با تابش زلف و رخت اي ماه دلفروز شاعر : سنايي غزنوي از شام تو قدر آيد وز صبح تو نوروز با تابش زلف و رخت اي ماه دلفروز وز تابش روي تو برآيد دو شب از روز از جنبش موي تو برآيد دو گل از مشک گر جز غم خود يابي آتش زن و بفروز بر گرد يکي گرد دل ما و در آن دل با اين همه در عشق تو هستيم نو آموز هر چند همه دفتر عشاق بخوانديم بوس تو جهانگير شد و غمزه جهانسوز در مملکت عاشقي از پسته و بادام از بوسهش مهري کن و ز غمزهش بردوز تا ديدهي ما جز به تو آرام...