جستاری در موضوع فطرت(2)

عوامل تغییر فطرت در انسان

فطرت همچون سایر موجودات و مخلوقات الهی دارای قوا و استعدادهای نهفته ای است که در صورت به فعلیّت رساندن آنان، اثرات مثبت و سعادت سازی را، به ارمغان خواهد آورد. و در صورت به فعلیّت نرساندن آن، انسان ها از...
شنبه، 24 خرداد 1399
تخمین زمان مطالعه:
نویسنده : مجتبی میرزایی
موارد بیشتر برای شما
عوامل تغییر فطرت در انسان
خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند: «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ الله».[1] برای آفرینش خدا تبدیلی وجود ندارد. از آنجا که محتوای این آیه راجع به آفرینش فطرت می باشد، مصداق بارز این فراز از آیه فطرت می باشد. یعنی فطرت که یکی از مخلوقات خداوند متعال می باشد تبدیلی برایش نیست. تبدیل فطرت بدین معنا می باشد که دیگر خداوند برای مردم  فطرت را خلق نکند و انسان هایی بی  فطرت بیافریند. این مطلب هرگز رخ نخواهد داد.[2] امّا سؤالی که اینجا مطرح است، این است که آیا فطرت قابل تغییر است؟ و اگر آری عوامل تغییر آن کدام موارد است؟ و کیفیت تغییر فطرت به چه نحوی می باشد؟.
 

فطرت موجودی قابل تغییر

فطرت همچون سایر موجودات و مخلوقات الهی دارای قوا و استعدادهای نهفته ای است که در صورت به فعلیّت رساندن آنان، اثرات مثبت و سعادت سازی را، به ارمغان خواهد آورد. و در صورت به فعلیّت نرساندن آن، انسان ها از برکات وجودی آن بی بهره خواهند ماند.
 
فطرت گرایش‏هاى حقّ طلبانه‏اى است که در درون انسان نهفته شده و با تغییر مکان و زمان عوض نمى‏شود، امّا این امور فطرى با شدّت و ضعفی که از ناحیه هر انسانی مواجه می شود، کم و زیاد مى‏گردد.[3]
 
یعنی اگر شخصی با رعایت موازین شرعی و گوش سپردن به دستورات الهی که مطابقت تمام با فطرت انسانی دارد، می تواند درجات معنوی و بندگی را بسوی درجات والا طیّ نماید و تغییر به سمت پیشرفت و ارتقاء معنوی یابد.
 
و اگر این انسان دارای فطرت، توجّهی به نواها و نجواهای روح و وجدانش نکند و با بی میلی با فطرتش برخورد نماید، با فطرت خویش فاصله می گیرد و نقش فطرت پاک و الهی در زندگی او کم رنگ می گردد و بگونه ای می شود که به راحتی دروغ می گوید و خلاف شرع انجام می دهد و حتّی با مشاهده قتل مظلوم و ظلم ظالم هیچ گونه اثری از ناراحتی و غصّه در چهره و رفتار او نمایان نمی شود و چه بسا به انجام دادن این دست از معاصی که بین همه ادیان و انسان ها کاری زشت و ناپسند می باشد، احساس خوشحالی و رضایت نماید، که در این زمان او از زمره بندگان شیطان خواهد بود.
 
آری فطرت هم قابل تغییر به سمت پیشرفت هست، هم قابل تغییر به سمت پسرفت و ضعف و نقصان.
 

عوامل پیشرفت فطرت

1 – تبعیّت همگانی از دستورات الهی
انسان ها همگی دارای فطرت هستند. این را خداوند متعال می فرمایند: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا».[4] و این همگانی بودن فطرت، کمک در پیشرفت آدمی دارد. زیرا همه انسان ها دارای یک وجه مشترک هستند و اگر به فطرت خود رجوع نمایند مشکلات خود را حل خواهند نمود.
 
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «فَإنَّ یَدَ اللهِ مَعَ الجَماعَة».[5] یعنی اگر همه مردم بر طبق آنچه که در درونشان ودیعه نهاده شده است طیّ مسیر نمایند، خداوند نیز آنان را یاری خواهد نمود، زیرا این خداوند است که ولیّ و سرپرست ما می باشد و بهترین یار و یاور می باشد.[6]
 
2 – تفکّر و تأمّل در آیات الهی
یکی از عوامل پیشرفت و ارتقاء معنوی فطرت، تفکّر نمودن در آفاق و انفس می باشد. اندیشیدن در آیات الهی و مهمّترین آنان اندیشیدن در کتاب آسمانی، قرآن کریم که مطابق با فطرت بشر می باشد و برای بشر آفریده شده است، تا او با استعانت از این نعمت الهی راه خود را بهتر و سریعتر طیّ نماید و به سعادت ابدی که خداوند متعال آن را به متّقین وعده داده است، برسد.[7]
 
پیشرفت فطرت گاهی به حدّی افزایش پیدا می کند که بنده مؤمن خدا با کوچکترین صحنه دلخراشی اشکش جاری گشته و مدام به یاد خداوند متعال می افتد. این گونه رفتارهای لطیف را در زندگی سرتاسر نور پیامبراکرم قابل مشاهده است.[8]
 

عوامل پسرفت فطرت

در زندگی انسان عواملی وجود دارد که منجر به کم رنگی نقش و تأثیر فطرت در رفتارهای آدمی می شود، بگونه ای که دیگران راجع به او اینگونه می اندیشند که فطرتی در وجودش نیست. اینگونه افراد همچون حیوانات و بلکه پست تر فقط در پی مادّیّات و لذّات و شهوات می باشند، که تعدادشان هم کم نیست.[9]
 
بعضی از عوامل کم رنگی فطرت در زندگی بشر
1 – جهل
جهل نقطه مقابل علم و تفکر است. اگر تفکر و آگاهی کسب نمودن موجب رشد فطرت می شود، در مقابل جهل و نادانی سبب کم رنگ شدن فطرت در وجود آدمی می گردد.
 
