بررسی جریان انحرافی انجمن حجتیه (قسمت دوم)

انجمن به هیچ­ وجه در امور سیاسی دخالت نمی­کرد. بر همین اساس در تعهدات انجمن از اعضا هم خواسته شده بود که فعالیت سیاسی نداشته باشند. به اعضا اجازه شرکت در تظاهرات را نمی­دادند و اگر کسی نوار اسخنرانی مام...
دوشنبه، 2 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: رامین حشمدار
موارد بیشتر برای شما
بررسی جریان انحرافی انجمن حجتیه (قسمت دوم)

افکار و عقاید انجمن حجتیه :

 1. مبارزه با بهاییت؛ شیخ محمود حلبی تأکید می­کرد  تکلیف شرعی و دینی همه مبارزه با بهاییت است. آنها اعتقاد داشتند دشمن اصلی اسلام بهاییت است. درست است که بهاییان تبلیغات گسترده ­ای انجام می­دادند و توانسته بودند به سرعت در حکومت پهلوی نفوذ پیدا کنند و بسیاری از پست­ های کلیدی کشور را در اختیار بگیرند. اما با این وجود انجمن حجتیه طبق اساسنامه خود فقط مبارزه  با بهاییت را در قالب فعالیت­ های علمی و فرهنگی آن هم در چهار چوب مقررات و قوانین حکومت پهلوی می دانست. شهید سیدعبدالکریم هاشمی ­نژاد در نقد انجمن می­گوید:«این جور نبود که رژیم بگوید بروید با بهائیت مطلقاً مبارزه کنید. اگر این آقایان هم ادعا می­کنند با بهائیت مبارزه کردیم، کم لطفی می­کنند. بهاییت سه بعد داشت: 1- بعد اقتصادی 2- بعد سیاسی 3- بعد فکری. دقت کنید، اینها در بعد سیاسی و اقتصادی، یک قدم هم اجازه نداشتند مبارزه کنند. رژیم، قرص و محکم، جلوی اینها را می­گرفت. اینها می­توانستند حتی راجع به پپسی­کولا صحبت کنند که مال ثابت پاسال بود؟ اینها می­توانستند راجع به شرکت­هایی که از نظر اقتصادی در اختیار بهاییت بود، حرف بزنند؟ ابداً. اینجا رژیم چراغ قرمز داده بود و آقایان هم، براساس دیدشان نمی­گویم خیانت، با رژیم درگیری پیدا نمی­کردند. دیدشان این بود که باید آهسته رفت، تا گربه شاخ نزند!  بنابراین، در بعد اقتصادی، مبارزه­ای با بهاییت نداشتند و نمی­توانستند هم داشته باشند. در بعد سیاسی هم به همین ترتیب، می­توانستند بگویند آقای هویدا، چرا تعدادی از وزرای کابینه ­تان بهایی هستند؟ ابداً. می­گفتند فضولی موقوف. پس کجا مبارزه می­کردند و رژیم اجازه می­داد به آنها؟ فقط در بعد فکری».[1]

2. مخالفت با حکمت و فلسفه
 فلسفه ستیزی و مبارزه با عرفان حقیقی و عرفا یکی دیگر از اصول فکری انجمن حجتیه می­باشد. حلبی در رابطه با رد فلسفه می­گوید: «فلسفه چیز مهمی نیست بلکه اضر مطالب است به حقایق وجدانی. فلسفه دشمن بزرگ معارف الاهی است.»[2] وی در جای دیگر فلاسفه را منکر علمی خداوند می­داند.[3] آیت ­الله منتظری در خاطراتش در رابطه با بدگویی حلبی نسبت به فلاسفه می­گوید: «یک زمانی در تهران به همراه مرحوم شهید مطهری رفته بودیم پای منبرآقای حاج شیخ محمود حلبی. ایشان روی منبر به مرحوم صدرالمتألهین توهین کرد. پس از منبر، ما با ایشان درگیر شدیم که این چه تعبیرهایی است که می­کنید؟ من یک بار خدمت آقای خمینی بودم، به مناسبت گفتم: ملاصدرا، ایشان ناراحت شدند که چرا می­گویید ملاصدرا؟ گفتند: آیا شما به آیت ­الله آخوند خراسانی، می­گویید: ملا کاظم؟! ما باید اسم بزرگان را با احترام ببریم.»[4] 

3. مخالفت با تمامی اصلاحات اجتماعی؛ آنها معتقد به این بودند که زمینه ظهور حضرت، گسترش فساد است.                                                                                          

4. تشکیل هر حکومتی قبل از ظهور، باطل است
انجمنی­ها برای توجیه عدم مبارزه خود، به روایات عدم قیام قبل از ظهور استناد می­کردند. آنها بیشتر به این روایت امام صادق (ع) که می­فرمایند: «ما خرج و لا یخرج منا اهل البیت الی قیام قائمنا احد لیدفع ظلما او ینعش حقا الا اصطلمة البلیة و کان قیامه زیادة فی مکروهنا و شیعتنا»[5] استناد کرده و  می­گفتند قبل از ظهور امام زمان (عج) هر پرچمی که بلند شود در ضلالت است و به شکست می انجامد، پس باید منتظر بود تا خود حضرت بیاید. 

حلبی در سخنرانی معروف خود در سال 56 در رابطه با تشکیل حکومت اسلامی که باید به دست امام معصوم باشد می­گوید: «اول شما یک افسر، یک پیشوا و رهبر معصوم، جنگی پیدا بکنید، یک رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت، عدالت کافی نیست. اول او را پیدا بکنید، آن‌وقت برو جانت را بدهد. باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم[باشد] نه عادل، عادل کافی نیست... لذا شیعه می­گوید در عصر غیبت امام زمان جهاد نیست...»[6]

5. جدایی دین از سیاست
 طبق تبصره 2 اساسنامه، انجمن به هیچ­ وجه در امور سیاسی دخالت نمی­کرد. بر همین اساس در تعهدات انجمن از اعضا هم خواسته شده بود که فعالیت سیاسی نداشته باشند. به اعضا اجازه شرکت در تظاهرات را نمی­دادند و اگر کسی نوار سخنرانی امام را گوش می­داد یا اعلامیه امام را می­خواند توبیخ می­شد. از آنجا که هر نوع فعالیت سیاسی از طرف اعضای انجمن ممنوع بود عملاً حمایت دستگاه امنیتی دوره حکومت شاه را به خود جلب کرده بودند. پرورش می­گوید: «از برادران و خواهران انجمن نوشته می­گرفتند که در امور سیاسی دخالت نکنند و انجمن شدیدا از درگیر شدن با مسائل سیاسی اجتناب می­کرد. به دلیل گرفتن تعهد کتبی مبنی بر عدم مبارزه و عدم دخالت در امور سیاسی از اعضا بود که انجمن، نه تنها کوچکترین تهدیدی از جانب رژیم منحوس پهلوی نشد بلکه بعضا مورد حمایت آنان نیز قرار گرفت. از طرف دیگر چون متظاهر به مذهب و مطیع مرجعیت هم بود نزد روحانیان هم توانست مشروعیت لازم جهت حمایت را کسب کند. با وجود آنکه شاه ریشه همه­ فساد­ها بود اما انجمن با مبارزه بر علیه شاه مخالفت می­کرد و آن را کار اشتباهی می­دانست. حلبی بعد از قیام خونین 15خرداد در یکی از سخنرانی­های خود، امام را عامل کشته شدن مردم می­داند: «آن کسانی که 15 خرداد را راه انداختند مسئول آن خون­ها هستند.»[7] انجمن توانسته بود تعداد زیادی از جوانان مومن و مذهبی را برای مبارزه با بهاییت جذب کند. اما از نظر انقلابیون اولا ریشه نشر بهاییت خود رژیم پهلوی بود و ثانیا مشغول کردن جوانان مذهبی به مبارزه با بهایت نوعی انحراف از مسیر مبارزه بر ضد رژیم پهلوی بود. رژیم هم بنا به ملاحظه عدم دخالت انجمن در سیاست مانعی بر سر راه آنان ایجاد نمی­کرد. هاشمی رفسنجانی در رابطه با عدم شرکت انجمن در مبارزه می­گوید: «جریان دیگری که ظهور کرده بود و مسئله آفرین بود، همین انجمن حجتیه بود.آنها هم برای این که کارشان را بتوانند بکنند، به افرادشان دستور داده بودند که در کارهای سیاسی دخالت نکنند و مبارزه را ممنوع کرده بودند و معتقد بودند که این مبارزه به جایی نمی­رسد. اما چون مبارزه را قبول نداشتند و یک­سری از نیروهای مبارز را جذب می­کردند. بزرگ­ترین خاصیت اینها برای رژیم این بود که اینها نیروها را جذب می­کنند و یک کاری هم به نیروها می­دهند ».[8]

انجمن تاجایی در جلب نظر رژیم پیش رفت بود که با تکیه بر ساواک و اخذ مجوز از آن به انجام رسالت خود ادامه می داد. از طرفی ساواک نیز از عملکرد حلبی و انجمن رضایت خاطر داشت. چرا که نه تنها از جانب آنان احساس خطری نمی­کردند. البته مبارزه انجمن هم فقط مبارزه علمی و نهایتا مقداری مبارزه اقتصادی بود. به همین دلیل ساواک از مبارزین مذهبی می­خواست که آنها هم مثل انجمن دست به مبارزه با بهاییت بزنند. جعفر شجونی از مبارزان پیش از انقلاب می­گوید: «خدا شاهد است یک بار من زندان بودم و داشتم تعهد می­نوشتم تا آزاد شوم و رئیس ساواک وقت تهران- یعنی سرهنگ مولوی- به من گفت: این بار که بیرون می­روی مانند آقای حلبی رفتار کن. ما هرگز او را نگرفته­ایم و نخواهیم گرفت. تو هم مانند او با بهایی­ها مبارزه کن. چرا می­روی بالای منبر و علیه شاه و درباریان سخنرانی می­کنی.»[9]
 
منابع:
[1]- زندگینامه سیاسی شهید هاشمی نژاد، حسن جلالی عزیزیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص279-280
[2]- دروس معارف الهیه، درس 8
[3]- دروس معارف الهیه، درس 39
[4]- خاطرات منتظری، انتشارات اندیشه ناب، ص213
[5]- صحیفه سجادیه، ص12
[6]- درسنامه انجمن حجتیه، ص۲۴۱
[7]- خاطرات محمد پیشگاهی ­فرد، ص66
[8]- ماهنامه عروه الوثقی، شماره 85
[9]- روزنامه روزگار، ش۱۵۶۴، ۲/۵/۱۳۹۰، ص۸


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط