حجاب جسم را از پيش جان بردار اي ساقي
حجاب جسم را از پيش جان بردار اي ساقي
شاعر : صائب تبريزي
مرا مگذار زير اين کهن ديوار اي ساقي حجاب جسم را از پيش جان بردار اي ساقي من افتاده را مگذار زير بار اي ساقي به يک رطل گران بردار بار هستي از دوشم مرا شيرازه کن از موج مي زنهار اي ساقي به راهي ميرود هر تاري از زلف حواس من مرا در حلقهي اهل ريا مگذار اي ساقي چرا از غيرت مذهب بود کم غيرت مشرب؟ برون آور مرا از پردهي پندار اي ساقي چراغ طور در فانوس مستوري نميگنجد بده تسبيح را پيوند با زنار اي ساقي شراب آشتيانگيز مشرب را به دور آور به حال خود من شوريده را مگذار اي ساقي اديب شرع ميخواهد به زورم توبه فرمايد زند آيينهي من غوطه در زنگار اي ساقي ز انصاف و مروت نيست در عهد تو روشنگر به حال خويش صائب را چنين مگذار اي ساقي به شکر اين که داري شيشهها پر بادهي وحدت