شرح دشت دلگشاي عشق را از ما مپرس شاعر : صائب تبريزي ميشوي ديوانه، از دامان آن صحرا مپرس شرح دشت دلگشاي عشق را از ما مپرس معني پوشيده را از صورت ديبا مپرس نقش حيران را خبر از حالت نقاش نيست شبنم افتاده را از عالم بالا مپرس عاشقان دورگرد آيينهدار حيرتند حال جان خسته را از چشم خونپالا مپرس حلقهي بيرون در از خانه باشد بيخبر سرگذشت سنگ طفلان از من شيدا مپرس برنميآيد صدا از شيشه چون شد توتيا ديگر از آغاز و از انجام کار ما مپرس چون شرر...