رميد صبر و دل از من چو دلنواز برفت

رميد صبر و دل از من چو دلنواز برفت شاعر : عبيد زاکاني چه چاره سازم از اين پس چو چاره‌ساز برفت رميد صبر و دل از من چو دلنواز برفت نموده روي به بيچارگان و باز برفت سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست که کهنه خرقه‌ي سالوسم از نماز برفت به گريه چشمه‌ي چشم بريخت چندان خون دگر ز خاطرم انديشه‌ي دراز برفت جز از خيال قد و زلف يار و غصه‌ي شوق کنون حديث من از حد احتراز برفت ز منع خلق از اين بيش محترز بودم برفت عمر و حقيقت که بر مجاز برفت دريغ و درد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رميد صبر و دل از من چو دلنواز برفت
رميد صبر و دل از من چو دلنواز برفت
رميد صبر و دل از من چو دلنواز برفت

شاعر : عبيد زاکاني

چه چاره سازم از اين پس چو چاره‌ساز برفترميد صبر و دل از من چو دلنواز برفت
نموده روي به بيچارگان و باز برفتسوار گشته و عمدا گرفته باز به دست
که کهنه خرقه‌ي سالوسم از نماز برفتبه گريه چشمه‌ي چشم بريخت چندان خون
دگر ز خاطرم انديشه‌ي دراز برفتجز از خيال قد و زلف يار و غصه‌ي شوق
کنون حديث من از حد احتراز برفتز منع خلق از اين بيش محترز بودم
برفت عمر و حقيقت که بر مجاز برفتدريغ و درد که در هجر يار و غصه‌ي دهر
چو کاروان جرس جمله بيجواز برفتعبيد چون جرست ناله سود مي‌نکند


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط