دوشم غم تو ملک سويدا گرفته بود

دوشم غم تو ملک سويدا گرفته بود شاعر : عبيد زاکاني دودم ز سينه راه ثريا گرفته بود دوشم غم تو ملک سويدا گرفته بود دل را ز شوق زلف تو سودا گرفته بود جان را ز روي لعل تو در تنگ آمده زآن آتشي که در من شيدا گرفته بود ميديد شمع در من و ميسوخت تا به روز کاطراف خانه‌اش همه دريا گرفته بود از ديده‌ام خيال تو محروم گشت باز تا او رسيد لشگر غم جا گرفته بود ميخواست خرمي که کند در دلم وطن گوئي مگر که خاطرش از ما گرفته بود صبر از برم رميد و مرا بيقرار...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوشم غم تو ملک سويدا گرفته بود
دوشم غم تو ملک سويدا گرفته بود
دوشم غم تو ملک سويدا گرفته بود

شاعر : عبيد زاکاني

دودم ز سينه راه ثريا گرفته بوددوشم غم تو ملک سويدا گرفته بود
دل را ز شوق زلف تو سودا گرفته بودجان را ز روي لعل تو در تنگ آمده
زآن آتشي که در من شيدا گرفته بودميديد شمع در من و ميسوخت تا به روز
کاطراف خانه‌اش همه دريا گرفته بوداز ديده‌ام خيال تو محروم گشت باز
تا او رسيد لشگر غم جا گرفته بودميخواست خرمي که کند در دلم وطن
گوئي مگر که خاطرش از ما گرفته بودصبر از برم رميد و مرا بيقرار کرد
او را غريب ديده و تنها گرفته بودمسکين عبيد را غم عشقت بکشت از آنک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط