من نمي‌آيم به هوش از پند، بيهوشم گذار

من نمي‌آيم به هوش از پند، بيهوشم گذار شاعر : صائب تبريزي بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار من نمي‌آيم به هوش از پند، بيهوشم گذار پنبه بردار از سر مينا و در گوشم گذار گفتگوي توبه مي‌ريزد نمک در ساغرم تا سبک گردم، سبوي باده بر دوشم گذار از خمار مي گراني مي‌کند سر بر تنم قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار کرده‌ام قالب تهي از اشتياقت، عمرهاست در سر مستي سري يک بار بر دوشم گذار گر به هشياري حجاب حسن مانع مي‌شود پنبه‌اي بر لب ازان صبح بناگوشم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من نمي‌آيم به هوش از پند، بيهوشم گذار
من نمي‌آيم به هوش از پند، بيهوشم گذار
من نمي‌آيم به هوش از پند، بيهوشم گذار

شاعر : صائب تبريزي

بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذارمن نمي‌آيم به هوش از پند، بيهوشم گذار
پنبه بردار از سر مينا و در گوشم گذارگفتگوي توبه مي‌ريزد نمک در ساغرم
تا سبک گردم، سبوي باده بر دوشم گذاراز خمار مي گراني مي‌کند سر بر تنم
قامت چون شمع در محراب آغوشم گذارکرده‌ام قالب تهي از اشتياقت، عمرهاست
در سر مستي سري يک بار بر دوشم گذارگر به هشياري حجاب حسن مانع مي‌شود
پنبه‌اي بر لب ازان صبح بناگوشم گذارشرح شبهاي دراز هجر از زلف است بيش
صرفه در گويايي من نيست، خاموشم گذارمي‌چکد چون شمع صائب آتش از گفتار من


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط