دلربايانه دگر بر سر ناز آمدهاي دلربايانه دگر بر سر ناز آمدهايشاعر : صائب تبريزي از دل من چه به جا مانده که باز آمدهايدلربايانه دگر بر سر ناز آمدهايچشم بد دور که بسيار بساز آمدهايدر بغل شيشه و در دست قدح، در بر چنگکه عجب تنگ در آغوش نياز آمدهايبگذر از ناز و برون آي ز پيراهن شرمبه خرابات نه از بهر نماز آمدهايمي بده، مي بستان، دست بزن پاي بکوبچون به غمخانهام اي بنده نواز آمدهايآنقدر باش که من از سر جان برخيزمميتوان يافت کزان زلف دراز آمدهايچون نفس سوختگان ميرسي اي باد صباکه به رخسارهي آيينه گداز آمدهايچون نگردد دل صائب ز تماشاي تو آب؟