجاري رفتار يا اثر تراکمي رفتار آنها در مقايسه با رفتارهاي بهنجار مورد انتظار از کودکان هم سن آنها. EBD ميتواند داراي شکلهاي مختلفي باشد. در آييننامه اجرايي نيازهاي آموزشي ويژه (EFD،1994). به شکلهاي انزواجويي، گرايش به افسردگي و خودکشي، اشتغال ذهني وسواسگونه همراه با عادات خوردن، مدرسه هراسي، سوء مصرف موادمخدر، رفتارهاي تخريبي، ضداجتماعي و غيرهمکارانه و همچنين محروميت (ناکامي)، خشم و تهديد به تجاوز اشاره شده است.
در هر صورت معلمان، به ندرت قادرند تعريف روشني از EBD ارائه دهند (دانيل و ديگران، 1999). به عنوان مثال، کودکان بيش فعال را اغلب کودکان شيطان به شمار ميآورند. ممکن است ارزيابي اين که کودکان در کجاي پيوستار بين شيطنت اتفاقي تا بيماري رواني قرار ميگيرند، مشکل باشد. بسياري از کودکان در دورههاي اتفاقي رفتارهاي تخريبي و کنارهجويانه از خود نشان ميدهند، ليکن در برخي از کودکان اين دورهها آنقدر شدت و نيز دوام دارند که گواه بر EBD هستند.
اهميت بهداشت رواني کودکان
1ـ مشکلات بهداشت رواني علت ايجاد پريشاني است و ميتواند بر بسياري از جنبههاي زندگي کودکان، رشد هيجاني (عاطفي)، بدني و اجتماعي کودکان و نيز بر پيشرفت تحصيلي آنها تأثير بگذارد.
2ـ مشکلات بهداشت رواني کودکان براي تمامي افرادي که درگير مراقبت از کودکان هستند و همچنين افرادي که با آنها تماس روزانه دارند، از قبيل معلمان و ساير شاگردان، پيامدهايي در بر دارد.
3ـ مشکلات حل نشده در مراحل اوليه، ميتواند پيامدهاي درازمدتي ايجاد کند و ممکن است به تعليم و تربيت گسيخته، ضعف وجوه اجتماعي شدن و فقدان بهزيستي رواني در بزرگسالي منجر شود.
4ـ مشکلات بهداشت رواني در کودکان موجب بالا رفتن تقاضا براي ساير خدمات از قبيل خدمات اجتماعي و خدمات آموزشي و خدمات قضايي مربوط به جوانان ميشود.
برخي از عوامل خطر معمول ميتواند احتمال ايجاد بهداشت رواني کودکان را افزايش دهد. اين عوامل عبارتاند از عوامل فردي از قبيل مشکلات مزاجي، بيماريهاي بدني يا نارسايي در يادگيري، عوامل خانوادگي از قبيل تعارض ميان والدين و نبود انسجام انضباطي و عوامل محيطي از قبيل وضعيت نامساعد اقتصادي ـ اجتماعي و بيخانماني (بنياد بهداشت رواني 1999). عملکرد عوامل خطر به صورت تصاعدي است. اگر کودک با يک عامل خطر روبه رو شود، احتمال ابتلاي او به مشکلات بهداشت رواني بين يك تا دو درصد است، اما اگر کودک با چهار يا بيش از چهار عامل خطر روبه رو شود، اين احتمال به 20درصد ميرسد. حوادث فشارزاي زندگي بر روي برخي از کودکان بيش از ديگران تأثير ميگذارد. يکي از کليديترين عوامل ارتقاي بهداشت رواني در کودکان، شناخت عميقتر و عوامل حفاظت کنندهاي است که باعث عکسالعمل بيشتر برخي از کودکان در مقايسه با بقيه آنها ميشود. عواملي که کودکان را در برابر مشکلات بهداشت رواني حفاظت ميکند، عبارتاند از عوامل فردي از قبيل داشتن هوش زياد و برخورداري از خلق و خوي آسانگير، عوامل خانوادگي از قبيل ارتباطات خوب با والدين و حمايت تربيتي خانوادگي و عوامل محيطي از قبيل شبکه حمايتي خوب و تجارب مدرسهاي مثبت (بنياد بهداشت رواني 1999). هر چه کودک از عوامل حمايت کننده بيشتري برخوردار باشد، احتمال بهزيستي رواني او بيشتر است. در هر صورت، خطر ابتلا در کودک زماني به شدت افزايش مييابد که شرايط محيطي زيانآور، ارتباطات خانوادگي زيانآور و ويژگيهاي شخصي خود آنها يکديگر را تقويت کنند.
بهداشت رواني و يادگيري
لازم است معلمان درک کنند که چگونه هيجاناتي از قبيل ترس، اضطراب و خشم ميتوانند به انزواجويي يا ساير مشکلات رفتاري بينجامند و مانع يادگيري در کودکان شوند. به علاوه طرد شدن توسط همسالان ميتواند به کاهش عزت نفس، انگيزش ضعيف و عملکرد تحصيلي ضعيف منجر شود که به نوبه خود ميتواند به افزايش سطح آسيبپذيري فرد در ارتکاب آزارگري و افزايش احتمال شکست تحصيلي و افسردگي بينجامد. اخيراً يک مدل چهار مرحلهاي در مورد خدمات بهداشت رواني کودکان و نوجوانان (HSCAM ) پيشنهاد شده است (خدمات مشاورهاي بهداشتي NHS، 1995) هر يک از اين مرحلهها معرف سطح متفاوتي از خدمات تخصصي است. مرحله اول شامل افراد غيرمتخصص از قبيل معلمان و مديران مدارس است که در ارتباط مستقيم با کودکان و نوجوانان هستند و نقش زيادي در ارتقاء بهداشت رواني دارند. نقش اين افراد اغلب نقش مشورتي کلي و شناسايي مشکلات بهداشت رواني دانشآموزان است. مرحله دوم، شامل کارکنان بهداشت رواني کودکان و نوجوانان هستند که از معلمان کمکي و روانشناسان تربيتي شبکهاي متشکل از افراد متخصص و غيرمتخصص تشکيل ميشوند. اين متخصصان به نحوه برخورد، ارزيابي و دسترسي به سطوح مختلف خدمات تخصصيتر و همچنين مشاوره و کارآموزي متخصصان خدمات مربوط به يک مرحله ميپردازند. مرحله سوم ارائه خدمات تخصصي به کودکان و نوجواناني است که دچار اختلال بهداشت رواني پيچيدهتر، جديتر و پايدار هستند، در حالي که در مرحله چهارم برخورد عميق و بسيار تخصصي از قبيل درمانهاي روانپزشکي باليني را براي آنها که دچار بيماري رواني شديد هستند يا در معرض خودکشي قرار دارند، ميطلبد.اصطلاح بهداشت رواني به معني بهزيستي جسماني و هيجاني و همچنين نداشتن بيماري رواني است. همچنين در اين اصطلاح بر توانايي ادامه يک زندگي فعال و کامل و نيز انعطاف پذيري در مقابله با فشارهايي که در زندگي رخ مينمايند (وير2000)، تأكيد شده است.
تأثير خانواده بر رشد و رفتار کودکان
تأثير بافت اجتماعي بر رشد رفتار کودکان
منبع:روزنامه اطلاعات /س