نه به ز شيوهي مستان طريق ورائي هست شاعر : عبيد زاکاني نه به ز کوي مغان گوشهاي و جائي هست نه به ز شيوهي مستان طريق ورائي هست کدورتي نه و با يکديگر صفائي هست دلم به ميکده زان ميکشد که رندان را که در حوالي آن بوريا ريائي هست ز کنج صومعه از بهر آن گريزانم قدم بنه که در آن کوچه آشنائي هست گرت به دير مغان ره دهند از آن مگذر ز هرکجا که اميري و پادشاهي هست فراغ از دل درويش جو که مستغني است که عمر را عوض و وقت را قضائي هست به عيش کوش و مپندار...