در تاریخ اگر نگاه اجمالی بیاندازیم و سیاست ظالمان جهان را بررسی نماییم، به این مطلب خواهیم رسید که، اکثر آنان برای آنکه بتوانند بیشتر بر مردمان مظلومشان حکم رانی کنند، اجازه علم آموزی را از آنان سلب می نمودند و یا جوانان سرزمینشان را مشغول بازی های دنیایی و شهوانی می نمایند، تا با این حربه، فرصت فکر و تأمّل را از آنان بربایند و اجازه ندهند که آنان بر طبق فطرت پاک خود آزادانه بیاندیشند و مستقلّانه تصمیم گیری نمایند و انقلاب به پا نمایند.
 
اتّفاقی که در این سال های اخیر با هجوم فرهنگی بسیار شدید در کشورهای خاورمیانه که اکثراً مسلمان نیز هستند، از ناحیه مستکبران جهان در حال رخ دادن هست. علاوه بر شبیخون فرهنگی با راه انداختن جنگ های نظامی و ایجاد اختلاف بین اقوام، آنان را درگیر نموده اند و همچنین با ایجاد جنگ رسانه ای، اعتقادات جوانان را به صلّابه کشیده و فاصله آنان را از فطرت و فطرت اندیشی دور نموده اند و یا در کشورهای آفریقایی با فقر و گرسنگی شدید مهلتی برای اندیشیدن به آنان نمی دهند.
 
بیشتر مشکلی که بشر از آن رنج برده و خواهد برد، جهل و نادانی خویش است، که سبب کم رنگ شدن فطرت و فطرت اندیشی شده است و کمتر بر طبق فطرت خویش عمل می نماید.
 
2 – گمراهی شیطان
اگر انسان ها را به حال خود رها کنیم حتماً مسیر الهی و اسلام را اختیار می نمایند. مثالی برای تأیید این مطلب می زنند که اگر به شما بابت راست گویی یک دینار بدهند و بابت دروغ گویی یک دینار، حتماً روش اوّل را انتخاب خواهید نمود و این نشان از فطرت پاک دارد. امّا افرادی هم وجود دارند که روش دوّم را برگزیده اند. اینان افرادی هستند که گمراه شده اند به وسیله شیطانهاى جنّ و انس.
 
در حدیث قدسی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هست که می فرمایند: خداوند مى‏فرماید من بندگانم را به دین خالص و استوار آفریدم و این شیطانها هستند که آنها را فریب مى‏دهند و از دینشان بر مى‏گردانند و آنها را وادار مى‏کنند که دیگرى را شریک من قرار دهند.[10]
 
شیطان دشمن قسم خورده ای است که با اغواگری و ایجاد وسوسه در دل های مریض، آنان را از فطرت و آرمان های پاک الهی جدانموده و فاصله ایجاد می نماید.
 
پسرفت فطرت ممکن است بقدری شود که مورد خطاب کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام قرار بگیریم. ایشان می فرمایند: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ اِنسانٍ وَ القَلبُ قَلبُ حِیوَانٍ، لا یُعرَفُ بَابُ الهُدَی فَیَتَّبِعَهُ، وَ لا بَابُ العَمَی فَیَصُدُّ عَنهُ، فَذَلِکَ مَیِّتُ الاَحیَاءِ».[11] یعنی در ظاهر همچین شخصی مانند انسان ها می باشد، امّا قلبش همچون قلب حیوانات(و ای چه بسا بدتر از حیوانات. زیرا حیوانات بر اساس غریزه شان محبّتی را می فهمند، امّا این افراد به هیچ کسی رحم ندارند). راه هدایت را نمی شناسد که از آن پیروی کنند و به طریق خطا پی نبرده تا آن را مسدود سازند و از آن منصرف شوند و دیگران را مصروف دارند. همچین افرادی مانند مردگانی هستند که در میان زنده ها در حال چرخیدن هستند.
 
و خداوند خطاب به چنین افرادی می فرمایند: «ذَرْهُمْ‏ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون‏».[12] یعنی همچین انسان هایی را باید به حال خود رها کرد. تا آنان تا می توانند مانند بهائم بخورند و از لذائذ دنیا برخوردار شوند و به آرزوهای بالا بلند دنیائیاشان مشغول شوند، که به زودى خواهند فهمید چه اشتباه بزرگی مرتکب شده اند، امّا در آن زمان افسوس و حسرت به کارشان نخواهد آمد.


پی‌نوشت:
[1] سوره نور، آیه 30.
[2] تفسیر نور، ج‏7، ص197.
[3] تفسیر نور، ج‏7، ص198.
[4] سوره روم، آیه30.
[5] خطبه 127 نهج البلاغه.
[6] سوره آل عمران، آیه 150. «بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرینَ‏».
[7] سوره قلم، آیه 34.
[8] إرشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج‏1، ص234.
[9] سوره روم، آیه 30. «وَ لَکِنَّ أَکْثرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون».
[10] الفائق فی غریب الحدیث، ج‏3، ص39. «حدیثه صلى اللّه علیه و سلم: یقول اللّه تعالى: إِنِّی خَلَقْتُ عِبادی حُنَفاء فاجْتَالتْهم الشیاطین عَن دِینهِم؛ و جَعَلتُ ما نحلتهم من رِزْق فهو لهم حلال، فحرّم علیهم الشیاطینُ ما أحْلَلْتُ لهم».
[11] خطبه 87 نهج البلاغه.
[12] سوره حجر، آیه3.


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط