من نميآيم به هوش از پند، بيهوشم گذار شاعر : صائب تبريزي بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار من نميآيم به هوش از پند، بيهوشم گذار پنبه بردار از سر مينا و در گوشم گذار گفتگوي توبه ميريزد نمک در ساغرم تا سبک گردم، سبوي باده بر دوشم گذار از خمار مي گراني ميکند سر بر تنم قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار کردهام قالب تهي از اشتياقت، عمرهاست در سر مستي سري يک بار بر دوشم گذار گر به هشياري حجاب حسن مانع ميشود پنبهاي بر لب ازان صبح بناگوشم...