دل از مشاهدهي لالهزار نگشايد شاعر : صائب تبريزي ز دستهاي حنابسته کار نگشايد دل از مشاهدهي لالهزار نگشايد که جز به گريهي بياختيار نگشايد ز اختيار جهان، عقدهاي است در دل من دهان خويش به ابر بهار نگشايد خوش آن صدف که گر از تشنگي کباب شود که هيچکس بجز از کردگار نگشايد شکايت گره دل به روزگار مبر خوش آن که چشم به دود و غبار نگشايد زمين و چرخ بغير از غبار و دودي نيست که در به روي نسيم بهار نگشايد مراست از دل مغرور غنچهاي، صائب ...