ترک سر مستم که ساغر ميگرفت شاعر : عبيد زاکاني عالمي در شور و در شر ميگرفت ترک سر مستم که ساغر ميگرفت شعله ميزد هفت کشور ميگرفت عکس خورشيد جمالش در جهان بوستان در مشگ و عنبر ميگرفت چون صبا بر چين زلفش ميگذشت آتشي در عود و مجمر ميگرفت هر دمي از آه دود آساي من اين سخن با او کجا در ميگرفت بوسهاي زو دل طلب ميکرد ليک هر زمان ميگفت و از سر ميگرفت قصهي دردش عبيد از سوز دل