دلي که بسته‌ي زنجير زلف ياري نيست

دلي که بسته‌ي زنجير زلف ياري نيست شاعر : عبيد زاکاني به پيش اهل نظر هيچش اعتباري نيست دلي که بسته‌ي زنجير زلف ياري نيست به کارخانه‌ي عيشش سري و کاري نيست سري که نيست در او کارگاه سودائي که پيش زنده دلان عقل در شماري نيست ز عقل برشکن و ذوق بيخودي درياب به دست عاشق بيچاره اختياري نيست ملامت من مسکين مکن که در ره عشق از آنکه بجز غم عشق را کناري نيست دگر مگوي که هر بحر را کناري هست منم که مثل من آشفته روزگاري نيست ز شوق زلف بتان بيقرار و...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دلي که بسته‌ي زنجير زلف ياري نيست
دلي که بسته‌ي زنجير زلف ياري نيست
دلي که بسته‌ي زنجير زلف ياري نيست

شاعر : عبيد زاکاني

به پيش اهل نظر هيچش اعتباري نيستدلي که بسته‌ي زنجير زلف ياري نيست
به کارخانه‌ي عيشش سري و کاري نيستسري که نيست در او کارگاه سودائي
که پيش زنده دلان عقل در شماري نيستز عقل برشکن و ذوق بيخودي درياب
به دست عاشق بيچاره اختياري نيستملامت من مسکين مکن که در ره عشق
از آنکه بجز غم عشق را کناري نيستدگر مگوي که هر بحر را کناري هست
منم که مثل من آشفته روزگاري نيستز شوق زلف بتان بيقرار و سرگردان
مرا از اين دو صفت هيچ عيب و عاري نيستاگر ز مستي و رندي عبيد را عاريست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط