ميکند يادش دل بيتاب و از خود ميرود شاعر : صائب تبريزي ميبرد نام شراب ناب و از خود ميرود ميکند يادش دل بيتاب و از خود ميرود ميشود از آتش گل آب و از خود ميرود هر که چون شبنم درين گلزار چشمي باز کرد ميزند يک دور چون گرداب و از خود ميرود از محيط آفرينش هر که سر زد چون حباب ياد دريا ميکند سيلاب و از خود ميرود پاي در گل ماندگان را قوت رفتار نيست ميکشد خميازه چون محراب و از خود ميرود زاهد خشک از هواي جلوهي مستانهاش موج ميغلتد به...