دلي که بستهي زنجير زلف ياري نيست شاعر : عبيد زاکاني به پيش اهل نظر هيچش اعتباري نيست دلي که بستهي زنجير زلف ياري نيست به کارخانهي عيشش سري و کاري نيست سري که نيست در او کارگاه سودائي که پيش زنده دلان عقل در شماري نيست ز عقل برشکن و ذوق بيخودي درياب به دست عاشق بيچاره اختياري نيست ملامت من مسکين مکن که در ره عشق از آنکه بجز غم عشق را کناري نيست دگر مگوي که هر بحر را کناري هست منم که مثل من آشفته روزگاري نيست ز شوق زلف بتان بيقرار و...