پيرانه‌سر هماي سعادت به من رسيد

پيرانه‌سر هماي سعادت به من رسيد شاعر : صائب تبريزي وقت زوال، سايه‌ي دولت به من رسيد پيرانه‌سر هماي سعادت به من رسيد بعد از هزار دور که نوبت به من رسيد پيمانه‌ام ز رعشه‌ي پيري به خاک ريخت دندان نمانده بود چو نعمت به من رسيد بي‌آسيا ز دانه چه لذت برد کسي؟ در وقت صبح، خواب فراغت به من رسيد شد مهربان سپهر به من آخر حيات درد شرابخانه‌ي قسمت به من رسيد صافي که بود قسمت ياران رفته شد روزي که درد و داغ محبت به من رسيد مجنون غبار دامن صحراي غيب...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيرانه‌سر هماي سعادت به من رسيد
پيرانه‌سر هماي سعادت به من رسيد
پيرانه‌سر هماي سعادت به من رسيد

شاعر : صائب تبريزي

وقت زوال، سايه‌ي دولت به من رسيدپيرانه‌سر هماي سعادت به من رسيد
بعد از هزار دور که نوبت به من رسيدپيمانه‌ام ز رعشه‌ي پيري به خاک ريخت
دندان نمانده بود چو نعمت به من رسيدبي‌آسيا ز دانه چه لذت برد کسي؟
در وقت صبح، خواب فراغت به من رسيدشد مهربان سپهر به من آخر حيات
درد شرابخانه‌ي قسمت به من رسيدصافي که بود قسمت ياران رفته شد
روزي که درد و داغ محبت به من رسيدمجنون غبار دامن صحراي غيب بود
صائب ز فيض اشک ندامت به من رسيداين خوشه‌هاي گوهر سيراب، همچو تاک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط