گر چه از وعدهي احسان فلک پير شديم شاعر : صائب تبريزي نعمتي بود که از هستي خود سير شديم گر چه از وعدهي احسان فلک پير شديم غنچه بوديم درين باغ، که دلگير شديم نيست زين سبز چمن کلفت ما امروزي اينقدر بود که تسليم به تقدير شديم گر چه از کوشش تدبير نچيديم گلي شد جهان پير، همان روز که ما پير شديم دل خوش مشرب ما داشت جوان عالم را راضي از سلسلهي زلف به زنجير شديم تن نداديم به آغوش زليخاي هوس محو يک چهره چو آيينهي تصوير شديم صلح کرديم به يک...