چشم خونبارست ابر نوبهار زندگي شاعر : صائب تبريزي آه افسوس است سرو جويبار زندگي چشم خونبارست ابر نوبهار زندگي دل منه بر جلوهي ناپايدار زندگي اعتمادي نيست بر شيرازهي موج سراب خرج بيش از دخل باشد در ديار زندگي يک دم خوش را هزاران آه حسرت در قفاست چون گل رعنا خزان و نوبهار زندگي بادهي يک ساغرند و پشت و روي يک ورق کز نسيمي رخنه افتد در حصار زندگي چون حباب پوچ، از پاس نفس غافل مشو آنچه آمد پيش ما از رهگذار زندگي خاک صحراي عدم را توتيا خواهيم...