معنای خطوات شیطان
راههای گمراهی در زبان قرآن بعنوان خطوات شیطان تعبیر شده است؛ خطوات جمع خطوه به معنای گام است؛ یعنی شیطان برای گمراه کردن انسانها، گام هایی برمی دارد؛ خطوه به گامهایی گفته می شود که دزد شبانه برای دزدی آرام قدم بر می دارد.
ایجاد اختلاف و کینه، گام شیطان
یکی از این گام ها، ایجاد اختلاف و کینه بین مردم است؛ آنچه در بین منابع دینی آمده، کینه بعنوان مادر و ریشه ی فساد ها بیان گردیده است؛ چنانکه در حدیثی گهربار آمده که: «ألْأمُ الخُلقِ الحِقدُ»[1] پست ترین اخلاق، کینه توزى است.
تیشه به ریشه ی اخلاق
پس با این ترتیب شیطان، برای گمراهی انسانها به پایه ها و ریشه های اخلاقی روی می آورد، و از طریق بنیانهای اساسی وارد شده و انسانها را گمراه می سازد. پس یکی از این ریشه های ایجاد اختلاف و کینه است.ایجاد اختلاف میان مردم گامی است که قرآن کریم بدان تصریح می فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»[2]
«شیطان قصد آن دارد که به وسیله شراب و قمار، میان شما عداوت و کینه بر انگیزد و شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد، پس شما آیا از آن دست برمیدارید؟»
استمرار شیطان در ایجاد اختلاف
با توجه به این آیه ی شریفه، چون از واژه ی «یرید» یعنی: به صورت پی در پی شیطان این کار را انجام دهد، استفاده نموده است، معلوم می شود که شیطان پی در پی و بصورت استمرار مردم را به اختلاف و کینه و دشمنی فرا می خواند.
عدم مصونیت فرزندان انبیا از اختلاف
کینه، چنان صفت ناپسندی است که حتی فرزندان پیامبران اگر مواظب رفتارشان نباشند، نیز از آن ایمن نخواهند بود. چنانکه کینه ای که فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام در سینه می پروراندند، بخاطر حسد و نداشتن ایمان واقعی، بود؛ که باعث گردید، حجت الهی را مورد اذیت و آزار قرار داده که ابتدا در صدد قتلش برآمدند که این نیز رای و نظر شیطان بوده است؛ اما در مرحله ی بعدی، به چاه انداختن و فروختن ایشان به دراهم کم، ریشه در کینه ای بود که از ایشان در دل می پروراندند.
اختلاف و کینه در صحابه نامدار پیامبر
پس با این ترتیب، کینه فرزند پیامبر یا برادر پیامبر بودن نمی شناسد. این همانی است که انسان را حتی به برادر کشی می کشاند؛ چنانکه قابیل بخاطر کینه ای که از هابیل داشت، برادرش را کشت. همچنین در ماجرای جمل، امیرالمومنین علیه السلام از زبیر پرسیدند: «از جان علی چه می خواهی؟ تو که علی را می شناسی، در شورای شش نفره ی خلافت طرف علی را گرفتی؟ پای وصیت نامه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز جزء کسانی بودی که امضا کردی؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بارها مقام مرا به تو و دیگران گوشزد نمود! اما برای چه به جنگ من آمدی؟ گفت: علی، چرا تو خلیفه باشی و من نباشم»
جواب زبیر به امیرالمومنین علیه السلام
جواب زبیر به حضرت، ریشه در کینه ای دارد که با ثروت اندوزی های فراوان در زمان خلیفه ی سوم بوجود آمده است؛ چون ثروت اندوزی و قدرت طلبی دو رکن اساسی هستند که در کنار هم کینه ای را بوجود می آورند؛ که البته باید گفت: هر یک به تنهایی می تواند، اولیاء الهی را میان بردارد، و حال اگر این دو صفت در کنار یکدیگر باشند چه پیامدهای ناگواری را در جامعه بوجود می آورند، که یکی از آنها ایستادن در مقابل ولی و حجت خداست، و مدیون قطع شدن هزاران دست و قتل انسانهای دیگر در جنگ جمل است.
ریشه ی دشمنی زبیر با امام
دقیقاً همان مطلبی که امیرالمومنین در بیان نورانی شان فرمودند: «الحِقدُ نارٌ لا تُطْفَأُ إلّا بالظَّفَرِ.»[3] کینه توزى، آتشى است که جز با پیروز شدن فرونشانده نمى شود.» با توجه به این حدیث، باید گفت: ریشه ی جنگ جمل، حقد بود که تا پیروزی اتفاق نمی افتاد، از بین نمی رفت. کسانی که در جنگ جمل در مقابل خلیفه بلافصل پیامبر، ایستادند، کینه ای در دل می پروراندند. با وجود رفتار منصفانه و اخلاقی کامل امیرالمومنین علیه السلام، در ماجرای قتل خلیفه سوم، همان کینه ای علیه امیرالمومنین علیه السلام از جانب بنی امیه و برخی از زنان پیامبر، ایجاد شد، که نتیجه ی آن با به شهادت رساندن حضرتش تمام نشد، حتی با شهادت امام حسن مجتبی نیز خاموش نگردید، که بر جنازه مبارک حضرت تیرهای کینه توزانه باراندند.
نتیجه کینه و حِقد
پس کینه می تواند آدمی را ولی کُش و علی کُش کند. و این کینه نه تنها، در زمان حیات امام که بعد از شهادت ولی خدا نیز باطن خویش را به دشمنی و زهر آگین بودن تمام نشان می دهد. و این همان حقیقتی است، که امیرالمومنین در بیان نورانی و عبرت آموزشان فرمودند که: «سَبَبُ الفِتَنِ الحِقْدُ.»[4] یعنی: «علت فتنه ها و آشوبها کینه توزى است.»
نمونه ی دوم از کینه و حِقد در تاریخ
نمونه ای کینه توزی ناکثین در تاریخ، نامه نگاری عایشه بزرگانی چون احنف بن قیس است؛ عایشه به منظور جذب هر چه بیشتر نیرو در مصاف با على (علیه السلام) نامههایى براى سران و بزرگان اهل بصره فرستاد، و از آنان مددخواهى نمود. از جمله، به احنفبن قیس نامه نوشت، و در حفیر منتظر پاسخ آنها بود. وقتى عایشه به بصره رفته بود، به احنف بن قیس پیغام فرستاد، ولى او حاضر به ملاقات با عایشه نشد. بار دیگر عایشه به او پیغام داد. این بار احنف نزد او رفت.عایشه گفت: واى بر تو اى احنف، چگونه در پیشگاه خداوند عذرخواهى آورد از ترک جهاد با قاتلان امیرالمؤمنین عثمان، آیا از کمى عدد است، یا اینکه قبیلهات به تو نافرمانى مىکنند؟ احنف گفت: اى امالمؤمنین نه عمرم از حد گذشته، و نه زمان درازى سپرى گشته است، بلکه یکسال نمىگذرد که تو را دیدم از عثمان انتقاد مىکردى، و به او بد مىگفتى. عایشه گفت: واى بر تو آنها او را بمانند ظرفى شستند، آنگاه او را کشتند. احنف گفت: اى امالمؤمنین، من دستور تو را در حالى که (از کشتن عثمان) راضى بودى قبول مىکنم، و دستورت را در حالى که از آن خشمگینى رد مىنمایم. احنف پیوسته در برابر آتشافروزان جنگ جمل رفتار خصمانهاى اتخاذ کرده، و سرسختانه از آنان انتقاد مىنمود؛ برخورد او با عایشه از این قبیل است.
احنف بن قیس در روز جنگ جمل به عایشه گفت: اى امالمؤمنین، آیا از پیغمبر خدا درباره این را ه سفارشى و سخنى شنیدهاى؟ گفت: نه، هرگز. گفت آیا در اینباره در قرآن چیزى خواندهاى؟ گفت: قرآن همان است که شما مىخوانید.[5]
نمونه ی سوم از کینه و حِقد در تاریخ
نمونه ای دیگری که می توان در تاریخ اسلام از آن نام برد، کینه ای است که دشمنان امام حسین علیه السلام در کربلا از خود نشان دادند؛ پس از آنکه حضرت از آنها علت جنگیدن با ایشان را می پرسند، آنها در پاسخ، می گویند: علت جنگیدن ما «بغضاً لابیک» است؛ یعنی ما از پدرت علی علیه السلام کینه داریم؛ چون علی علیه السلام، اجداد و پدرانمان را در جنگهای صدر اسلام کشته است؛ مانند جنگ بدر، احد، حنین، خندق، و دیگر جنگها.پس با این اوصاف، می توان گفت: کینه فقط یک صفت ناپسند نیست، بلکه صفات ناپسند دیگری را نیز از جمله حس انتقام جویی، برادر کشی، مسلمان کشی، ولیّ کشی و ... را نیز در انسان تقویت کرده و اگر انسان راه هدایت را گم کند، بقدری او در آن غوطه ور می گردد که تا انتقام نگیرد، آتش کینه اش فروکش نمی شود.
پس انسانی که مواظب اعمال و رفتارش نباشد، دچار این وسوسه ی شیطانی شده و پیامدهای ناگوار بسیاری را به دوش خواهد کشید.
ریشه اختلاف در امت اسلامی
اختلاف در میان امت مسلمان ریشه در گام های شیطانی دارد؛ شیطان هیچ گاه نمی خواهد، امت مسلمان به وحدت و اتحاد دست پیدا کنند، که اگر این اتحاد صورت پذیرد، یکی از راه های نفوذ وی بسته خواهد شد.
علت اختلاف در امت اسلامی در نگاه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
پس وحدت و اتحاد میان امت، راه اختلاف و کینه را می بندد؛ اما اگر مسلمانان مراقب نباشند، اختلاف در بینشان رخنه خواهد کرد، چنانکه پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، می بینیم شیطان با اختلاف افکنی میان امت، انحراف بسیار بزرگی را در بین مسلمین بوجود آورد که تا کنون پیامدهای آنرا شاهد هستیم. همانی که حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه ی فدکیه فرمودند: «وَأَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ» یعنی: شیطان سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را بسوى خود دعوت نمود، و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت.همچنین در آیه ی اول بحث، خداوند این مطلب را متذکر می شود که شیطان بوسیله ی شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه می افکند و نتیجه ی این دشمنی آن است که شما را یاد خدا و نماز باز می دارد.
پس نتیجه دشمنی و کینه و اختلاف، باز داشتن از یاد خدا و نماز است.
پی نوشت:
[1] غرر الحکم : ۲۹۱۷
[2] سوره مائده، آیه 91
[3] غرر الحکم: 2203
[4] غرر الحکم: 5522
[5] سرداران صدر اسلام (ج7)، جمعی از نویسندگان، ج1، ص137