امروزه دیگر تردیدی وجود ندارد که هایدگر انسانی خارق العاده است و، در کنار بزرگانی چون افلاطون، ارسطو، کانت و هگل، از شأنی عظیم نه فقط در تاریخ تفکر غربی، که حتی در تاریخ تفکر بشری، برخوردار است. لیکن هایدگر با همه اصالتها و عظمتهایش، مرتکب اشتباهی بزرگ و سخیف در حیات زندگی سیاسی خود شد. این که ما این اشتباه را چگونه ارزیابی کنیم نیز بحث دیگری است. لیکن باید توجه داشت که نفس وجود این اشتباه سخیف را نمی توان نادیده گرفت. متأسفانه برخی از هایدگریهای ایران چشمان خود را بر این اشتباه می بندند و با بیان عباراتی کلی، مسئله را دور می زنند، در حالی که این اشتباه و اشتباهاتی اینچنینی در تاریخ فلسفه، جای بسی تأمل فلسفی دارند. سؤال این است: چرا متفکران بزرگ و اصیلی چون هایدگر، با همه بصیرتهای عمیقشان، گاه مرتکب اشتباههای سخیف در زندگی سیاسی و اجتماعی خود می شوند.
اشتباه سیاسی متفکرانی چون هایدگر دو درس بزرگ وجودشناختی و معرفت شناختی را به ما می آموزد :
الف. متفکر، به سبب فاصله گرفتن از زمانه و مردم، عادات و فرهنگ رایج جامعه خود، به لحاظ نظری با خطر تنهایی روبه روست. این تنهایی گاه امکان گفتگو با افرادی را که هم سطح و هم تراز وی باشند، از او سلب می کند، یعنی متفکر کمتر کسی را همسطح و همطراز خویش می یابد که بتواند با وی به مناظره و گفتگوی نظری بپردازد. این جاست که گاه، به سبب فقدان گفتگو و همسخنی با دیگری، پیوند خویش را با سطوحی از واقعیت از دست داده، در معرض خطر مونولوگ تک گویی) و اشتباهاتی گاه بزرگ و سخیف قرار می گیرد.
ب. وجود، راز آلود است و غنایی عظیم دارد. سرشاری و غنای وجود خوف برانگیز و دهشت انگیز است. هیچ کس و هیچ تفکر و هیچ مفهومی نمی تواند بر این غنا و بیکرانگی چیره شود. این سخن نیچه را به یاد آوریم: «مفاهیم هر قدر هم که غنی باشند، پدیدارها غنی ترند». تفکر متفکر هر قدر هم اصیل و غنی باشد، هستی و پدیدارها اوصاف و لایه هایی دارند که ناندیشیده می مانند. در تفکر هایدگر نیز جنبهها و لایه هایی از واقعیت مغفول و پنهان ماند. ما از هایدگر بصیرتهای بسیار بنیادینی را در باب سنت متافیزیک غربی، تفکر پیشاسقراطی، حقیقت، دازاین، هنر، سیاست، تکنولوژی و ... می آموزیم. او به ما آموخت که بدون فهم وجودشناختی، درک ما از سیاست، دموکراسی، لیبرالیسم و تکنولوژی نمی تواند کامل باشد و دریافت های ما در سطح، یعنی در روزمرگی و سیاست زدگی و در اسارت چنگال های نیرومند جامعه و تفکر تکنولوژیک، باقی خواهد ماند. اما باید توجه داشته باشیم که سطح وجودشناختی، یگانه سطح ممکن برای اندیشیدن در باب پدیدارها نیست و تفکر وجودشناختی ما را از اندیشیدن در سطح موجودشناختی و تجربی بی نیاز نمی کند و همین سطح موجودشناختی و تجربی پدیدارهای سیاسی و اجتماعی بود که در نگاه و تفکر وجودشناختی هایدگر مغفول ماند و این غفلت به اشتباه بزرگ و سخیف زندگی او منتهی شد. این دقیقا همان اشتباهی است که در فردید و بسیاری از شاگردان وی نیز دیده میشود. هایدگر در عرصه سیاست به ما آموخت که درک ما از سیاست جدید، لیبرالیسم، دموکراسی و تکنولوژی بدون ارتقا تا سطح تفکر وجودشناختی و بدون درک نسبت این پدیدارها با سنت متافیزیکی، بشرانگارانه، خودبنیاد و سوبژه محور غربی و بدون توجه به غفلت بنیادین سنت متافیزیک از مسئله وجود، نمی تواند در کی کامل و درست باشد. لیکن تفکر هایدگر در پاسخ به این پرسش موجودشناختی که با نقد سیاست مدرن، لیبرالیسم، دموکراسی و تکنولوژی جدید، ما چه نظام و نهادهایی را می توانیم جانشین آنها کنیم، ما را با سکوتی سهمگین مواجه می کند. بی تردید، این سکوت با تفکر آماده گر و انتظار گرانه هایدگر پیوندی وثیق دارد، یعنی تا زمانی که تفکر آینده، به منزله افق کلی عالم و نهادهایی جدید، ظهور نیافته است، نمی توان از این عالم و نهادهای آن به وضوح و روشنی سخن گفت. با این وصف، بر ماست که هم به بصیرتهای وجودشناختی هایدگر و هم به عالم کنونی و پرسشهای موجودشناختی و تجربی حاصل از مواجهه مان با جهان کنونی بیندیشیم. باید آگاه باشیم که نه معرفت موجودشناختی ما را از تفکر وجودشناختی بی نیاز می سازد و نه تفکر وجودشناختی می تواند جانشین معرفت موجودشناختی نسبت به پدیدارها گردد.
به هر تقدیر، غفلت از خوف برانگیزی و دهشت انگیزی غنای وجود و پدیدارهای آن، و بی توجهی به ضرورت گفتگو، که برخاسته از اصلی وجودشناختی، یعنی بیکرانگی هستی و پدیدارهای آن و در همان حال محدودیت بشری است، حتی متفکران را در معرض اشتباهات بزرگ قرار میدهد. اعتراف به اشتباه متفکران و تأکید بر آن نه به معنای تحقیر آنان بلکه صرفا به معنای اذعان به استعلایی بودن حقیقتی است که هر تفکری، حقیقت و مضمون خویش را وامدار آن است، بی آن که بتوان بر این حقیقت استعلایی چیره شد.
پس از طی کردن مسیری پر فراز و نشیب در نه فصل کتاب، می توانیم تصویر روشن تری از قصه «هایدگر در ایران» داشته باشیم و، پاسخ هایی را برای برخی از مهمترین پرسش های طرح شده در آغاز این پژوهش بیابیم و دریابیم که هر گونه مواجهه شتاب زده، یکسونگرانه و بدون تأمل و نظر جدی فلسفی، تا چه حد می تواند پاسخ های ما را به پرسش های مربوط به دلایل پذیرش تفکر هایدگر در ایران و اقبال به آن، نحوه ورود این تفکر به جامعه ما، ارزش و اعتبار تفسیر فردید از این تفکر، دلایل مخالفت با این نخستین مفسر ایرانی هایدگر و نحوه تفسیر وی، میراث فردید، محدودیتهای این میراث و ... از حقیقت دور نگاه دارد.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
اشتباه سیاسی متفکرانی چون هایدگر دو درس بزرگ وجودشناختی و معرفت شناختی را به ما می آموزد :
الف. متفکر، به سبب فاصله گرفتن از زمانه و مردم، عادات و فرهنگ رایج جامعه خود، به لحاظ نظری با خطر تنهایی روبه روست. این تنهایی گاه امکان گفتگو با افرادی را که هم سطح و هم تراز وی باشند، از او سلب می کند، یعنی متفکر کمتر کسی را همسطح و همطراز خویش می یابد که بتواند با وی به مناظره و گفتگوی نظری بپردازد. این جاست که گاه، به سبب فقدان گفتگو و همسخنی با دیگری، پیوند خویش را با سطوحی از واقعیت از دست داده، در معرض خطر مونولوگ تک گویی) و اشتباهاتی گاه بزرگ و سخیف قرار می گیرد.
ب. وجود، راز آلود است و غنایی عظیم دارد. سرشاری و غنای وجود خوف برانگیز و دهشت انگیز است. هیچ کس و هیچ تفکر و هیچ مفهومی نمی تواند بر این غنا و بیکرانگی چیره شود. این سخن نیچه را به یاد آوریم: «مفاهیم هر قدر هم که غنی باشند، پدیدارها غنی ترند». تفکر متفکر هر قدر هم اصیل و غنی باشد، هستی و پدیدارها اوصاف و لایه هایی دارند که ناندیشیده می مانند. در تفکر هایدگر نیز جنبهها و لایه هایی از واقعیت مغفول و پنهان ماند. ما از هایدگر بصیرتهای بسیار بنیادینی را در باب سنت متافیزیک غربی، تفکر پیشاسقراطی، حقیقت، دازاین، هنر، سیاست، تکنولوژی و ... می آموزیم. او به ما آموخت که بدون فهم وجودشناختی، درک ما از سیاست، دموکراسی، لیبرالیسم و تکنولوژی نمی تواند کامل باشد و دریافت های ما در سطح، یعنی در روزمرگی و سیاست زدگی و در اسارت چنگال های نیرومند جامعه و تفکر تکنولوژیک، باقی خواهد ماند. اما باید توجه داشته باشیم که سطح وجودشناختی، یگانه سطح ممکن برای اندیشیدن در باب پدیدارها نیست و تفکر وجودشناختی ما را از اندیشیدن در سطح موجودشناختی و تجربی بی نیاز نمی کند و همین سطح موجودشناختی و تجربی پدیدارهای سیاسی و اجتماعی بود که در نگاه و تفکر وجودشناختی هایدگر مغفول ماند و این غفلت به اشتباه بزرگ و سخیف زندگی او منتهی شد. این دقیقا همان اشتباهی است که در فردید و بسیاری از شاگردان وی نیز دیده میشود. هایدگر در عرصه سیاست به ما آموخت که درک ما از سیاست جدید، لیبرالیسم، دموکراسی و تکنولوژی بدون ارتقا تا سطح تفکر وجودشناختی و بدون درک نسبت این پدیدارها با سنت متافیزیکی، بشرانگارانه، خودبنیاد و سوبژه محور غربی و بدون توجه به غفلت بنیادین سنت متافیزیک از مسئله وجود، نمی تواند در کی کامل و درست باشد. لیکن تفکر هایدگر در پاسخ به این پرسش موجودشناختی که با نقد سیاست مدرن، لیبرالیسم، دموکراسی و تکنولوژی جدید، ما چه نظام و نهادهایی را می توانیم جانشین آنها کنیم، ما را با سکوتی سهمگین مواجه می کند. بی تردید، این سکوت با تفکر آماده گر و انتظار گرانه هایدگر پیوندی وثیق دارد، یعنی تا زمانی که تفکر آینده، به منزله افق کلی عالم و نهادهایی جدید، ظهور نیافته است، نمی توان از این عالم و نهادهای آن به وضوح و روشنی سخن گفت. با این وصف، بر ماست که هم به بصیرتهای وجودشناختی هایدگر و هم به عالم کنونی و پرسشهای موجودشناختی و تجربی حاصل از مواجهه مان با جهان کنونی بیندیشیم. باید آگاه باشیم که نه معرفت موجودشناختی ما را از تفکر وجودشناختی بی نیاز می سازد و نه تفکر وجودشناختی می تواند جانشین معرفت موجودشناختی نسبت به پدیدارها گردد.
به هر تقدیر، غفلت از خوف برانگیزی و دهشت انگیزی غنای وجود و پدیدارهای آن، و بی توجهی به ضرورت گفتگو، که برخاسته از اصلی وجودشناختی، یعنی بیکرانگی هستی و پدیدارهای آن و در همان حال محدودیت بشری است، حتی متفکران را در معرض اشتباهات بزرگ قرار میدهد. اعتراف به اشتباه متفکران و تأکید بر آن نه به معنای تحقیر آنان بلکه صرفا به معنای اذعان به استعلایی بودن حقیقتی است که هر تفکری، حقیقت و مضمون خویش را وامدار آن است، بی آن که بتوان بر این حقیقت استعلایی چیره شد.
پس از طی کردن مسیری پر فراز و نشیب در نه فصل کتاب، می توانیم تصویر روشن تری از قصه «هایدگر در ایران» داشته باشیم و، پاسخ هایی را برای برخی از مهمترین پرسش های طرح شده در آغاز این پژوهش بیابیم و دریابیم که هر گونه مواجهه شتاب زده، یکسونگرانه و بدون تأمل و نظر جدی فلسفی، تا چه حد می تواند پاسخ های ما را به پرسش های مربوط به دلایل پذیرش تفکر هایدگر در ایران و اقبال به آن، نحوه ورود این تفکر به جامعه ما، ارزش و اعتبار تفسیر فردید از این تفکر، دلایل مخالفت با این نخستین مفسر ایرانی هایدگر و نحوه تفسیر وی، میراث فردید، محدودیتهای این میراث و ... از حقیقت دور نگاه دارد.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394