چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم

چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم شاعر : صائب تبريزي روي خود تازه به آب گهر خود داريم چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم اين اميدي که به دامان‌تر خود داريم به گل ابر بهاران نبود دهقان را ما گمانها به غرور نظر خود داريم! چيست فردوس که در ديده‌ي ما جلوه کند؟ آنچه از توشه‌ي ره بر کمر خود داريم گوشه‌ي دامن خالي است، که چشمش مرساد! خجلت از نخل دل بي ثمر خود داريم خشک گرديد و نشد طفلي ازو شيرين کام خشت خامي است که در زير سر خود داريم زانهمه قصر که...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم
چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم
چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم

شاعر : صائب تبريزي

روي خود تازه به آب گهر خود داريمچشم اميد به مژگان‌تر خود داريم
اين اميدي که به دامان‌تر خود داريمبه گل ابر بهاران نبود دهقان را
ما گمانها به غرور نظر خود داريم!چيست فردوس که در ديده‌ي ما جلوه کند؟
آنچه از توشه‌ي ره بر کمر خود داريمگوشه‌ي دامن خالي است، که چشمش مرساد!
خجلت از نخل دل بي ثمر خود داريمخشک گرديد و نشد طفلي ازو شيرين کام
خشت خامي است که در زير سر خود داريمزانهمه قصر که کرديم بنا، قسمت ما
چه خبر ما ز دل نوسفر خود داريمشعله از عاقبت سير شرر بي‌خبرست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.