حقايق آسماني درالفاظ زميني(3)

تقسيم بندي آيات به دو نوع «محكم » و « متشابه »،‌تقسيمي است كه ازسوي قرآن كريم انجام شده است .درآيه 7 سوره آل عمران اين موضوع و ويژگي هاي آن آمده است :
سه‌شنبه، 18 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقايق آسماني درالفاظ زميني(3)

حقايق آسماني درالفاظ زميني(3)
حقايق آسماني درالفاظ زميني(3)


 

نويسنده:سيدمحمدحسين موسوي زاده




 

 

تنگناي الفاظ ،دليل متشابه شدن آيات
 

تقسيم بندي آيات به دو نوع «محكم » و « متشابه »،‌تقسيمي است كه ازسوي قرآن كريم انجام شده است .درآيه 7 سوره آل عمران اين موضوع و ويژگي هاي آن آمده است :
(هوالذي انزل عليك الكتاب منه ءايات محكمات هن ام الكتاب و أخرمتشابهات فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم يقولون ءامن به كل من عند ربنا و ما يذكرالا اولوا الالباب)
ويژگي هاي آيات متشابه دراين آيه چنين آمده است :
1.آيات متشابه بايد به آيات محكم ارجاع شوند .
2.كساني كه منحرف هستند ازآيات متشابه پيروي مي كنند .
3.با آيات متشابه مي توان فتنه گري كرد .
ازاين رو در تعريف آيات متشابه گفته شده :«ما اشكل تفسيره لمشابهته بغيره ؛‌ متشابهات آياتي هستند كه تفسير آن مشكل آيد ،چرا كه نمود آنچه را هست ندارد .» (راغب اصفهاني،/444) درواقع نمود آيات قرآن به مطالب باطل ،سبب اين نام گذاري شده است .(معرفت ،‌علوم قرآني ،/144)
درباره چرايي وجود آيات متشابه ، ‌هركدام ازمفسران براساس تعريفي كه ازتشابه داشته ،دليلي آورده است . دراين ميان برخي ازمفسران ،‌دليل وجود آيات متشابه را ناتواني الفاظ زميني درحمل معارف بزرگ آسماني مي دانند .هنگامي كه قرار باشد حقايقي درقرآن بيان شود كه بدون مكان و زمان و سايرتقيدات مادي هستند ،‌ چگونه درقالب الفاظي ريخته شود كه براي امور زميني وضع شده اند و داراي تقيدات مادي هستند ؟ ناگزير در اين فرايند نزول ، تشابه آيات با امورباطل پديد مي آيد .
مرحوم علامه طباطبايي با بررسي مفصل موضوع محكم و متشابه ،‌ وجود آيات متشابه را امري ناگزير دانسته و دليل آن را عبارت مي دانند از :
1.عامه مردم بيشتر با محسوسات سر و كار دارند و لذا نمي توانند ما فوق محسوسات را به آساني درك كنند و مرغ فكرخود را بالاتر از بام طبيعت پرواز
دهند .و چون معاني كه به انسان القا شود ، ‌تنها ازراه معلومات ذهني او صورت مي گيرد ،‌حال اگر معلومات ذهني او همه از قماش محسوسات باشد و ذهن او تنها با محسوسات مأنوس باشد ،‌بايد مسئله معنوي از طريق محسوسات به او القا گردد.
2.هدايت ديني اختصاص به يك طايفه و دو طايفه ندارد و بايد تمامي مردم و همه طبقات ازآن برخوردارشوند .(طباطبايي ،الميزان ،‌60/3)
آيت الله معرفت نيز همين ديدگاه را دارند ؛
«تشابه دراثر بيان معاني ژرف توسط الفاظ متداول عرب -كه براي معاني سطحي ساخته شده -پديد آمد .»(معرفت ،‌علوم قرآني ،/153)

 

معاني هرگز اندر لفظ نايد
كه بحرقلزم اندرظرف نايد

تأويل ، رهيافت به حقيقت
اگرچه درآيه محكم و متشابه (آل عمران/7) سخن از تأويل آيات متشابه رفته است ،‌اما كاربردهاي اين لفظ درجاهاي ديگر قرآن نشان مي دهد كه تنها براي آيات متشابه نيست .كاربردهاي اين واژه علاوه برتأويل آيات متشابه عبارتند از :
1.تعبيرخواب ؛‌در سوره يوسف مجموعاً هشت باربه اين معنا به كار رفته است .
2.علت كار؛‌درداستان حضرت خضر و موسي(ع) ، حضرت خضر در انتها به موسي (ع) درباره كارهاي شگفتش مي گويد :(قال هذا فراق بيني و بينك سانبئك بتاويل ما لم تستطع عليه صبراً) (كهف/78)
3.عاقبت كارها ؛‌درآيه (و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خيرو احسن تأويلاً) (اسراء/35).
معناي لغوي «تأويل » رجوع به اصل است .(راغب اصفهاني ،/199) همين معناي لغوي راهگشاي فهم اين واژه در قرآن كريم است .علامه طباطبايي با بيان آنكه «‌ تأويل » براي همه چيزصادق است ،نهايتاً‌ آن را به معناي رهيافت به حقيقت اشياء برمي شمارد .خلاصه نظرايشان دراين باره از اين قراراست :
1.تأويل هرچيزي حقيقتي است كه آن چيز از آن سرچشمه مي گيرد .
2.قرآن هم ازيك رشته حقايق و معنويات سرچشمه مي گيرد .
3.اين حقايق در قالب الفاظ نمي گنجد .
4.همه آيات قرآن داراي تأويل هستند و اختصاص به آيات متشابه ندارد .
5.تأويل چيزي ازجنس معناي لفظ نيست ،‌ بلكه امورخارجي و عيني هستند .
6.اين امرمشابه تعبيرخواب است ،چرا كه تعبيرخواب حقيقت خارجي است كه به شكل خاص درخواب جلوه مي كند .
7.روز قيامت و ملاقات با خداوند ،‌اين حقايق به طوركامل روشن و هويدا مي شود.
8.تأويل قرآن در«ام الكتاب » درنزد خداوند است و ازمختصات غيب است .(طباطبايي ،الميزان ،‌66/3-20 ؛ قرآن دراسلام ،/35)
براساس اين ديدگاه ،‌تأويل قرآن ،‌حقيقت خارجي است كه ازآن الفاظ به شكل كنوني درآمده است و تلاش براي فهم تأويل آيات ، درحقيقت تلاش براي به دست آوردن آن حقيقت بزرگ است .بنابراين برخلاف نظر مشهور،‌تأويل به معناي خلاف ظاهرالفاظ نخواهد بود،بلكه به معناي سرچشمه حقايق قرآن خواهد بود .
 

 حقايق آسماني درالفاظ زميني(3)

بهترين برگردان
 

دانسته شد كه آنچه درقرآن كريم درباره واقعيت هاي غيبي آورده ،‌درالفاظ و گزاره هايي آمده است كه معهود وآشناي انسان ها بوده و چون اساساً جنس اين حقايق با جنس امورزميني (دنيا) متفاوت است ،‌بنابراين «ترجمه»اي ازآن حقايق براي ما بازگو شده است .به اين معنا كه نظام فكري و عقلي ما انسان هاي فرش نشين كه از رهگذرالفاظ و عبارت ها به دست مي آيد ، با نظام حقايق عرشي متفاوت است و بنابراين الفاظ و گزاره هاي موجود را بايد ترجمه اي ازآن حقايق دانست و نه خود آن حقايق .مثلاً‌ بال فرشتگان بهترين ترجمه از حقيقت بال فرشتگان مجرد است ،نه خود بالي كه معهود ذهني ما انسان هاست و مشابه آنچه پرندگان دارند را متصورشويم .
برگرداني كه ازاين حقايق بلند درقرآن كريم آمده است ،بهترين ترجمه اي است كه از آن واقعيت ها مي شده است بيان كرد و الفاظ و عبارت هاي ديگربه اندازه وضعيت موجود در قرآن كريم گويا و واضح كننده نيست و نمي توانست بازگو كننده آن واقعيت هاي علوي باشد .
ادله بهترين برگردان بودن آيات قرآن ،ادله درون متني است .كسي كه معتقد باشد قرآن كريم «من لدن حكيم خبير»آمده باشد ، و او هرچيزي را دربهترين شكل خود ايجاد مي كند ؛(الذي احسن كل شيء خلقه)(سجده/7) ،قرآن نيزجدا ازاين قاعده كلي نبوده و در بهترين شكل و شيوه خود نازل شده است و درمورد آيات غيبي بهترين بيان و گفته را دربردارد.به علاوه آيات ديگرنيزاين موضوع را تأييد مي كند ؛
(ولا يأتونك بمثل الا جئناك بالحق و احسن تفسيراً)(فرقان/33)
«براي تو مثلي نياوردند ،مگرآنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براي تو آورديم.»
(الله نزل احسن الحديث كتاباً متشابها مثاني) (زمر/23)
«خدا زيباترين سخن را [به صورت] كتابي متشابه ،‌متضمن وعده و وعيد ،نازل كرده است.»
آيات فوق نشانگرآن است كه قرآن علاوه بر دارا بودن بهترين محتوا ،دربهترين شكل و شيوه هم نازل شده است .«حق » ‌بودن آن نيزهمان گونه كه اشاره رفت ،بيانگر مطابق واقع بودن مطالب آن است .

آيات تمثيلي و مجاز
 

با وجودي كه دراين مقاله بارها اشاره شد كه دربرخورد با آيات غيبي قرآن كريم ، مبنا را بايد برحقيقت و واقعيت گويي قرآن گذاشت و نه مجازو مثال گويي ، لكن مواردي برخورد مي شود كه قراين بسيار محكمي است كه اگرظاهرآيات را معناي آن حقايق بدانيم ،‌با ديگربخش هاي معارف ديني اعم ازعقل و نقل ناهمخوان است و نمي توان ظاهرآيات را حقيقت گرفت و به ناچار دراين موارد استثنايي كه چاره اي نيست ، بايد با استفاده ازروش هاي ادبي و تفسير متني به دنبال به دست آوردن معناي آنها گشت . دراين نوع موارد استفاده از ضرب المثل هاي عمومي و يا انواع مجازها را مي توان براي فهم درست آيات به كار برد .
مثلاً درآيه (يوم يكشف عن ساق و يدعون الي السجود فلا يستطيعون) (قلم/42)
«روزي را كه ساق پاها (از وحشت ) برهنه مي گردد و دعوت به سجود مي شوند ،اما نمي توانند .»
توصيفي از هولناك بودن واقعه قيامت است .اگربخواهيم به ظاهرآيه توجه كنيم و بر اساس ديدگاه حقيقي انگاشتن آيه به دنبال معناي آن باشيم ،‌با اشكال اساسي مواجه مي شويم و آن درنظرگرفتن اعضا و جوارح براي خداي سبحان است .اين معنايي است كه برخي مفسران كرده اند كه درروزقيامت پاي خدا پيدا مي شود !(1) اما براساس بديهيات عقلي و تصريحات روايي محال است خداوند متعال داراي اعضا و جوارح باشد .او وجودي بسيط و مطلق دارد و برتراست ازاين تصورات واهي .بنابراين حقيقت انگاري ظاهرآيه گزاره هاي غلط و متناقض به دست مي دهد .به ناچاربايد با استفاده ازمجازگرفتن و يا ديگرصنايع ادبي فهم آيه را دنبال كرد .
عبارت «كشف ساق »ضرب المثل متداول درميان اعراب بوده و كنايه از وضعيت سخت و بحراني است .زيرا درميان عرب معمول بوده هنگامي كه دربرابركارمشكلي قرار مي گرفت ،‌دامن را به كمر مي زد و ساق پاها را برهنه مي كرد ،
ازاين رو هنگامي كه ازابن عباس ، مفسر معروف ،ازتفسيراين آيه سؤال كردند گفت : هرگاه چيزي ازقرآن برشما مخفي شد ، به تعبيرات عرب در اشعار مراجعه كنيد .آيا نشنيده ايد كه شاعرمي گويد:«و قامت الحرب بنا علي ساق :جنگ ما را بر ساق پا نگهداشت »،‌كنايه از شدت بحران جنگ است ؟ (طبرسي ، 510/10)
و يا نسبت «آمدن » به خداوند در حالي كه ملائكه درصف هستند ؛ (و جاء ربك و الملك صفاً صفاً ) (فجر/22) نمي توان گفت ظاهراين آيه ترجمه اي است ازيك حقيقت آسماني ،چرا كه اساساً نسبت هاي آمدن و رفتن براي خدايي كه درهمه جا هست و برتراز مكان و زمان است معنا ندارد . از همين رو مفسران به ناچار اين عبارت را مجاز گرفته و براساس روايات ،‌ تفسير به «آمدن امر پروردگار » كرده اند كه مجاز عقلي است .(ابن عاشور،299/30)
البته همان گونه كه ذكرشد ،‌اين نوع مجاز گرفتن ها را بايد جزء استثنائات گرفت و قاعده را برحقيقت گويي قرآن بايد گذاشت . به دست آوردن اين نوع ازآيات كه لازم است توسط قاعده مجازها آنها را فهميد ، « بديهيات عقلي و تصريحات روايي » مشخص مي كند كه به طورمفصل در علم اصول بحث شده است .
تعطيلي عقل ؟
اگرچه گفته شد واقعيت هاي غيبي اموري هستند كه ازدسترسي حواس و عقل ما بالاترهستند و نمي توان با آن گزاره ها مشابه ديگرآموزه ها و علوم رفتاركرد ،‌لكن به اين معنا نيست كه دراين موارد بايد عقل را تعطيل كرد و گفت چون امورماورايي در حيطه عقل ما نمي گنجد ،نبايد كاري به فهم آنها داشت و بدون هيچ كند و كاوي از آنها گذشت و تلاشي براي فهم آنها ننمود. در تاريخ فكري مسلمانان ،نحله هايي به وجود آمدند كه قائل به تعطيل كردن عقل دراين نوع موارد بودند .
جواب مشهور مالك بن انس ،‌يكي از فقهاي چهارگانه عامه به سؤال شخصي كه درباره آيه (الرحمن علي العرش استوي) پرسيده بود ،ازهمين نوع تفكر
برمي خيزد .وي عتاب آلود جواب داده بود :«الكيفيه مجهوله و السؤال بدعه» .ليكن در دستگاه فكري پيامبرو امامان اين گونه نبوده است ؛
«ولي وقتي كه به سيره شخص رسول اكرم و خاندانش مراجعه مي كنيم ، هرگز به چنين جواب هاي تحكم آميز و آمرانه و به اصطلاح «سر بالا » برنمي خوريم ؛در هيچ موردي سؤال را محكوم نكرده و بدعت نشمرده و جمله «السؤال بدعه »را كه نشانه ضعف است شعارخود قرارنداده اند . درباره همان آيه «الرحمن علي العرش استوي »و اينكه معني عرش چيست و استواء برعرش چه معنايي دارد ،‌ مكرراز ائمه اطهار پرسش هايي شده است و در همه موراد به شرح و توضيح و تفسيرآن پرداخته اند . درتوحيد صدوق و كافي ،بابي تحت همين عنوان بازشده و احاديث زيادي نقل شده كه درهمه آنها ازهمين موضوع سؤالاتي شده و ائمه اطهار پاسخ گفته اند . ازجمله مسائلي كه درآيات اول سوره حديد طرح شده است و مطابق حديثي كه ازامام سجاد(ع) نقل كرديم ،آن آيات ،‌خاص ژرف انديشان است ،همين مسئله است .» (مطهري،866/6)
علامه طباطبايي (ره) نيز درذيل اين آيه به تفكرتعطيلي عقل اشاره كرده اند ؛
«درمعناي عرش و جمله «ثم استوي علي العرش » و سايرآيات مشابه آن آراي مختلفي وجود دارد .اكثر پيشينيان (از عامه) برآنند كه بحث دراين گونه آيات روا نيست ،‌علم اينها را بايد به خدا واگذار كرد . اين دسته بحث از«حقايق ديني »‌ و تعمق در ماوراء ظواهر الفاظ كتاب و سنت را ناروا و بدعت مي شمارند .اما عقل بر خلاف نظرآنها حكم مي كند و كتاب و سنت نيزآنان را تأييد نمي نمايد .آيات قرآن به شدت تمام دعوت مي كند به تدبرو تعمق و كوشش درمعرفت خدا و آيات خدا به وسيله تذكرو تفكرو نظرو استدلالات عقلي ،‌ و روايات متواتربالمعني نيزدرهمين معني آمده است .معني ندارد كه به مقدمه اي كه مستلزم نتيجه اي است امرشود ،‌اما خود نتيجه ممنوع باشد .دعوت به تذكر و تفكر براي معرفت است ،نه براي چيزديگر .» (طباطبايي ،الميزان ،148/8)
اين نحوه برخورد در ميان مفسران قديم و يا جديد درمواجهه با اين گونه آيات ،‌بيش و كم ديده مي شود .مثلاً سيد قطب درتفسير بال فرشتگان ،بدون توضيح قانع كننده اي تنها به اين اكتفا كرده است كه علم آن را بايد به خدا واگذاشت ،(سيد قطب ،2921/5) لكن اين نحوه جواب گويي برخلاف روح حقيقت طلب انسان است .
حال اگرسؤال شود چه سودي دارد مطالبي درقرآن آمده كه معناي حقيقي آن را نفهميم و نمي توانيم به آنها دسترسي يابيم ؟ مي توان به موارد ذيل اشاره كرد :
1.اين نوع آيات اين معناي حداقلي را مي رساند كه عالم هستي بسياروسيع تر ازآن چيزي است كه ما با حواس خويش تصور مي كنيم و داراي جهان هاي ديگر و عوامل ديگري است كه بسي بزرگ ترازاين جهان مادي و طبيعي است .اين حداقل سود اين نوع آيات است كه جهان هستي را محدود به جهان ماده نكنيم و اعتقاد به «غيب » داشته باشيم . غيبي كه ايمان به آن جزء ايمان مؤمنان است . (بقره/3)
2.اگرچه انسان هاي معمولي نمي توانند به حقيقت اين معارف برسند ،‌ لكن راه براي ديدن اين واقعيت ها به طوركل بسته نيست و مي توان با كشف و شهود آنها را مشاهده كرد .همان چيزي كه براي انبيا ،امامان و اوليا اتفاق افتاد .بنابراين مي توان اين نوع آيات را دعوتي براي بالا آمدن انسان ها و مشاهده كردن اين حقايق بلند دانست كه البته رهروان و واصلان اين مسيربسيار اندكند .
پيامبربزرگ اسلام(ص) فرمود :«لو لا ان الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظروا الي الملكوت» (مجلسي،60/67) « اگرشياطين برگرد قلوب فرزندان آدم نمي چرخيدند ،‌قطعاً آنها به ملكوت مي نگريستند .»

پی نوشت ها :
 

1.مانند تفسيرطبري ، ج 29 ، ص 25 .
 

منابع و مآخذ :
1.ابن عاشور،محمد بن طاهر؛‌التحرير و التنوير، بي جا ،بي نا ، بي تا .
2.ابن فارس ،احمد ؛ معجم مقاييس اللغه ، قاهره ،داراحياء الكتب العربيه ، 1402 ق .
3.ابن منظور، محمد بن مكرم ؛لسان العرب ،‌ بيروت ، دارصار ، 1414 ق .
4. ابوزيد ، نصرحامد ؛ الخطاب الديني رويه النقديه ،‌ قاهره ، ‌سينا ، ‌1994 م .
5. بابايي ، علي اكبر ؛ روش شناسي تفسير قرآن ، قم ، ‌پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، 1385 ش .
6. جوادي آملي ، عبدالله ؛ تسنيم :تفسير قرآن كريم ، قم ،‌اسراء ، 1385 ش .
7. ----- ؛تفسير موضوعي قرآن كريم ، قم ،اسراء ، 1378 ش .
8. خطيب ،‌عبدالكريم ؛ القصص القرآني في منطوقه و مفهومه ، ‌بيروت ، ‌دارالمعرفه ،‌ بي تا .
9. خواندمير ، ‌غياث الدين بن همام الدين ؛ تاريخ حبيب السيرفي اخبارافراد بشر ، تهران ،خيام ، 1353 ش.
10.دهخدا ،علي اكبر ؛ لغتنامه دهخدا ، تهران ،‌ دانشگاه تهران ، 1351 ش .
11. راغب اصفهاني ، حسين بن محمد ؛ ‌المفردات في غريب القرآن ، تحقيق صفوان عدنان داوودي ، دمشق ، دارالعلم ، 1412 ق .
12. زمخشري ، محمود ؛الكاشف عن حقائق غوامض التنزيل ،بيروت ،‌دارالكتاب العربي ، 1407 ق .
13. سروش ، عبدالكريم ؛ فربه تر از ايدئولوژي ، تهران ، مؤسسه فرهنگي صراط ، 1372 ش .
14.سعيدي روشن ، محمد باقر ؛ تحليل زبان قرآن و روش شناسي فهم آن ، تهران ، ‌پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ،‌1383 ش .
15.سكاكي ، يوسف ؛مفتاح العلوم ، بيروت ،‌ دارالكتب العلميه ، بي تا .
16.سيوطي ،‌جلال الدين ؛ الاتقان في علوم القرآن ،بيروت ،دارالكتاب العربي ،‌ بي تا .
17. شريعتي ، علي ؛ ‌انسان و اسلام ، بي جا ‌، بي نا ،‌ بي تا .
18. صدرالدين محمد شيرازي ؛ الحكمه المتعاليه في اسفارالعقليه الاربعه ، بيروت ،‌ دار احياء التراث ، ‌1981 م .
19.طباطبايي ،سيد محمد حسين ؛ الميزان في تفسيرالقرآن ، ‌قم ،‌دفترانتشارات اسلامي ،‌ 1417 ق .
20.----- ؛ قرآن دراسلام ، قم ،‌ مؤسسه بوستان كتاب ،‌ 1386 ش .
21. طبرسي ، فضل بن حسن ؛ مجمع البيان في تفسيرالقرآن ،‌تهران ،ناصرخسرو ،‌ 1372 ش .
22.طبري ،‌ابوجعفرمحمد بن جرير؛جامع البيان في تفسيرالقرآن ،بيروت ،‌دارالمعرفه ،‌1412 ق .
23. فراهيدي ، ‌خليل بن احمد ؛‌كتاب العين ، قم ،‌ انتشارات هجرت ،‌1410 ق .
24. قطب ،‌ سيد بن قطب ابراهيم شاذلي ؛ في ضلال القرآن ، بيروت ،‌ دارالشروق ، 1412 ق .
25. كريمي ،غلامعلي ؛ هوشمندي جهان هستي درفرهنگ وحي ،پايان نامه كارشناسي ارشد ،دانشكده علوم قرآني ، قم ، 1387 ش .
26.مجتهد شبستري ، محمد ؛نقدي بر قرائت رسمي ازدين ،‌تهران ،‌ طرح نو ، 1379 ش .
27. مجلسي ،‌ محمد باقر؛بحارالانوار ، بيروت ،‌ مؤسسه الوفاء ، 1404 ق .
28. مطهري ، مرتضي ؛ مجموعه آثار ، تهران ،صدرا ، 1380ش .
29. معرفت ،محمد هادي ؛علوم قرآني ، ‌قم ، تمهيد ، ‌1379 ش .
30. ----- ؛ نقد شبهات پيرامون قرآن كريم ، ‌ترجمه حسن حكيم باشي و ديگران ، قم ،‌ تمهيد ،‌ 1385 ش .
31.معين ،‌ محمد ؛‌ فرهنگ فارسي معين ، تهران ،‌اميركبير،‌1371 ش .
32.مكارم شيرازي ، ناصر؛ ‌تفسير نمونه ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ،‌1374 ش .
33. هندي ، سيد احمد خان ؛ ‌تفسيرالقرآن و هو الهدي و الفرقان ،‌ترجمه :محمد تقي فخر داعي گيلاني ،تهران ،‌شركت تضامني محمد حسن علمي و شركاء ، 1332 ش .
نشريه پژوهشهاي قرآني ،شماره 58.

 



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط