سيري در انديشه سياسي سيد قطب (3)
نويسنده: سيد محمد مهدي حسيني فائق *
5-3- گروه پيشتاز
اين پيشتاز براي يافتن راهش به نشانه هايي "معالم" نياز دارد تا او را بسوي آغاز راهي طولاني رهنمون سازد و بگويد براي رسيدن به اهدافش بايد چه نقشي بازي کند و او را از وظيفه اصلي اش آگاه سازد... اين نشانه هاي راه "معالم في الطريق" به او خواهند گفت بايد در قبال جاهليت حاکم بر زمين چه موضعي بگيرد. من کتاب "معالم في الطريق" را براي همين پيشتازي نوشته ام که مدتهاست که هم ابزار تحليل جامعه معاصر باشد و هم راهنماي پيشتازي که وظيفه اش زمينه سازي رستاخيز امت است (کوپل، 1366: 44-45).
چنانکه از عبارات فوق به روشني بر مي آيد، کتاب معالم في الطريق در پي آنست که هم ابزار تحليل جامعه معاصر باشد و هم راهنماي پيشتازي که وظيفه اش زمينه سازي رستاخيز امت است. از ديدگاه تحليلي سيد قطب دو مرحله را مي توان از تولد پيشتاز تا اسقرار جامعه اسلامي مشخص کرد: اول مرحله بلوغ معنوي (مرحله الهام قرآني که هدفش آزاد کردن فرد از قيد خود بيگانگي جاهلي است) و دوم مرحله نبرد عليه اين جامعه جاهلي. مفهوم جهاد تمامي اين جريان را، از تلاش فردي گرفته تا تفکر درباره قرآن و مبارزه مسلحانه مي گيرد (کوپل، 1366: 55).
از جمله مواردي که باعث اختلاف و برداشت ها و تفاسير متضادي از سوي مريدان سيد قطب شد، همين بحث پيشتاز و نقش پيشتاز در جامعه جاهلي بود. اختلاف بر سر اين مسائل باعث شکاف ميان طرفداران قطب شد. گروه بزرگي از خوان جوان به رهبري "شيخ شکري احمد مصطفي" به تفسير و اجراي دقيق نظرات قطب معتقد بودند. اين گروه که خود را جماعه المسلمين مي خوانند بعداً به عنوان التکفير و الهجره معروف شدند و بر اساس تفسير متفاوت ديگر گروه هايي مانند "جامعه التکفير"، "جماعه الحرکيه" و "جماعه العزله الشعوريه" تشکيل شد (دکمجيان، 1366: 142).
5-4- جهاد
کمک سيد قطب به ميراث فکري اخوان المسلمين سنتي، برداشت روشن و صريح او از تحول ساختاري در روابط ميان دولت و جامعه مدني بود که زمان رژيم ناصر آغاز شد. سيد قطب با کنار گذاشتن اصطلاحات "جنبش" و "حرف" به طور ضمني به تبليغ اسلام از طريق "شمشير" و "کتاب" که هر دو لازم و ملزوم و مکمل يکديگرند اشاره کرد. هر يک از اين دو ابزار زمينه ي کاربرد خاص خود را داشته اند: شمشير براي مطيع ساختن و مقهور کردن سرزمينهايي به کار مي رفت که تحت حکومت غير مسلمانان قرار داشت، اين شيوه مشترکين داخلي اين سرزمينها را وا مي داشت تا به اسلام بگروند و يا با مرگ رو به رو شوند. از طرف ديگر، يهوديان و مسيحيان به زور وادار به گرويدن به اسلام نمي شوند، در عوض قرار بر اين بود تا آنها را تنها با قدرت کتاب و به عبارت ديگر با موعظه به ايمان آوردن دعوت کرد.
6- حکومت
6-1- نقش و جايگاه مردم در حکومت اسلامي
وي در جاي ديگر ويژگي نظام هاي الهي را بر مي شمارد و به عدم انحصار حکومت به دست گروه و اشخاص معين و برابري مردم در حقوق اشاره مي کنند: ما نظامي فرا مي خوانيم که در آن حاکميت تنها از آن خداست نه براي فردي از بشر و طبقه و جماعتي معين به اين ترتيب برابري حقيقي برقرار نمي شود. در چنين حکومتي، حاکم حقوقي فزون تر بر حقوق فرد عادي مردم نخواهد داشت و شخصيت يا شخصيت هاي مقدسي بالاتر از سطح قانون نخواهد بود. محکمه هاي ويژه اي براي مردم و محکمه هاي ويژه اي براي وزيران يا غير وزيران وجود نخواهد داشت. در چنين نظامي، حاکم کل با هر کدام از افراد مردم در برابر دستگاه قضايي بدون تبعيض و برتري خواهند ايستاد. ما به نظامي فرا مي خوانيم که همه شهروندان را از حق عمومي، ثروت هاي عمومي برخوردار کند زيرا مالک اصلي اين ثروت جماعت (جامعه) است که به جانشيني خدا مالک آن شده است (همان، 81-80).
6-2- عدالت اجتماعي در حکومت
6-3- خاستگاه مشروعيت اسلامي
7- نقد انديشه سيد قطب
"تاريخ اسلام گروه هاي خشکه مقدس مشابهي را سراغ دارد که با لقب "خوارج" نشان دار شده اند، آنان معتقد بودند که اسلام خلوص و صفاي نابي دارد و جايز نيست گناهان کبيره طهارت آن را آلوده کنند و گرنه مردم را دوباره به مرداب جاهليت مي انداخت (رضوان السيد، پگاه حوزه: 17).
وي آشنايي سيد قطب با انديشه هاي ندوي و مودودي (که هر دو در فضا و اوضاع متشنج شبه قاره هند و کشمکش مسلمانان و هندوها مي زيسته اند) از سويي و تجربه منفي در غرب آمريکا و سپس رنج ها و شکنجه هاي زندان را عوامل شکل گيري انديشه ي افراطي او مي داند (رضوان السيد، پگاه حوزه، 20).
اما طارق البشري بعد سلفي انديشه سيد قطب را چنين توجيه مي کند:
"بعد سلفي" در چارچوب منطق دعوت، رويکرد ارتجاعي (واپس گرايانه)- به معناي سياسي و اقتصادي رايج کنوني – نيست بلکه هدف سلفي ها رجوع (بازگشت) است نه ارتجاع. يعني، رجوع اصول تمدني و عقيدتي و اراداتي و رايج و احياي مقاومت. مقاومت در برابر تهاجم و جنگي پيش آمده است. گفته مي شود که سيد قطب در کتاب معالم في الطريق به اوج ارتجاع رسيده است، زيرا حکم به جاهليت تمام جوامع ما داده است، اما فهم اين کتاب در چارچوب منطق دعوت نشان مي دهد که وي نه در واپس گرايي که در مقاومت و مبارزه افراط ورزيده است، زيرا وي همه تلاش خود را در جهت روشن ساختن چگونگي آماده سازي گروهي پيشاهنگ براي بازگشت به اسلام به کار گرفت و در کتاب "لا اله الا الله" مفهوم دل بريدن و کنده شدن از جامعه کنوني يا همه ارزش ها و نهادها و نمادهايش را بيان مي کند. اگر چه جاهليت وصف نظامي پيش از اسلام است، اما سيد قطب، زماني که جامعه کنوني را با وصف جاهليت لکه دار مي کند، در تصورش چنين بود که دعوت و نظام اسلامي مورد نظرش را ازگذشته به آينده و از پشت سر به پيش رو منتقل مي کند... نوع موضع در قبال کل حرکت دعوت اسلامي يا جزئيات آن هر چه مي خواهيد باشد، ولي بر ما لازم است منطق داخلي و سياق اين دعوت و چگونگي پي ريزي ذهنيت فرا خواننده به خويش و چگونگي جهش دادن آن به وسيله هاي انگيزه هاي خود را که اين دعوت در پي آن بوده درک کنيم. اين منطق را بر اساس فلسفه منادي اسلام که سلفي و بازگشتي (رجوعي و نه ارتجاعي) و مقام مبارز و داراي نگاهي به آينده است، مي توان درک کرد (البشري، 1983: 56).
انديشه هاي سيد قطب، از تاثير شيوخ اخوان المسلمين هم برخوردار نشد. در ضمن مباحثاتي که در نيمه دوم دهه 60 در درون زندگي ها در مي گرفت، رهبر جماعت اخوان المسلمين، حسن الهضيبي به همراه ديگر رهبران اين جماعت رساله اي را با عنوان "دعاه لا قضاه" (مبلغان و نه قاضيان)، تدوين و بين اعضا رواج داد، در اين رساله که تا سال 1977 م به چاپ نرسيد، ا يده "حاکميت" مردود شناخته شده بود. در اين رساله بر اين نکته پا فشاري شده است که نبايد ميان مشروعيت والاي جامعه که همان شريعت الهي است و بين حکومت و تدبير انديشي که مسئله اي سياسي و نامقدس و جز يزدان سالاري است، اشتباه کرد. زيرا دومي مربوط به عالم کون و فساد است. اعتقاد حسن الهضيبي و پيروانش اين بود که اين تفسير تازه به انديشه ي سياسي شيخ حسن البنا بنيانگذار اخوان المسلمين در اسماعيليه (1928م) باز مي گردند؛ زيرا اخوان المسلمين اساساً جماعت دعوت و ارشاد بودند نه جماعت سياسي و حزبي که عقايد حزبي خويش را ابزار رسيدن به قدرت قرار دهند. الهضيبي و يارانش اعلام کردند که براي اجراي کامل شريعت از طريق تربيت و هدايت و نصيحت متوليان امور و مشارکت در زندگي اجتماعي و سياسي موجود با هدف ايجاد و تحولات برتر و بالاتر تلاش خواهند کرد و خود را قاضي نمي دانند که يکي را به کفر و يکي را به ايمان محکوم کنند، و گرنه به گروهک هاي عقيدتي، مانند جماعت هاي کمونيستي يا فرقه هاي اسلامي قديمي تبديل خواهد شد (الهضيبي، 1977: 63-68).
نتيجه گيري
بدين ترتيب در سالهاي نخستين دهه 1970 ميلادي جنبش بنيادگراي در حال ظهور مصر، دچار فرقه گرايي بود. و سه سازمان آزادي بخش اسلامي، التکفير و الهجره و سازمان الجهاد از اخوان المسلمين منشعب شدند. در واقع سيد قطب به عنوان يک ايدئولوگ، نقش رهبري بنيادگرايي سست اخوان المسلمين را به افراط گرايي دهه 1970 ميلادي به عهده داشت. سيد قطب در ظهور مجدد اخوان در اوايل دهه 1960 ميلادي نقش اساسي داشت و يکي از عوامل مهم انسجام دوباره گروه اخوان المسلمين گرديد. امروزه اثرگذاري نظريات سيد قطب در فکر و عمل اسلام گرايان پس از او – چه در مصر و چه در کشورهاي عربي – قابل شناسايي است.
پي نوشت ها :
* دانشجوي کارشناسي ارشد پيوسته، رشته معارف و علوم سياسي، ورودي 1382 ، دانشگاه امام صادق (ع).
1- البشري، طارق (1983)، الحرکه السياسيه في مصر (1945-1952)، قاهره: دارالشروق.
2- حموده، عادل (1990)، سيد قطب من الطريقه المشنقه، قاهره: سينا للنشر.
3- حنفي، حسن (بي تا)، الحرکات الدينيه المعاصره، قاهره: مکتبه المدبولي.
4- دکمجيان، هراير (1366)، اسلام در انقلاب، جنبش هاس اسلامي در جهان عرب، حميد احمدي، تهران: انتشارات کيهان.
5- زرکلي، خير الدين (1990)، الاعلام، بيروت: دارالعلم للمارايين، جلد 3.
6- سروش، شماره 239، خرداد 1363.
7- سوزنگر، سيروس (1383)، انديشه هاي سياسي سيد قطب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
8- السيد، رضوان (1383)،اسلام سياسي معاصر در کشاکش هويت و تجدد، مجيد مرادي، تهران: باز.
9- السيد، رضوان "زيستگاه ايدئولوژيک و سياسي و جنبش هاي اسلامي معاصر "پگاه حوزه، ش 22.
10- سيد قطب (1953)، دراسات الاسلاميه، قاهره: مکتبه لجنه الشباب المسلم.
11- سيد قطب (1957-1952)، في ظلال القرآن، قاهره: داراحياء الکتب العربيه، ج7.
12- کوپل، ژيل (1366)، پيامبر و فرعون، حميد احمدي، تهران: کيهان.
13- مرادي، مجيد (1382)، تقرير گفتمان سيد قطب، نشريه علوم سياسي، شماره 21.
14- مودودي، ابوالاعلي (1977)، المصطلحات الاربعه في القرآن، کويت: بي نا.
15- الهضيبي، حسن (1977)، دعاه لا قضاه، قاهره: بي نا.
پايگاه نور ش 37
/ج