تبیین سیستم‌های پویا برای افکار مزاحم (قسمت دوم)

طی مراقبه ذهن آگاهی، به محض اینکه تلاش می کنیم جریان تولید افکار تازه را متوقف کنیم در ونداد، افکار تولید شده از طریق این شبکه‌های به شدت به تازگی و مکررأ فعال شده به هشیاری تداخل می کنند، زیرا در وندادهای ذهنی جدید به عمد متوقف شده اند.
يکشنبه، 11 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تبیین سیستم‌های پویا برای افکار مزاحم (قسمت دوم)
نیرومندی فعال سازی شبکه‌های عصبی که افکار را فعال می کنند، از طریق سه عامل درونی تعیین میشود: تازگی و تکرر فعال شدگی شبکه‌های عصبی این افکار، و بار هیجانی آنها . هرچه الگوی فعال شدگی تکراری تر و تازه تر باشد، نیروی فعال شدگی اش در اعصابی که آن را تولید می کنند، بیشتر است.مثال افراطی این اصل عبارت است از تجربه اختلال وسواس - بی اختیاری (OCD). تداوم افکار وسواسی در این اختلال را می توان بر حسب پایداری شبکه های عصبی اخیرا و مکررا فعال شده تبیین کرد. بازتولید مداوم افکار وسواسی سبب می شود شبکه های عصبی به شدت فعال بمانند و به این ترتیب ارتباطات عصبی را تقویت کنند. متعاقبا افکار وسواسی به طور موفقیت آمیزی با تفکر معمول روزمره رقابت کرده و آنها را دچار اختلال می کنند.
 
طی مراقبه ذهن آگاهی، به محض اینکه تلاش می کنیم جریان تولید افکار تازه را متوقف کنیم در ونداد، افکار تولیدشده از طریق این شبکه های به شدت به تازگی و مکررأ فعال شده به هشیاری تداخل می کنند، زیرا در وندادهای ذهنی جدید به عمد متوقف شده اند. در مقابل پاسخی (تقویت) به این شبکه ها داده نمی شود، زیرا توجه به طور نظام مند به تنفس یا حس های بدنی معطوف شده است. متعاقبا قدرت فعال سازی این شبکه ها کاهش می یابد و افکار مرتبط به آنها نیز به تدریج ضعیف می شود. در علوم رفتاری به این پدیده فرایند خاموش سازی می گویند. بنابراین وقتی در ونداد به واسطه مشاهده غیرارزشیابان، تنفس یا حس های بدنی به حد کافی از سطح پردازش همیشگی ضعیف تر شد، دروندادهای قبلا ذخیره شده در شبکه های حافظه برای پردازش فراخوانده میشوند. از آنجا که هیچ فکر جدیدی در پاسخ به تجربه فکری جاری تولید نمی شود (شبکه مورد نظر تقویت نمیشود)، افکاری که فراوانی و تازگی کمتری دارند، در آگاهی هشیار ظاهر می شوند. این قضیه طی مراقبه ذهن آگاهی با تجربة مجدد خاطرات قدیمی تر نشان داده می شود.
 
دیگر دلالت مهم بالینی چنین فرایندی این است که می توان بدون نیاز به کلنجار رفتن با افکارمان، خاطراتی را که به طور خودجوش ظاهر می شوند، به طور خنثی تری باز پردازش کنیم. با اقتباس اصطلاحات تیسدیل و برنارد (۱۹۹۳) می توان گفت خاطرات عبارتند از افکار باز پردازش شده به واسطه رمزگذاری گزارهای بیشتر و رمزگذاری ضمنی کمتر. کار جدید دانیل سیگال به نیاز برای تفکیک جنبه های شناختی خاطرات دردناک از جنبه های هیجانی و نحوه کمک مراقبه ذهن آگاهی به این امر اشاره دارد. این به معنای دقت کمتر خاطرات یا ناتوانی در به خاطر آورده شدن آنها نیست، بلکه به نظر می رسد یادآوری آنها در شرایطی که توجه مان از طریق تفکر مداوم خودکار و اجتناب از هیجانات آشفته نشده است، تسهیل می شود.
 
در تبیین های افکار مزاحم، علاوه بر تازگی و تکرار، شدت فعال شدگی نیز عامل دیگری است. همان طور که بحث شد، مؤلفه ارزشیابی الگوی هم ظهور موجب ایجاد تحریک خودبه خودی در مؤلفه حس احشایی می شود. در هر لحظه، شدت حس های بدنی کارکردی است از درجه و مقدار تفکر داورانه، زیرا بعضی افکار (شامل خاطرات قدیمی) رمزگذاری شده و اکنون با حس های بدنی برجسته تر هم ظهور شده اند. به این ترتیب خاطرات مرتبط با حس های بدنی شدیدتر، ارتباطات قوی تری با گذرگاه های هیجانی دارند و در مقابل خاموش سازی مقاوم تر به نظر می رسند. از دیدگاه تکاملی چنین چیزی مزیت روشنی برای بقا دارد؛ ما خاطراتی را که به تهدیدهای بالقوه اشاره می کنند، راحت تر به خاطر می آوریم و سخت تر فراموش می کنیم.
 
در مورد اختلال استرس پس از صانحه، فلش بک ها را می توان برحسب تکرار فعال شدگی شبکه‌های فکر و همچنین حس های بدنی مرتبط با آن تبیین کرد. ناواکنش گر (دارای تعادل فکری) ماندن، شدت و دوره افکار تازه برآمده را کاهش می دهد. از آنجا که در تعادل فکری هیچ کدام از این شبکه ها شبکه های فکری و احساس بدنی دیگر تقویت نمی شوند، حتی ارتباطات ظریف و خفیف نیز (که اغلب با خاطرات قدیمی همراه است) خاموش می شوند.
 
یک تبیین برای تغییر نگرش ناشی از آموزش ذهن آگاهی عبارت است از افزایش هشیاری و پذیرش تجارب ظریفی که احتمالا امکان تقویت ارتباطات مبتنی بر طرحواره را ممکن می کنند. با توجه به دیدگاه هم ظهوری ، در رمزگذاری رویدادهای شناختی که حتی ناچیزترین هیجانات را فرا می خوانند، حس های بدنی همراه با آن رویداد شناختی نیز رمزگذاری میشوند. پس رمزگشایی حس های بدنی می تواند امکان رمزگشایی بعد شناختی حافظه را فراهم کند. اگر چندین سال دیگر هنگام به کارگیری فنون وارسی بدنی در آموزش ذهن آگاهی با نوعی حس مواجه شوم که شباهت زیادی به آنچه در زمان رمزگذاری رویداد ناخوشایند حس کردم داشته باشد، احتمال مزاحمت خاطره رویداد قدیمی را نیز تجربه خواهم کرد (مردود شدن امتحان). اینها بی تردید دلالتهای مهمی برای آنچه حافظه خلق- وابسته نام دارد، هستند؛ پدیده ای که طی آن یادآوری خاطرات به وسیله سرنخهای هیجانی که ابتدائا رمزگذاری شده است، بهبود می یابد. احتمالا ایده هم ظهور شدن می تواند یک بافت درونی برای تبیین حافظه خلق - وابسته به دست دهد. مهم تر اینکه چنین ایدهای احتمالا می تواند طی مراقبه ذهن آگاهی در بهنجار کردن تجربه افکار مزاحم کمک کند. درمانجویان با دریافت چنین تبیین هایی می توانند آسوده خاطر باشند که افکار مزاحمشان قسمتی از فرایند مذکور است نه نشانه ای دال بر ناتوانی آنها.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار، صص33-31، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط